رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۶ اسفند ۱۳۸۵
مروری بر دنیای وبلاگ‌ها در پایان سال ۸۵ - بخش نخست

وبلاگستان در بهاری که گذشت

رضا شوقی

وبلاگ پدیده‌ای مدرن در عرصه رسانه‌هاست که دارای محسنات و کارکردهای فراوانی‌ست. وبلاگ محلی‌ست برای اندیشیدن، آموختن و آموزاندن؛ عرصه‌ای‌ست برای گفت‌وگو و هم‌اندیشی؛ امکانی‌ست برای انس اهل فکروقلم؛ سیاه‌مشق نویسندگی غیرحرفه‌ای‌ست؛ گریزگاهی مجازی از ناملایمات واقعی‌ست؛ و راهی‌ست برای «خود» بودن و در فردیت خویش از تنهایی گریختن. اما ازاین همه که بگذریم، وبلاگ‌ها در تجلی جمعی خود، آن‌گاه که وبلاگستان را می‌سازند، روایتی از تاریخ عمومی جامعه و حکایتی ازعلاقه جمعی مردم هستند. می‌توان در آئینه‌ی وبلاگستان زشت وزیبای زمان را دید و تاریخ را بی‌شائبه‌ی هیچ تحریفی ورق زد.
اکنون و اینجا، ما نیز کتاب بی‌انتهای وبلاگستان فارسی را ورق می‌زنیم تا مرور زمان یک‌ساله را در آئینه‌ی صیقلی آن به تماشا بنشینیم.

آن‌چه در پی خواهد آمد، نگاهی گذرا به حوادثی‌ست که در سال ۸۵ در وبلاگستان فارسی ثبت شد. زبان آن نیز نقل قول‌های وبلاگ‌نویسان است. این نوشتار در سه قسمتِ «بهار»، «تابستان» و «پائیز و زمستان» ۸۵ تنظیم شده است.

***
آزادی اکبر گنجی

سالی که نکوست از بهارش پیداست؛ و به یمن این بهار خجسته، آزادی‌خواهان عیدی بزرگی دریافت کردند: اکبر گنجی پس از تحمل شش سال زندان، و سختی‌های فروانِ دوران حبس و اعتصاب غذای جانکاه، در نوروز ۸۵ از زندان آزاد شد. آزادی او موج بزرگی از شادی و شعف در میان وبلاگ‌نویسان برانگیخت و آنان را به ستایش شخصیت او واداشت. وبلاگ نویسان (+) گنجی را «اسطوره روزگاری که اسطوره ندارد»، و آزادی او را «آزادی زندگی» خواندند و شخصیت فکری او را این‌گونه تحلیل کردند: «او به‌راحتی می‌تواند در برابر معرفت پیشین خود قرار بگیرد و بنای معرفتی تازه‌ای در ذهنش برپا کند، برخلاف خیلی‌ها که به راحتی ایده‌ها و آموخته‌هایشان را به ایدئولوژی‌های متصلب تبدیل می‌کنند» (+)
گروهی از وبلاگ‌نویسان به دیدار گنجی رفتند و در ضمن مباحث گوناگون، از دنیای وبلاگ هم با او صحبت کرده، در گزارشِ این دیدار، به این نکته توجه دادند که تصویری که در وبلاگ‌ها،سایت‌ها یا کانال‌های ماهواره‌ای از افراد ساخته می‌شود، الزاما با واقعیت انطباق ندارد، و گنجی پس از آزادی از این امکان برخوردار است که خود تصویر خودش را بسازد. اما تصویری که او، کمی بعد، از خود به نمایش گذاشت باب طبع همه وبلاگ‌نویسان نبود. سفر گنجی به اروپا و امریکا بار دیگربه بحث‌های پیرامون او در وبلاگستان دامن زد. یکی او را عاشق قمار مرگ و زندگی دانست و بر شکست همیشگی او در بازی جدیدش شرط‌بندی کرد.

