رادیو زمانه > خارج از سیاست > وبلاگها و زمانه > از آمستردام تا تل آويو، همه مخالف ما هستند! | ||
از آمستردام تا تل آويو، همه مخالف ما هستند!به اين دوست جوان چه بايد گفت؟ چون خطاب به من نوشته است اجازه می خواهم يک دو کلمه برايش بنويسم: محمدمسيح عزيز، دين و ايمان و پيامبر تو و من می گويد برای هر چيز بايد برهان و بينه داشت. بينه همان ها نيست که کسانی چون آقای شريعتمداری و قاضی مرتضوی رديف می کنند. آنها از روابط بعيد بين دو پديده حکم صادر می کنند. اگر آن روابط واقعا از جنس متهم کردن های کيهان نباشد البته که چه بسا عدم رابطه را هم رابطه جا می زند. مثل اينکه می گويد در ساختمانی که راديوی ما قرار دارذ کارتونهای توهين آميز به پيامبر ترسيم شده است! و نمی داند که آن کارتون ها دانمارکی بود و اينجا هلند است و نه دانمارک. اين کاری آسان است. چون اتهام بی سند زدن آسان است. ولی دوست من، حتی اگر در آن ساختمان کارتونی کشيده شده بود چه ربطی می توانست به زمانه داشته باشد؟ اين نوع روابط روابط بعيدند. برهان بر اساس روابط قريب است. در شعر است که می توان روابط بعيد برقرار کرد. تو که نمی خواهی شعر بگويی؟ اتهام هيچ جای دنيا شعر نيست. بخصوص اتهامی که اتهام نيست حکم است و قضاوت است. می دانی که در مسند قضا نشستن سخت است. يک سختی اش همين کار سنجيدن بينه و براهين است برادر. خوشحال می شوم زمانه را بر اساس آنچه توليد و منتشر می کند نقد کنی نه بر اساس روابط تخيلی و شعر-پايه. من وقتی مطلب رجانيوز را هفته پيش خواندم متاسف شدم که نويسنده از تحقيق در واقعيات ساده هم ناتوان است. مثل اينکه من هيچگاه مدير بخش فارسی بی بی سی نبوده ام. چنين کسی چگونه می تواند حل مسائل پيچيده تر کند يا داوری معتبری؟ مخالفت هم با منطق، مخالفت است. بی منطق معتبر نه موافقت ارزشی دارد و نه مخالفت. سخن تو را که به منطق و برهان بی پرواست اينجا می گذارم. شايد بحثی به-درد-بخور درگيرد و من و تو و خوانندگان از آن بياموزيم. - مهدی جامی محمد مسيح مهدوی بسم الله؛ ببخشيد آقاي جامي من در اينجا ديگر نمي توانم پلوراليسم عملي داشته باشم، شما با مجروح كنندگان پدرم و ضاربان عمو و زن عمويم متحد شده ايد؛ ببخشيد آقاي جامي، شما دشمنيد، و امروز تازه اول جنگ ماست! و نانازهاي ميليون دلاري، تا ديروز بين خود، خواهران مسلمان، و شما تنها تفاوتي عقيدتي مي ديدم، ولي امروز تفاوت شما با مخالفان عقيدتي ام را مي فهمم، شما نيز حقوق بگير دشمنان ايران شده ايد؛ حقوق بگير تروريست هاي منافقي كه به هيچ كس، به اعضاي حزب جمهوري اسلامي، به رجايي، به باهنر، به امام خامنه اي و ... رحم نكردند، زير قدرت مباحثه نداشتند، و تنها مي توانستند حذف فيزيكي كنند؛ و نانازهاي خوشگل شما نيز اگر قدرتش را پيدا كنيد به جاي وب سايت، كارگاه هاي آموزشي و كمپين ها با كلاشنيكف و نارنجك هاي سه راهي به جنگ ما خواهيد آمديد. نكاحتان با خاخام هاي اورشليم را گرامي مي داريم. بزاق هاي امروز، و گلوله هاي فردايمان نثار وجود پر نفرتتان! براي عاشقانه تر بودن، شما را با همسران يهوديتان در حال معاشقه به درك واصل خواهيم كرد! و اين موشك كوچك و اول ماست، اگر جلوتر بياييد، ما نيز حيفا را خواهيم زد!، شما يك جنگ تمام عيار خواستيد، اين شروع آن جنگ است! نصرالله فرزند روح الله است، و ما نيز فرزند نصرالله هستيم! از وبلاگ يک جنبشی استشهادی |
نظرهای خوانندگان
Why so much hatered? Is there anything else in this world that we can be hopeful for ? If everybody hates everybody then is there a little space left for me who wants to live in peace ? please answer me
-- reza ، Jun 12, 2007 در ساعت 02:10 AMReza, California
نمی دانم چرا در کشور ما فقط یک گروه پدر داده اند، فقط یک گروه عمو و زن عمو داده اند. آنهایی که رنگ جنگ ندیده اند و از استشهاد فقط شعارش را خوب می دهند.
