رادیو زمانه > خارج از سیاست > گفتگو > زیباییهای دیگ سوخته، ظروف نشسته و کثیف | ||
زیباییهای دیگ سوخته، ظروف نشسته و کثیفمجتبا پورمحسنmojtaba@radiozamaneh.com«زیباییهای دیگ سوخته، ظروف نشسته و کثیف» عنوان نمایشگاه عکسی است که از ۲۴ اردیبهشت در گالری «او» رشت برپا شده است. موسی علیجانی، فیلم ساز، آهنگساز و نویسندهی ۴۳ ساله مجموعهی ۱۱۴ عکس از دیگهای سوخته و ظروف نشسته را به معرض نمایش گذاشته است. علیجانی فیلم نامهی فیلمهای «قطعهی زمستانی»، «چشمانداز مهآلود»، «ویولونزن روی برف»، «پنجره» و «دیگ» را نوشته و فیلمهای ویولونزن روی برف، پنجره و دیگ را هم ساخته است. او در سال ۱۳۸۵ به خاطر فیلم پنجره، جایزهی بهترین فیلم از نظر موضوع را از جشنوارهی لوکونیای ایتالیا دریافت کرد و از جشنوارههای داخلی هم جایزههای متعددی گرفته است. به نمایشگاه عکس موسی علیجانی رفتم و دربارهی عکسهایش با او گفت و گو کردم.
آقای علیجانی، چطور شد برای عکاسی سر از آشپزخانه در آوردید؟ این نمایشگاه عکس، ادامهی ذهنیتی است که من در ساخت آخرین فیلمم به نام دیگ از آن استفاده کردم. از آن روز به بعد این فرد عکسهای مختلف از چیزهای سوخته و دورریختنی میگیرد که به نوعی در این پروسه، افسردگیاش هم از بین میرود و دیگر نیازی ندارد که پیش روانپزشک برود. بعد یک نمایشگاه میگذارد و تمام دوستانش را که مدتها ندیده بود، دوباره در نمایشگاه میبیند. این موضوع فیلم جدید من است که سابجکت عکسهایم نیز به همین صورت است؛ وقتی پلکهایمان باز است، مجبوریم نگاه کنیم. اما چه میبینیم؟ در واقع از وقتی که بیدار میشویم، مجبور به نگاه کردن هستیم. اما چیزهایی که در روز میبینیم واقعاً چه چیزهایی هستند؟ در این نمایشگاه سعی شد که دوربین به ظروف نشسته، ظروف کثیف و اجاق گازی که پاک نشده نزدیک شود و کادرهایی انتخاب شده که این کادرها در عین حالی که دارای یک زیباییشناسی معناداری هستند، یک جهانی را که به نوعی با چشم عادی دیدنی نیست یا اصلاً ما به آن توجه نمیکنیم، به بیینده نشان بدهند. شاید یک نشانه هم هست و فقط مقولهی عکاسی نیست و من این را با یک دوربین حرفهای نگرفتهام. دوربینی که ۲.۵مگا پیکسل است که دوربین فیلمبرداری است. من فکر میکنم از این جنبه این نمایشگاه و عکسها به نوعی ما را به خودمان نزدیک میکند. این که به جای اینکه به سفرهای دور و دراز برویم، مقداری خودمان را از نزدیک هم ببینیم و جهان اطرفمان را با دقت بیشتری نگاه کنیم. دیدن با چشمان باز آن هم در آشپزخانه جالب است. اما چرا نتیجهی این نگاه روانشناسانه به محیط آشپزخانه اینقدر انتزاعی شده است؟ عکسها تا اندازهی زیادی انتزاعی است. برای اینکه نوع چیزهایی که در آشپزخانه کشف شده، بیشتر به انتزاعی بودن نزدیک بوده است. یعنی خود موضوع به تو راه نشان میداده که من را اینگونه نشان بده. منظور من این است که در عین حالی که من تا اندازهای با نظر شما موافقم، تا اندازهای هم مخالفم. برای اینکه عکسهایی هم هستند که در پس آنها معانی هم تولید میکنند. مثلاً من در بعضی از این عکسها میتوانم کاملاً آن تنهایی را ببینم. یا در بعضی از عکسها میشود معانی خاصی را هم دید. منظور من این است که آنقدر هم انتزاعی نیست. ولی اکثر عکسها فضاهایی داشتند که در عین انتزاعی بودن، مفاهیمی را هم در خودشان دارند.
