رادیو زمانه > خارج از سیاست > ادبیات > مرگ قیصر شعر معاصر | ||
مرگ قیصر شعر معاصراین گزارش را از اینجا بشنوید. قیصر امینپور یکی از محبوبترین شاعران معاصر ایران ساعت سه صبح هشتم آبان در سن ۴۸ سالگی درگذشت. علت مرگ او ایست قلبی اعلام شده است. البته او در چند سال اخیر شدیداً بیمار بود و چند سال پیش عمل پیوند کلیه نیز انجام داد.
امینپور دوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۸ در گتوند دزفول به دنیا آمد. او در سال ۱۳۵۷ برای تحصیل دامپزشکی وارد دانشگاه شد. اما تحصیل را نیمه کاره گذاشت و چند سال بعد، پس از بازگشایی دانشگاهها در سال ۶۳ به تحصیل در رشتهی زبان و ادبیات فارسی پرداخت و در سال ۷۶ دکترا گرفت. او از سال ۶۹ در دانشگاه تهران و دانشگاه الزهرا تدریس کرد. امینپور به همراه کسانی مثل سید حسن حسینی، مخملباف، سراج، خسروجردی و یوسفعلی میرشکاک از بنیانگذاران حوزهی هنری بود. چندی پیش آخرین مجموعه شعر امینپور با نام «دستور زبان عشق» منتشر شد. «تنفس صبح» «آینههای ناگهان» و «گلها همه آفتابگردانند» از دیگر مجموعه شعرهای این شاعر است. امینپور از معدود شاعران پس از انقلاب است که شعرهایش را مردم زمزمه میکنند.
سهیل محمودی، جلوی بیمارستان دی تهران فریاد «وا مصیبتا» سر داد. او میگوید دکتر شفیعی کدکنی در بیمارستان، در سوگ قیصر، زار زار گریسته است. سهیل محمودی میگوید: «قیصر کارش را با شعر و نقاشی تواماً شروع کرد. ولی بعدها شعر را جدیتر گرفت. با این که در رشته جامعهشناسی در دانشگاه تهران درس میخواند، بعد از بازگشایی دانشگاه، رفت امتحان داد و ادبیات قبول شد و در کنار کارهای ادبیاش، از سالی که دانشگاهها باز شد ادبیات را جدی گرفت و پیش رفت.
شاید یکی از طولانیترین دورههای طی شدن رسالهی دکتری، رسالهی قیصر بود؛ به نام «سنت و نوآوری در شعر فارسی.» یادم هست روز دفاعش، یک روز زمستانی؛ و آقای دکتر شفیعی کدکنی که استاد راهنمایش و آقای دکتر تقیپور پورنامداریان، که استاد مشاورش بودند. آن روز آقای دکتر شفیعی گفت: از سالی که از اولین رسالهی دکتری که دکتر معین در دانشگاه تهران دفاع کردند تا امروز، مهمترین رسالهی دکترای دانشگاه علمی ادبی دانشگاه تهران همین رسالهای است که آقای امینپور از آن دفاع میکند. نظر دکتر شفیعی که امروز صبح هم به بیمارستان آمده بودند به عنوان استاد راهنمایش، این بود که این مهمترین رسالهی دکتری تاریخ دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران است.»
محمد علی بهمنی یکی از دوستان نزدیک قیصر امینپور، چنان از این اتفاق ناراحت بود که وقتی با او حرف میزدم چند بار بغض امانش نداد. گلهی او از خبرنگارانی بود که به او زنگ زدهاند و از «جایگاه قیصر» در شعر معاصر پرسیدهاند. بهمنی مرگ قیصر را این گونه توصیف میکند «هستای که دیگر در بین هستها نیست.» بهمنی میگوید: «قیصر چیز دیگری بود. ببینید همین الان خبرنگاری به خواهش با من سر صحبت را باز کرد و من گفتم عزیزم من روحیه ندارم. از من میپرسد، جایگاه قیصر در شعر کجاست؟ ( کجا بود.) گفتم آقا! اگر شما واقعاً عقل داشتی، این سؤال را الان از من نمیپرسیدی. جایگاه قیصر در ادبیات را تاریخ نشان میدهد. این بزرگوار توانسته جایگاه خودش را در ذهن و زبان و روح و قلب مخاطبیناش که اندک هم نیستند، تثبیت کند.
