رادیو زمانه > خارج از سیاست > ادبیات > یوسا: چاوز و مورالس منتظر قضاوت ادبیات بمانند | ||
یوسا: چاوز و مورالس منتظر قضاوت ادبیات بمانندمجتبا پورمحسنmojtaba@radiozamaneh.comماریو بارگاس یوسا را میتوان به جرات یکی از پنج نویسنده برتر زندهی حال حاضر دنیا دانست. اگر گابریل گارسیا مارکز الکش را آویخته، یوسا هنوز هم سر حال است و برای نوشتن رمان جدیدش قرار است به کشور کنگو سفر کند. یوسا در اوج بحران اقتصادی، همچنان از اقتصاد لیبرال دفاع میکند. او در گفت و گویی که دیروز در گاردین منتشر شد، علاوه بر حمایت از اشغال عراق، از شعار تغییر اوباما به وجد میآید و معتقد است که هوگو چاوز و اوو مورالس، روح دموکراسی را در آمریکای لاتین به خطر انداختهاند. ترجمهی این گفت و گو را میتوانید در زیر بخوانید. «ادبیات، شغل من است» ماریو بارگاس یوسا که پیراهنی چروکیده و گلبهی رنگ و کت بلیزر اسپورتی پوشیده، این جمله را میگوید و ادامه میدهد: «اما هیچوقت دلم نمیخواهد که از جهان تخیلات جدا بیفتم. دوست دارم یک پایم در خیابان باشد.» یوسا که یکی از برجستهترین چهرههای ادبیات آمریکای جنوبی است، زندگی حرفهایاش را در پانزده سالگی با روزنامهنگاری آغاز کرد. او که به عنوان خبرنگار جنایی، گزارشهایی از دنیای تبهکاران شهر لیما، پایتخت پرو را برای روزنامهی لاکرونیا تهیه میکرد، تا به امروز هم روزنامهنگاری را کنار نگذاشته و ستوننویس ثابت روزنامهی ال پاییس اسپانیاست و دربارهی مسایل مختلف، از جنگ عراق گرفته تا تجاوز روسیه به گرجستان مینویسد. اگرچه او بر تفاوت بین ادبیات و روزنامهنگاری تاکید دارد، اما اوقاتی که در خیابانها بوده در جهان نویسندگیاش نقشی بنیادی دارد. او میگوید: « وقتی مینویسم، با آزادی کامل مینویسم، اما به بنیادی محکم نیاز دارم.» در پاسخ به همین نیاز است که این نویسندهی ۷۲ ساله امسال به کنگو سفر خواهد کرد تا بخشی از تحقیقاتش برای رمان جدیدش را آماده کند. او میگوید این سفر به او اجازه خواهد داد که چشمانداز آنجا را بشناسد و «بو بکشد، حسش کند» اما فراتر از همهی اینها، این سفر «پایهای محکم از اطمینانی را به من خواهد داد که به من اجازه خلق کردن و نوشتن میدهد. من دنبال دقت تاریخی نیستم، اما در جستجوی چیزی هستم که تردیدم را از بین ببرد.»
