رادیو زمانه > خارج از سیاست > وبلاگ نويسان > «وبلاگ را ابزار شیک کردن میز کارشان میدانند» | ||
«وبلاگ را ابزار شیک کردن میز کارشان میدانند»مریم محمدیگفتگو با محمدعلی ابطحی را از اینجا بشنوید. محمد علی ابطحی را بیشتر با وبلاگش میشناسیم تا سمت دولتی سابقش یعنی، مشاور یا معاون پارلمانی و حقوقی رییسجمهور سابق، سیدمحمد خاتمی. عکسهای او از نمایندگان مجلس قبلی، در حالتهایی که کمتر دیده شده بودند یا نوشتههایش از پشت صحنه مجلس یا همراهیاش با آقای خاتمی، باعث میشد وبلاگش بینندههای زیادی داشته باشد. امروز (یکشنبه) چهارمین سالگرد وبلاگ وبنوشت است که ابطحی در آن در از موارد سیاسی و اجتماعی زیادی مطلب نوشته است. به همین بهانه با وی گفتوگو کرديم و از شروع وبلاگنویسیاش پرسيديم.
وبلاگ توی ایران خیلی عمرش طولانی نیست. چهار سال پیش که من شروع کردم، تقریباً جزو اولین وبلاگهای ایرانی بود. هنوز خیلی وسعت پیدا نکرده بود و خیلی آدمهای تخصصی فقط مینوشتند. آن موقع هم که من شروع کردم، شاید جزو اولین سیاستمدارهایی بودم که شروع کردم و جزو اولین آدمهای ایرانی بود که شروع کردم و مهمتر این بود که چهار سال یکسره بدون تعطیلی ادامه دادم آقای ابطحی اولین برخوردها با وبلاگنویسی شما چه طور بود؟ وبلاگ من که اول مطرح شد، خب در یک سطح ملی مطرح شد. خیلی از روزنامههای خارجی دربارهاش رپرتاژ دادند؛ راجع به آن مطلب نوشتند. در ایران هم با استقبالهای متفاوتی روبهرو شد. خیلیها با تعجب برخورد کردند. جناح محافظهکار آنروزها که خیلی خطابها و لحن تندی نسبت به ما داشتند، خیلی با لحن تندی وارد معرکه شدند. یکی از این جهت که معتقد بودند که در شأن یک روحانی و شاید هم شأن یک مسئول حکومتی نیست که وبلاگ بنویسد. وبلاگ از همان موقعها خودش یک امکانِ خیلی، اگر نگوییم خطرناک، ولی منفی در ذهن حکومت بود. کافی بود مثلاً اینکه وبلاگ بنویسم. من یادم هست. یک وقتی که روزنامهی لثارات یکی از اعتراضهایی که همیشه به ما میکرد، با آن تعبیرات تاریکی که داشت، مینوشت «معاون وبلاگباز رییس جمهور.» یکی از اعتراضهایی که امثال حزبالله آن موقعها مینوشتند و توی تعبیراتشان هم بود، کلمهی معاون وبلاگنویس یا وبلاگباز رییسجمهور بود که این را به عنوان یک عنوان منفی هم مطرح میکردند. یک جریان تند افراطی اپوزیسیون خارج از کشور هم خیلی برخورد تندی داشت در ابتدا. بیشتر با این نگاه که، همان که همیشه میگویند، اینها سوپاپ اطمینان نظاماند و خودشان درست کردهاند، برای اینکه جوانها بهشان علاقهمند بشوند؛ به خاطر انتخابات استفاده کنند. آقای ابطحی وبلاگ شما را میخوانم و میبینم ... میخواهم بگویم وبلاگتان با همه توجهی که شما به مسایل اجتماعی دارید، خیلی مردانه است. یعنی حتی عکسهایی که شما میگذارید، به ندرت، شاید خانم ابتکار شانس بیاورند که چند عکسی توی وبلاگ شما داشته باشند و یادم هست یک بار خانم آقای خاتمی. شما هر روز عکس چاپ میکنید؛ ولی چه جوری است خانمها که در اطراف شما فعال هستند، هیچ موقع در این عکسهایی که شما چاپ میکنید، حضور ندارند؟ این که شما میگویید، من قبول دارم. یعنی واقعیت همین است. سعی هم کردم که یک مقداری نمایش بدهم. اما عملاً به همین دلیل فضای مردسالاری که در سیاست و حوزهی فرهنگ و اینها وجود دارد، کمتر برخورد پیدا میکنم با مجموعهی زنان، زنان مختلف، که بشود عکسشان را گذاشت و به نوعی ویژگیای داشته باشند در ردیف این عکسهایی که من میگذارم. ولی من این را بیشتر ناشی از همان وضعیت و واقعیت جامعه میدانم. ولی از خانوادهی خودتان که میتوانید عکس بگیرید آقای ابطحی؟ از خانوادهی خودم که میتوانم عکس بگیرم. چند تا هم گذاشتم؛ ولی آنها هم خیلی استقبال نمیکنند و معتقدند که بیشتر و همیشه مثلاً حرف که من میزنم، میگویند خانواده را خیلی داخل این کارهای سایت و اینها نکن.
