رادیو زمانه > خارج از سیاست > رسانه > انتشار ماجرای عشقورزیهای سوزان سونتاگ | ||
انتشار ماجرای عشقورزیهای سوزان سونتاگمجتبا پورمحسنmojtaba@radiozamaneh.comدو روز پیش نشریه ایندیپندنت انگلیس از انتشار مجموعهی روزنوشتهای سوزان سونتاگ خبر داد. گویا در این روزنوشتها، زندگی خصوصی سونتاگ و تمایلات بایسکسشوالش (همجنسخواهانه و ناهمجنسخواهانه) آشکار میشود. «میخواهم هر کاری بکنم، میخواهم همه جا دنبال لذت باشم و هر کجایی که هست به هر شکلی که هست... پیدایش کنم!» سوزان سونتاگ در سال ۱۹۴۶ این جملات را نوشت. زندگی او که یکی از بهترین نویسندگان، متفکرین و فعالان سیاسی چهار دههی گذشته بوده، پربار و خلاق بوده است. آرای او منتقدین را به همان اندازه که عصبانی کرد، تحت تاثیر هم قرار داد.
چهار سال پس از مرگ سونتاگ، قرار است خاطرات شخصی او که شامل زندگی خصوصیاش در سالهای نوجوانی و نگاهش به سکس است، منتشر شود. روزنوشتهای او در سه بخش منتشر خواهد شد. اولین بخش از این روزنوشتها با عنوان «تولد دوباره: روزنوشتهای سالهای نوجوانی؛ ۱۹۶۴-۱۹۴۷» ژانویه ۲۰۰۹ توسط انتشارات پنگوئن انتشار مییابد. روزنوشتهای او توسط تنها فرزند او دیوید ریف گردآوری شده و جنبههای پنهانی از زندگی این نویسنده بزرگ را نشان میدهد. روزنوشتهای سوزان سونتاگ که برای اولین بار منتشر میشود، از زمانی آغاز میشود که سوزان ۱۴ ساله است. این نوشتهها تمایلات جنسی او را به زنانی که دو سال بعد ملاقاتشان میکند، نشان میدهد. در یکی از پاراگرافها، سوزان سونتاگ به تمایلات جنسی خود در ۱۵ سالگی اشاره میکند و مینویسد:«خیلی جوان هستم و شاید بدترین جنبهی آرزوهایم دارد بزرگتر میشود... حالا احساس میکنم که تمایلات همجنسگرایانه دارم. نوشتن در این مورد چقدر سخت است!» در سن ۱۶ سالگی، سونتاگ به اولین تجربهی جنسیاش اشاره میکند. شریک جنسی او، زنی است که سوزان برای پنهان کردن هویتش او را H معرفی میکند: «شاید مست بودم. با این همه لحظات بسیار زیبایی بود، وقتی که H شروع به عشقبازی با من کرد. قبل از چهار صبح بود که با هم به بستر رفتیم... من کاملاً آگاه بودم که به او تمایل دارم. او هم میدانست...» آقای ریف در تعطیلات آخر هفتهی گذشته در گفت و گویی تلفنی از نیویورک به مشکلات انتشار چنین نوشتههای شخصی و بیپرده اشاره کرد و به خبرنگار ایندیپندنت گفت: «تصمیم خیلی سختی بود. دلیلش هم این بود که دستم در این تصمیمگیری چندان باز نبود. چون مادرم تصمیم گرفته بود که تمام نوشتههایش را به دانشگاه کالیفرنیا بفروشد. بنابراین به ناچار نوشتههای خصوصیاش منتشر میشدند. به همین دلیل ترجیح دادم خودم این کار را بکنم. تمام سعیام را کردم که نه چیزهایی را که خودم دوست ندارم سانسور کنم و نه حتا چیزهایی را که شاید مادرم ترجیح میداد که دیگران ازش مطلع نشوند.» روزنوشتهای سونتاگ، اشتیاق فراوان او به ادبیات و لیست کردن خواندههایش را هم نشان میدهد. در دو روزنوشت ابتدایی، سونتاگ از بلعیدن آثار آندره ژید و راینر ماریا ریلکه مینویسد. آقای ریف گفت: «او یک اعجوبه بود و میلش هم عجیب و غریب بود. برای آدمهایی مثل ما که اعجوبه نیستیم، خواندن آن همه کتابی که او میخواند، مدت زیادی زمان میبرد. من فکر کنم خوانندگان این کتاب، تقریباً به اندازهی نویسندهاش به آن علاقهمند میشوند. این یکی از دلایلی است که تعداد زیادی از فهرستهای او را در کتاب آوردهام. البته تعدادش بسیار بیشتر از این است.»