حالا نه فقط از دید من، که از دید اکثر کسانی که آمدند دیدن و نظراتی که دادهاند. مثلاً یک نفر در دفتر یادداشت نمایشگاه نوشت، من توانستم به کرات زیادی سفر کنم. پس این نشان میدهد که آنقدر هم انتزاعی نبوده است. یا فرد دیگری نوشته است که در یکی از عکسها من طعم فلان غذا را تشخیص دادم. یا در یکی از عکسها نگاه کردن به یک قاشقی است که مقداری خورشت در آن باقی مانده و دوربین با آن کاری کرده که ما یک پرتره میبینیم، پرترهای بدون سر. با توجه به این که کلا ذهنیت من در هنر اینگونه است عکسها از تکمعنایی بودن فرار میکنند. مثل ذهنیت خودم. چه در موسیقی، چه در هنرهای دیگر که کار میکنم،. بنابراین میشود معانی چند پهلویی از عکسها گرفت. یعنی اگر برای کسانی توضیح ندهید که این عکسها همه در آشپزخانه گرفته شده است، ذهنش به جاهای زیادی پرواز میکند. بنابراین به این هم اشاره کنم این که این عکسها در آشپزخانه است، باز هم نباید ذهن بیینده محدود شود. درست است که موضوع کار من آشپزخانه است، ولی به هر حال در دیدن یک تابلو و این که موضوع شما چه بوده به لحاظ واقعی بودن، خودش یک خاطرهای است. ولی حالا آن اثر در شما چه معنایی را ایجاد میکند؟ مهم این است. آقای عیلجانی، به نظر میرسد که در بعضی از عکسها شما آنقدر به سوژه نزدیک شدهاید و آنقدر به زاویه دید و نکاتی از این دست توجه کردید، مثلاً روی چکههای روغن متمرکر شدید که نتیجهی کار مقداری تصنعی به نظر میرسد. البته شاید این مساله به نفع عکسهایی بوده که ترکیب رنگ متفاوتتری دارند و باعث شده که آنها بهتر دیده شوند. چون آشپزخانه مکانی است که موضوعش غذا است و همهی ما برای این به آشپزخانه میرویم که غذا بخوریم. جایی است که ما هر روز در آن زندگی میکنیم و در عین حال همانطور که گفتم نوع ذهنیت من در این عکسها، دربارهی سوختن بود. سوختن و چیزهایی که ما دور میریزیم. میدانیم که غذاها رنگارنگ هستند. ولی برای همهی عکسها، مثل سینما نورپردازی صورت گرفته است درست است که از فاصلهی بسیار نزدیک. شما در اینجا عکسی را نمیبینید که مثلاً از فاصلهی ۱۰ سانتی گرفته شده باشد. در واقع خود این سوختگی تا اندازهای کمک کرده که اکثر این رنگها در اینجا شاد هستند و به زردی، نارنجی و قهوهای میزند. رنگهای سرد در اینجا خیلی کم است. شاید در چهار پنج تا از تابلوها که موضوعشان غذاهایی رنگ سرد است، فضای سردی را میبینیم. این عکسها متنوع است. انتخاب صد عکس از میان ده هزار عکس سخت بوده و در عین حال نشانهای است برای اینکه در چیزهایی که ما روزانه میبینیم و دور میریزیم، این همه تنوع وجود دارد. همهی اینها در آشپزخانه وجود دارد. از رنگ گرم گرفته تا رنگ سرد. اینها امکاناتی بوده که من احساس کردم میتوانم در موضوعات خودم به آنها اشاره کنم و هدف این بوده که این پتانسیل را نشان بدهم. ولی شاید در آینده فقط روی یک کتری زوم کنم. پس جهانبینی شما در این عکسها این است که در چیزهای دورریختنی و چیزهایی که قرار است «نیست» باشند، دنبال هستی و گرمای زندگی میگردید، نه؟ من اتفاقاً دقیقاً دنبال چنین ذهنیتی هستم و نگرش من در در سن ۴۳ سالگی این است که از کنار اشیا، آدمها و مسایلی که برای من پیش میآید، نگذرم.