انگار خون ها را آنها داده اند. آقای مسیح!
این دشمن ستیزی ستودنی شما فقط نمی دانم کجا و کی باید خیرش به مردم برسد.چند سال است که خوب احساس کردم ظاهرن خونش را کسانی دادند که حتا برای گرفتن درصد جانبازی شان هم به بنیادی که حالا دیگر نمی دانم اسمش چیست هم نمی روند و خفه سوز می آیند و می روندو صدایشان هم در نمی آید و شما فریاد های روشنفکری - استشهادی بزنید.
مسیح خان!
تورقی در وب لاگ شما از حال و روزتان آدم را با خبر می کند.« از آمستردام تا تل آویو همه دشمن شما هستند» راست می گویید، اما من هم می دانم نان شما در همین دشمن تراشی ها است دوست من. شما درست رفتاری می کنید که با یک مدل کلان ترش همتای آمریکاییتان می کند. زندگی بدون دشمن یعنی مرگ!
به بگو برادر؛ شما که سینه چاک مسجد الاقصا هستی چند بار برای همان خواهرانی که البته فرموده اید با آنها « چت » هم نمی کنید قدم از قدم برداشته اید. چند بار وقتی دمندگان رایحه خوش خدمت شما، با خدمت تورم کشور را آسانسوری بالا بردند شما احساس نگرانی کردید؟ البته شما حتمن درگیر مسائل مهمتری چون استشهاد، گردان های الاقصا و نجات فلسطین بوده اید. نباید جز این هم باشد. ذهن جوان نو بالغ ما که اینک در آستانه بیست سالگی راز توطئه را بر علیه دولت کنکاش گر و جوان پندار و حق گوی کشف کرده است نباید با روغن حلبی سی و دو هزار تومانی آلوده شود.
مسیح خان!
هفته قبل رفته بودم شلمچه، گرفتگی ریه هایم عود کرد. جای یادگاری که برادران حق به جانب عراقی امروز شما، دیروز برایم به یادگار گذاشته بودند؛حتمن هم با همان خردل ها و اعصابی که به قول شما اسرائیلی ها بهشان داده بودند. رفتم دکتر می گفت فقط یک نوع قرص هست که می تواند جلوی این سرفه های مسلسل وار را بگیرد که خارجی هم هست. گرفتم، بیست عدد قرص چهار ده هزار تومان. می توانی بفهمی؟ درک می کنی که همه اش زیر سر آمستردام تا تل آویو نیست؟ موضع تمام اصولی ات اجازه می دهد بفهمی که امروز یک بسته قرص در این مملکت چهارده هزار تومان است. بدون حمایت شما و برادران مهرورزتان.آنکه ندارد میمیرد. خوب یکی از کسانی که همسوی شما دشمن نتراشیده کمتر و لابد بهتر.
شما در معرفی تان فرموده اید:
« محمدمسیح مهدوی، فرزندی از فرزندان رسول الله -صل الله علیه و آله- و ام الائمه فاطمه -سلام الله إلیها-، متولد دوم دی ماه 1367، یک جامانده از دهه ی شصت که می خواست بیست سال زود تر به دنیا می آمد، دوست داشتم انسانی بخوانم ولی نمی دانم الآن در پیش دانشگاهی علامه حلی چرا از ریاضی سر در آوردم؟!
به یک چیز پس از خدا و اسلام ایمان دارم، که "کان باطل زهوقا !"»
حال در اینکه فرزند رسول الله هستید انشا اله بر کردارتان شک نمی کنم. اما امید وارم بدانیدکه می گویند در آخر الزمان علم فرقان از بین مردم رخت بر می بندد. امیدوارم شما جز آخر الزمانی های بی فرقان نباشید.
-- اردوان ، Jun 12, 2007 در ساعت 02:10 AMاین نه دفاع از جامی بود و نه مخالفت با شما این فقط یک صحبت بود. کمی حرف، یادم از روزی می آید که تا از دهان هر کسی بیرون می آمد زود برچسب بر رویش می چسباندد و می چسباندنش سینه دیوار خدا رو شکر همین وسعت رسانه ای به قول شما وابسته جور شد تا آستانه تحمل اجبارن افزایش بیابد. آقای جامی لابد خودش می داند که از چه کسی می گیرد اما من قول می دهم شما نمی دانی از که می گیری. من بیست سال قبل از تو بدنیا آمدم جنگ را با 14 سالگی مز مز کردم و هیچگاه برای کسی جز باور هایم نجنگیدم که که امروز هم از این باور ها پشیمان نیستم. امیدم ایران آباد بود و فرزندانی که درس بخوانند تا بزرگ مردانی با هویت و با ارزش ایرانی - اسلامی باشند. نه ملعبه دست بزرگ بازیکنان کوچکی که رنج های بچه های جانباز و رزمندگان جبهه زندگی و حتا زنان بزرگی که تن فروشی می کنند تا نان فرزند و خرج تحصیل بچه های ایرانی را بدهند را با استشهاد و قدس جای گزین می کنند.
