رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۳ بهمن ۱۳۸۷
گفت و گو با گیتا گرکانی درباره کتابِ «چه گوارا چهره‌ی یک انقلابی»:

چه گوارا، بزرگ‌ترین قهرمان رمانتیک تاریخ

گفتگو با گیتا گرکانی را از اینجا بشنوید.

اگر چه عده‌ای از اصلاح‌طلبان دینی اعتقاد دارند که اکنون چه گوارا اصلاً به درد ما نمی‌خورد؛ اما این شخصیت به خودی خود حتماً آن قدر جذاب هست که یک ناشر معتبر روی چاپ کتاب نفیسی درباره‌ی او سرمایه‌گذاری کند.

چندی پیش نشر کاروان کتاب «چه گوارا چهره‌ی یک انقلابی» را با کیفیت خوب منتشر کرد. این کتاب مجموعه‌ای از عکس‌های چه گوارا همراه با نوشته‌های او و درباره‌ی او است. فرناندو دیگو گارسیا، اسکار سولا و ماتیلده سانچس نویسندگان این کتاب هستند و گیتا گرکانی آن را به فارسی ترجمه کرده است.

گرکانی ترجمه‌ی کتاب‌هایی نظیر «شارون و مادر شوهرم» نوشته‌ی سعاد امیری، «حادثه‌ی عجیب برای سگی در شب» نوشته‌ی مارک هادون و «کافکا در ساحل» نوشته‌ی هاروکی موراکامی را در کارنامه‌ی خود دارد. او در گفت و گو با رادیو زمانه از کتاب «چه گوارا چهره‌ی یک انقلابی» گفته است.


ارنستو چه گوارا

چه طور شد شما که بیشتر کتاب‌های ادبی ترجمه می‌کردید، تصمیم گرفتید چه گوارا را ترجمه کنید؟

من اصلاً کار مشخصی ترجمه نمی‌کنم. هر کاری که خوشم بیاید، انجام می‌دهم کارهای غیرداستانی هم زیاد دارم. این هم کار خیلی خوبی بود. فکر می‌کنم کاری بود که به آن احتیاج داشتیم. اصلاً با توجه به نوع نگاهی که این کار به زندگی‌نامه‌نویسی دارد، فکر می‌کنم خیلی به آن نیاز داشته باشیم.

این جور زندگی‌نامه‌نویسی در ایران چندان مرسوم نیست. به همین دلیل شاید مخاطب تصور کند که کتابی با این همه عکس، بیشتر کتاب‌سازی باشد؟

اگر مخاطب توانست این جوری کتاب بسازد، حتماً این کار را بکند. دست هر کس که بتواند این کار را بکند، درد نکند. چون این همه گردآوری و تنظیم کردن زندگی‌نامه به طور منظم و با تصویر، واقعاً کار هولناکی است؛ یک کار خیلی سنگین است و متاسفانه من بعید می‌دانم درباره‌ی شخصیت‌های کشور خودمان بتوانیم یک چنین کارهایی ارایه بدهیم. چون اگر تصویر داشته باشیم، اطلاعات در مورد زندگی‌شان کم داریم و اگر اطلاعات در مورد زندگی‌شان داشته باشیم، احیاناً تصویر نداریم.

و در این کتاب با کمترین کلمات و بیشترین عکس، زندگی‌نامه‌ی چه گوارا را می‌بینیم.

نه، کمترین نیست. چون شما نامه‌های خصوصی‌اش را دارید؛ اظهار نظرهای تمام دوستانش را داری دو کار از هر دو جنبه بسیار کامل است. از نظر تحقیقی هم، کار فوق‌العاده کامل است. یعنی کاری است که هم خیلی زمان برده وهم گروهِ همکار، خیلی خوب کار کردند و همه وهمه خیلی خوب با آن‌ها همکاری کردند. به نظر من یک نمونه‌ی درخشانِ نتیجه‌ی همکاری درست است.

