رادیو زمانه > خارج از سیاست > ادبیات > براتیگان در گور لرزید | ||
براتیگان در گور لرزید«دری لولا شده به فراموشی» مجموعهای از شعرهای براتیگان است که با ترجمهی یگانه وصالی منتشر شده است. البته براتیگن مجموعه شعری با این مشخصات ندارد و این مجموعه در واقع گردآوری مترجم از شعرهای این شاعر آمریکایی است.
وارد نشدن به دنیای براتیگن جدای از قضاوت دربارهی صحت این گزاره، میتوان از آن نتیجه گرفت که ترجمهی شعر، کار ظریفی است و به همین دلیل خیلی از مترجمین وارد عرصهی ترجمهی شعر نمیشوند. یکی از مهمترین وظایف مترجم، وارد شدن به دنیای نویسنده متن است. درک دنیای نویسندهی متن به مترجم کمک میکند تا دریافت مناسبی از شیوههای نگارش متن در زبان مبدا داشته باشد. مترجم کتاب «دری لولا شده به فراموشی» چندان نتوانسته است به دنیای براتیگان نزدیک شود. او بعضی از شعرهای براتیگان را به زبان محاوره ترجمه کرده است. در حالی که هیچ تفاوتی بین ساختار شعرهایی که این گونه ترجمه شدهاند با ساختار شعرهای دیگر وجود ندارد. براتیگان مثل بقیهی شاعران و نویسندگان نسل بیت، بیشتر از این که نحو زبان را به هم بریزد، مفاهیم را به پرسش می کشد. به همین دلیل از تغییر ساختار در شعرهای او خبری نیست. براتیگان قیدهای اخلاقی و مفاهیم را دگرگون میکند اما نه با تغییر ساختار زبان، بلکه با تغییر نگاه. این ویژگی در آثار براتیگن پررنگتر از بقیه نسل بیتهاست. اما مترجم چندان به این مسأله توجه نداشته است. به طور مثال معلوم نیست چرا مترجم «شعر عاشقانه» را به زبان محاوره ترجمه کرده است: Love Poem «شعر عاشقانه» براتیگن شاعری نیست که زبان شعرهایش را تغییر دهد. اگر این درک من از دنیای شعر براتیگان هم اشتباه باشد. باز هم مشخص نیست چرا مترجم بعضی شعرها را به زبان محاوره و بعضی دیگر را به زبان رسمی ترجمه کرده است. البته هیچ یک از مترجمین شعرهای براتیگان تا به حال شعرهای او را به زبان محاوره ترجمه نکردهاند. جالب اینجاست که یگانه وصالی که گویا اعتقاد دارد براتیگان آن قدر زبان راحتی دارد که میتوان از زبان محاوره در ترجمه شعرهایش استفاده کرد، در بعضی شعرها از کلماتی استفاده میکند که در زبان فارسی هم کلمات دشواری است. میخواهد برایت خانهای بسازد هملت واقعاً ممکن است شاعری که به تشخیص مترجم بعضی شعرهایش در ترجمه باید زبان محاوره باشد، شعرهای دیگرش به گونهای باشد که از کلماتی نظیر «میزیای» و «غرقهگی» استفاده کند؟ این اشکالات بدیهی در ترجمه، سبب شده که زبان روان براتیگان ملموس نباشد و خواننده را دچار سردرگمی کند. براتیگن اخلاقگرا! متأسفانه این نوع دخالت در متن، نتیجهی نهادینه شدن سانسور است. اما از این بدتر وقتی است که مترجم نه تنها نگاه نویسنده را منتقل نمیکند، بلکه نگاه خود را در متن جایگزین میکند. به یک شعر از براتیگان و ترجمهی یگانه وصالی توجه کنید: Just Because «تنها به خاطر این که» مترجم شعری جسورانه را به یک متن شعاری دستمالیشده تبدیل کرده است. متنی که مترجم ارایه کرده، شعر نیست موعظهای اخلاقی است که بارها و بارها تکرار شده است. اما آن چه متن براتیگان را متمایز میکند نگاه متفاوت او به فکر و تن است. در حالی که در عرف رایج، فکر ارزشی فراتر از تن دارد و گاهی تن بیارزش شمرده میشود. براتیگان با حمله به این قرار داد، «تن» را به عنوان پدیدهای ارزشمند احیا میکند مترجم صرفاً با توجه به have to have و بدون در نظر گرفتن too در پایان شعر، در ترجمهی کلمه به کلمه، در واقع شعر براتیگان را نابود کرده است. اگر مترجم چنان نگاه اخلاقگیرانهای دارد که جسارت براتیگان را بر نمیتابد، میتواند از خیر ترجمهی شعرهای براتیگان بگذرد و سراغ شاعر دیگری برود. براتیگان شاعر جسوری است یک نمونهی درخشان از شعرهایش، میتواند به خوبی این جسارت را نشان دهد: «شعر زیبا» The Beatiful poem و اما ترجمهی منتشر شده در کتاب «دری لولا شده به فراموشی»: «شعر زیبا» فکر میکنم مقایسهی ترجمهی «شعر زیبا» با متن اصلی، میزان وفاداری مترجم را به متن نشان میدهد. ترجمهی غلط عنوان کتاب حتی اسم کتاب که عنوان یکی از شعرهای براتیگان است، کاملاً اشتباه ترجمه شده است. عنوان یکی از شعرهای براتیگان این است، «Hinged to forgetfulness like a door» ترجمهی این عبارت میشود: «لولا شده به فراموشی مثل یک در» اما خانم یگانه وصالی آن را ترجمه کرده است: «دری لولا شده به فراموشی» همچنان که علیرضا بهنام در کتاب «کلاه کافکا» آن را چنین ترجمه کرده است. آیا این همه اشتباه در یک کتاب ۹۴ صفحهای طبیعی است؟ |
نظرهای خوانندگان
اين بار نقدت خيلي بهتر از دفعه ي قبل بود، دوست عزيز! و اما دوتا نكته:
-- ايرج ، Nov 3, 2007 در ساعت 06:28 PM1. فكر نمي كني كه مشكل اصلي شعر اول در اين است كه «يكي» آن در فارسي توليد مثل كرده و چندين و چند تا شده؟! براتيگان صحبت از عشق عاشق و معشوق يا مرد و زن مي كند نه عشقي كه آدم به خانواده و اطرافيان خود دارد! مگر اينكه بگوييم، نه! براتيگان هر بار عاشق يك عده اي از زنها مي شد و همه ي اينها را جمع مي كرد تو يك خانه و صبح كه بلند مي شد خطاب به همه ي اينها مي گفت كه دوستشان دارد! اين به نظر من خيلي مهمتر از آن عدول از زبان معيار شاعر و تبديل آن به زبان محاوره است، كه شاملو هم مي كرد!
2. ترا خدا اينقدر چشمه چشمه و نيلوفر نيلوفر و مرواريد مرواريد و افق افق و ققنوس ققنوس و ... و ... نكنيد! در ايران هيچ ناشري نداريم كه ناشر واقعي باشد!...
آقای پور محسن عزیز، اینکه نوشته ای "مترجم صرفاً با توجه به have to have و بدون در نظر گرفتن too در پایان شعر، در ترجمهی کلمه به کلمه، در واقع شعر براتیگان را نابود کرده است." دقیق نیست. اتقاقن مترجم کلمه ی too را به "هم " ترجمه کرده است. او عبار "have to " را در نظر نگرفته است.