آقای ابطحی اگر اصلاحطلبان به قدرت برگردند، شما دوباره در مسئولیت دولتی قرار میگیرید؟ من همین مسئولیتی که فعلاً دارم، خیلی بیشتر ترجیح میدهم که بغل دست یک جریان سیاسی باشم تا در درون یک جریان سیاسی. شخصاً این جوری علاقهمندیام بیشتر است و مثلاً ارتباطاتم در حدی هست که اگر جریان سیاسی اصلاحطلب در رأس حاکم بشوند، بیارتباط با آنها نباشم. از آن ارتباطهای جانبی بیشتر استفاده میکنم و لذت میبرم. بیشتر مثلاً دوست دارم که در آن رابطه چیزی هم بخواهم بنویسم. این نقش پل ارتباطی با مردم را خیلی برای خودم دوست دارم. آقای ابطحی شما در مورد وبلاگنویسی سیاستمدارها و مسئولین دولتی شما گاهی توصیههایی هم کردید؛ حتی پیشنهاد کردید به آنها. حتی آقای خاتمی هم این پیشنهادها را جدی نگرفتند. متأسفانه یکی از اشکالات اساسی جریانات مختلف سیاسی همین است که وبلاگ را خیلیهایشان یکی از ابزارهای شیک کردن میز کارشان میدانند تا اینکه واقعاً به واقعیت وبلاگ توجه کنند. شما اگر روی میزهای اداری ببینید، خیلی از کسانی که با اینترنت یا با کامپیوتر هیچ نوع آشنایی ندارند؛ اما کامپیوتر هم مثل چسبی که روی میز است یا از این کاغذخردکن یا خودکاری که روی میز گذارند، حتماً یک کامپیوتر وصل به اینترنت میگذارند. اما استفاده از آن معمولاً در خیلی از سطوح معنا ندارد و بلد نیستند ازش استفاده بکنند. وبلاگ هم یک چنین هدفی پیدا کرده. خیلی از سیاستمدارها احساس این را دارند که این پل ارتباطی مهمی هست. خیلیهایشان با من برخورد کردند یا مثلاً اسم وبلاگ را شنیدند و دیدند که ارتباطهایی دارد. اما از نوع سؤالهایی که میکنند، معلوم میشود که واقعاً خودشان نمیدانند که چی هست. یک چیزی شنیدهاند که مثلاً ارتباط خوبی میتواند درست بکند بین جوانها و بین مسئولین و اینها. این را خیلیها شروع کردند، در سطوح و دیدگاههای مختلف؛ اما واقعاً جدی نگرفتند. من متاسفم، خیلی هم اصرار کردم. به آقای خاتمی خودمان خیلی اصرار کردم و علاقهمند بودم که ایشان هم این کار را داشته باشند؛ اما نشده. آقای احمدینژاد اعلام کردند یک وقتی با یک سر و صدای زیادی که وبلاگی دارند، هفتهای چند دقیقه، چه میدانم، راجع به آن وقت میگذارند. اما آن هم شد چند ماه یک بار، یک مطلب کوتاه تویش نوشتن. برای پیدا کردن سوژه از کسی کمک میگیرید؟ از اطرافیان دور و برتان، مثلاً خانمتان یا دخترانتان؟ به این معنا که بگویم برایم سوژه پیدا کنید، نه. اما گاهی وقتها در بین صحبتهای خانمم و صحبتهای دوستانه خیلی وقتها کاغذی توی جیبام میگذارم که بهصورت یادداشت توی (جمعهای) دوستانه، توی جلسات سیاسی نکتهای که به ذهنم میرسد، تیترش را یادداشت میکنم که بعد تبدیلش کنم به یک مطلب.
