رادیو زمانه > خارج از سیاست > ادبیات > تقدیم به فیلمفارسی | ||
تقدیم به فیلمفارسیمجتبا پورمحسنmojtaba@radiozamaneh.com«تقدیم به چند داستان کوتاه»، سومین کتابی است که از محمد حسن شهسواری میخوانم. اول بار کتاب «کلمهها و ترکیبهای کهنه» را خواندم. مجموعه داستانی که همراه با چند مجموعه قصه دیگر توسط نشر آسا منتشر شد. حدود ده سال پیش این مجموعه داستان از نویسندهای جوان و آن وقت جوانتر چاپ شد. آن وقتها هنوز شهسواری اینقدر مطبوعاتی نبود و طبعاً کمتر از امروز کتابش دیده شد. اما همان اندک مخاطبان «کلمهها و ترکیبهای کهنه» با نویسندهای خوب روبه رو شدند. کتاب بعدی شهسواری، «پاگرد» در شرایط دیگری منتشر شد. نویسندهی «پاگرد» با استقبال کم سابقهی رسانهها مواجه شد. اما «پاگرد» رمان خوبی نبود. البته نویسنده، موضوع جذابی را دستمایه کار خود قرار داده بود، اما مخاطبی که حرفهای جالب نویسنده را در مصاحبههایش میخواند، با رمان سَبُک «پاگرد» اقناع نمیشد. اینها را گفتم تا برسم، به کتاب تازهی شهسواری، یعنی، «تقدیم به چند داستان کوتاه». به نظر میرسد این نویسنده دچار مشکل عجیبی شده که چندان در ایران سابقه نداشته است. محمد حسن شهسواری آنقدر رسانهای شده که توقع مخاطب از کارش بسیار بالا میرود. به زبان سادهتر، مخاطب کنجکاو است بداند این چه کتابی است که به فاصلهی چند هفته از انتشارش، مطبوعات آن را پیشنهاد میکنند و حتا نویسندهاش این امکان را مییابد که با یک مخاطب فعال دربارهی کتاب خود مصاحبه کند. ادبیات معناگرا! از سینمای ایران که تا بن دندان وابسته به دولت است و حیاتش را در استفادهی بیواسطه و با واسطه از بودجهی دولتی میبیند، انتظاری بیش از این نمیتوان داشت که سفارش گیرندهی سلیقهی مدیران این دولت یا آن دولت باشد. اما ساحت ادبیات معمولاً اجل از این تاثیر پذیریهاست. شخصیت اصلی داستان «آمرزش»، مرتضی از تلاش برای پیدا کردن کار در روزنامهای که توقیف شده (و البته اصلاً شباهتی به مجموعه شرق ندارد!!) به ما معرفی میشود.
مرد شرابخوار، از روزنامهنگاری و روشنفکری و بحثهای انتقادی و مسجد و نماز خواندن و ضریح و امامزاده و سینما و پائولوکوییلو و عرفان و... همهی اینها آقای مرتضی را به جایی میکشاند که از «میکده»ی مجازی به «معبد» میرسد. (شرابخواری، بله مجبوریم از همین کلمه استفاده کنیم. اگرچه واجد گفتمانی مذهبی باشد چون مشروب خوردن در این داستان حضوری پنهانی و گناه آلود دارد) دیگر داستانهای کتاب هم از نظر محتوایی تحت تاثیر خواست نویسنده برای مطرح کردن انبوهی از مسایل است. در داستان «چاکریم جناب سروان» به بهانهی ساختار پست مدرن داستان، جناب سروان راه لزگی رقصیدن تا بازجوییهای مضحک را طی میکند. به طور کل داستانهای شهسواری در این کتاب دو ضعف عمده دارند. یکی اینکه معنویتگرایی مفرط، زننده و برجسته، داستانها را سطحی و دستمالی شده کرده است. از سویی حقنه کردن انواع و اقسام مضامین، ساختار داستانها را تا حد زیادی شبیه فیلمفارسی کرده است. فیلمفارسی از وقتی به عنوان یک ژانر (!) در سینمای ایران معرفی شد که فیلمسازان به این نتیجه رسیدند که برای فروش بهتر سینمایشان، فردین و بیک ایمانوردی و فروزان و طنازیهای میری و ظهوری و صدای ایرج و عهدیه...