دیگری سفر او را «بحث انگیز» دانست و از «چیدن سیب‌های گنجی در سبد اپوزیسیون خارج از کشور» (+) اظهار تأسف کرد.

یکی دیگر از وبلاگ‌نویسان هم، در بحثی تئوریک، که ذهن را ناخودآگاه به سوی گنجی سوق می‌داد نوشت: «روشنفکری و روشنفکری دینی در جامعه ما هویت خود را در رادیکالیسم جستجو می‌کند... رادیکالیسم شیرین است؛ چرا که به‌نحوی خیال‌انگیز فرد را از بند واقعیت‌های عینی فراتر می‌برد و یک‌باره در عالم خیال، در بهشتی برین زندگی می‌بخشد». (+)

«مکان ویژه‌ی بانوان در ورزشگاه‌ها»

در اردیبهشت‌ماه، عیدی دیگری، که البته این‌بار به‌طور ویژه به «بانوان» اختصاص داشت از راه می‌رسد. دستور رییس جمهوری مبنی بر اختصاصِ بخشی از مرغوب‌ترین مکان‌های تماشاگران در ورزشگاه‌هایی که مسابقات فوتبال ملی و مهم در آنها برگزار می‌شود، موجی بود که با سرعت نور، فضای وبلاگستان، به‌خصوص وبلاگ‌های زنانه را در برگرفت. وبلاگ‌نویس‌ها خوشحال و سرخوش به هم تبریک گفتند و هورا کشیدند: «هوووووراااااا!خوشحالم از دستور رئیس جمهور برای باز کردن درهای ورزشگاه‌ها به روی زنان. شادم. می‌دانی، یک‌جور موفقیت مدنی شیرین است. هرچند کوچک، شیرین است و به جانم نشسته. برای مسابقه تدارکاتی ایران و بوسنی، دخترها، پسرها، با هم می‌رویم این بار. مبارک باشد». (+)
«باید از همه حداقل‌ها بهره ببریم... من همین حداقل‌ها را هم دوست دارم و به خاطر همین حداقل‌ها هم شاد می‌شوم». (+)

بعضی‌ها اما چندان خوشحال نشدند و رییس جمهوری را در اخذ این تصمیم، شتابزده دانستند و تصمیم او مبنی بر ورود زنان به استادیوم‌های ورزشی را حساب‌نشده خواندند.

گروهی دیگر، این تصمیم را پرده‌ای از یک بازی سیاسی دیدند و آن را فریب‌کاری دانستند. بعضی وبلاگ‌نویسان هم گفتند: «رئیس جمهور احمدی‌نژاد با فرمان خود سرانجام به خصلت سیاسی حساب‌گری درباره افکار عمومی تن داده است ... من این را فاصله گرفتن از ایدئولوژی و وارد شدن به عرصه مصلحت سنجی می‌بینم». (+)

بعضی دیگر کمی به عقب برگشته و با مقایسه‌ی میزان اختیارات خاتمی و ایده‌آل‌های او با این تصمیم احمدی‌نژاد، ورود زنان به استادیوم‌های ورزشی را یک آزادی بی اهمیت برشمردند: «به نظر می رسد که دولت به این نتیجه رسیده است که این آزادی های خیلی ساده، کوچک و بی ضرر هستند. می شود کم کم آزادی های جزئی مدنی را بیشتر کرد و مردم را شاد و امیدوارتر ساخت. از این جا است که من پیش بینی می کنم دولت آقای احمدی نژاد آزادی های اجتماعی را خواه ناخواه بیشتر می کند و از آنجا که کوچک ترین مخالفتی هم در مقابلش نیست کار چندان سختی برایش نخواهد بود» (+)

اما گذشت تنها چند روز نشان داد که این پیش‌بینی نیز چندان دقیق نیست و احمدی‌نژاد در اخذ تصمیماتش مخالفان بزرگ و قدرت‌مندی دارد. مخالفت تنی چند از مراجع تقلید با دستور رییس‌جمهوری، که حضور زنان در ورزشگاه‌ها را در تعارض با احکام دینی دانستند، شوکی بود که هم جامعه و هم احمدی‌نژاد را تکان داد و سرانجام او را مجبور به تجدیدنظر در دستور خود کرد.