شما آمار معینی از رجوع به وبلاگتان الان دارید؟ حولوحوش مثلاً ۲۹ـ۲۸ هزار تا میشود به طور متوسط. به ندرت 25 هزار تا میشود. گاهی روزها تا مثلاً ۳۸-۳۷ هزار تا میرسد. اما اگر روزهایی باشد که هیچ جا لینک نداده باشند و دیگر، مثلاً ۲۷ یا ۲۸ هزار تا هست. ولی معمولاً وقتی لینک داده میشود، خب خیلی در تعداد مراجعهکننده فرق میکند و فکر میکنم همین نوشتن هر روز باعث شده ثابت هم باشد و خیلی تغییری تویش ایجاد نشود. هر کسی توی اینترنت میآید، سری بهش میزند. بعدش هم نکتهی قابل توجهاش این است که مثلاً بعد از اولین لینک که ورودی بیشتر دارد و لینک سایت گویاست؛ ولی بعد از آن با عنوان مستقیم آدرس خود وبلاگ من میآیند توی سایت. آقای ابطحی به هر حال شما اهل سیاستاید. اجازه بدهید بپرسم نظرتان در مورد انتخابات آتی مجلس چه هست؟ به انتخابات آتی من خیلی بدبین نیستم. معتقدم بر عکس دفعههای پیش، زمینه در جامعه برای مدیریت جریانات اصلاحطلب بیشتر است. یعنی جامعه آمادگی بیشتری دارد. شاید مشکل بحرانی که فقط وجود دارد همین اختلافات کوتاه و کوچکی که در جریان اصلاحطلب هست و یکی دیگر هم ضرورت تغییر در نگاه افراد و سازماندهندگان اصلاحطلب به جریانات به تناسب تغییری که در این ۲۰ ساله شده... مثلاً خیلی از اسامی که الان برای کاندیداتوری در انتخابات مطرح هستند، شاید مثلاً ۲۰ سال پیش هم بود، همینها مطرح بودند. ۱۰ سال پیش هم همینها مطرح بودند. الان خب وقتی اینها دوباره مطرح میشوند، من فکر میکنم حداقل یک کمی بدسلیقگی است. امکان این هست که بشود آدمهای متفاوتتری را در این لیستها دید و از آن استفاده کرد. در عین حال در جامعه، من هرجا مراجعه میکنم، احساسم این است که خیلی جامعه آمادگی بیشتری دارد. این سفر آقای خاتمی به مشهد، من با آن که فضای آنجا را میشناختم و اهل آنجا هستم، برایم خیلی فوقالعادهتر از آن چیزی بود که توقعاش را داشتم یا مثلاً فکر میکردم. نظر شما در مورد این پیشنهاد که آقای خاتمی برای دورهی انتخابات آتی مجلس کاندیدا شوند، چه هست؟ من خودم هم یکی از کسانی بودم که این پیشنهاد را دادم و مطلب نوشتم راجع به آن، هم در سایتام و هم در روزنامه. معتقدم کار خوبی است؛ ولی احساسم این است که آقای خاتمی و بسیاری از دوستان ما این را قبول ندارند.
میخواستم رابطهی شما را با بچههاتیان بدانم. آنها چند ساله هستند و چه رابطهای با فضای وبلاگ دارند و با شما؟ من سه دختر دارم. یک دخترم ۲۵ سالش است و ازدواج کرده و مثل اینکه قرار است حدود ۵ ماه دیگر ما را پدربزرگ بکند. یک دختر دیگرم هم ۲۳ سالش است و پارسال ازدواج کرد. ولی دختر کوچک دیگری هم دارم که امسال ۱۱ سالش است و کلاس پنجم دبستان است. خیلی روابط خوبی داریم با همدیگر. خانهی ما زیاد میآیند؛ ما هم خانهشان زیاد میرویم. دختر کوچولویم بسیار با من جور است. طبیعتاً چون سناش خیلی تفاوت داشت با بقیه دخترهایم، خیلی زودتر از سناش بزرگ شده و فرماندهی خانهی ما را بهعهده دارد در حقیقت. بسیار لذت میبرم همیشه از بودن و حرف زدن و زندگی کردن با آنها. توی کار اینترنت هم هستند. دختر کوچولویم یک کلوب یک جایی برای خودش باز کرده که خیلی چت میکند تو همین سن و سالش. مینشیند برای من مطلب میفرستد حتی. مثلاً گاهی توی گوگل سرچ میکند و یک چیزهایی که راجع من میبیند، برایم میفرستد. علاقهمندی دارد به اینترنت و کامپیوتر و علاقهاش خیلی هم زود شروع شد. بقیه دخترهایم هم هر کدام وبلاگ دارند. سایت رادیو زمانه را در واقع وبلاگنویسهای جوان ایرانی اداره میکنند. شما آیا به این سایت سر میزنید؟ و اگر سر میزنید، نظرتان در مورد آن چه هست؟ معمولاً من خیلی از فیلترشکن استفاده نمیکنم. خیلی وقتها فیلتر است که دسترسیام کمتر است و در سفرها وبسایت را بیشتر میبینم. ولی بعضی روزها هم هست که فیلتر نیست. نمیدانم حالا مسیرش فرق میکند یا نه. معمولاً بالاخره جزو سایتهایی هست که در کار میبینم و نگاهش میکنم. فکر میکنم هم که تفاوتش با بقیه رسانههایی که آنورها درست شده است، شاید یکی از دلایلش که بیشتر توی جوانها مطرح است، همین نوع نگاهش به وبلاگها و استفاده کردن از جوانها و بعد مهمتر اینکه ادبیات (است.) اینکه من روی ادبیات تأکید میکنم، توی همینجا هم خیلی میشود دید، ادبیات آشنای جوانها را، حالا چه الفاظی که به کار برده میشود، چه در موضوعاتی که به کار برده میشود، چه مطالبی که هست، اینها یک چیز ملموسی برای جامعهی جوان هست و به همین دلیل استقبال از سایت زمانه هم طبیعتاً خیلی بیشتر است. |
نظرهای خوانندگان
الحق که باید الگوی روحانیون جوان باشید از لحاظ تکنولوژیک و فکری کاملا به روز هستید و میشود با شما بحث کرد.
-- عرفان ، Nov 25, 2007 در ساعت 07:47 PMچه گفتگوی صمیمانه و شیرینی. سیوال و جواب ها هر دو به دل نشستند. یکی از دلایلی هم که من یکی را به سوی خواندن وبلاگ آقای ابطحی می کشاند همین صمیمیت و ظرافت کلام ایشان است. کاش از ایشان می پرسیدید که چرا خودشان توصیه آقای موسوی را کمتر به کار می گیرند و از رنگهای شاد برای پوشش لباسی شان کمتر استفاده میکنند.
-- پردیس ، Nov 26, 2007 در ساعت 07:47 PMسلام - از خوانندگان همیشگی وبلاگ جناب ابطحی هستم در خصوص فرزندان شان نکته ای به نظرم رسید، در احادیث نقل شده است (البته من قدیم ها پای منبر شنیده ام از درستی آن خبر ندارم) که در زمان ظهور امام زمان یاران اصلی ایشان که ظاهرا 313 نفر خواهند بود ویژگیهای خاصی دارند مثلا ناشناس هستند و کسی باور نمی کند که آن فرد یار امام باشد و فلان مرجع تقلید انکار کند و یا شجاعت و فلان و فلان ، یکی از ویژگیهای این یاران داشتن اولاد ذکور است با این حساب تکلیف آقای ابطحی از حالا مشخص است هر چه تلاش کند مصمئنا جزو آن سیصدو خورده ای نخواهد بود !!
-- محمد ، Nov 26, 2007 در ساعت 07:47 PMمن یک تبعه افغانستانم دردوران اصلاحات درایران مهاجر بودم علاقمندی خاصی به اوضاع ایران دارم از7سالگی کیهان بچه ها می خواندم تاهولوکاست مطبوعاتی درایران که بعداز ان چیزی برای خواندن وجود نداشت .
-- jalil ، Nov 26, 2007 در ساعت 07:47 PMاما تشکر میکنم ازاقای ابطحی ووبلاگ شان را هرروز میخوانم.
برای همین است که همه وبلاگ ابطحی را می خوانندددد.
-- سیما ، Nov 26, 2007 در ساعت 07:47 PMچه موضوعات ساده اي که از بي سوژه گي به آن مي پردازيد وخوانندگانتان هم درباره آن نظر مي دهند وقلم فرسايي مي کنند. روحش شاد که هفتصد - هشتصد سال پيش گفت : حرف از سخن چو در توان زد/ آن خشت بود که پر توان زد. ابطحي کيست؟ وبلاگ ابطحي چيست؟!
-- صادق ، Nov 27, 2007 در ساعت 07:47 PMدر جواب اقای صادق
-- محمد ، Nov 28, 2007 در ساعت 07:47 PMشما صادق باشید و شعرتان ! را بخوانید جانم به اینترنت و ابطحی چکار داری پدر من
این هم یک نوع آخوند است. البته بد هم نیست. کاش همه اشان همینطوری بودند.
-- فیروزه ، Nov 28, 2007 در ساعت 07:47 PM