شما الان فکر کنید که یک هستی که واقعاً هست همهی ما بود، الان در میان ما نیست و به این بیندیشید. به جایگاه شعریاش چه کار دارید؟ آن را در فرصتهای بسیار میتوان گفت و تاریخ این را به رخ همه خواهد کشید. واقعاً چرا ما این طور فکر میکنیم؟ چیزی که دغدغهی مرا بیشتر میکند، این است که چرا عزیزان خبرنگار در این فرصت دنبال این هستند که حالا به هر گونه از زبان کسی حرفی بیرون بکشند؟ باید به چیزهای دیگر بیندیشیم. شما هم که احوالپرسی کردید و گفتید حالتان خوب نیست، گفتم چه کسی الان حالش خوب است. دیشب دانشگاه اصفهان بودم اتفاقاً تصادفی دانشجوها صحبت قیصر را کردند. من از اصفهان به بندرعباس آمدم. سهیل هم ساعتهای هشت و نیم و 9 شب به من زنگ زد؛ ولی اصلاً چیزی نگفت. صبح همین که همراهم را روشن کردم دیدم نوشته: بیمارستان دی، به دادمان برسید قیصر رفت. اصلاً نمیدانم چه شد.»
«نوعی رمانتیسم در شعر مرحوم امینپور بود که هم میتوانست نقطهی قوت باشد و هم نقطهی ضعف. به این دلیل که گاهی در شعرش از یک جهان خیلی خیالی پیشرفتهای صحبت میشود. اما از نظر شاعری در زبان قدرت داشت؛ البته در زبان شعر نیمایی. مجموعهی آن چیزی که بخواهم بگویم این است که در میان شاعرانی که دستگاههای دولتی از آنها حمایت میکردند، او بهترین بود. این قضاوت نهایی من دربارهی امینپور است. این که جوهر شعر در شما باشد، درها هم رو به شما باز باشد و همه جا تجلیلت کنند؛ اما همچنان شاعر بمانی. البته این تجلیلها حقش بود.»
آواز عاشقانهی ما در گلو شکست شاعر این شعر زیبا کسی نیست جز قیصر امینپور که نهم آبان در سن ۴۸ سالگی درگذشت
مرتبط: |
نظرهای خوانندگان
روحش شاد!
-- ميلاد ، Oct 31, 2007 در ساعت 03:17 PMمنظور از شاعران غيردولتي كه آقاي سپانلو نيست؟ عجب! پس سپانلو هم غيردولتي شد! عجب!
-- hamed ، Oct 31, 2007 در ساعت 03:17 PMجهت اطلاع دوستمان ، میرشکاک جزو موسسان حوزه هنری نبوده است و بعد از خروج مخملباف و امین پور آن جا اسمی در کرده است .
-- سمیرا لهراسبی ، Nov 1, 2007 در ساعت 03:17 PMاین آقا همچین استعدادی هم نبود. از شفیعی کدکنی نقل قول می آورید که چی؟ زبان منتقدین را ببندید؟ قیصر امینپور شاعر درجه سه ی حزب اللهی بود که به ضرب و زور جمهوری اسلامی کارهایش حتی در کتاب های درسی مدارس هم چاپ می شد، به عنوان ادبیات فارسی. آن هم در زمانی که کتاب های شاملو را خمیر می کردند و یک مجله ی ادبی در کشور اجازه ی چاپ نداشت.
-- علی ، Nov 1, 2007 در ساعت 03:17 PMحقیفت این است که این آقا آدم نان به نرخ روز خوری بود. بسیار آبکی هم شعر می گفت. تعریف سپانلو هم که خود شاعر درجه ده ای است به ارزشش چیزی اضافه نمی کند. تاسف از این است که زمانه هم برای کار او اعتبار می تراشد، آن هم در زمانی که تا این حد زیر فشار شاه اللهی هاست.
in shaer marhoom kist (ya ke bood)ke ma broon marzi ha esmash ra hata az radiozamaneh ham nashnideh boodi
-- hamid ، Nov 1, 2007 در ساعت 03:17 PMمهم مرگ یک انسان است که شاعر هم بود شعر وشاعری که کالا نیست درجه بندی اش کنیم.شعر خوب مخاطب خودش را پیدا می کند و با حرف من وشما هم کلاس کسی تعطیل نمی شود .متاسفانه روشنفکران ما فکر می کنند شعر خوب شعری است که مثلا رژیم را بکوبد در حالی که این شعرها تاریخ مصرف دارد .نمونه اش هم شعرهای زنده یاد خسرو گلسرخی.ایشان انسان مبارز و آزاد اندیشی بود ولی آیا شاعر بزرگی هم بود؟دیگر اینکه بعضی از دوستان برون مرزی فکر می کنند مرکز جهانند و چون کسی را نمی شناسند پس آن آدم وجود خارجی ندارد و اصلا هم کار مهمی نمی کند.باز هم متاسفانه این دوستان روشنفکر از به قول خودشان آخوندهای خشک اندیش ودگم ، دگم ترند و برای یک رسانه که وظیفه اش اطلاع رسانی بی غرض است تعیین تکلیف می کنند وانگار این دنیا فقط برای آنها به وجود آمده است و دیگران حق اظهار نظر ندارند.دوستان عزیز بیایید به جای دشمنی به زیبایی فکر کنیم و به هنر و ادبیات بپردازیم که به قول نیما ی مردستان آن که غربال به دست دارد از پشت سر می آید .لطف عالی زیاد و شاد و پیروز باشید.
