رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۷ فروردین ۱۳۸۸
گفت و گو با رضا مجلسی، کارگردان دو فیلم مستند «چرخ گردون» و «این سخن آبی است»:

نمایش‌های نوروزی: عروس گوله، پیربابو و رابرچره

مجتبا پورمحسن
mojtaba@radiozamaneh.com

عروس‌ گوله، نمایشی نوروزی است که از سال‌های دور، پیش از نوروز در شهرها و روستاهای گیلان اجرا می‌شده است. عروس ‌گوله، داستان مبارزه‌ی یک غول و یک پیرمرد بر سر عروسی است که این عروس تمثیلی از بهار است.

موضوع این برنامه گفت و گو با رضا مجلسی، مستند سازی است که فیلم‌هایی درباره‌ی این نمایش ساخته است. اما پیش از آن هوشنگ عباسی، شاعر و پژوهشگر فرهنگ گیلان از ریشه‌های تاریخی عروس‌گوله می‌گوید:

Download it Here!

در استقبال از نوروز ما چندین نوع کمدی‌ موزیکال داریم که با موسیقی، طنز و نمایش همراه است. از جمله‌ی این نمایش‌ها عروس گوله است.

البته تبعضی‌ها به دلیل نمادهایی که در این نمایش است، آن را به قبل از اسلام نسبت می‌دهند. چون در گذشته نمی‌توانستند از زنان در عروس‌ گوله استفاده کنند، دو نوجوان با لباس‌های رنگی خودشان را به شکل عروسی زیبا در می‌آوردند و یک پیرمرد و یک غول برای رسیدن به این عروس‌ها در جنگ و ستیز بودند.

این مراسم همراه با شعر بود که این شعر بسیار طولانی است. مثلاً می‌خواندند:

عروس گوله باوردیم
جونه دیله باوردیم
خوانخاه تره ندادیم
تی پسره باوردیم
نوروز مبارک ببه
سال نو مبارک

این اشعار را می‌خواندند و محله به محله و خانه به خانه می‌رفتند و از صاحب خانه هدایایی می‌گرفتند.

این‌ها هنرمندانی بودند که فی‌البداهه هم شعر می‌گفتند.اگر به خانه‌ای می‌رفتند و به این‌ها اجناس خوب هدیه می‌دادند، در مدح این خانواده شعر می‌گفتند.


تصویری از اجرای نمایش عروس گوله در فیلم این سخن آبی است

اما اگر به این افراد هدیه‌ی نامناسبی می‌دادند، فی‌البداهه اشعاری در هجو صاحب‌خانه می‌گفتند و به این ترتیب به پیشواز نوروز می‌رفتند.

عروس گوله در مناطق مختلف گیلان با تغییراتی اجرا می‌شود و نام‌های مختلفی دارد. «پیربابو» و «رابر‌چره» دو نمایشی است که شکل تغییر یافته‌ی عروس گوله است. هوشنگ عباسی در این مورد بیشتر توضیح می‌دهد:

در شرق گیلان همین نمایش را به صورت پیر بابو اجرا می‌کردند. عروس گوله در قسمت سیاهکل و رودسر و اشکورات به نام پیربابو بوده است. یعنی تقریباً شبیه به همان بوده و مقداری اشعارش فرق می‌کند.

این نمایش‌های کمدی‌موزیکال معمولاً از اوایل اسفند شروع مي‌شد و تا پایان اسفند ادامه می‌یافت. این افراد، قاصدان بهار بودند.

نمایش‌ طنز دیگری در همین رابطه اجرا می‌شد که به آن رابرچره یا آهو چره می‌گفتند.

روال کار به این ترتیب بود که پوست آهو را به تن یک نوجوان می‌کردند و بعد محله به محله و خانه به خانه می‌رفتند و اشعار مربوط به آهو چره را می‌خواندند که تقریباً در توصیف بهار بود.

***

رضا مجلسی، فیلم‌ساز گیلانی در دو فیلم‌ خود به این نمایش تمثیلی پرداخته است.

موضوع فیلم «چرخ‌گردون» که محصول شبکه‌ی چهار تلویزیون ایران است، رابرچره است.

این فیلم علاوه بر دریافت جایزه‌ی بهترین پژوهش از جشنواره‌ی مستند کیش، جایزه‌ی اول بخش مردم‌نگاری را هم از جشنواره‌ی کادکای اسلواکی دریافت کرد. از این فیلم در جشنواره‌های متعددی در صربستان، برزیل، اسپانیا و استونی هم تقدیر شده است.

