رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۲ آبان ۱۳۸۸

ماریو بندتی، شاعر محبوب آمریکای لاتین

مجتبا پورمحسن
mojtaba@radiozamaneh.com

۱۷ می ۲۰۰۹ ماریو بندتی، یکی از مشهورترین و برجسته‌ترین چهره‌های ادبی آمریکای لاتین در سن ۸۸ سالگی درگذشت. بندتی، شاعر، نویسنده، نمایشنامه‌نویس و مقاله‌نویسی بود که درگیر مسایل سیاسی کشورش هم شد.

Download it Here!

او در آخرین سال عمرش چهار بار به خاطر بیماری روده و نارسایی تنفسی در بیمارستان بستری شده و آخرین بار ششم ماه می از بیمارستان مرخص شده بود.

بندتی در طول ۶۰ سال فعالیت حرفه‌ای خود،۸۰ کتاب نوشت که در آثارش موضوعات متنوعی از عشق و ناامیدی طبقه‌ی متوسط شهر مونته ویدیوی، پایتخت اروگوئه گرفته تا رنج تبعید را مورد توجه قرار می‌داد.

او چند دهه سردبیر مجلات ادبی و سیاسی بود و به عنوان منتقد در حوزه‌های ادبیات، سینما و تاتر در روزنامه‌‌های اروگوئه و دیگر کشورهای اسپانیایی زبان کار کرد.

خوزه ساراماگو، نویسنده‌ی پرتغالی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل در روزنامه ال پایس چاپ مادرید، درباره‌ی بندتی نوشت: «کار دوست و برادرم، ماریو بندتی از هر جنبه‌ای شگفت‌انگیز است، چه از نظر ژانرهای متنوع آثارش و چه به لحاظ غلظت شاعرانگی کلام یا آزادی ذهنی‌ بسیار زیادی که به کار می‌گیرد.»

ماریو بندتی در سال ۱۹۲۰ در یک خانواده مهاجر ایتالیایی در شهر پاسو دلوس توروس، در مرکز اروگوئه به دنیا آمد، اما در مونته ویدئو بزرگ شد و در ۱۴ سالگی در یک مغازه مشغول به کار شد. بندتی در ۱۵ سالگی ابتدا به خاطر شعرها و سپس داستان‌هایش، در حلقه‌های ادبیات آمریکای لاتین، نامی برای خود دست و پا کرد.


ماریو بندتی

شاید مشهورترین اثر بندتی رمانی به نام «آتش بس» باشد که در سال ۱۹۶۰ منتشر شد و بعدها در آرژانتین، فیلمی بر اساس آن ساختند که در سال ۱۹۶۵ کاندیدای جایزه‌ی بهترین فیلم خارجی اسکار شد. رمان «آتش‌بس» که به ۱۹ زبان ترجمه شده، به شکل رونوشت نوشته شده و داستان عاشقانه‌ای را در مونته ویدئو، بین مردی میانسال که همسرش را از دست داده و زنی میانسال روایت می‌کند.

در دهه‌ی ۱۹۸۰روی بعضی از شعرهای بندتی که عمدتاً درباره عشق و سیاست بود، آهنگ گذاشتند و حتا چند تا از آن‌ها، آهنگ‌های پر‌طرفدار روز هم شدند که شاید برجسته‌ترین آلبوم «جنوب هم وجود دارد» است که مجموعه‌ی از ده آهنگ و ترانه از ماریو بندتی بود که با صدای خواننده‌ و آهنگساز محبوب کاتالان، خوان مانوئل سرات در سال ۱۹۸۵ منتشر شد.

ترانه‌ی‌ «جنوب هم وجود دارد» آن‌قدر محبوب شد که حتا هوگو چاوز، رییس‌جمهور ونزوئلا سال ۲۰۰۴ در سخنرانی‌اش در اجلاس G15 به بخش‌هایی از این شعر ماریو بندتی اشاره کرد. در بخشی از این شعر آمده:

با شاخ فرانسوی‌اش
و با آکادمی سوئدی
و با چاشنی آمریکایی
و رذل‌های انگلیسی
با همه‌ی موشک‌هایش
و دانشنامه‌هایش
و جنگ‌های جهانی‌اش
و شقاوت زیادش
و با همه‌ی آوازه‌اش
شمال، همانی است که دستور می‌دهد
اما این پایین، این‌جا، پایین
نزدیک ریشه‌ها
جایی است که حافظه
خاطره را پاک نمی‌کند
و آن‌جا کسانی هستند که
به خاطرش، مرگ را به مبارزه می‌طلبند
و به خاطرش می‌میرند.
و بنابراین با همدیگر

به هر چیز ناممکن می‌رسند
که همه‌ی جهان می‌دانند
جنوب،
جنوب هم وجود دارد.