-- یک علاقه مند هنر و ادبیات ، Nov 1, 2007 در ساعت 03:17 PMجناب علی آقا که از فرط بیکاری تنها به کامنت نویسی برای رادیو " زمانه " روی آورده اید و بدون علم و اطلاع در مورد سیاست و اقتصاد فرهنگ و هنر و....نظرات مضکت را می پراکنید !! و الان هم صاحب نظر در " شعر " و " شاعری " شده اید و بالا تر از " دکتر شفیعی کدکنی " شاعر و ادیب بزرگ معاصر و خانم " سیمین بهبهانی " شاعر معاصر و ...که ارادت خود را به مرحوم قیصر امین پور اعلام کرد و شعر و شخصیت او را ستوده اند تو با آن مغز کوچیکت برای شعر " قیصر " درجه تعیین می میکنید و سپانلو را شاعر درجه دهم می نامید راستی دیوان اشعارت کجا هستند تا این ادعای پوچ و گنده گ.... تو را تایید کند بیچاره " قیصر " زندگی زاهدانه و آزادمنشی داشت و هرگز شعرش را نفروخت و تنها این استعداد خدادادی را به مردم عرضه می کرد آیا گناه " قیصر " این است که به خدا ایمان دارد و مسلمان است خانم بهبانی می گوید : گفتند که قیصر شاعر مذهبی است . گفتم " چه بهتر ..." تو بشر بی کاره اگر توان داشته باشی مسلمان را قتل عام خواهی کرد !به اندازه نادانی خودت اظهار نظر کن بشر نادان کوته فکر ...
-- سوگل ، Nov 1, 2007 در ساعت 03:17 PMمیدانم که رادیو زمانه نظر من را منتشر نخواهد کرد
راستی علی جون میدونی که شعر کیلویی می فروشند یا متری ؟
شاعر درجه اول یا دهم چه فرقی می کنه؟ کی این درجه بندی ها رو تعیین می کنه؟ حزب اللهی کیه؟ شاهی چیه؟
-- لاله ، Nov 2, 2007 در ساعت 03:17 PMفقط کافیه شعر " حتی اگر نباشی می آفرینمت" رو بخونید تا ببینید ارزش آدم ها با عاشق بودنشون تعیین می شه و چه عاشق بود و عاشقانه می نوشت...
يك انسان كه مي انديشيد از بين ما رفت.اين همه دعوا و دشنام براي چيست؟
-- sara ، Nov 2, 2007 در ساعت 03:17 PMاین دومین بار است که برایتان می نویسم و می خواهم ببینم آن را منتشر می کنید یا نه!
-- خ صمیمی ، Nov 2, 2007 در ساعت 03:17 PMخ. صمیمی
قیصر امین پور شاعر بود؟ بله، هیچ شکی هم در آن نیست. اما مسئله قیصر امین پور فقط شاعر بودنش نیست. این شاعر مثل بسیاری دیگر از هم فکران و همراهانش کارهای دیگری هم کرده اند. آخر مگر شعر گفتن فضیلت است، و برای شاعرش انسانیت می آورد، اگر آن شاعر بویژه در زمانی زندگی کرده باشد، که این همه انسان در زمان او در فلاکت بسر برده¬اند. آنهم در زیر سایه حکومتی که آن مردم زجرش را می کشند و آن شاعر با مثلاً "شعر"ش دارد نان آن حکومت و زجر مردم را می خورد. به به، چه شاعری.
دالی اسپانیایی هم نقاش بود، اما از رژیم فاشیستی فرانکو دفاع کرد. ناصرالدین شاه هم شاعر بود، اما آدمکش هم بود و قرۀ العین را هم او به چاه انداخت و کشت.