آن طور که من شنیدم چه گوارا اولین کتاب از مجموعه‌ای صد جلدی است که قرار است منتشر شود. دلیل خاصی داشت که با چه گوارا شروع کردید؟

من که انتخاب نکردم؛ ناشر انتخاب کرد. دکتر حجازی کتاب را به من نشان دادند؛ خب کتاب هم فوق‌العاده بود؛ من هم قبول کردم. کتاب، کتاب بی‌نظیری است. یعنی وقتی ناشری جرأت کند این هزینه‌ها را تقبل کند و زحمت چاپ چنین کتابی را بکشد، به همان دلایلی که در تمام دنیا این کتاب در می‌آید، به همان دلایل ما هم در ایران به آن نیازمند هستیم. چون ما فرقی با بقیه‌ی دنیا از نظر اطلاعاتی که بهش احتیاج داریم، نداریم. شاید تنها تفاوت‌مان در این است که خودمان نمی‌دانیم که به چه چیزهایی واقعاً نیاز داریم.

به هر حال شما قبل از ترجمه‌ی این کتاب شناختی از چه گوارا داشتید، بعد از ترجمه‌اش چه حسی پیدا کردید؟

من فکر می‌کردم می‌شناسم. خیلی سؤال خوبی پرسیدید. چون واقعاً فکر می‌کردم می‌شناسم و به همین دلیل گمان می‌کردم ترجمه برایم خیلی راحت است. اصلاً انتظار نداشتم مشکل زیادی پیدا کنم. اما موقع کار کردن اولاً متوجه شدم اصلاً چه گوارا را تا به حال نمی‌شناختم؛ اطلاعات خیلی وسیع‌تر از این حرف‌ها بود.

ببینید شناختن یک قهرمان به عنوان یک انسان به نظر من خیلی جالب است. چون قهرمان در وهله‌ی اول انسان است. این به همه‌ی آدم‌ها این امید را می‌دهد که می‌توانند در زندگی‌هایشان قهرمان باشند؛ چون هیچ کس قهرمان به دنیا نمی‌آید.


ارنستو چه گوارا

یکی از بخش‌های جالب کتاب، عکسی است که در توصیفش به جذابیت‌های اروتیک چه گوارا اشاره شده. این بخش و به طور کلی، کتاب با مشکل ممیزی مواجه نشده؟

کتاب اصلاً مشکلی برای سانسور نداشت. چون یک زندگی‌نامه است؛ خیلی هم معقول است و ما اصلاً با ارشاد مشکلی نداشتیم. مشکل بزرگ این کتاب این بود که بتوانند این را عین کار اصلی در بیاورند. همه برای این هدف زحمت کشیدند.

و نتیجه از نظر کیفیت راضی‌کننده بود؟

درست مثل کتاب اصلی است؛ با این تفاوت که کتابی که نشر کاروان در آورده جلد بهتری دارد.

قبول دارید که برای ما ایرانی‌ها که کمتر عادت داریم، سخت است که این نوع کتاب‌ها را که مجموعه‌ای از عکس‌هاست، به عنوان یک کتاب بپذیریم؛ آن هم کتاب زندگی‌نامه؟

واقعیتش را بخواهید این را نمی‌توانم درک کنم که برای مردم ایران سخت است. برای این که مخاطب ما الان فیلم‌های غربی را می‌بیند؛ سینمای غرب را دارد؛ موسیقی غرب را دارد. جوان‌های ما از نظر ذهنی با دنیا جلو می‌آیند. بعد این که ما اصرار داشته باشیم آن‌‌ها را در گذشته نگه داریم، قابل درک نیست.

بالاخره دوربین عکاسی اختراع شده دیگر؛ نشده؟ و دوربین واقعاً زندگی را ثبت می‌کند. چه گوارا ویژگی اش این است که بیشتر از هر شخصیت معروف دنیا، از او عکس گرفته شده است. شما مثلاً در مورد ماری کوری نمی‌توانید این همه عکس پیدا کنید. اگر می‌شد، شاید زندگی‌نامه‌های خیلی بهتری می‌توانستند در موردش در بیاورند.

