رادیو زمانه > خارج از سیاست > وبلاگها و زمانه > رادیوی زمانه بلاگستان | ||
رادیوی زمانه بلاگستاننگاه کورش ضیابری به رادیوی زمانه و تجربه بزرگ بلاگستان: از همان روز نخستي كه راديو زمانه راه افتاد، تصميم گرفتم دست به كيبورد شوم! و در او بدانيد رخوت و سستي اين روزهاي گرم، مرطوب، شرجي و دماي بالاي 40 درجهي سانتيگرادي كه بدون برق و تلفن و بالطبع كولر و كامپيوتر، جهنمي از بازگشت به قرون وسطي ميسازد، با بيحوصلگي و بي سوژگي! دوچندان ميشود. شايد برايتان عجيب و باورنكردني باشد اگر بگويم ما از هفت روز هفته، هشت روزش را نه برق نداريم و نه تلفن! شايد قطع شدن مقطعي برق مثلا براي چند دقيقه يا يك ساعت در بعضي از كشورهاي اروپايي و شايد هر از قرني در آمريكا اتفاق بيتفد، كه البته ما به همين قطع شدنهاي نصف روزه اش در ايران خودمان حسابي قانعيم! (جالب است بدانيد گيلان، تنها استاني است كه توربينهاي بادي توليد برق در آن فعاليت ميكنند و بيشترين ميزان قطعي برق در كشور را هم دارد!) اما قطع شدن تلفن ديگر صيغهيي است كه خيلي جديد است. باز كاري به تلفن همراهها نداريم كه سالي ماهي ميتوانيد صاحبشان را گير بياوريد و با او صحبت كنيد (آن هم نه تلفني كه به صورت رودررو!) اما اينكه وقتي تلفن ثابت را ميگيريد و جواب ميدهد كه مشترك مورد نظر در دسترس نميباشد! اينجاست كه فارنهايت از 11/9 هم بالاتر ميرود و ديگر بايد از مايكل مور پرسيد كه راه حل چيست! ميگويند زيرساختهاي مخابراتي خيابان شما به هم ريخته و تلفن شما سه هفته قطع است. حالا خوبيش اينجاست كه اگر چنين اتفاقي در يك كشور همسايه يا كلاً هر كشوري غير از ايران بيفتد، نصف اعضاي كابينه استعفا ميدهند، اينجا بايد اپراتور مخابرات را منت و خواهش كني كه آقا تو را به جان بچههاي نداشتهات بيا دستي به سر و روي اين خطوط زيرزميني ما بكش كه بدطور بيچاره شديم. سه هفته بدون تلفن هم يعني سه هفته محاق بيخبري، سه هفته خاموشي و سه هفته مرگ تدريجي. بدون اينترنت، بدون ارتباط و بدون هيچ موجود زندهيي... در نتيجه باروبنديل را ميبنديد و ميآييد خانهي اقوام! بحث اصليمان را فراموش نكرديم. راديو زمانه. راديويي كه بيبيسي فارسي را مادر خودش ميبيند. مادر تجربي و علمي خودش. و مهدي جامي. كم نيست 15 سال تجربهي كار كردن در بهترين شرايط بزرگترين آژانس خبري دنيا كه همان British Broad Casting باشد. هر لحظهي اين 15 سال ميتواند اندوختهيي باشد براي حرفهييتر ادارهكردن راديويي نوپا كه گويي از سوي برخي مقامات در هلند تغذيهي مالي ميشود در عين حال توانسته استقلال فكري و خط مشي خاص خودش را حفظ كند. اين، يكي از نتايج كار در فضايي است كه حرفهييگري از در و ديوارش ميبارد. كسي كه براي كار كردن وارد بيبيسي ميشود، براي آزمون و خطا به اين كارتل رسانهيي نميرود. يعني در ابتداي كار خودش، در جايگاه خودش يك باتجربهي حرفهيي است كه حالا ميرود تا حرفهيي تر شود. حالا شما تصورش را بكنيد يك حرفهيي حرفهيي ترشده، بعد از 15 سال كار، به نتيجه رسيده كه خودش ميتواند پايگاهي باشد براي حرفهييتر كردن ديگران! چنين شخصي حق هم دارد امثال من را تحويل نگيرد!! مايي