، همه را در یک جا کنار هم بیاورند. نتیجهاش میشود شتر، گاو، پلنگ... در داستان «زبرتر از خواب، نرم تر از بیداری» نویسنده میکوشد تمام ضعفهای داستانش را با به هم ریختن ساختار داستان توجیه کند. ظاهراً دیالوگهای بسیار ضعیف داستان قرار است با توالی روایتها موجه نشان داده شود: «- مادر جان، این جا آمدم تا از شما تشکر کنم. یک سال از ازدواج من و سپیده گذشته. تو این یک سال همیشه با خودم فکر میکردم سپیده بهترین همسری بوده که ممکن بود نصیب من شود. در ادامه، پای یک قتل هم به میان کشیده میشود. خیانت، خودکشی و قتل در حالی اتفاق میافتد که هیچ بستری برای وقوع این اتفاقات هولناک فراهم نمیشود. داستان پستمدرن یا الترامدرن؟ از طرف دیگر هستند کسانی که دربارهی یک اثر هنری یا ادبی از دو کلمهی «پست مدرن» و «آوانگارد» در ادامهی هم استفاده میکنند. در حالیکه این دو کاملاً در مقابل هم هستند، نه در کنار هم. آوانگاردیسم مبتنی بر پیشرویی است اما پستمدرنیسم، آنارشیسمی علیه تفکر منتهی به آوانگاردیسم است. پستمدرنیسم بازگشت به سنت نیست، نقد اقتدار تفکر مدرن است. بنابراین پستمدرنیسم در ادبیات، نهتکنیک مداری است و نه بازگشت به روایت خطی است. اثر پستمدرن، علیه تکنیک است. اما تکنیکزدایی نمیکند. محمد حسن شهسواری در مجموعه داستان «تقدیم به چند داستان کوتاه» میخواهد تجربههای جدیدی داشته باشد. اما تکنیکهایی که در داستانها به کار رفته بسیار «رو» است. در عین حال مثلاً داستان «زبرتر از خواب، نرم تر از بیداری» بدون تکنیکهای کلیشهای، صرفاً داستانی است اجتماعی که البته شخصیت پردازی بسیار ضعیفی دارد. نویسنده در داستان «چاکریم جناب سروان»، برای اینکه داستانی پستمدرن بنویسد از تکنیکهایی که به نظرش رسیده، استفاده کرده است. اما واقعاً این تکنیکها در داستان، فقط و فقط باعث لکنت مضاعف داستان شده است. آثار جان بارت یا وونهگات، نمونههای در دسترس ادبیات پست مدرن هستند. آیا روان بودن روایت در آثار این دو نویسندهی بزرگ، از مسیر تکنیکهای جور واجور و عجیب و غریب گذشته است؟ در آثار نویسندگان پستمدرن، هجو نقش اساسی را ایفا میکند و نویسنده با تیزبینی در عین روایت روان، نگاهی جدید و البته بسیار قابل فهم نسبت به پدیدهها دارد. ولی در داستانهای کتاب «تقدیم به چند داستان کوتاه» اگر آن تکنیکها را برداریم (اگر هم برنداریم فرقی نمیکند!) نگاه نویسنده، مبتنی بر همان معنویتگرایی مصرفی است که مثل قارچ این روزها فضای ادبی و هنری ما را اشغال کرده است. شاید گفته شود که چه اصراری است داستانهای این کتاب را به عنوان آثاری پستمدرن ارزیابی کنیم و به نقد بکشیم؟ طبیعی است اگر این کار را نکنیم بازیگوشیهای تکنیکی نویسنده را صرفاً میتوان سیاه مشق محسوب کرد. بینامتنیت و رابطهی بینامتنی کلمهها و ترکیبهای کهنهتر |
نظرهای خوانندگان
ممنون از مطلب خوبتان. من یکی از علاقمندان نوشته های شما هستم.
