رادیو زمانه > خارج از سیاست > وبلاگها و زمانه > راديو زمانه، راديوي جوانان روشنفکر | ||
راديو زمانه، راديوي جوانان روشنفکرف. م. سخننقد روزنامه فولکس گرانت بر راديو زمانه و توضيح مهدي جامي را در مورد آن خواندم. به دليل علاقه ام به راديو زمانه و استفاده ي هر روزه از مطالب و گزارش هاي آن وظيفه ي خود مي دانم اين چند خط را بنويسم. راديو زمانه راديوي مردم عادي نيست. اگر اين راديو، تلويزيون بود، شايد مي شد از مردم عادي انتظار داشت سر ساعت معيني، براي ديدن فلان گزارش يا برنامه، کانال را از ماهواره هاي لس آنجلسي بگردانند و به مسائل روز از زاويه اي ديگر بنگرند؛ اما متاسفانه چنين نيست. راحت ترين روش شنيدن برنامه هاي زمانه، استفاده از فرکانس ماهواره بر روي تلويزيون است. در اين حالت تلويزيون ِ روشن تبديل به راديو مي شود و صداي زمانه از بلندگوهاي آن به گوش مي رسد. آيا مي توان انتظار داشت کارمندي که خسته از سر کار آمده، يکي دو ساعت را پاي اين راديوي تلويزيوني بگذراند؟ قطعا نه. اگر همان کارمند با علاقه به صداي پر خش خش بي بي سي از راديوي موج کوتاهش گوش مي دهد، به خاطر خبرهايي ست که طبق يک روال معين و جا افتاده به اطلاعش مي رسد. بازي با موج راديو در جايي که "بچه ها" در حال تماشاي فلان سرالک تلويزيوني هستند نوعي فرار از روزمرگي ست. ولي براي همين شخص، سخت است بچه ها را تشويق کند که فيلم نبينند و به جايش روي فرکانسي بروند که در کنار حرف هاي متعارف ممکن است حرف هاي غيرمتعارف هم بشنوند. حتي در زماني که راديو تازه کارش را آغاز کرده بود، پخش ترانه هايي که در آن الفاظ زننده به کار مي رفت، باعث مي شد تا شنيدن راديو تنها در خلوت ممکن شود. راه دوم شنيدن زمانه، اينترنت است. درست است که اينترنت ِ مثلا پر سرعت به خانه ها راه پيدا کرده اما اين اينترنت پر سرعت با اينترنت پر سرعت آمريکا و ژاپن و اروپا زمين تا آسمان فرق دارد: يا محدوديت حجم وجود دارد؛ يا محدوديت زمان؛ يا هيچ کدام، ترس از اتصال مداوم به سايتي که بالاخره از نظر حکومت ايران وابسته به خارج است. تکليف اکثريت استفاده کننده از اينترنت ِ چهار پنج کيلو بايت در ثانيه اي هم که معلوم است. براي اين گروه، استفاده از برنامه هاي مستقيم راديو ممکن نيست و ذخيره ي يک فايل صدا، ساعت ها طول مي کشد که اگر وقت و حوصله را هم در نظر نگيريم، هزينه ي زيادي در پي خواهد داشت. پس اين راديو را تنها کساني گوش مي کنند که واقعا انگيزه گوش کردن داشته باشند و در اين راديو دنبال چيزي باشند که در رسانه هاي ديگر نيست. اين گروه، قطعا جواناني هستند که متفاوت مي انديشند و از برنامه سازان، انتظار برنامه هايي متفاوت دارند. جوانان روشنفکر. جوانان نوگرا. زمانه در ساخت برنامه هاي متفاوت، موفق بوده است و توانسته است مخاطبان خاص را به خود جلب کند. سايت زمانه هم سايتي ست پر مطلب و متنوع. دسترسي به مطالب اين سايت از دسترسي به صدا