قیصر امین پور شاعر حکومتی بوده است. شاعر حکومتی که حتا شعر حافظ را در کتاب های درسی سانسور کرده است. و این شاعر و همراهانش با خیال خوش بر همه این فجایع چشم بسته بودند.
حوزه هنر اسلامی را اینها برای چه پایه گذاری کردند؟ برای شوخی بود و یا برای بستن و سرکوب شاعران و نویسندگانی که با حکومت آنها همراه نبود؟
در تمام سال¬هایی که این شاعر دلش خوش بوده که شعر نوشته، انسانیتش کجا بود، وقتی که این همه شاعر و نویسنده توسط حکومتش سرکوب، زندانی و کشته شده است؟ این شاعر چشم نداشته و دل تا ببیند که حکومتش چه فلاکتی را بر مردم نازل کرده و قلب شاعر برای چه کسی می زده اگر شغرش انسانی بوده، وقتی که هر روز اینهمه انسان در جامعه و توسط حکومتش محکوم به فقر و فلاکت بوده است.
مسلمان بوده؟ یهودی بوده و یا یهودی؟ به من ناظر و جامعه چه ربطی دارد؟ اما برای من مهم است که این انسانیت را در کجای شعر این شاعر باید سراغ گرفت؟ شما می توانید به من آدرسش را بدهید؟
ایشان تا آخرین روز زندگی اش نان این حکومت را خورده است. شفیعی کدکنی و یا هر کس دیگری هم بار دیگر اثبات می کنند که در کجا ایستاده اند. شفیعی در عرصه شعر و نظر هم همواره در بخش محافظه کار و عقب مانده حضور داشته است. من هرگز منکر دانش او در کار و تلاش تحقیقی¬اش نیستم و از او در همین عرصه ها هم بسیاری چیزها آموخته ام. اما ایشان هیچ دلیلی برای توجیه قیصر امین پور نیست .
بعلاوه باید خدمتتان عرض کنم که این شاعر که خوشبختانه پیام های جکومتی موقعیتش را بار دیگر به جامعه یاد آوری کرده و می کند، اما در جامعه از چنین وجاهتی که شما سعی می کنید برایش بتراشید برخوردار نیست. نمونه اش سوآل از دو مادر از دو نقطه کاملاً متفاوت در ایران است. هر دوی این مادران در مقابل این سوآل که آیا قیصر امین پور را می شناسید، ضمن اندکی فکر، او را شناخته اند، چرا که کودکان مدرسه ای داشته اند ولی بلافاصله هم یاد آوری کرده اند که او همکار جمهوری اسلامی بوده است.
شاید این شاعر در سال های بعد طور دیگری فکر می کرده، ممکن است اما او هرگز و هیچگاه به هیچ موردی از سزکوب و شقاوت این حکومتی که زمانی همکارش بوده اعتراضی را بروز نداده است. آخر این چه شاعری است و این چه احساسی است که من باید از او درس بگیرم.
شاملو در جوانی¬اش بخاطر اشتباهی که کرده و از فاشیسم دفاع کرده بود، به خودش اعتراض نمود و در شعری که حتماً می شناسید، چنین خودش را به زیر ضرب برد: نه آبش دادم ...............و نه دعایی خواندم............خنجر به گلویش نهادم...............و در احتضاری طولانی او را کشتم. اه این دیگر چه مقایسه ای است که من می کنم. کی با کی!!!
واقعا بيسوادي و بي اطلاعي در نوشتهها موج ميزند. من نميفهمم چرا ما عادت كردهايم در مورد هر آنچه كه هيچ اطلاعي از آن نداريم نطري صادر كنيم؟
خ صميمي عزيز كه ميفرمائيد شاملو آن شعر را براي پشيماني از طرفداري فاشيسم گفته حداقل همه شعر را ميخوانديد تا نام «آهنگهاي فراموش شده» را ميديديد كه بدانيد پشيماني شاملو از آن مجموعه اشعار بوده و هيچ ربطي به فاشيسم نداشته ، ثانيا همان شاملو كه شما از آن سخن ميراني چرا يك شعر و فقط يكي در مورد قتل عام سال 67 ندارد؟ چرا يك شعر براي قتلهاي زنجيرهاي ندارد؟ پس هر چيزي كه احمقها در شيپورها كردهاند را نبايد پذيرفت.(با اينكه شاملو را بزرگترين شاعر قرن حاضر ميدانم و به شدت به او علاقمندم)
در مورد شفيعي كدكني هم شما اشعار ايشان را هم بخوانيد تا متوجه شويد آن گونه كه شما ميفرمائيد واپسگرا هم نيستند
«پيش از شما
به سان شما
بيشمارها
با تار عنكبوت نوشتند روي باد
كه اين دولت خجستهي جاويد زنده باد!»