لابد روزی خواهد رسید و قدس شریف به دست شما فتح خواهد شد. آن روز ببینیم باز برای رهایی کجا گردان استشهادی تشکیل خواهید داد.
راستش به نظر من بحث با این مرد دیوانگی تام است!
-- رامین ، Jun 12, 2007 در ساعت 02:10 AMاین را از آنجا فهمیدم که در وبلاگ "نوشته های یک کج و معوج 16 ساله" وقتی نویسنده وبلاگ عکس هایی از جنایات (!!!) اسرائیل گذاشته بود به 12 دلیل دروغ بودن عکس ها را ثابت کردم ولی محمد مسیح مهدوی با 12 ناسزا مرا پلید و زشت و جهود نامید!!!
اين آقا از اون آدمائيه كه عادت دارند با صداي بلند فكر كنند و اتفاقآ تفكرشون براي مردم اصلآ جذابيت نداره
-- محمود ، Jun 12, 2007 در ساعت 02:10 AMمن از ايشون ميخوام بجاي اين جستجوهاي ماركوپولوئي براي شناخت خائنين و منافقين تو كشور خودمون دنبال افرادي كه نگذاشتند جنگ در سال دوم تمام بشه وپدر ايشان وخيلي پدرهاي ديگر را به اين روز انداختند والان براي ماله كشي اثرات اين جنگ بي فايده باز با فكر معيوب خودشون دنبال جلو كشيدن روسري خانما و رواج ازدواج موقت هستند بگردند . وتا اين حد در تفكر قرون وسطايي غرق نشن
اینها تمام دنيا را مخالف خود ميدانّند. آيا نبايد فکر کنّنّد که شايد خودشان ایراد دارند.
-- faod ، Jun 12, 2007 در ساعت 02:10 AMو نه تمام دنيا. ضمنا به آقای مسيح بگوييد مگر اسلام با جمهوری اسلامی امد که با شکست جمهری اسلامی برود.
تازه کدام اسلام¡ حکومت شيعه که تازه 400 سال است درست شده.
salam che meshe goft
-- keyvanpazooki@home.se ، Jun 12, 2007 در ساعت 02:10 AMbe injvan ke donya ekj body mebene
v manteghs mantegh jang hast
چرا به این بنده خدا مسیح مهدوی بند کرده اید مشابه ی انرا هم که چند پیشتر از دوستانتان خوانده ایn
بنظرم حتی پست مسیح مهدوی از اهمیت کمتری برخوردارست تا این پست
http://rendane.blogfa.com/post-129.aspx
بخشی از انرا برایتان میاورم
شرمتان باد! که نمی دانید، یا از یاد برده اید که ایرانی، صدها هزار لیتر خون داد تا پرچم الله نشان برافراشته باشد! هلند، ننگی دیگر را تجربه کرد؛ غافل از این که مشکل ایرانی چیز دیگریست.
برادر بزرگوار!
مگر شما ننوشتی من هرگز از انقلاب خودمان پشیمان نشدم؟ ایرانی اگر کاباره و دانس می خواست، بیست سال، گلویش شیمیایی نمی شد. همان محمدرضا هم کمرش قر خوبی داشت و هم به تن شه بانویش، صابون شانزه لیزه خورده بود. فرح، خیلی دل فریب و زیبا بود. نه؟ راحت بگو: این سیاه جامگان امّل، حال آدم را به هم می زنند. آسوده باش! آنجا هلند است؛ آسمانی به سرت نیست. وز بهاران هم خبرت؟
-- علیرضا ، Jun 12, 2007 در ساعت 02:10 AMطبيعي است كسي كه در مسند قدرت قرار دارد بر رد خود صحبت نمي كند. بله عزيزم اون كسي كه هر جاي كشور بره جا داره، از همه جور مزايا استفاده مي كنه، شغل داره و ....، هيچ وقت خودش رو رد نمي كنه. و هر كس هم بخواد اين قدرت رو ازش بگيره يا حتي نقدش كنه مي خواد بكشه.!!!!