یعنی عکس‌های چه گوارا بخش مهمی از زندگی‌اش بوده؟

برای من عکس خیلی مهم است. من اصلاً خودم تئاتر خوانده‌ام؛ ادبیات دراماتیک خوانده‌ام و تصویر برایم گویا است. تصویر خوب، خیلی حرف‌ها را می‌تواند بزند که کلمه شاید نتواند. در این کتاب همه چیز خیلی حساب‌شده و دقیق است. واقعاً برایش زحمت کشیده‌اند کاری است که مدت‌ها وقت گرفته. اگر واقعاً کسی در ایران بتواند چنین کتاب‌هایی در بیاورد، باید دستش را بوسید.

ببینید، این‌ها همه تجربه است. ما باید با نوع کارهایی که دارد در دنیا اتفاق می‌افتد، آشنا شویم. همه امکاناتی را که وجود دارد، بشناسیم. شما بدون شناخت که نمی‌توانید کاری بکنید. این‌ها به جلو رفتن خودمان کمک می‌کند. شاید فردا همین بچه‌هایی که این کتاب‌ها را می‌بینند (شاید که نه؛ امیدوارم حتماً) ما کارهای خیلی خوبی با این ویژگی‌ها در مورد شخصیت‌های خودمان داشته باشیم.

همان‌طور که می‌دانید چه گوارا یکی از شخصیت‌های محبوب ایرانی‌هاست. به نظر شما این کتاب چیزی بر دانسته‌های ما درباره‌ی چه گوارا اضافه می‌کند؟

به دانسته‌های خود من خیلی اضافه کرده. ببینید چه گوارا به نظر من بزرگ‌ترین قهرمان رمانتیک تاریخ است. تمام ویژگی‌های یک قهرمان رمانتیک را دارد؛ با این تفاوت که او یک قهرمان واقعی است. یک قهرمان خیالی نیست. یعنی یک آدم ایده‌آلیست است که به رؤیاهایش وفادار می‌ماند و تا آخر هم برای رؤیاهایش می‌جنگد.

ببینید ما بچه‌هایی داریم که بیماری آسم دارند به این‌ها می‌گویند که تو باید از خیلی فعالیت‌های زندگی، خودت را کنار بکشی. چه گوارا آسم داشته؛ اما نظامی شده است. ما بچه‌هایی داریم که به علت بیماری نمی‌توانند به مدرسه بروند. چه گوارا یکی از آن‌هاست؛ اما نه فقط مدرسه رفته، دکتر شده و هم در تحصیلات آدم موفقی بوده و هم یک چهره‌ی اجتماعی موفق. یک چنین شخصیتی یعنی امید. او به انسان، امید می‌دهد.

قرار است از این سری کتاب‌ها باز هم ترجمه بکنید؟

من الان کار این چنینی در دست ندارم. اما فکر می‌کنم که به هر حال این کار‌ها انجام خواهد شد. می‌دانم که این نوع کارها، کارهای خوبی است و در ضمن اصلاً زندگی‌نامه الان در دنیا در راس کارهای پرفروش است؛ چه زندگی‌نامه‌ی آدم‌های معروف و چه آدم‌های گمنام.

***

مرتبط:
راز «دست‌های چه گوارا»
چه گوارا دنبال مرگ نبود
چه گوارا: همیشه انقلابی

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

دوست خوب،آقاي «مجتبا پورمحسن»!
عصباني‌ام كردي؛ چون نا دانسته(!)، به «عكس» - اين‌رسانه‌ي فرا مليتي -‌، علني علني توهين كردي!
بابا جان!
«گیتا گرکانی» كه «مسعود ده‌نمكي» نبود تا با لحن گفت‌وگوي «اخراجي‌ها»ي‌ات،به «چه گوارا» و عكس‌هاي‌اش «گير» بدهي!
مجتبا جان!
يك چيز مثل سوال: چرا در بنر بالاي همين‌صفحه، با آن زُل زدن آزار دهنده‌ات به «دوربين» - و آن سيب سرخ كليشه‌اي -«عكس»ات را چسباندي؟
...
گفتم كه عصباني‌ام كردي، با اين سوالات دم‌دستي‌ات...