شعري از دكتر شفيعي كدكني
اما قيصر انساني شريف بود كه تنها سند براي اين سخن اشعار اوست كه خواندنش فقط به شناخت ما از او كمك ميكند نه مثلا طرفداري پفيوزي مثل عليرضا قزوه يا ديگران.
ما را به حال خود بگذاريد و بگذريد
از خيل رفتگان بشماريد و بگذريد
اكنون كه پا به روي دل ما گذاشتيد
پس دست بر دلم مگذاريدو بگذريد
پنهان در آستين شما برق خنجر است
دستي از آستين به در آريد و بگذريد
با آبروي آب چه باك از غبار باد
نانپارهاي مگر به كف آريد و بگذريد
شعري از قيصر امين پور
-- پيروز ، Nov 4, 2007 در ساعت 03:17 PM*خداروستارا
-- محمد ، Nov 5, 2007 در ساعت 03:17 PMبشرشهررا
ولی شاعران آرمان شهررا آفریدند
که در خواب هم خواب آن راندیدند*
علی آقااین شعر بالا یکی از شعرهای شاعر درجه سه ایرانه(قیصر)توهم اگه شعر داری بنویس وگرنه...
ننویس
واقعا متاسفم!
مرگ یک انسان تا این حدبی ارزش شده؟
توهین به بزرگان علم و ادب و فرهنگ یک مملکت هرچقدر با سیاست اون کشور یا شخص مخالف باشیم یک هنره؟؟
برید شعرهاش رو حدااقل تو کتابای درسی دوران تحصیلتون بخونید بعد اینقدر بی رحمانه نظر بدید!
ایا شعرهاش همگی صمیمی و دلنشین نیست؟
و ایا نیست:سخن کز دل براید لاجرم بر دل نشیند؟
ایا یک شاعر به تنهایی میتونه یک نظام رو یه مملکت رو ساماون ببخشه؟
-- فرزانه ، Nov 8, 2007 در ساعت 03:17 PMفقرفرهنگی و مادی رو از بین ببره؟
پس رسالت دولت و ملت چی میشه؟
ما همیشه عادت کردیم بشینیم و از دیگرون توقع داشته باشیم همه چیز رو خوب بسازن
رسالت شاعر در کلامشه!
شعر گفتن فضیلت نیست؟؟
اگر نبود که بزرگان دین شعر نمیگفتن!
ایا میدونین که حضرت علی هم شعر گفتن؟
بزرگترین دردهای جامعه بشری در شعر اورده میشه
این بزرگترین توهین به فرهنگ خودمونه!
یعنی شعر تا این حد بی ارزش شده؟!
پس وای بر ما!
به کجا میریم؟!!!!
تا ادب و فرهنگ نباشه هیچ چیز نیست!
حتی علم که این همه بهش مینازن!
ادبیات مادر همه علوم هست
فرهنگ و تمدن ماست
و شعر قسمتی از ادبیات وسیع ماست
احترام به شعرا احترام به فرهنگ غنی ایران ماست
اگه این نظام رو قبول نداریم ، به گذشتگان احترام بذاریم
حقیقت اینه:
قیصر امین پور شاعری بود که از دل سخن میگفت
باقی اساتید هم جای خود رو دارن
توهین کردن به اشخاص در حقیقت توهین به شخصیت خودمونه!
سلام
-- بدون نام ، Nov 9, 2007 در ساعت 03:17 PMخطاب به كساني كه درباره ي «قيصر ادبيات معاصر ايران» مغرضانه قضاوت كرده اند:
«آن ياركزو خانه ي ما جاي پري بود
سر تا قدمش چون پري از عيب بري بود»
چكاوك 19/8/86
اگر کسی به درستی درباره اش شناخت داشته باشد، به یقین خواهد گفت که قیصر مولانای زمانه ما بود و به هیچ جا و هیچ کس جز خدا وصل نبود.
-- eibod_t ، Nov 18, 2007 در ساعت 03:17 PMقیصر مرد درد بود و مرد رنج:
درد های من درد مردم زمانه است
قیصر سراپا عشق و مهربانی بود و هرگز برای محبوب شدن تلاش نکرد، همین ویژگی قیصر را امپراتور سرزمین عشق کرد؛
به جای این همه بد و بیراه گفتن بیایید عاشقی را رعایت کنیم.
یلدا ش