«‌این سخن‌ آبی است» فیلم دیگری از رضا مجلسی است که در آن هم به نمایش عروس گوله پرداخته است.
قرار است تیرماه آینده، با پخش فیلم‌هایی از رضا مجلسی در جشنواره‌ای در ونکوور کانادا، مروری بر دنیای فیلم‌سازی او انجام شود. به همین بهانه با مجلسی درباره‌ی این نمایش گفت ‌و گو کرده‌ام.


رضا مجلسی، فیلم‌ساز/ عکس از کوروش رنجبر، زمانه

آقای مجلسی، شما دو فیلم درباره‌ی آیین‌های نوروزی ساخته‌اید. یکی «چرخ گردون» و دیگری «این سخن‌ آبی‌ست». با توجه به تمام مشقت‌هایی که در راه فیلم‌سازی، مخصوصاً مستند سازی وجود دارد، چطور شد که سوژه‌ی دو تا از کارهایتان آیین‌های نوروزی و عروس‌گوله است؟

مشکل کلی که در مستندسازی وجود دارد این است که چرخه‌ی تولید و عرضه‌ی آن در ایران ناقص است.

در همه‌ جای دنیا نهادهایی مانند تلویزیون متولی ساخت و تولید و پخش فیلم‌های مستند هستند. در کشور ما یک تفکر رسمی بر ‌تلویزیون حاکم است و به نظر بسیاری از مستندسازان و یا قاطبه‌ی مستند‌سازان و جامعه‌ی مستند‌سازی کشور، تلویزیون آن وظیفه و مسوولیتی را که در قبال حمایت، تولید و پخش فیلم‌های مستند دارد، انجام نمی‌دهد.

فقط در قالبی کار انجام می‌گیرد که با توجه به سیاست‌گذاری‌های کلی و نگاه رسمی، می‌تواند عرضه و تولید شود. حالا با این ظرفیت و زمینه‌‌ای که تلویزیون در کشور دارد براساس اولویت‌های مختلف کارها صورت می‌گیرد. یک جایی‌ اولویت‌های چندمشان تبدیل می‌شود به خواسته‌ها و دغدغه‌های فیلم‌سازان مستند یا فیلم‌سازانی که دارند در این کشور کار می‌کنند.

این مجموعه‌ای که تولید شده است در این شرایط اتفاق افتاده است. قرار بود در شبکه‌ی چهار مجموعه‌ای درباره‌ی نوروز تولید شود. احتمالاً هدف، اتحاد اقوام و نزدیک‌تر کردن اقوام بوده است. در حالی که کشور ما در شرایط بحرانی هم بوده و هست، ‌لازم است عرضه فرهنگ اقوام مختلف و نزدیک‌کردن این‌ها به همدیگر صورت انجام شود.

و طبیعتاً این موضوعی است که برای خیلی از مستند‌سازان، مخصوصاً آن‌هایی که در زمینه‌هایی فیلم‌های قو‌م‌نگار یا مردم شناسی کار می‌کند، جذاب است. و خود نوروز هم به خاطر این که آیین‌ها و مراسم و ماتریال تصویری خیلی خوبی دارد، برای کار مستند، موضوع جذابی است.


تصویری از اجرای نمایش رابرچره در فیلم چرخ گردون

شبان بی‌خوابی بکشه
عروس کی شه، عروس کی‌شه
پیربابو شه پير بابو شه
پیراباو شه پير بابو زحمت بکشه
عروس بیشیم تی را دوره
‌برف گیله تو رقص کونی ما خو گیره

این مستند‌ها، کار پژوهشی است. به طور کل مخاطب عام یا حتا بعضی از مخاطبان حرفه‌ای شاید از یک فیلم مستند، به خصوص وقتی مستند پژوهشی است، انتظار دارد که مستند در معنای لغوی آن باشد، یعنی فیلم‌ساز صرفاً خبرنگاری باشد که از اتفاقی که رخ داده، گزارش بدهد. اما در این دو فیلم شما که درباره‌ی آیین‌‌های نمایشی نوروز در گیلان است، تمام اتفاقات بازسازی شده است. آیا این به خاطر آن وجه پژوهشی و موضوع‌گرایانه‌ی کار است؟

اگر به صورت مصداقی نگاه بکنیم، کلاً این فیلم بازسازی شده است. آیین‌های نوروزی و از جمله همین آیین عروس گوله یا پیربابو، بیش از ۸۰ درصد بازسازی است.