آسان تر و عملي تر است. انتقاد گزارشگران فولکس گرانت، از ديد اروپايي صحيح است. يعني وقتي دولت هلند بودجه اي تعيين مي کند، انتظار دارد که برنامه ساز، مقيد به خط قرمزهاي حکومت ايران نباشد چون منبع تغذيه اش وابسته به آن حکومت نيست و مي تواند مستقل از آن عمل کند. اين نگاه اما همه جانبه نيست. اگر قرار باشد اين برنامه تنها در خارج از کشور درست شود، و به گوش افراد خارج از کشور برسد، بله، شايد بتوان از تمام خط قرمزها عبور کرد. اما وقتي بخشي از برنامه ها در ايران درست مي شود، وقتي گزارشگر و برنامه ساز در ايران حضور دارد، اين بينش، عوارض نامطلوبي به دنبال خواهد داشت. اين تنها ظاهر مسئله است. اصل، محتواي آن است. آيا آنچه عبور از خطوط قرمز سياسي، اجتماعي، فرهنگي، هنري و غيره ناميده مي شود، بدون وجود زمينه هاي لازم و به يک باره صحيح است؟ خير، صحيح نيست و نتيجه اي جز شکست و بدبين کردن مردم عادي ندارد. فرهنگ مردم شهرنشين ما مخلوطي است از فرهنگ سنتي و مدرن. نسبت سنت و مدرنيت حتي در بخش هاي مختلف شهر، نسبت به درآمد و سطح تحصيلات و عوامل ديگر متفاوت است. مثلا اگر در بعضي از خانواده هاي شمال ِ شهر ِ تهران ترکيب 80 درصد مدرن با 20 درصد سنت به چشم مي خورد، اين نسبت بيست کيلومتر پايينتر کاملا معکوس مي شود. در همان شمال شهر هم ترکيب هاي مختلفي وجود دارد. دشواري کار فعالان اجتماعي در همين توزيع ناموزون فرهنگي ست. حتي در يک محله، مشکل بتوان گفت با چه گروه هاي فکري و فرهنگي روبه رو هستيم. نکته ي مهم اينجاست در خانواده اي که 80 درصد مدرن و 20 در صد سنتي ست والدين حاضر نيستند فرزندشان به برنامه اي گوش کند که مثلا از همجنسگرايي به طور غيرمستقيم حمايت مي کند. اين خط قرمز اخلاقي مختص ايران هم نيست؛ در کشورهاي پيش رفته بسياري از خانواده ها اين خط قرمز را در حريم خانه شان دارند. نتيجه معلوم است: تعطيل شدن کامپيوتر و ماهواره و محروم شدن جوان يا نوجوان از شنيدن بقيه ي برنامه هاي متعارف و روشنگر. اين از محدوده ي خط قرمزهاي فرهنگي که برنامه سازان راديو بايد بدون تعارف و ترس از شماتت در نظر داشته باشند. در مورد خط قرمزهاي سياسي وضع متفاوت تر است. مردم جان به لب رسيده، شايد دوست داشته باشند که حرف دل شان با شعارهاي تند داده شود؛ شايد دوست داشته باشند که هر چه از دهان شان در مي آيد به ظالم گفته شود. حتي در اسلام اين حق مظلوم است که به ظالم تندي کند. اما وظيفه ي راديو، شعار دادن و تند سخن گفتن نيست، حتي اگر فرهنگ اکثريت آن را حق بداند. بيان پشت پرده ها هم اگر پشتوانه اي براي اثبات نداشته باشد بعد از مدتي، بي اعتنايي مردم را در پي خواهد داشت. اين پشتوانه لازم نيست مدرک کتبي باشد. مي تواند اعتبار و سابقه ي گوينده باشد؛ مي تواند خيلي چيزهاي ديگر باشد. ولي استفاده ي افراطي از آن تغييري در بينش مردم نخواهد داد. مردم به مرحله اي رسيده اند که هر شايعه ي راست و