او همیشه برای کنکاش سفر میکند و در مییابد که تجربیات او هرگونه پیشداوریاش را از بین میبرد: «میدانم در مورد کنگو هم این اتفاق تکرار خواهد شد. چون دربارهی این منطقه مطالب زیادی خواندهام و میدانم که وقتی با واقعیت روبهرو شوم، چیزهای متفاوتی خواهم دید.» او دنبال ردپایی از راجر کیسمنت میگردد، کنسولی بریتانیایی که ملیت ایرلندی را پذیرفت و در سال ۱۹۱۶ به جرم خیانت اعدام شد و دولت بریتانیا با استناد به نوشتههایش در «دفترچه خاطرات سیاه»، او را بچهباز معرفی کرد. او با هیجانی ناب بهخاطر چشماندازی که در سفر، انتظارش را میکشد، میگوید: «کیسمنت، قهرمان رمانی است که در ایرلند، کنگو، برلین، آمازون میگذرد و به جاهایی مثل ایالت اولیستر ایرلند میرود که هرگز در آنجا نبودهام.» یوسا میگوید: «کیسمنت در یک خانواده پروتستان طرفدار بریتانیا در الیستر ایرلند به دنیا آمد و در ایام کودکی و نوجوانی شیفتهی ایدهی بریتانیای کبیر و پادشاهی بریتانیا بود. او در نوزده سالگی به آفریقا میرفت، اما تجربیاتش در کنگو ذهنیت او را تغییر داد و از او، یک منتقد پادشاهی بریتانیا و ناسیونالیست ایرلندی ساخت. در حالیکه او همزمان، کنسول بریتانیا و حافظ منافع پادشاهی بود. کیسمنت برای بعضیها قهرمان بود، اما عدهی زیادی هم او را تبهکار میدانستند و هنوز هم کسانی در ایرلند هستند که به خاطر گرایشات جنسی کیسمنت، نگاه مثبتی به او ندارند. نقاط تاریک زیادی در زندگی او وجود دارد و جنبههای زیادی از شخصیت او ناروشن است که شاید هرگز هم روشن نشود. چون او به خصوص در زندگی خصوصیاش، آدم مرموزی بود. بحثهای زیادی دربارهی همجنسخواهی و بچهبازی او مطرح است که به نتیجه نرسیده و شاید هرگز هم نرسد. او شخصیتی بسیار متناقض داشت که برای یک رمان، کاملاً مناسب است.» یوسا در راه رفتن بر مرزهای حساس، سرسخت است. او هم به عنوان سفیدپوستی که دربارهی آفریقا مینویسد و هم شهروندی پرویی که به تاریخ انگلیسی ـ ایرلندی میپردازد، نگاه نژاد پرستانهای را که به او توصیه میکند به این موضوعات نپردازد، رد میکند. یوسا میگوید: « اگر به این خط قرمزها اعتقاد داشتم، فقط دربارهی اتفاقاتی مینوشتم که درخانوادهمان میگذرد.» وقتی بارگاس یوسا دربارهی سفرش به کنگو حرف میزند، درک او از مسوولیتهای مدنی یک نویسنده هم در مقام روزنامهنگار و هم به عنوان رماننویس، روشن است. اگرچه او قرار است رمانی تاریخی بنویسد اما بیشتر بخشهای کتاب، در زمان حاضر میگذرد. او میگوید: «چیزهای زیادی در کنگو هست که هنوز عوض نشده. کنگو یکی از غمانگیزترین کشورهای جهان است که تجربههای وحشتناک استعمار [توسط پادشاه حیوانصفت بلژیک، لئوپولد دوم] را تحمل کرده و از آن موقع به بعد هم وضعش بدتر شده است. یوسا در ادامه میگوید: «آمارها نشان میدهد که در ۱۰ سال گذشته چهار یا پنج میلیون نفر در کنگو کشته شدهاند که به ندرت در روزنامهها خبری دربارهاش منتشر میشود. کنگوییها از بسیاری جهات با همان مشکلاتی زندگی میکنند که در زمان کیسمنت و کنراد با آن مواجه بودند.» از روزهایی که بارگاس یوسا، گزارشگری جوان و بیتجربه بود، نگاهش تغییر کرده است. تغییر دیدگاه او از حمایت از انقلاب فیدل کاسترو به دفاع از اقتصاد آزاد سرمایهداری، به حضور ناموفق او در انتخابات ریاست جمهوریاش در سال ۱۹۹۰ انجامید. در آن انتخابات، یوسا در شعارهایش از سیاستهای مارگارت تاچر الگو گرفت. و حالا در بطن بحران جهانی بانکداری، او از بازار دفاع میکند و در عین حال عقیده دارد که «هیچ اقتصاددان لیبرالی اهمیت دخالت دولت را انکار نمیکند.»