-- ح.ش ، Nov 15, 2007 در ساعت 06:18 PM

خانم گیتا ، من با شما کاملا موافقم. ما باید با انواع شیوه هایی که اتفاقا معمول نیستند کار کنیم. من نمی دانم چرا مصاحبه کننده عزیز اینقدر بر اینکه چرا از عکس استفاده کرده اید تاکید می کند! آیا شما نمی دانید که زبان تصویر تا چه تاثیر گذار است؟ و تا چه حد در شناخت و آموزش نقش دارد.

-- فرو,غ تمیمی ، Nov 16, 2007 در ساعت 06:18 PM

كاش با خانم گركاني در مورد كافكا در ساحل موراكامي اين مصاحبه را مي كرديد، يا يك مصاحبه ي ديگر هم مي كرديد. من كتاب چگوارا را نديده ام، اما كافكا در ساحل را اخيرآ خواندم. هم خود كتاب خوب اسـ، هم ترجمه ي واقعآ درخشاني دارد.

-- رضا ، Nov 16, 2007 در ساعت 06:18 PM

كاش با خانم گركاني در مورد كافكا در ساحل موراكامي اين مصاحبه را مي كرديد، يا يك مصاحبه ي ديگر هم مي كرديد. من كتاب چگوارا را نديده ام، اما كافكا در ساحل را اخيرآ خواندم. هم خود كتاب خوب اسـ، هم ترجمه ي واقعآ درخشاني دارد.

-- رضا پ ، Nov 16, 2007 در ساعت 06:18 PM

نه هر که زلف بلند کرد و کج نشست مصاحبه فرهنگی هنری بلد باشد!
"سخت است که مجموعه عکس را کتاب بنامیم" !!!!
حالا برای به دست آوردن دل ابراهیم نبوی می خوای به چگوارا حمله کنی اقلاً یک دستاویز مهم تر و محکم تری پیدا کن.

-- مک ، Nov 16, 2007 در ساعت 06:18 PM

aghaye mojtaba poormohsen: ye zare say kon herfei tar mohasebe koni.
ya be mosahebe haye herfei va vaghei az adam haye herfei bishtar goosh kon.
fekr mikonam sar dabir yek bar ham be in mosahebe goosh nakarde ke keifiatesho check kone.
moteasefane in az zaf haye bozorge radio zamanas ke mosahebe konande hash kheili gheire herfei hastand.

-- Navid ، Nov 16, 2007 در ساعت 06:18 PM

احتمالآ اطلاع داريد كه چند وقت پيش گيتا گركاني يك حالگيري حسابي از مهدي غبرايي كرد. جناب مجتبي پور محسن هم ظاهرآ از هم ولايتيهاي جناب غبرايي است. يعني تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل! بله! باز هم همان سندرم لنگرود و مبتلاياني مثل علي عبدالرضايي و مهدي غبرايي و شمس لنگرودي و بقيه ي بزرگان دنيا كه در لنگرود توليد شده اند!...

-- الف الف ، Nov 17, 2007 در ساعت 06:18 PM

چه گوارا دوست و همکار کاسترو قاتلی بیرحم بوده است.

-- رضا ، Nov 17, 2007 در ساعت 06:18 PM

گیتای گرامی ، درود برشما
کار شما را می ستایم .
من در سالیان گذشته ، 1356 برخی از آثار چه گوارا را تر جمه و درخارج کشور منتشرکرده ام :
1ـ جنگ پارتیزانی ، شیوه ای ار مبارزه
2ـ خاطرات جنگهای رهایی بخش کویا
3ـ انسان و سوسیالیسم در کوبا
4ـ مجموعه مقالات : تکنیک و انقلاب و....
با کمال میل و بدون پاداش مایلم متون را در اختیار ناشر قراردهم.
هم اکنون خاطراتش را در شرکت او در مبارزات رهایی بخش آفریقا ـ کنگو ـ ترجمه می کنم ./
از گردانندگان سایت درخواست می کنم نشان مایل مرا به اطلاع گیتا برسانند.
شاد و شادکام باشید. ربوبی
17 نوامبر 2007