به گفتهی پسر سونتاگ، شخصیت سالهای نوجوانی و جوانی او، خیلی شبیه همان شخصیتی است که او بعدها از او به عنوان مادرش شناخت. سوزان سونتاگ ۱۶ ژانویه ۱۹۳۳ در نیویورک به دنیا آمد. پدر او، جک رزنبلت در چین مشغول تجارت خز بود. سوزان پنج ساله بود که پدرش بر اثر سل درگذشت. هشت سال بعد، مادرش میلدرد با ناتان سونتاگ ازدواج کرد و سوزان و خواهرش، جودیت نامِ خانوادگی پدرخواندهشان را گرفتند. کار حرفهای سونتاگ، با انتشار رمانی به نام «خیرخواه» در سال ۱۹۶۴ آغاز شد. اما پس از چندی و با اوجگیری سینما موج نوی فرانسه جذبِ این نوع سینما شد. در کارنامه کاری خانم سونتاگ، نمایشنامه، مجموعه مقالاتی دربارهی سینما و عکاسی و داستان دیده میشود. اما بهطور کل سونتاگ، به خاطر مقالاتش به شهرت رسید. او به عنوان یک روشنفکر، از منتقدین همیشگی سیاستهای آمریکا بود. او یکی از مخالفان جدی جنگ ویتنام محسوب میشد و به همین دلیل به این کشور سفر کرد تا از نزدیک، فاجعه را لمس کند. نتیجهی این سفر کتاب «سفر به هانوی» بود که در آن انتقادات شدیدی علیه سیاستهای آمریکا مطرح کرد. او عمق فاجعه ویتنام را با این کلمات نشان داد: «نژاد سفید، غدهی سرطانی تاریخ بشریت است.» او در سال ۱۹۷۸ مبتلا به سرطان شد اما معالجه شد. رهآورد سرطان برای این متفکر مشهور کتابِ «بیماری به عنوان استعاره» و پس از آن کتابِ «ایدز و استعارههایش» بود. سوزان سونتاگ از سال ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۶ و در حالیکه یوگسلاوی سابق درگیر جنگهای نژادی بود، در سارایوو زندگی کرد و در یکی از سالنهای تاتر این شهر، نمایش «در انتظار گودو» را به روی صجنه برد. پس از پایان جنگ، او شهروند افتخاری سارایوو شد. سونتاگ، فجایعی را که در بوسنی اتفاق افتاد با جنگهای داخلی اسپانیا مقایسه کرد. او یکی از مخالفان سزسخت جنگ عراق بود و انتقادات شدیدی به عملکرد آمریکا در زندان ابوغریب وارد کرد. او جوایز متعددی دریافت کرد که از آن همه میتوان به دریافت جایزه صلح ناشران آلمانی در سال ۲۰۰۳ و جایزهی کتاب ملی آمریکا در سال ۲۰۰ اشاره کرد. سونتاگ ۲۸ اکتبر سال ۲۰۰۴ در سن ۷۱ سالگی در منهتن درگذشت و در گورستان مونپرناس پاریس به خاک سپرده شد. دو روز پس از مرگش، شهردار سارایوو، یکی از خیابانهای این شهر را به نام سوزان سونتاگ نامگذاری کرد. لینکها • متن خبر در ایندیپندنت • سایت رسمی سوزان سونتاگ |
نظرهای خوانندگان
آخ جون چه خبر خوبی! قند تو دلم آب شد!
-- مریم ، Nov 18, 2008 در ساعت 08:04 PMممنون برای این خبر. همیشه توی این فکر بودم که این زن حتما باید خاطرات شخصی داشته باشد. رفتم که بخرمش!
راستی آقای پورمحسن . آشتی؟
........................