او چشمانش را بر افراطِ توربو کاپیتالیسم (سرمایهداری با سرعت بالا) که باعث سقوط بورس و ورشکستگی بانکها شده، نمیبندد و اعتراف میکند که «مطمئناً عادلانه نیست که مالیاتدهندگانی که هیچ نقشی در به وجود آوردن این مشکل ندارند، با افزایش مالیات و ارزش وثیقه، تاوانش را بپردازند.» اما او معتقد است که اروپاییها در شرایط خوبی هستند که میتوانند از این سقوط اقتصادی، جان سالم به در ببرند. بارگاس هرگز آدمی نبوده که از مجادله اجتناب کند: او اگرچه اساساً با تجاوز مخالف است، اما پس از بازدید از عراق در سال ۲۰۰۳ از اشغال عراق حمایت کرد. این نکتهای است که علیرغم تمام فجایع جنگ بر آن تاکید میکند و میگوید: «جنگ عراق، جنگی تراژیک بوده، اما نتیجهاش کاملاً منفی نبود.» او میگوید: «برای اولین بار عراق، دولتی دارد که منتخب مردم کشورش است. به اعتقاد من امکان قدرتگیری و بازگشت چهرهای همچون صدام حسین وجود ندارد و معتقدم عراق به سمت نوعی از دموکراسی پلورالیستی پیش میرود.» یوسا از تغییرات دموکراتیکی که در بریتانیا و آمریکا در حال وقوع است، بسیار خوشحال است. «تغییراتی نسلی» که باراک اوباما نمایندهاش است. «فکر میکنم اتفاق بسیار بزرگی برای آمریکا خواهد بود اگر یک سیاهپوست، رییسجمهور این کشور شود.» او اگرچه تونی بلر، را به عنوان جانشین شایستهی مارگارت تاچر تحسین میکند، اما از پایان دوران حزب کارگر در انگلیس چندان ناراحت به نظر نمیرسد. او میگوید: «اگر به دموکراسی اعتقاد داشته باشید، حتماً معتقد به اندیشهی مخالف هستید. این ایدهای پیشپاافتاده در بریتانیاست که یکی از دموکراتیکترین کشورهایی است که در آنجا زندگی کردهام. دموکراسی صرفاً نهادهای مدنی نیست. بلکه یک روح است.» به اعتقاد یوسا روح دموکراسی در آمریکای لاتین در خطر است، جایی که رهبران آن از هوگو چاوز در ونزوئلا تا اوو مورالس در بولیوی «مثل صفحه گرامافون شکستهای هستند که مفاهیم کلیشهها، هراسها و سیاستهای یکسانی را تکرار میکنند.» او بیشتر هوادار «چپ دموکراتیک» و افرادی همچون لولا در برزیل و میشل بارشلت در شیلی است. او معتقد است که چیزی که از زمان جوانی او تغییر کرده، میزان علاقهی آمریکا به مداخله در مسایل آمریکای لاتین است. او امیدوار است حالا که سیاست خارجی آمریکا بر عراق، خاورمیانه و رشد چین متمرکز است؛ آمریکا، آمریکای لاتین را به حال خودش رها کند تا مردم این منطقه خودشان برای سرنوشتشان تصمیم بگیرند. اما در مورد چاوز و مورالس، آنها مطمئناً الهامبخش نسل جدید رماننویسان هستند و باید منتظر قضاوت ادبیات بمانند. او میگوید: «کتابی درباره چاوز سر وقتش منتشر خواهد شد. فقط به مردم ونزوئلا فرصت بدهید تا او شبیهسازی کنند» • منبع: گاردین |
نظرهای خوانندگان
"ماریو بارگاس یوسا را میتوان به جرات یکی از پنج نویسنده زنده حال حاضر دنیا دانست."?!
-- بدون نام ، Oct 5, 2008 در ساعت 08:25 PM............................
پورمحسن: چه چیز این جمله عجیب است؟ این میتواند نظر من باشد.
حالا اون چهار تا نویسنده دیگه کیا هستند آقای پور محسن؟
-- نیکزاد ، Oct 5, 2008 در ساعت 08:25 PMجدا از نظر شما دنیا فقط پنج تا نویسنده داره؟
یعنی بقیه چیز هستند؟!!!!!!
........................
پورمحسن: به توضیحی که در پاسخ به کامنتِ پتیین دادهام مراجعه کنید. ممنون.
لطفاً با دقت بیشتری جمله را بخوانید!
-- بدون نام ، Oct 5, 2008 در ساعت 08:25 PM...............................
پورمحسن: تازه متوجه شدم. حق با شماست، کلمه برتر موقع تایپ جا افتاده بود و چون خودم با همین کلمهی برتر میخواندم متوجه جاافتادنش نشده بودم. سپاس از تذکرتان. تصحیح شد.
و لابد علاقه شما به ادبیات متعالی آنقدر زیاد است که بی اعتنایی او به یک میلیون کشته ی عراقی برایتان مهم نیست؟
-- مانی ب ، Oct 6, 2008 در ساعت 08:25 PM...........................