وبلاگ‌نویسان اما این‌بار سخنِ مراجع را نقد کردند: «حکم مراجع تنها برای مقلدانشان اعتبار دارد ... وقتی در کشوری، فقیهی حاکم است، نوبت به دیگر مراجع نمی‌رسد که حکم دولت را نقض کنند ... هیچ مرجع تقلیدی نمی‌تواند عرف را نادیده بگیرد و حکم بدهد ... حکم مراجع با دید تبعیض آمیز شدیدی نسبت به زنان صادر شده است». (+)

موضوعی که با حکم رییس‌جمهوری آغاز و با مخالفت مراجع تقلید، به ظاهر در عرصه‌ی سیاسی، پایان یافته بود در جامعه‌ی زنان اما هم‌چنان زنده ماند. کمپین «دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاه‌ها» طی بیانیه‌ای در این باره گفت: «کمپین با شعار "حق زن نیمی از آزادی" مجددا اعلام می‌دارد که خواسته‌های زنان را برای حضور آزادانه، نامشروط و بدون تبعیض در همه فضاهای عمومی از جمله ورزشگاه ها پی گیری خواهد کرد». (+)

بازداشت رامین جهانبگلو

هنوز تب وتاب فرمان رییس‌جمهوری و نقد مراجع قم بر آن فروکش نکرده بود که خبری دیگر وبلاگ‌های سیاسی را ملتهب کرد. معاون دادستان تهران خبر بازداشت رامین جهانبگلو، عضو گروه فلسفه‌ی دانشگاه تهران و پژوهشگر مستقل را تایید کرد. این خبر برای وبلاگ‌نویسان «نشان دهنده موج جدیدی ازدستگیری ها بوده و با توجه به جایگاه جهانبگلو در سطح داخلی و خارجی نشان دهنده این است که حتی چنین چیزهایی هم باعث نمی شود که برخی فرمان بریده ها پایشان را از روی گاز بردارند». (+)
«سال گذشته پاره ای از تحلیل گران استدلال می کردند که دولت جدید آزادی های اجتماعی و فرهنگی رامحدود نخواهد کرد چرا که اولویت اصلی نظام حل و فصل مسائل هسته است. ولی به نظر می رسد باید آرام آرام در این تحلیل ها تجدید نظرکرد». (+)

وبلاگ‌نویسی دیگر بر شرایط خاص کشور انگشت تاکید نهاد و پرسید: «نمی دانم در شرائط فعلی که کشور با مشکلات بین المللی بسیارمواجه است و از طرف کشورهای اروپایی و امریکا تحت فشار قرار گرفته است، چه نامی به جز گروگان گیری وآدم ربایی می توان بر بازداشت جهانبگلو نهاد؟» (+)

نکته‌ای که در تعدادی از وبلاگ‌ها به چشم می‌خورد تاکید بر اعتراض و سخن‌گفتن در مورد جهانبگلو و اثر‌گذاری پست‌های وبلاگی در این زمینه بود: «این ماجرا هم مثل بازداشت خیلی دیگر ازبچه های روزنامه نگار و نویسنده با سکوت حل نمی شود. هم احساس و هم منطق می گوید باید دراین باره نوشت». (+)