-- ربوبی ، Nov 18, 2007 در ساعت 06:18 PM

جناب الف الف زده ای به هدف. حدود 5 سال پیش همشهری این آقای لنگرودی منظورم همان علی عبدالرضایی است در برلین سخنرانی داشت و وقتی که جمع ادعاهای فلسفی و تئوریکش بالا گرفت هنگام پرسش و پاسخ یکی از بچه های سیاسی که می خواست اطلاعات سخنران را از لحاظ سیاسی محک بزند درباره نهضت های سیاسی و احزاب سیاسی اوایل انقلاب پرسید عبدالرضایی که چیزی در چنته نداشت بجای پاسخ گیرداد تصویر چگوارا روی تی شرت پرسشگر و گفت تازمانی که شما پیراهن چگوارایی می پوشید درحالی که خود و دوستانتان سرگذشتی خطیرتر از امثال چگوارا دارشته اید و دارید مطمئن باشید هیچیک از علی های عبدالرضایی نمی توانند درک درستی از فعالیتهای آن سالها داشته باشند چون منبعی در این رابطه حتا در خارج از کشور نیز موجود نیست غافلازاینکه چگوارا یه قهرمان جهانی است و او نمی دانست که نباید چگوارا را باکسی قیاس کند بهرصورت از نسل جدید نباید انتظار داشت که رعایت بزرگان کنند

-- حمید از برلین ، Nov 18, 2007 در ساعت 06:18 PM

من یک خبرنگارم.اتفاقا خبرنگار حوزه کتاب هستم.وقتی با کسی مصاحبه می کنم حتما پیش از گفت و گو اطلاعات کاملی در مورد مصاحبه شونده بدست می آورم.خیلی بد است که گیتا گرکانی را یک خبرنگار نشناسد.محض اطلاع بگویم این خانوم بیش از سی کتاب به زبان فارسی ترجمه کرده اندو رمان خودشان نیز با عنوان "فصل آخر " در طی 6 ماه به چاپ دوم رسید.کافکا در ساحل یکی از ترجمه های درخشان ایشان است.

-- بدون نام ، Nov 18, 2007 در ساعت 06:18 PM

چه عجب .بالاخره یک نفر کمی مطالعه کرد تا به ما خبر بده که زندگی نامه نویسی چقدر در دنیا اهمیت دارد.بقیه مترجم ها که اینجا دست از پل استر و ویرجینیا وولف برنمی دارند.ممنون خانوم گرکانی .کاش کتابهاتون را خوانده بودم .هرچند درباره ترجمه زیبای "کافکا در ساحل " بسیار شنیده ام .

-- بدون نام ، Nov 19, 2007 در ساعت 06:18 PM

دوست بي نام! آقاي پورمحسن خيلي هم خوب خانم گركاني را مي شناسد. قضيه درواقع چيز ديگري است! شايد اطلاع داشته باشيد كه چند وقت پيش آقاي پورمحسن يك نقدي بر ترجمه ي خانم كاظمي از هزار خورشيد درخشان نوشت و تا مي توانست ايشان را كوبيد، بدون اينكه هيچ اشاره اي به ترجمه ي افتضاح ديگري از اين كتاب بكند كه به دست هم ولايتي اش مهدي غبرايي صورت گرفته است. اينجا هم اگر درباره ي كتاب چگوارا با گركاني مصاحبه مي و نه كافكا در ساحل در همان «راستا»ست! چون جناب مهدي غبرايي هم اين كتاب را ظاهرآ ترجمه كرده است! مي بينيد كه ادبيات چه قدر پيچيده است!

-- بدون نام ، Nov 19, 2007 در ساعت 06:18 PM

عشق من چگوارا است چون انسان بود كه به انسانيت مي انديشد و من راه ارمان و ي را به پيش ميبرم و الگوي زندگي من است

-- سهراب بشارت ، Feb 11, 2009 در ساعت 06:18 PM