-- مسیو دیلماج ، Nov 3, 2007 در ساعت 06:28 PMاولا كه ترجمه به خصوص به فارسي چيز مزخرف و پرتيه. بيشتر شبيه ژسته و انگولگ كردن چند تا آدم بزرگ توسط آدماي كوچيكه. يه زمان حضرت شاملو و حضرت آلاحمد مترجم بودن ، بدون دانستن زبان- اعم از فرانسه و روسي و اسپانيايي و آلماني-. كه به طور مشخص ورود به دنياي صاحب اثر و رعايتش در ترجمه رو كاملا نشدني ميكرد. حالا خدا اون دو تا روشنفكر رو بيامرزه كه حداقل يه نيمچه فارسياي داشتن. هرچهقدر هم نثرشون براي ترجمهي اون آثار نثر پرت بودي لااقل در قضاوت يك متن فارسي آدم زياد تو ذوقش نميخورد. اما اين حضرات جديد مترجم ، زبان كه نميدونن هيچ فارسيشون هم افتضاحه. فارسي اين خانم واقعا عجيبه. دنياي براتيگن رو اصلا ولش. آخه «غرقهگي» چه معنايي داره؟ تو همين فارسي. واقعا عجيبه. حالا هم كه براتيگن و به دنبالش ترجمهش مد شده و واويلا. بهزودي اونجور كه ميدونم يه ترانهساز اهوازي هم قراره دو تا كتاب شعر از براتيگن مادر مُرده ترجمه كنه. در ضمن عدم وفاداري به متن اونطور كه در «شعر زيبا»ي براتيگن هم اشاره شده، برميگرده به نداشتن وجدان و شرافت. حضرت مستطاب شاملو هم گاهي تكههايي از لوركا رو كه به نظرشون بيفايده مياومد ، ميكَندن و مينداختن سطل آشغال. باز اين دو تا خانم- وصالي و پورياوري- يه بهونه به اسم سانسور دارن اما مستطاب شاملو دليلش فراتر از سانسور بود. دليلي به نام پررويي و خودشيفتهگي و خود برتر بيني اونم نسبت به كسي مثل لوركا. خدا از سر تقصيراتش بگذره و اگه تونست اينا رو هم به راه درست و ترجمهي درست رهنمون بفرمايد. الهي آمين.
-- حامد ، Nov 3, 2007 در ساعت 06:28 PMبا دیدگاه تان درباره ضعف این ترجمه (البته با نمونه گرفتن از نوشته خود شما) موافقم اما ایرادهایی به نقد خودشما دارم:اشاره کرده اید که مترجم از واژگانی استفاده کرده که درزبان فارسی هم دشوارند.این را برچه معیار و محاسبه ای می گویید؟«می زی ای»کجایش دشوار یا بدآهنگ یا سخت و دیرفهم است. باورکنید این فقط سلیقه شماست.یا همینطور« غرقه گی».گو این که با این ترکیب زیاد موافق نیستم و فکر می کنم می شود ترکیب یا واژه مناسب تری پیدا کرد.نکته دیگر اینکه به ترجمه عنوان کتاب ایراد گرفته اید درحالی که ترجمه خودتان(نه غلط)که کاملا خالی از ذوق است.اگر قرار به ترجمه باشد فکر می کنم بشود گفت:« چون دری بر لولای فراموشی». اما چون لولا تعبیر جالبی نیست (البته به نظر من)شاید بهتر باشد بگوییم: «چون دری بر پاشنه فراموشی».
-- مردویج ، Nov 4, 2007 در ساعت 06:28 PMچرند محض. شما به وضوح انگلیسی نمی دانید. ضمنا کسی که خودش این کلام گوهربار را گفته است که چون ساقی قهرمان مادر است و پنجاه سال دارد پس نباید از حقوق دگرباشان جنسی دفاع کند و اگر کرد نباید جامعه را با او آشنا کرد هیچ صلاحیت اخلاقی ندارد که گنده گویی هایی از قبیل در «ترجمهی فروغ پوریاوری از آثار میلان کوندرا مترجم در هیأت وکیل مدافع جامعه، شخصاً تصمیم میگیرد که بخشی از متن را مخاطبان نباید بخوانند» بکند.
-- Qolang International Laboratory ، Nov 4, 2007 در ساعت 06:28 PMشما واقعا هم وقیح و هم کم سواد هستید و درباره چیزهایی که از آن ها درست سر در نمی آورید اظهار فضل می کنید آقای عزیز.
نقد ضعیف و یک جانبه ای بود به نظر من. اولا اینکه مترجم کلمات جنسی یک شعر را حذف کرده و شما در رادیو زمانه مجبور به حذفش نیستی که نقد نشد دوست عزیز. اگردر ایران بوده ای و از سانسور خبر داری کوبیدن مترجم به این بهانه مغرضانه است نه نقادانه. دوما اینکه مترجم چه زبانی را مناسب ترجمه دیده به عهده خودش است و ملاک موفقیتش با خواننده است نه بر حسب یک نقد فرمایشی در دو جمله. سوما،ترجمه شعر مذکور به همین شکلش هم بسیار رساست و احتیاجی به موعظه اخلاقی یا ضد اخلاقی در مورد برتری تن بر فکر یا برعکسش ندارد. قبول دارم که "در لولا شده" ترکیب زیبایی نیست شاید "دری بر لولای فراموشی" ترجمه بهتری بود. معادل شما هم خوب است ولی کاربرد "لولا" که جسمی ملموس و بیجان است بهتر از "پاشنه" است که تا حدودی جسمیت و عینیت خودش را در کاربرد روزمره از دست داده و در ترکیبات استعاری مختلفی قابل استفاده است. کلمه آخر اینکه من ترجمه های بسیار بد و اساسا اشتباه هم در ایران خوانده ام و اگر مشکلات این کار به همین نکات محدود می باشد باید آنرا ترجمه نسبتا موفق و قابل قبولی دانست.