بازداشت مانا نیستانی و توقیف روزنامه‌ی ایران

در اواسط اردیبهشت‌ماه، برای مدتی، رخوت و سکون بر وبلاگستان حاکم شد؛ که شاید با نزدیک شدن فصل امتحانات مدارس و دانشگاه‌ها بی‌ارتباط نبود. اما جامعه‌ی سیاست‌زده همواره داستانی جدید در آستین دارد. مانا نیستانی و مهرداد قاسم‌فر، به‌دلیل طراحی و چاپ کاریکاتور معروف به «سوسک‌ها» بازداشت شدند و روزنامه‌ی ایران نیز توقیف شد. به تبع این حادثه، اعتراضات خشونت‌آمیزی مناطق ترک‌نشین کشور را در برگرفت. وبلاگ‌نویسان به هر دو حادثه واکنش نشان دادند. آنها در مورد مانا نوشتند: «من مطمئنم مانا قصد توهین به ترک‌زبانان را نداشته، اما به نظرم بی احتیاطی عجیبی از او سرزده است». (+)
«من فکر می کنم کاریکاتور مانا توهین آمیز نیست. من به عنوان یک ترک آن را توهین آمیز نمی دانم. او نه قصد چنین کاری را دارد و نه در کارنامه هنری اش چنین سابقه ای وجود دارد. او قربانی شده است ... از هر اثر هنری ممکن است تفسیرهای مختلفی بشود. هنرمند مسئول همه تفسیرها نیست». (+)

«توکا از نظر من یک سرمایه ملی است. نمی دانم معترضان چگونه حاشیه نشینی این سرمایه عظیم را برمی تابند». (+)

واکنش وبلاگ‌نویسان به اعتراضات هم انباشته از تحلیل‌های عمیق بود. آنها مسایل داخلی آذربایجان را به عنوان بستر اجتماعی این خشونت‌ها مؤثر می‌دانستند: «به نظر من گرایش های تجزیه طلبانه را نمی توان در آذربایجان انکار کرد ... تجزیه طلبان اصلا بدشان نمی آید که همه اعتراض ها را به پای حمایت از تجزیه طلبی بگذارند و مقامات امنیتی هم بدشان نمی آید روش خشن خود را با این بهانه توجبه کنند ... اگر دیر شده بود احزاب ضد حکومت و پان ترکیست ها زودتر از مقامات سر نخ را به دست گرفته بودند و تحریکات ادامه می یافت». (+)

شیوه‌ی خشونت‌آمیز اعتراضات هم نکته‌ای بود که از دید وبلاگ‌نویسان مخفی نماند: «شیوه اعتراضات مردم در مناطق ترک نشین ایران به خوبی نشان می دهد که ایران از زمان انقلاب ۵۷ هیچ نوع رشد سیاسی قابل ملاحظه ای نداشته است و هنوز همان الگوی انقلابی در یک اعتراض مدنی به کار می رود». (+)

ایران وجام جهانی فوتبال

با شروع جام جهانی آلمان، وبلاگ‌نویسانِ طرفدار فوتبال پست‌های خود را به پی‌گیری نتایج بازی ها، بررسی نقاط ضعف و قوت تیم‌ها و بازیکن‌ها، پیش‌بینی نتایج، تحلیل تاکتیک‌ها و تکنیک‌ها و حتی بررسی اثر غرور آفرین یا تخدیرکننده‌ی سرودهای تیم ملی و اموری از این قبیل اختصاص دادند و طبعا بحث برد یا باخت تیم ملی کشورمان در رأس همه‌ی مباحث قرار داشت. بعضی وبلاگ‌ها حتی لوگوی وبلاگ خود را متناسب با رویداد جام جهانی عوض کردند.
باختِ بد تیم ملی به مکزیک اما واکنش تعدادی از وبلاگ‌نویسان را برانگیخت. بعضی از آنها، در حالی‌که بازی علی دایی را یکی ازعلل شکست تیم ملی می‌دانستند، به برانکو اعتراض کردند که چرا او را در ترکیب تیم ملی جای داده است.