پورمحسن: آقا این چه طرز نظر دادن است؟ مگر من این حرفها را زدهام؟ چه ربطی دارد؟ چون اقای یوسا موافق جنگ عراق است من نباید گفت و گویش را ترجمه کنم؟ این چه استدلالی است؟ این قضاوت شما، ریشه در همان دوگانه خیر و شر دارد. من شدیدا با جنگ عراق مخالف بودهام، اما دلیل ندارد گفت و گوی یک نویسنده مشهور را ترجمه نکنیم چون مدافع جنگ عراق بوده است. فکر می کنم این نوع نگاه دقیقا منطبق با ممیزان اداره ارشاد است.
این طرز نظر دادن من است.
البته که باید ترجمه کنید. اشکال توی داوری «برتر» شماست.
-- مانی ب ، Oct 6, 2008 در ساعت 08:25 PMنویسنده های برتر همیشه نسبت به رنج دیگری حساسیت داشته اند.
........................
پورمحسن: یعنی یوسا چون با جنگ عراق مخالفت نکرده، نویسنده خوبی نیست؟ آقا جان میدانید که تندروهای ایرانی میگویند همه باید اول بگویند مرگ بر آمریکا، تا در هر حرفهای به رسمیت شناخته شوند. حالا حکایت شماست. اشکال میگیرید که چرا نویسندهای بزرگی چون یوسا را جزو ۵ نویسنده برتر دنیا می دانم. چرا؟ چون از نظر شما چون او با جنگ عراق مخالفت نکرده. پس اینطور که به نظر میرسد از نگاه شما، نویسندگان بزرگ دنیا اول باید از پل صراط شما بگذرد.
برای اینکه متوجه اوج خطاآمیز بودن استدلالهایتان شوید پیشنهاد میکنم مطالب همکارم مریم اقدمی را تحت عنوان خطاهای روزمره بخوانید.
ما كه نفهميديم خلاصه اين موجود متناقض كيست .
-- فرهاد-فرياد ، Oct 6, 2008 در ساعت 08:25 PMباشه. چشم.
-- مانی ب ، Oct 6, 2008 در ساعت 08:25 PMآقای پورمحسن !
-- بدون نام ، Oct 6, 2008 در ساعت 08:25 PMاین که به هر کامنتی پاسخ می دهید، ایرادی ندارد. اما از خطاب هایی مثل آقا یا آقا جان استفاده کردن، برای مترجم یا تهیه کننده یک مطلب آن هم در یک سایت رادیویی، بجا نیست. بکارگیری این کلمات در بحثهای شفاهی و نشانه عصبانیت خاطب است
با احترام
پروانه
..................
پورمحسن: احتمالا حق با شماست. سپاس از يادآوری
با توجه به عقیده مانی ، پس آقای مصطفی رحمان دوست یکی از بهترین شعرای دنیاست ، چون می دانم با جنگ عراق مخالفه...
-- علی ، Oct 6, 2008 در ساعت 08:25 PMجناب پورمحسن ممنون و سپاس برای تهیه این نوشتار
-- محمد میرزاخانی ، Oct 7, 2008 در ساعت 08:25 PMبه گمانم نیازی به توضیح ندارید که بگویید یوسا که است و چه می نویسد و چه می اندیشد. آن که او را می شناسد و به خودش زحمت داده تا بنشیند دو سه کتابش را بخواند که خب می داند یوسا یعنی چه. آن که چنین نکرده و فقط می خواهد چیزی گفته باشد تا فقط گفته باشد که ... . تنها می توانید ارجاع دهید به کتاب های یوسا. همین و تمام.
شاد باشید
مشکل ما اینجاست که همیشه به دنبال خطاهامی گردیم.و می خواهیم که مخالفت کنیم بدون اینکه بشنویم و فکر کنیم ! با بارگارس یوسا یا یک مترجم و.... فرقی نمیکند.
-- سیمین ، Oct 7, 2008 در ساعت 08:25 PMجناب پور محسن بنظرم شما باید درباره تفاوت میانnaif-self-reflexionو professional-self-reflexionکمی فکر کنید.
-- روانشناس ، Oct 7, 2008 در ساعت 08:25 PM