-- خشایار ، Nov 4, 2007 در ساعت 06:28 PMآن نمونه هائي كه آقاي پور محسن متن اصلي شان را آورده اند چندان هم بد ترجمه نشده. من آخرين نمونه را پاي سانسور ميگذارم نه مترجم.
-- شهاب ، Nov 4, 2007 در ساعت 06:28 PMمن فكر ميكنم تن براتيگن پيش از اين ترجمه با اين نقد در گور بلرزد.
ترجيح مي دهم همين ترجمه به قول شما نه چندان قوي از اشعار براتيگان را بخوانم تا اينكه از شعر ترجمه دوري كنم.اشعار براتيگان داراي چنان هويتي هستند كه حتي پس از ترجمه نيز لذت زيادي براي علاقمندان شعر و جستجو گران فضاهاي نو و واقعي پديد مي آورند.بهتر است اگر توانايي ترجمه شعر در ما است آستين را بالا بزنيم و با فراهم كردن كتابي براي علاقمندان ضمن آموزش چگونگي خلق مجدد شعر در زباني نو ، ديگران را در لذت خوانش سهيم نماييم و الا اگر اساسا با ترجمه شعر مخالفيم بهتر است بدانيم علاقمندان به اينگونه كتابها نيازي به دانستن عقايد ما در اين زمينه ندارند و طرح اينگونه مباحث را اساسا عقيم مي دانند.
-- پژمان ، Nov 4, 2007 در ساعت 06:28 PMدرپاسخ دوست عزیز حامد خان باید عرض کنم که هیچ فکر نمی کردم کسی بتواند تعبیری به این زنندگی و وقاحت درباره زبان مادری خودش به کار ببرد.(فقط یک آدم ضد زبان و مغرض می توانست ذهنش را چنین به جولان درآورده و زبانی با این دامنه گسترده از بازده ادبی و انسانی را در چند کلمه نسنجیده و با چنین لحن نا شایستی توصیف کند:«ترجمه به خصوص به فارسي چيز مزخرف و پرتيه. بيشتر شبيه ژست و انگولگ كردن چند تا آدم بزرگ توسط آدماي كوچيكه».مرحبا!براوو!بنازم به این همه شعور!به عقیده شما وقتی فارسی دربرابر زبانی دیگر قرار می گیرد تا این حد حقیر است که شما آن را« شبیه ژست و انگولک کردن چند تا آدم بزرگ توسط آدمای کوچیک»می خوانید؟؟صد آفرین!! شما ظاهرا چنان خودشیفته و برج عاج نشین تشریف دارید که حاضرید کل شعر براتیگن را یک طرف و همه میراث زبان فارسی را یک طرف دیگر بگذارید.دربرابر شما حرفی برای گفتن ندارم چون از همین اظهار نظرتان پیداست چقدر اهل منطق هستید.خودشیفتگی شما چنان بالا زده که در ادامه مینویسید:«بهزودي اونجور كه ميدونم يه ترانهساز اهوازي هم قراره دو تا كتاب شعر از براتيگن مادر مُرده ترجمه كنه.»...هنوز اثری در نیامده،چاپ نشده،به دست خواننده نرسیده با لحنی تحقیرآمیز مژده آمدن کتابی از یک ترانه سرای اهوازی می دهید و ترانه سرای بیچاره را هم به گناه نکرده محکوم می کنید.به شما پیشنهاد می کنم کمی از آن نبوغ تان را رو کنید که اهل فرهنگ این مملکت حساب دستشان بیاید که چیزی نیستند جز « چندتا آدم کوچیک که دارند آدم های بزرگ را انگولک می کنند».