-- یک نویسنده ، Feb 22, 2008 در ساعت 05:05 PMدر مورد محمد حسن شهسواری و رمان زیر متوسط و این مجموعه ی آخرش باید بگویم که کاملا حق باشماست. دلیلش البته دلیلی است که بسیاری از نویسندگان ما دچارش هستند . ( تاکید می کنم بسیاری اما نه همه) نویسنده ی مورد نظر داستانهایش سطحی است زیرا زندگی و مشغله های جورواجورش فرصت عمیق نگاه کردن به آدمها و امورات آنها را به او نمی دهد . ایشان چنان سرشان شلوغ است که برخلاف مطالبی که می نویسند ، یادشان می رود که یک هنر مند قبل از هر چیز باید برای زندگی کردن و فکر کردن در باره ی آن وقت داشته باشد. یک هنرمند باید خلوتی برای فکر کردن داشته باشد و آدمهای دور و برش را هم خیلی خیلی جدی بگیرد . آنها را زیرو رو کند و در عمق روحیاتشان فرو برود . وگرنه ول معطل است.
آقای شهسواری بیش از آنکه یک داستان نویس باشد یک منتقد متوسط است. شاید یک معلم خوب باشد. اما مطمئنا در هنر استعداد وسخت کوشی و حوصله ی چندانی ندارد . دلیلش هم نگاه سرسری اش به زندگیست. چون بیش از آنکه به عرض آن توجه کند به طول آن می اندیشد. راستی یک چیز دیگر هم هست : متوجه شده ام که در کارهای داستانی ایشان نوعی محافظه کاری و رعایت خیلی چیزها و عدم صداقت وجود دارد که این هم صدمه ی بزرگی به نوشته هاش زده. فعلا این را تا اینجای کار داشته باشید..... باقی بقایتان.
آقای پورمحسن من این مجموعه را خوانده ام و با نظر شما زیاد موافق نیستم. داستان های شهسواری متعلق به قشری عام تر است که در بازار کتاب ایران مخاطب زیادی هم دارد. مشکل شهسواری وقتی بوجود می آید که منتقدانی مثل شما به آن ها به مثابه یک متن جدی و خلاقه نگاه می کنید.بگذارید شهسواری همانی باشد که هست و ما مخاطبان عام تر دوستش داریم. همان طور که داستان های خوب نازی صفوی و سیامک گلشیری را دوست داریم. چرا اصرار دارید همه مثل رضا جولایی یا روانی پور سخت بنویسند.؟
-- بهناز سلیمانی ، Feb 22, 2008 در ساعت 05:05 PMببخشيد آقاي پورمحسن! داريد به يك براهني بازار مشتركي تبديل مي شويد! من چند تا از نقدهاتان را در اينجا خواندم. هر چه رشتي و لنگرودي و كلا شمالي است، حتي اگر نويسنده و مترجم كاملا كم مايه اي باشد، از نظر شما آدم هاي مهم و برجسته و از اين قبيل چيزها هستند، و غير رشتي ها و غير لنگرودي ها و كلا غير شمالي ها (يا نه غرشمالي ها) به لعنت خدا نمي ارزند!
-- آرش ، Feb 24, 2008 در ساعت 05:05 PMخیلی ساده لوحانه و غرض ورزانه است به شاهکاری مثل خیلی دور خیلی نزدیک بگیم متظاهرانه
-- بدون نام ، Oct 5, 2008 در ساعت 05:05 PMبعید میدونم حتا قادر باشید یک پلان از چنین فیلمی رو بنویسید یا بسازید