پورمحسن: مریم عزیز، ممنون از لطفت. قطعاً آشتی. شاد باشی
البت! اگر خصوصی نیست میشه ما هم بدونیم آشتی سر چی بوده!آقای پور محسن ظاهرا از میون دگرباشها فقط به مطالب مربوط به بای سکشوالها اونهم خانومهای بای علاقه مندند( روزنامه شرق) خوب البته دنیا و طیف ماها وسیعه
-- بدون نام ، Nov 19, 2008 در ساعت 08:04 PMکاش روزی می شد که خاطرات ترنسها هم به صورت
پاورقی تو روزنامه های ایرون چاپ می شد.. ایکاش یه خواننده مرد بدون اینکه حتی لازم باشه که یه فرد دگر باش باشه یه ترانه یا آهنگ
پر احساس و با معنی و دور از هجو برای ما می خوند برای رنجهامون برای تنهاییی هامون برای آرزوهای قشنگی که داشتیم و داریم اما تنها تعداد کمی از ماها تقریبا به اون آرزوها رسیدن
برای عشقی که هیچوقت فهمیده نمی شه ..و برای آدمهایی که هیچوقت فهمیده نمی شن.. دوست داشتم ابرهیم حامدی یا معین یه شعر با اون صدای جادویی شون برای ما ترنسها می خوندند و باز گفتم بدون اینکه بترسن که تو جامعه یک دگر باش معرفی بشن چون نیستن . فقط شجاعت می خواد.. فقط بخاطر انسانیت بخونن مگه اینا برای خیلی از موضوعات انسانی و اجتماعی نخوندن ولی لزومی نداشته وقتی معین برای فقرا و بچه های فقیر می خونه حتما خودش هم فقیر باشه..ماهارو پری های دریایی کوچک و غمگینی صدا بزنه که تو تور نامردی طبعیت اسیر شدیم .. گاهی احساس می کنم ما متعلق به این دنیا نیستیم.. دنیای آدمها ی معمولی و زن و مردهای شاد که با بچه هاشون خوشن..ما راز بزرگ خلقتیم .. اگر خدا گفت که انسان را به صورت و تمثیلی از وجود خود آفرید و زن و مرد را
هر کدام نشان دهنده یکی از وجوه خود دانست پس ما را هم برای نمایش تنهایی خود آفرید. در میان آدمهایی که
گاهی فکر می کنند تنهایی را چشیده اند.
اصلا چنین احساساتی وجود نداره ، برید خودتون رو درمان کنید . وقتی چیزی بر خلاف قانون طبیعت یعنی بیماریه .
-- مونا ، Nov 22, 2008 در ساعت 08:04 PMآقای پور محسن این خانم هرچی بوده ، بوده . چرا همیشه برای موجه نشون دادن این امور پای آدمای بزرگ رو به میون میکشید . حافظ رو هم همجنسباز کردن .
-- مونا ، Nov 22, 2008 در ساعت 08:04 PMاین مقوله چیز جدیدی نیست از قرنها وجود داشته ، برید تاریخ تمدن ویل دورانت رو بخونید تا بفهمید . امری که حتی قرنهای طولانی هم نتونسته عادیش کنه مطمئن باشید در قرنهای دیگه هم همینطور خواهد ماند و چیزی که زمان با این همه عظمت نتونه روش صحه بزاره هیچ کس دیگه ای نمیتونه ، حالا برید هر شاعر و نویسنده ای رو پاشو بکشید وسط
با سلام و تشکر از زحمتتون، در بالا نوشتید که سونتاگ در سال 1946 سنش 16 سال بود یعنی 1930 به دنیا آمد. پایین تر اشاره می کنید در سال 1933 به دنیا آمد...!!!
-- حامد ، Nov 26, 2008 در ساعت 08:04 PMویرایش هم مقوله قابل درنگی است دوست من
........................
مجتبا پورمحسن: دوست عزیز ممنون از حسن توجه شما. اما این توضیح را در نظر داشته باشید که در متن اصلی در ایندیپندنت آمده:
So wrote 16-year-old Susan Sontag in 1946
در زندگینامهی سونتاگ هم در ویکیپدیا و سایت شخصیاش آمده:
Susan Sontag was born in New York City on January 16, 1933, grew up in Tucson, Arizona
با این اوصاف احتمالا اشتباه از ایندیپندنت بوده که البته نشان میدهد که دقت شما کاملا درست بوده است. ممنون از توجه. تصحیح شد.