-- مرداویج ، Nov 4, 2007 در ساعت 06:28 PMبه نظر شما منطقی است که مترجم برای گذر از سانسور دو سوم یک شعر را حذف کند؟ آیا بهتر نیست از خیر ترجمه چنین شعری بگذرد؟
-- مجتبا پورمحسن ، Nov 4, 2007 در ساعت 06:28 PMجناب مرداويج
-- بدون نام ، Nov 4, 2007 در ساعت 06:28 PMمن با حرف حامد تا حدي موافقم. زبان و ادبيات هر ملت نياز به پرورش دارد. زبان فارسي در برهه اي از تاريخ زباني غني و پر مايه بود اما سالها سانسور اعمال شده از طرف دولت و تعصبات مردم نا شكيبا آن را خمود و بي رونق ساخته است.
تا كي ايرانيان مي خواهند فقط به گذشته خود بنازند و از حال و آينده خود بي خبر مانند.
آقای بدون نام.بحث نازیدن به گذشته نیست. بحث ارزش های یک زبان است.و درست برخلاف نظر شما معتقدم سانسور نه تنها باعث خمودی و بی رونقی زبان نمی شود که چنانچه تجربه نشان داده گاه باعث خلاقیت،زایایی،و پویایی زبان می شود.نویسندگان یا هنرمندان زیادی را دیده ام که همین سانسور تخیل اشان را ژرف تر کرده و چاره جویی اشان برای گریز از سانسور به خلق آثار موفقی انجامیده.گو اینکه هیچ موافق ساسور یا جامعه سانسورزده نیستم و هیچ عقل سالمی هم سانسور را تایید نمی کند.مسخ کافکا که زبان نمادینش برکسی پوشیده نیست یا دیگر کارهای او محصول زندگی درجامعه ای پرخفقان وبسته است. چیزی که هراس آور است سانسور نیست بلکه خود سانسوری است.لطفا مغلطه نکنید قربان!
-- مرداویج ، Nov 5, 2007 در ساعت 06:28 PMبه آقاي پور محسن پيشنهاد مي كنم كه در نقدهاي خودشان چماق سانسور را بر سر مترجمها نكوبند. به نظر من به خانم يگانه يا فروغ پور ياوري از اين حيث نبايد ايراد گرفت. چون همه ي مترجمهاي ديگر هم مجبور شده اند خود سانسوريهايي بكنند يا به سانسورهاي ارشاد تن در بدهند. اما حقيقت اين است كه خانم وصالي و پورياوري از لحاظ دانش و توانييهاي ادبي است كه صلاحيت ترجمه ي كساني مثل براتيگان و كوندرا را ندارند. نميدانم اطلاع داريد يانه كه سالها پيش مجيد ملكان نقدي در آدينه نوشت به نام «شوخي با شوخي»، و نشان داد كه پورياوري مترجم بسيار بسيار ضعيفي است، و درواقع اصلآ صلاحيت ترجمه ي كوندرا را ندارد. اگر نقد ملكيان را بخوانيد آن وقت ديگر از پورياوري ايراد نخواهيد گرفت كه چرا بعضي از پاراگرافها و صفحه ها و فصلهاي كوندرا را حذف كرده است! و حتي آرزو خواهيد كرد كه كاش اصلآ كليت كتابها را حذف مي كرد! آن قسمتهايي از كتابهاي كوندرا كه خانم پورياوري آنها را حذف كرده يا ترجمه نكرده در واقع شانس آورده اند! و جان سالم به دربرده اند...
-- ن. ف. ، Nov 5, 2007 در ساعت 06:28 PMبابا پور محسن یه چیزی بگو که در حد و اندازه آن هم باشی . اخه مگه فرزانه ای یا ابوالحسن نجفی یا ... ای بابا هر وقت خودت تونستی یه خط در میون بدون ماشین ترجمه یه متن رو ترجمه کنی که بشه بخونیش بیا نظر بده . بابا من نمی دونم توی این مملکت مگه آدم با صلاحیتی نیست که هرکی از دره می رسه میگه منم. اینجا ظاهراً هرکسی صبح زود تر برسه همون رئیسه.