برخی دیگر اما معتقد بودند که تیم ملی، نسبت به جام جهانی فرانسه، بازی قابل قبولی ارایه کرده و فوتبال ایران از رشد خوبی برخوردار بوده است و نباید از تیم ملی انتظار داشت ره صد ساله را یک شبه بپیماید. باید صبر کرد و تجربه اندوخت تا انباشت تجربه روزی ثمر دهد.

یکی از وبلاگ نویسان در حالی که می‌گوید شخصا از ربط دادن فوتبال با سیاست، جامعه، اقتصاد و فلسفه احتراز دارد، اضافه می‌کند چنین تفکیکی در جامعه‌ی ما امکان‌پذیر نیست و خود، تحلیلی روانشناسانه بر شکست ایران ارایه می کند: «فوتبال را هیچ گاه نخواهیم توانست بدون زمینه ای که در آن زیست می کند تفسیر کنیم .... درهر سه بازی تیم ملی فوتبال آنچه به نظرم خیلی عذاب دهنده بود، کمبود اعتماد به نفس و وجود عصبانیت بود، اگر چه نیمی از افراد این تیم در تیم های معتبری بازی می کنند که فی نفسه خود اعتماد به نفس به آدم تزریق می کند اما همین که پا به درون تیم ملی می گذارند اعتماد به نفسشان چنان پایین می آید که توانایی بروز نیم از آنچه که هستند را نیز ندارند». (+)

یکی دیگر از وبلاگ‌نویسان نیز، با اشاره به دست‌مایه قرار دادن فوتبال برای تحلیل‌های سیاسی ـ اجتماعی در محافل فکری و روشنفکری، نوشت: «روزگاری که خیلی هم دور نیست، علی دایی امید تیم ایران بود اما امروز دایی به دشمن تیم ایران بدل شده است. او را دشنام داده و همه مشکلات تیم را به او نسبت می دهند. موقعیت علی دایی در تیم ایران شبیه موقعیتی است که نهاد دولت در جهان در حال توسعه از جمله ایران با آن مواجه است ... در این جوامع دولت مسئول تحقق رویاهای ما است و از دولت انتظار معجزه می رود و این گونه تصور می شود که اگر مشکلات جامعه حل نمی شود به سبب ناتوانی یا عدم در خواست دولت است. در این جا است که از دید افکار عمومی و نخبگان،نهاد دولت جایگاهی شبیه به علی دایی می یابد ... امروز با علی دایی همدلی کنیم چون او هم قربانی جاه طلبی خود شد که دل آن نداشت هیاهوی تشویق را رها کند و هم قربانی تصورات و بلند پروازی ما شد که خیال می کردیم نجات تیم در گرو بودن اوست». (+)

سایر وقایع بهاریه‌ی وبلاگستان

ـ قرارگرفتن لوگوی نوروزی در صفحه‌ی گوگل فارسی، به درخواست وبلاگ‌نویسان

ـ تعیین حجةالاسلام دکتر حمید شهریاری به سمت دبیر شورای عالی اطلاع‌رسانی
ـ تایید حکم حبس وبلاگ‌نویس مجتبی سمیع‌نژاد

ـ ایجاد وبلاگی برای درخواست آزادی رامین جهانبگلو

ـ برگزاری سمینار بحث و تبادل نظر در مورد مسایل فیلترینگ

ـ ایجاد سرویس وبلاگ‌نویسی ازطریق اس ام اس توسط پرشین بلاگ

ـ ایجاد وبلاگی برای در خواست آزادی مانا نیستانی

ـ برگزاری جشن تولد وبلاگ فارسی، هم‌زمان با چهارمین سالگرد تأسیس پرشین‌بلاگ، با حضور بیش از ۲۵۰ نفر از وبلاگ‌نویسان

ـ برگزاری جشنواره‌ی وبلاگ استان یزد

ـ راه‌اندازی وبلاگ انگلیسی تعدادی از وبلاگ‌نویسان

Share/Save/Bookmark