تلقی بعضی‌ها در مورد فیلم مستند این است‌ که چون مستند است و باید بیشتر به کار خبری نزدیک شود که البته تلقی غلطی نیست. ولی فیلم‌سازی مستند دامنه‌ی بسیار وسیعی دارد.

یعنی مستندسازی از فیلم‌های بسیار خبری تلویزیونی گرفته‌، فیلم‌هایی که یک تصویر‌بردار و خبرنگار با دوربین شخصی خودش یک واقع را ثبت مي‌کند تا به فیلم‌های مستند انتزاعی می‌رسد‌ که ما در تاریخ سینمای مستند نمونه‌های بسیار را داریم.

حتا الان هم این نوع مستندها ساخته می‌شود که بخش زیادی از امکاناتی مثل سینمای انیمیشن برای ساخت یا ارایه‌ی آن فیلم کمک گرفته می‌شود.

ولی به هر حال مبنای فیلم مستند، واقعیت زندگی و جنبه‌های استنادی زندگی است.
بعد بسته به ظرفیت، تخیل، امکانات و ساختاری که فیلم‌ساز مستند برای کار خودش انتخاب می‌کند، می‌تواند تا ساخت کارهای انتزاعی هم پیش برود.

اما در مورد این دو کار من به پژوهش اشاره کردید که مانند کارهای دیگر من که باز هم پژوهشی است. اولاً که باز هم یک تلقی غلطی در سینمای مستند ممکن است در مورد پژوهش وجود داشته باشد.


تصویری از اجرای نمایش رابرچره در فیلم چرخ گردون

پژوهش صرفاً این نیست که ما در مورد مستند منابع زیادی داشته باشیم، کتاب‌های مختلفی را بیاوریم، هر کدام دویست سیصد صفحه که این‌ها منابع غنی ما برای مستندسازی باشد. این تلقی، غلط است.

ضمن این‌که آن منابع مکتوب می‌تواند کمک کند و باید در بسیاری از کارها از آن استفاده شود. مفهوم پژوهش در فیلم مستند آن احاطه و تسلطی است که فیلم‌ساز مستند روی موضوع منتخب خود دارد.

حالا برای این احاطه و تسلط و آگاهی می‌تواند یک جا از منابع مکتوب کمک بگیرد، یک جایی هم خودش برود دخالت بکند، تحقیق میدانی بکند و به جنبه‌های مختلف موضوعی که انتخاب کرده نزدیک شود و بپردازد. در واقع این می‌شود یک پژوهش کامل و کافی برای تولید یک فیلم مستند.

رابرچره رابرچره
رابرچره رابرچره
می‌آهو راه راه بچره
می‌آهو راه راه بچره
می‌آهو مرغانه خوره
می‌آهو مرغانه خوره

آقای مجلسی، یکی از عباراتی که گاهی با استفاده از آن از یک فیلم چشم‌پوشی می‌کنند و گاهی هم به واسطه‌ی آن از تمجید از فیلم می پردازند عبارت «تصویر کارت پستالی» است. در فیلم چرخ گردون که یک فیلم بازسازی شده هم هست، مجموعه‌ای از این تصاویر کارت پستالی به چشم می‌خورد. البته موضوع فیلم، یعنی نوروز خودش مستعد تصاویر کارت پستالی است. شما هنگام ساخت فیلم به این وجه از کار توجه داشتید؟

این بحث که همیشه وجود داشته و بحث تازه‌ای نیست. به هر صورت در مورد ارزش‌گذاری و قضاوت حتا در مورد فیلم‌هایی که داستانی هستند و در طبیعت اتفاق می‌افتد و می‌گذرد، این صحبت هست.

اما به نظر من ما باید یک چیز کلی را قبول بکنیم و آن این که به هر حال سینما، هنر تصویر است و البته فقط هنر تصویر نیست و بعدش از صدا، کلام، موسیقی و همه‌ی ظرفیت‌هایی که سینما دارد می‌شود از آن کمک گرفت.