-- احمد کاشف ، Nov 5, 2007 در ساعت 06:28 PMavalan in ke emruz sohbat mishe faarsi nist saanian be jaay e in harfaa berid hamatun engelisi yaad begirid az asl e ketaab lezat bebarid ke iraaniaan e aziz e aayande be shomaahaa eftekhaar konand
-- mohammad ، Nov 5, 2007 در ساعت 06:28 PMآقاي مرداويج
-- بدون نام ، Nov 6, 2007 در ساعت 06:28 PMاميدوارم كه قتل نويسندگان راهم باعث شكوفايي زبان ندانيد.
اگر معتقديد كه سانسور باعث شكوفايي زبان فارسي شده است ديگر چرا با آن مخالفيد؟
و اگر باعث خمودي و بي رونقي زبان شده است چرا با من مخالفيد؟
اگر كمي منصف باشيد قبول خواهيد كرد كه مشكل شما آنست كه حامد به زباني كه شما به آن صحبت مي كنيد توهين كرده است و به پزتان بر خورده است -كما اينكه بنده را هم آزرده است.ولي اين قضيه را نبايد با كلمه گنگ ارزشها كه 30 سال است آنرا مانند پتك به سرمان مي كوبند يا با واقعيات ادبيات زمان حاضر مخلوط كنيم.
لازم است دوباره بگويم كه بنده "تاحدي" با عقايد حامد موافقم و مانند ديگر ايرانيان پز 120,000 بيت مولوي و بيش از 300 غزل غزل ناب حافظ و ارادت گوته به ايشان را تا جايي كه حوصله ديگران ياري كند مي دهم. اماافسوس از آن مي خورم كه بي كفايتي كساني كه امور را در دست دارند پيكر نحيف فرهنگ و هنر را از پا انداخته است.
عزيزان من لطفن بيخيال بشيد. من چهكار به مولانا و حافظ داشتم. مگه اينا مترجم بودن؟ صحبت من بر سر مترجماني نظير شاملو و آلاحمد و پورياوري و وصالي و امرايي و پورمحسن و ... بود. منظورم اين بود كه كار اين دوستان به عنوان مترجمان به زبان فارسي بسيار بيارزش هست. حالا اگه اين توهين به زبان فارسيست اوكي من به توهينم افتخار ميكنم.
-- حامد ، Nov 6, 2007 در ساعت 06:28 PMمي خواستم به احمد كاشف بگويم كه يك كم در مورد آن حرفي كه گفته است تامل كند:
-- شهرام الف ، Nov 6, 2007 در ساعت 06:28 PM«بابا پورمحسن يه چيزي بگو كه در حدواندازه ي آن هم باشي. آخه مگه فرزانه اي يا ابولحسن نجفي...»
واقعآ ما كي مي خواهيم باورهاي گنديده ي خود را دور بريزيم. تا كي مي خواهيم معتقد باشيم كه آدم فقط موقعي در گروه آدمها داخل مي شود كه سنش از شصت بالاتر رود! همين چند روز پيش بود كه جناب فرزانه كوندرا را نويسنده اي ضعيف ارزيابي كرده بود و آلبادو سسپدس را نويسنده اي بزرگ!!! نجفي در همان كتاب غلط ننويسيم نشان داده است با اينكه زبان شناسي خوانده است اما سواد چنداني در زبانشناسي ندارد. حضرت استادي نمي داند كه بعضي كلمات و عبارات با گذشت زمان معناهاي جديدي پيدا مي كنند (معناهاي مجازي)، و با قاطعيت تمام حكم به غلط بودن كلماتي مثل «به خاطر»، در معني به علت يا براي، مي دهد. يا همين طور «روي كسي حساب كردن» و غيره... نجفي اخيرآ شروع كرده همه ي ترجمه هايش را بازبيني مي كند. بله، همان ترجمه هايي كه ما سالهاست كه شعار مي دهيم ترجمه هاي خوبي هستند!!! ترجمه ي فرزانه از عشق سالهاي وبا را بخوانيد تا ببينيد از فرزانه بيشتر از خانم وصالي مي شود غلط گرفت...
این کامنت آخری که آقای شهرام الف نوشته بود به نظرم جالب بود!
-- علی بالا ، Nov 7, 2007 در ساعت 06:28 PM