كه هنوز اول راهيم... ولي مهدي جامي حداقل چنين آدمي نيست. قدر مقام و موقعيتش را ميداند و فريفتهي آنچه كسب كرده هم نشده است. همين كه چهارگوشهي مستطيل احياناً سبز بيبيسي را بوسيد و آمد تا راديو زمانه را راه بيندازد، نشان ميدهد كه ميخواهد يك عدهي ديگر را هم در تجربيات خودش سهيم كند. شايد روزي هر كدام از ما توانستيم مدير يك راديو زمانه باشيم. اما به طور كلي گذشته از اينكه راديو، يك راديوي نوپاست، به نظر ميرسد تجربهي دويستهزارنفر آدم را دارد با خودش يدك ميكشد و به اندازهي دويستهزار نفر آدم، عقل مفيد دارد. چرا؟ چون زمانه راديوي وبلاگستان است. وبلاگستاني كه در نوع خودش در دنيا حسابي پيش روست. كافي است سري بزنيد به www.google.com/trends و كلمهي weblog را سرچ كنيد. ايران با اختلاف كمي بعد از هلند، دومين كشوري است كه كاربران اينترنت آن به جستوجوي كلمهي وبلاگ پرداختهاند. اختلاف ايران با كشور بعدي را نگاه كنيد! اين يعني اينكه وبلاگستان فارسي، بيش از حدي كه انتظارش را داريم، ديناميك و فعال است! چنين وبلاگستاني، هم نشريهي الكترونيك دارد، هم خبرگزاري دارد، هم پدرخوانده دارد! اما گذشته از هرگونه مذاح!، در وبلاگستان فارسي خيلي كمبودها حس ميشد. از جمله كمبود يك تريبون همگاني و فراگير كه بلاگرها بتوانند هم از طريق آن ابراز وجود كنند، هم عقايدشان را نشر بدهند. اگر دوباره يك رسانهي نوشتاري در قالب پورتال بزرگ بلاگستان فارسي راه ميافتاد، كه فرقي با خبرگزاري يا نشريهي الكترونيك نداشت فقط كمي animated يا شايد هم frequently updated بود. جلوههاي طراحياش با توجه به طبعيت سايت بيشتر به چشم ميآمدند و اين ماهيت ايجاب ميكرد كه سايت بيشتر و مرتبتر به روز شود. اما غير از متن، ما هنوز المانهاي ديگري داريم. صوت و تصوير. تصوير هم هنوز در اينترنت مهجور است. كما اينكه تعداد تلويزيونهاي اينترنتي يا وبلاگي در دنيا به انگشتان دو دست نميرسد. تصويري كه در اينترنت استفاده ميشود، آن تصوير شفاف و واضحي نيست كه از گيرندههاي 42 اينچ سامسونگ! امروز در سراسر دنيا دريافت ميشود... اما صداي راديو زمانه، كه يك راديوي واقعي است و نه فقط يك راديوي مجازي مثل پادكستهايي كه صاحبانشان اسم آن را ميگذارند راديو، و اين راديو متعلق به اهالي وبلاگ است. محتواي آن را يك نفر، دو نفر يا حتي ده نفر نميسازند و توليد نميكنند. اين محتوا به دست هزاران بلاگر ايراني توليد ميشود كه در هر وبلاگسرويسي بيش از 4 تا 20 ميليون پست ارسال كردهاند... اين راديو، دلهاي وبلاگنويسان ايراني را به هم نزديكتر كرده. راديويي كه اينترنتي نيست، ولي راديوي اينترنت فارسي است. هواي اينترنتي كه ايرانيهاي سراسر دنيا در آن نفس ميكشند. راديو زمانه، راديوي اين زمانهي ايرانيها محسوب ميشود. زمانه و عصري كه ديگر عصر كرسي و قصههاي هزار و يك شب پدربزرگ نيست. زمانهيي كه ديگر زمانهي جيميل، بلاگاسپات و شايد هم دات آيآر باشد!! زمانهيي كه حتي پدربزرگهاي آن نيز ميگردند تا شايد بتوانند راهي براي تقلب گير بياورند! و داستانهاي ننه شهرزاد آن را با كمي دستكاري، روي اينترنت به نام خودشان منتشر كنند... |