سرات پس از مرگ ماریو بندتی گفت: «شاید در آمریکای لاتین بیش از هر شاعری، شعرهای ماریو بندتی را خوانده‌اند، اما نباید نقش او را به عنوان یک نمایشنامه‌نویس، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی نادیده بگیریم.»

بله، فعالیت‌های سیاسی به‌خصوص در دوران جنگ سرد، جزو لاینفک زندگی آقای بندتی بود. او با گرایش چپ سیاسی، آمریکا را به باد انتقاد می‌گرفت و پشتیبان انقلاب کوبا بود و هم‌صدا با نویسندگانی مثل گابریل گارسی مارکز و ارنستو ساباتو، از استقلال پورتوریکو حمایت می‌کرد.

او در سال ۱۹۷۱ به تشکیل ائتلاف چپ در اروگوئه به نام جبهه فراگیر کمک کرد تا نظام دو حزبی کشورش راکه ۱۵۰ سال حاکم بود، به چالش بکشد.

پس از کودتای نظامی سال ۱۹۷۳، جبهه فراگیر غیر‌قانونی اعلام شد و مجله‌ی ماریو بندتی را که مارچا نام داشت، توقیف کردند و بندتی به تبعید رفت. ابتدا در بوینوس‌آیرس زندگی می‌کرد و پس از آن‌که از سوی گروه‌های سیاسی راستگرا تهدید به مرگ شد، به لیما، پایتخت پرو رفت و بعد از این‌که بازداشت و دیپورت شد، به هاوانا و در نهایت به مادرید رفت.


۱۲ سال بعد، بندتی به اروگوئه برگشت، اما به زندگی در اسپانیا هم ادامه داد، جایی که آثارش بسیار محبوب بودند.

پیکر بندتی طی در میان هوادارانش،از تاباره واسکوئز، رییس‌جمهور اروگوئه و رییس جبهه‌ی فراگیر گرفته تا کارگران معمولی، به خاک سپرده شد.

ماریو بندتی در سال ۲۰۰۴ جایزه‌ی منندزو پلایو را به خاطر شعرهایش دریافت کرد. در پایان این برنامه، ترجمه‌ی شعری از ماریو بندتی، شاعر فقید اروگوئه‌ای را می‌خوانیم:

تاکتیک و استراتژی

تاکتیک من این است
که نگاهت کنم
جویای احوالت شوم
تو را آن‌طور که هستی دوست بدارم

تاکتیک من این است
که با تو حرف بزنم
و به حرف‌هایت گوش دهم

و پلی فناپذیر
با کلمات بسازم

تاکتیک من این است
که در خاطرت باقی بمانم
نمی‌دانم چطور
و با چه بهانه‌ای،
اما با تو باشم

تاکتیک من این است
که صادق باشم
و بدانم که تو هم صادقی
و تظاهر را به همدیگر
قالب نمی‌کنیم
بنابراین بین ما
نه پرده‌‌ای است
نه شکافی

در مقابل
استراتژی من
عمیق‌تر و ساده‌تر است

استراتژی من این است
که یکی از همین روزها
نمی‌دانم چطور
و با چه بهانه‌ای
بالاخره تو هم
به من نیاز پیدا می‌کنی

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

شعر زیبایی بود.لطفا از ادبیات لاتین بیشتر مطلب بزارین

-- سارا ، Jun 9, 2009 در ساعت 05:36 PM

سلام آقای پور محسن
مثل همیشه خواندنی بود و من هم مثل همیشه پای ثابت برنامه های شما هستم. اما شما هیچوقت به ایمیل ها و این در خواست من که لطف کنید و به وبلاگم بیایید و داستانم را بخوانید پاسخ نمی دهید.
اما من هنوز هم منتظرم تا شما داستانم را بخوانید و نظر بدهید. -لبخند-
دوستتان دارم
با احترام
http://www.quietman.blogfa.com/

-- مردآرام ، Nov 3, 2009 در ساعت 05:36 PM

راستی یادم رفت بگویم: حیف که این شاعر و نویسنده و روزنامه نگار و فعال سیاسی فوت کرده؛ جدا عجب استراتژی ای داشته:
((تاکتیک من این است
که صادق باشم
و بدانم که تو هم صادقی
و تظاهر را به همدیگر
قالب نمی‌کنیم
بنابراین بین ما
نه پرده‌‌ای است
نه شکافی))
به امید چنین روزی که این استراتژی همه ی آدم ها شود.

-- مردآرام ، Nov 3, 2009 در ساعت 05:36 PM