به نظر من باید یک فیلم خوش‌تصویر باشد. حالا یک جایی تصویر، فقط به ظاهر پیرامون نگاه مي‌کند و به قول شما تصویری کارت پستالی می‌شود. یک جایی خود آن تصویر بهانه‌ای است برای نقب زدن به مفاهیمی که در زندگی وجود دارد، و آن به توانایی و ظرفیت کارگردان و فیلم‌ساز بر می‌گردد که چقدر بتواند کمک کند.

یکی از نکاتی که در این دو فیلم و به خصوص «این سخن‌ آبی ا‌ست» به چشم می‌خورد و مخاطب را اذیت مي‌کند، این است که نریشن بیش از اندازه است. یعنی یک جورهایی نریشن، تصویر را می‌دزدد و به مخاطب امان نمی‌دهد که خودش با تصویر مواجه شود؟

این انتخاب است. یعنی هر فیلم‌سازی، من می‌گویم فیلم‌ساز، ولی در هر اثر تولیدی فرهنگی حتا در نگارش یک مقاله، داستان یا شعر آن مولف، سازنده و یا کسی که دارد آن کار را انجام می‌دهد، به هر صورت چیزهایی را انتخاب می‌کند و چیزهایی را کنار می‌گذارد.

یک جایی وقتی که من دارم فیلمی را کار می‌کنم، همیشه در این تردید و دوگانگی و وضعیت دوگانه قرار می‌گیرم که چقدر این لحن فیلم باید به سمت فرم حرکت بکند، چه مقدار به اطلاعات و مفاهیمی که قرار است ارایه شود و چه کسانی می‌توانند مخاطب آن باشند.

به هر صورت درصد بسیار بالایی از فیلم‌ها با یک سرمایه‌ای ساخته مي‌شود. چه سرمایه‌ی دولتی و چه سرمایه‌ی خصوصی. سرمایه هم در این انتخاب موثر است.

در نهایت من در این انتخاب، بیشتر حسی انتخاب می‌کنم و ترجیح می‌دهم با حس خودم پیش بروم که کدام بخش را ضعیف‌تر کنم و کدام را انتخاب کنم و در نهایت کدام را حذف کنم.

سوال پایانی من هم کنجکاوی درباره‌ی برخورد میدانی مردم محلی با آدم‌هایی است که آمده‌اند از سنت‌هایشان فیلم بسازند. اگر چه پژوهشگران زیادی در مورد میزان نفوذ کنونی این سنت‌ها بررسی‌هایی کرده‌اند، اما مواجهه‌ی شما می‌تواند نمونه‌ی مشخصی باشد که پیش‌زمینه‌ای درباره‌ی این ضریب نفوذ در اختیار ما قرار بدهد. می‌خواستم ببینم آن آدم‌ها با یک گروهی که آمده‌اند از سنت‌هایشان فیلم بسازند، چه برخوردی داشته‌آند؟

بستگی دارد که شما با چه نسلی مواجه می‌شوید. یعنی آدم‌های مسن این آیین‌ها را دیده‌اند و در آن‌ها شرکت داشته‌اند و کاملاً یادشان است. آن‌هایی هم که آدم‌های میان‌سال و جوان‌تر هستند، برایشان جالب است و اتفاقاً در زمان کار و آن فضایی که برای کار قرار می‌گیریم خیلی کمک می‌کنند برای این‌که به آن نتیجه‌ای که آدم می‌خواهد نزدیک شود‌ و برایشان خیلی جالب و پرکشش است.

به هر حال به دلیل وضعیتی که به لحاظ گذار در جامعه‌ی ما وجود دارد، همه‌ی فیلم‌سازان، مخصوصاً مستندسازان با یک مساله مواجه می‌شوند. آن هم این است که در عین حال که کمک می‌کنند و می‌پذیرند که این فرهنگ مال خودشان است و ارزش‌های آن را هم حتا بهتر از من و شما درک مي‌کنند، اما انگار یک جا می‌خواهند فاصله هم بگیرند. ما خیلی از جاها مشکل داریم برای این که روستاییان لباس‌های محلی خودشان را بپوشند، یعنی حاضر نمی‌شوند لباس محلی خودشان را بپوشانند.

به هر حال شخصیت فردی و جمعی همه‌ی ما و شالوده‌ و شاکله‌ی اصلی آن به گذشته‌ی ما برمی‌گردد که اگر مفاهیم و ارزش‌های آن را درک نکنیم شخصیت ما کامل نیست و درک امروزمان از زندگی هم ناقص و ناکافی خواهد بود.

Share/Save/Bookmark