دروغي را از طريق گفت و گوي مستقيم يا وسايل ارتباطي مانند اس ام اس به هم منتقل مي کنند. اما راديو و تلويزيون مستقل مي تواند و بايد نقش موثرتري از پخش شايعه و شعارهاي اس ام اسي داشته باشد. من خود منتقد راديو زمانه به خاطر دريافت پول از دولت خارجي ام. يکي از اشکالات اين کار، همين وابسته بودن و وابسته شدن به گزارش فلان روزنامه يا فلان هيئت يا فلان گروه بازرسي براي ادامه يا توقف کار است. به خاطر همين گزارش ها، شايد مديران رسانه مجبور شوند روشي را که به درستي آن اعتقاد دارند، تغيير دهند؛ يا نه، سر حرف شان بمانند و راديو را ترک کنند. اين تازه يکي از مشکلات وابستگي مالي به خارجي يا هر دسته و گروه ديگري ست. من خود منتقد راديو زمانه، در مواردي مانند انعکاس کم رنگ رويداد دانشگاه تهران ام. سنجش بزرگي و اهميت اين اعتراض، با کميت دانشجويان يا کميت هاي ديگر خطاي بزرگي بود که مهدي جامي مرتکب شد. من خود منتقد عمده کردن مسائلي هستم که پرداختن به آن ها در اروپا نشان روشنفکري و پرداختن به آن ها درايران نشان عدم شناخت پيچيدگي هاي فرهنگي و عبور از خط قرمز هاي اکثريت مردم است. اين عدم شناخت و عبور نه تنها باعث افزايش حق اقليت نخواهد شد بل که عرصه را روز به روز بر آن ها تنگ خواهد کرد. من خود خواهان تحول اساسي در بنيادهاي فرهنگي جامعه ام (که اتفاقا حکومت را هم شامل مي شود). اين تحول را از راه خون و خون ريزي ممکن نمي دانم. تحول سريع معمولا به تغيير اشخاص منجر مي شود نه تغيير بنيادها. مثلا در سياست، يک جنايتکار مي رود و يک جنايتکار ديگر جاي او را مي گيرد؛ يک ديکتاتور مي رود و يک ديکتاتور ديگر جاي او را مي گيرد. اما چون يک فردم، قادر به انجام اين تحول و تغيير نيستم. اين تحول و تغيير را مردم بايد بخواهند که به وجود آيد. اين واقعيت را هميشه بايد پيش چشم داشته باشيم که هر يک از ما، يک نفر از هفتاد ميليونيم. من به عنوان يک فرد – نه يک جمع- بايد نظرم را بگويم و مي گويم. کار من براندازي سياسي و سرنگوني نيست. من مي نويسم که شايد ضعف هاي حکومت و خودمان را نشان دهم. شايد عده اي بخوانند و تاثير بگيرند همان طور که من از ديگران تاثير مي گيرم. اما، با تمام انتقاداتي که به راديو زمانه دارم، چون گمان مي کنم راديو زمانه خواهان تحول اساسي در بنيادهاي فرهنگي جامعه است (که حکومت را هم شامل مي شود)، و اين تحول را از راه خون و خون ريزي نمي خواهد، کارش براندازي سياسي و سرنگوني نيست، مي گويد و مي نويسد، تا شايد ضعف هاي حکومت و مردم را نشان دهد، مي گويد و مي نويسد، شايد عده اي بشنوند و بخوانند و تاثير بگيرند، همان طور که خود از مردم تاثير مي گيرد، وجود اين راديو را مهم و لازم مي دانم. براي زمانه، طول عمر و موفقيت روز افزون آرزو دارم. ---------------------- |
نظرهای خوانندگان
بسيار عادلانه و منطقي نوشته بود جناب ف.م.سخن . متشكرم
-- ويدا ، Oct 18, 2007 در ساعت 06:05 PM