شما در ۱۰ دقیقه از ۱۱۴ عکس بازدید کردید. اعتقاد من این است و احساس میکنم که شما اصلاً عکسهای من را ندیدید و ۱۰ دقیقه برای دیدن این عکسها خیلی کم است. شاید برای دیدن هر عکس ۱۰ دقیقه خیلی کم باشد. با توجه به آن ذهنیتی که من دیدهام، شاید شما مجبور باشید که هر عکس را ۱۰دقیقه ببینید. چون برای پیدا کردن عکسها، چند روز یا یک سال وقت صرف کردهام. ولی شما با یک نگاه ۱۰ دقیقهای این عکسها را دیدهاید. شاید اگر فردا بیایید آن عکسها معانی دیگری به شما بدهند. بیننده هم به همین صورت. بینندهای که میآید اگر دغدغه داشته باشد یک تابلو را سریع ببیند و کار دیگر را سریع نبیند. یعنی تابلو هم باید تو را به طرف خودش جلب بکند. روی همین اصل کاملاً با نظر شما موافقم. از این نظر که بله، در جهانی که امروزه با توجه به مشکلاتی که در زندگی ماست،در جریان است؛ این جزیینگری در کشف اشیا و کشف خودمان و نگاه خودمان به زندگی، خیلی به ما کمک میکند. من دوستان زیادی دارم که عکاس، هنرمند و نقاش هستند. گاهی میبینم که برای آنها پیدا کردن موضوع، مهمترین دغدغه است. در حالی که من هیچ وقت نسبت به پیدا کردن موضوع دغدغه ندارم. یعنی همینجا و همین شی که در کنار ما قرار دارد میتواند برای من یک موضوع باشد مثلاً برای عکاسی. اما چگونه نگاه کردن برای من مهم است. عکسها را که نگاه میکردم در برخی از آنها زاویهای که دوربین با سوژه دارد خیلی کوچک شده است، آنقدر که به نوعی دست عکاس رو میشود. یعنی من مخاطب میفهمم که عکاس با زاویهی نیم درجه یا دو درجه عکسبرداری کرده است. در بعضی از عکسها هم اینگونه نیست و رد پای عکاس دیده نمیشود. تعمدی در این کار داشتید؟ خیر، تعمد نبوده است. هدف من پیدا کردن کادر خودم بوده است. مثلاً در اینجا ۱۱۴ عکس است که شاید برای شما جالب باشد که این عکسها از پنج شش شی گرفته شده است که قرار بود آن اشیا را بیاوریم و در نمایشگاه بگذاریم. از جمله یک دیگ سوخته بود. اما الان دیگر آن نیست، چون با توجه به عکسهایی که من گرفتهام، چیزهایی را اضافه کردم. مثلاً دیدم که قطرات روغن زیتون، درخشندگی خاصی دارند و به آن جهت دادم، مانند نقاشی که رنگ میزند. در واقع از خیلی اشیا با بازسازی دوباره عکس گرفته شده است. یعنی این پتانسیل را داشته است. یا مثلاً ده دوازده عکس از سالاد موجود هست. یعنی در یک مهمانی ما آن سالاد را خوردیم، مقداری باقی مانده بود. آنوقت دیدم زوایا و رنگهای جالبی دارد. خیلی از عکسها اینطور اتفاقی گرفته شده است. ولی در خیلی از عکسها هم من دست بردم. مثلاً نور بهتری دادم یا احساس کردم یک قطره آب میتواند به آن شفافیت بدهد و آن قطه آب را به آن اضافه کردم. یعنی اینکه اینها هوشمندانه صورت گرفته است. موضوع در آنجا آماده نبوده که من بروم و شاید اگر خودتان هم آن سوژه را ببینید، بگویید که نمیشود از چیزی عکس گرفت. یعنی آن ویژگی را آن شی و یا دیگ سوخته به من میداده که حالا من در عین حال به آن نور بدهم و چیزهایی به آن اضافه کنم و آن چیزی را که میخواهم به دست بیاورم. دفعهی بعد قرار است از آشپزخانه برای عکاسی به کجا بروید؟ در این نمایشگاه، موضوع من محدود و پنج شش تا شی بود، دو سینی و چند قابلمه سوخته که آنها را به عنوان یادگاری دارم و اجاق گاز سوخته را که معمولاً کثیف میشود، پاک نمیکردم و از آن عکس میگرفتم و بعد پاک میکردم. احساس میکنم که این جزیینگریها را میشود به حیطههای دیگری برد. به حیطههایی که معمولاً ما به آن توجه نمیکنیم. مثلاً شب گذشته من مقداری عکس گرفتم، اما فقط از یک کتری عکس گرفتم. بعد به این فکر افتادم که شاید در نمایشگاه بعدی، من سوژه، فقط یک چیز باشد. اما وقتی که بیینده وارد میشود، احساس کند که من از ۱۰۰ جا عکس گرفتهام.
هدف از کل این نوع دید این است که من از عکاسی لذت میبرم. چون عکاس حرفهای نیستم و نوع عکاسیام بیشتر با ذهنیت من سازگار است. همانطور که قصه مینویسم و فیلم میسازم. خیلی مواقع هم بهطور اتفاقی عکس میگیرم. یعنی احساس میکنم که الان میشود از چه چیزی عکس گرفت. چیری که میبینم و دم دست من است. هیچ وقت نمیروم از بیرون منظره ببینم. سعی میکنم که آن منظره را در یک فضای کوچکی پیدا بکنم. و اگر امکان این باشد در ایتالیا و در یک فستیوالی به نام فودفیلم که من دو سال پیش داور آن بودم، احتمال دارد در آنجا و در بخش جنبی، این عکسهای من در آنجا هم به نمایش دربیاید. عکسهای نمایشگاه «زیباییهای دیگ سوخته، ظروف نشسته و کثیف» را میتوانید در سایت موسی علیجانی ببینید. مطلب مرتبط: • موسیقی فولکلور گیلان به روایت موسی علیجانی |