رادیو زمانه > خارج از سیاست > وبلاگ نويسان > «طنز ضرورتاْ نباید خندهدار باشد» | ||
«طنز ضرورتاْ نباید خندهدار باشد»لیدا حسینینژادگفتگو با عبدالقادر بلوچ را بشنويد. در این برنامه یک سر و هزار سودا رفتیم سراغ عبدالقادر بلوچ از وبلاگنویسان ایرانی. در ابتدا از او میپرسم که چند وقت است وبلاگ مینویسد و اصلاْ چه شد که به فکر وبلاگنویسی افتاد؟ من از نوامبر ۲۰۰۳ وبلاگنویسی را شروع کردم. دلیلش هم این بود که من اینجا و آنجا، برای نشریات این ور آبی مینوشتم ... برای کجاها مینوشتید؟ من برای شهروند مینوشتم و بعضی وقتها هم برای اصغر آقا، برای هادی خرسندی. در گشت و گذارها به وبلاگ «بامداد زندی» برخوردم که قلم خیلی خوبی هم دارد؛ طنز خوبی هم دارد و همین الان هم مینویسند (که لینکش هم هست در وبلاگ من) نمیدانستم وبلاگ یعنی چه!؟ و با خودم فکر کردم چه ایده خوبی است و فکر کردم خودم آن را کشف کردهام و رفتم دنبالش. با چه جور نوشتههایی شروع کردید وبلاگتان را؟ من چون همیشه طنز مینوشتم و اگر بخواهم جدی هم بنویسم، آخرش به طنز تبدیل میشود، شروع کردم و طنز نوشتم. صفحهای هم که در شهروند داشتم، چند تا اسم عوض کرد؛ ولی همیشه طنز بود: «نوشتههای عبدالقادر ابن بلوچ» و یا «عبدالقادر بلوچ و عمه جان» و یا «طنز بلوچ» پس این عمه جان یک شخصیت قدیمی است؛ سالهاست که با شما همراه است؟ آره، آره! این عمه جان همیشه، تقریباْ میشود گفت مشکلات من و عمه جان و درگیریهای من و عمه جان در رژیم گذشته هم وجود داشت. اگر بخواهید به چند سالی که گذشت، نگاه کنید، میتوانید به ما بگویید که وبلاگنویسی چه تأثیری در زندگی شما داشته است؟ واقعیت این است که هر کس که دستی به قلم دارد و یا هر کسی که یک کار هنری میکند و یا کار تولیدی دارد، انگیزه برایش خیلی مهم است. یعنی اگر آدم انگیزه داشته باشد، کارش را خیلی جدیتر میگیرد. همین که شما (در وبلاگنویسی) در یک حالت زنده با مخاطب خود ارتباط دارید. نوشتههای من در نشریات نوشته میشد و میرفت و شما هیچ فيدبکی (بازخورد، عکسالعمل) نمیگرفتید. کلاْ در مورد چه مینویسی؟ مسائل اجتماعی، سیاسی؟ خوب دلم خیلی میخواهد که در مورد مسائل اجتماعی بنویسم و فکر هم میکنم که اجتماعی مینویسم. گر چه من فکر میکنم الان مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی آن قدر در هم ادغام شده که خیلی سخت است که بشود یک مرزبندی کرد. ولی بیشتر تا جایی که میشنوم، موضوع مطالبم سیاسی است. مسائل سیاسی و حتی اجتماعی بسیار تلخ است. سخت نیست این مسائل تلخ و دردناک را با زبان طنز بیان کرد؟ چرا! ولی یک مسأله هم هست. آن هم این که نگاه به طنز چه باشد؟ چه خوب که یک طنز خندهدار باشد؛ ولی طنز ضرورتاْ نباید خندهدار باشد. طنز یک نوع گفتن است؛ یک نوع نگاه است؛ یک نوع نشان دادن است. الان یک چند روزی است که یک بازی در وبلاگستان راه افتاده به نام وطن بازی. در وبلاگتان که نگاه میکردم شما ظاهراْ در این بازی شرکت نکردید. حالا اگر من بخواهم شما را دعوت به این بازی کنم و شما بخواهید یک چیزی در مورد وطن بگویید، چه میگویید؟ معمولاْ این طوری است که دعوت میکنند. ظاهراْ بازیهای وبلاگی این طوری هستند. یا من متوجه نشدم یا ما را به بازی نگرفتند. حالا که شما میپرسید: وطن... سخت است. من هیچ وقت حاضر جواب نبودم. وطن یک جایی است که انسان بتواند نفس بکشد و بتواند پذیرفته شود. فکر میکنم بهترین تعریفی است که من در این لحظه میتوانم بگویم. |