-- مهيار ، Jun 12, 2007 در ساعت 02:10 AMآقای جامی، آقای اردوان، غمین مباشید. این دوست ما محصول کارخانه ایست که جز فروبستگی ذهن چیزی به فرزندان این سرزمین و فرزندان مان نداده بود و نداد و نمی دهد و نخواهد داد.
-- رضا ، Jun 12, 2007 در ساعت 02:10 AMو البته خود ما هم مقصریم . ما بزرگ تر ها که اجازه دادیم بنام مان خشونتی سر برکشد که گندش دنیا را فرا گرفته. افسوس! عجبا! آمدم دلداری بدهم، خود هم غمین شدم. رحمت خالق کائنات( و نه خالق استشهادیون و فلسطینیان و شیعیان ایرانی و لبنانی و پاکستانی و عراقی و نه خالق مسلمانان سراسر جهان و نه مسیحیان و یهودیان و بهاییان و هندوان و بوداییان و نه خالق تمامی دکانداران دین و نه دین کاران و نه دینداران، بلکه خالق تمامی ابنای بشر) را برای او می خواهم که به یاری دلسوزان و هشیاری خودش، گره از چشمان حتما زیبای فروبسته او بگشاید و در عنفوان جوانی و هوشمندی، او را وسیله ی دست سیاستمردان نکند که کمی بعد، فقط کمی بعد، افسوس خورد که چشمان بسته و دهان باز و دستان گشوده اش، چه سنگ هایی بر چهره های گوناگون حقیقت کوفت و چه فجایعی بر او و همسایگانش تحمیل کرد. امیدوارم!
این را نیز امیدوارم که همان طور که آقای جامی گفتند، خود او در همین جا در بحثی سازنده شرکت کند و بی محابا بشنود ، بشنود و بشنود و کمی هم بگوید،منتهی با تعقل، تامل و تانی و انصاف و بدور از خامی و سخت گیری وتعصب و هویت القایی. (فقط کافی است قدری ازین پوسته ای که برایش درست شده بیرون بیاید و چند روزی به تحسین ها و"به به" "چه چه" نزدیکان و دوستانش دوستانش بی اعتنا بماند، آنطور که بودا بی اعتنا ماند، و در ضمن به کلمات آقای اردوان بیشتر و بیشتر فکر کند)
بسم الله؛
آقا جامی چند سوال:
1. چرا لینک های مطلب من را حذف کردید؟ چرا نمی گذارید خوانندگانتان مطلب رجا را بخوانند؟
2. چرا به خود مطلب رجا لینک نداده اید؟ و چرا به جای وبلاگ من به اصل مطلب و محتوایی که احساسات من را بر انگیخت که این مطلب را در وبلاگم بنویسم پاسخ نداده اید؟ (هر چند که به تمام مطالب نوشته شده در وبلاگم معتقدم ولی این نوشته یک پیش زمینه و عقبه دارد، چرا از عقبه ی آن فرار می کنید؟)
3. آقای جامی چرا خوانندگانتان را از حق اینکه این چیز ها را بدانند محروم می کنید: که شما در ساختمان امور مستعمرات هلند کار می کنید؛ یا اینکه احزاب حامی شما و تامین کننده ی مالی تان در پارلمان هلند، یکی حزب سبز یک حزب صهیونیست و طرفدار خشونت های اسرائیل است؛ و دومی وه وه ده، متهم اصلی صدور مواد شیمیایی ممنوعه به عراق که البته پدر من تنها یکی از قربانیان آن است. یا اینکه حزب وه وه ده، به ترویج اسلاموفوبیا مشهور است؟
آقای جامی ناعزیز و دشمن، چرا از اینکه خوانندگان تان چیزهایی که حقشان است بدانند فرار می کنید؟ چرا؟
-- محمدمسیح ، Jun 21, 2007 در ساعت 02:10 AMاین چرا از توجیه آن مسائلی که باید بدانند هم مهم تر است؛
واقعا چرا؟
تعجب می کنم چرا جناب مسیح در جایی که هم لینک مطالبشان گذاشته شده و هم مقدمه و موخره شان و همچنین نظر چند شهروند ایرانی که پاسخی به ایشان داده اند را از خاطر محو کرده اند؟
ایشان پاسخی دادند و پاسخ هایی شنیدندو یا به روایتی دیدند اما چه شد که به فکر عقبه آن پاسخ ها نیفتادند. دوستانی که مایل هستند نظرات دیگران را در مورد نوشته برادر محمد مسیح بخوانند سری به مطلب: گروهی هنوز می توانند گروه دیگری را به کمک عوالمات معنا و بالا بفرستند روی مین در آدرس :http://ardavan.wordpress.com
بزنند بد نیست.
-- اردوان ، Jun 22, 2007 در ساعت 02:10 AM