رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۴ تیر ۱۳۸۶
گفت‌وگو با رضا هدایت، نقاش، به بهانه برگزاری نمایشگاه وی در گالری اثر:

«بر ایرانی بودنم تاکید دارم»

مجتبا پورمحسن

شنیدن فایل صوتی

هفته‌‌ی اول تیرماه، نمایشگاهی از نقاشی‌های رضا هدایت، نقاش و نویسنده در گالری «اثر» برگزار شد. هدایت متولد ۱۳۴۸ در کردستان است. او استاد دانشگاه و عضو هیات علمی دانشگاه هم هست. هدایت تاکنون نوزده نمایشگاه انفرادی برگزار کرده و در سی نمایشگاه گروهی و دو نمایشگاه دو نفره شرکت داشته است. او در سال ۸۲ مجموعه داستانی به نام «حیوانات نانجیب» را منتشر کرد که ترکیبی از قصه و تصویر است. هدایت علی‌رغم مشغله‌ی زیاد به طور جدی به وبلاگ‌نویسی در حوزه‌ی نقاشی می‌پردازد. گفت‌وگوی رادیو زمانه را با این نقاش در «اینجا» بشنوید و در زیر بخوانید:


آقای هدایت، خیلی ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید. آن طور که من با کار شما مواجه شدم با آن کتابی که در آوردید‎؛ حیوانات نانجیب، مثل اینکه ما با یک شل سیلور استاین جدی ایرانی مواجه هستیم، همین طور است؟
من رضا هدایت هستم، او شل سیلوراستاین. به هر حال شکل ممکن است یکی باشد. ولی خب من ایرانی هستم او غیرایرانی.

چون از کار شل سیلور استاین در ایران خیلی الگو برداری کرده‌اند که کارهای خیلی ضعیفی هم بوده، شما که این کارها را دیده‌اید؟
بله.

یعنی نگاهی داشتید به شل سیلور استاین؟
نه، نه.

مستقلاً دوست داشتید اینطور کار کنید؟
بله، این علاقه‌ی خود من بوده، طبیعتاً کار ما متفاوت است. او داستان دیگری را حکایت می‌کند.

چرا حیوانات نانجیب؟
خواستم یک مقدار بهشان توجه کنم تنها اسب نباشد که نجیب باشد بقیه گله نکنند لااقل یک کتاب به اسمشان باشد.

این نوزدهمین نمایشگاهی است که برگزار کردید، درست است؟
این بیستمین نمایشگاهی است که برگزا‌رشده، ولی در کاتولوگ به اشتباه نوزدهم نوشته شده است.

چیزی که در کارهای شما بسیار دیده می‌شود، فضایی است که به شدت بومی است و آدم بدون اینکه بداند شما اهل کردستان هستید این را در اثر شما می‌بیند و حس می‌کند. خودتان به این امر واقف بودید؟
طبیعتاً آن چیزی که برای من وجود دارد چیزی است، که من در آن شکل گرفتم، حالا این بوم یک وقتی کردستان است برای من و یک وقتی ایران است و یک وقت دیگر بین النهرین یعنی من تمام این جاها را بوم خودم می‌دانم، همه‌ی اینجا سرزمین من می‌شود و همه‌ی اینها آن چیزی است که در سرزمین من وجود دارد.


از آثار رضا هدایت

اگر از خودتان بپرسند که می‌خواهید با نقاشی‌هایتان به مخاطبین خود چه بگویید، چه می‌گویید به مخاطبی که امکان ندارد نقاشی‌های شما را دیده باشد؟
من کارهایم را به نمایش می‌گذارم که ببینند، خودشان ببینند می‌دانند چه می‌گویم فقط باید زحمت بکشند، ببینند.

و دیگر در مورد اینکه به هر حال شما یک جورهایی داستان‌نویس هم هستید اخیراً هم طی یک گفت‌وگویی که داشتید، اشاره کردید که داستان غیر قابل ترجمه است نمی‌توانید درک کنید که داستان ترجمه‌پذیر باشد لطفاً در این مورد توضیح دهید؟
من عرض کردم که اصولاً ترجمه نمی‌تواند خیلی دقیق باشد، مثلاً من به عنوان یک کرد، الان که دارم در تهران زندگی می‌کنم گاهی اوقات حتی بعضی از ابراز احساساتم را نمی‌توانم ترجمه کنم. یعنی به فارسی در بیاورم یا چه می‌دانم یک اصطلاحاتی ما داریم که این اصطلاحات اصلاً در تهران نیست. فرض کنید چه می‌دانم ما برای مردن حیوان یک چیز می‌گوییم برای مرگ انسان یک چیز دیگر، برای حلال گوشت یک چیز، برای حرام گوشت یک چیز دیگر و چون در فارسی به همه‌ی اینها می‌گویند مردن، منتها در کردی انواع دارد به خاطر همین فکر می‌کنم که ترجمه جوهر کلمه را نمی‌رساند.

آقای هدایت، مساله‌ای که دلم می‌خواست راجع به آن صحبت کنیم این است که چرا همیشه کردها خیلی تاکید دارند که کردند؟
من تاکیدی ندارم به اینکه کردم، ولی در ایرانی بودنم تاکید دارم. اما اگر این نمادها یا نمی‌دانم شکل‌ها نمایان می‌شود برای این است که در من نهادینه شده، منتها اگر گاهی دوستان من این کارها را می‌کنند شاید به دلیل این بی‌مهریهای بیش از حدی است که بهشان شده و یک جوری دوست دارند که نمایش بدهند منتها من به شخصه آن تعصب خاص را ندارم.

در کارهای اخیرتان نسبت به کارهای گذشته یک تغییر محسوس دیده می‌شود و آن هم اینکه در کارهای گذشته‌ی شما معمولاً رنگ‌ها با خشونت زیادی روی بوم می‌آمدند، کلاً نقاشی‌های شما خشونت زیادی داشتند ولی در این کارها به یک آرامشی رسیده‌اید حتی وقتی انار را هم نشان می‌دهید با آن رنگ قرمز، رنگ‌ها ملایم‌ترند و آرام‌ترند. آیا این تغییر دلیل خاصی دارد.
حتماً دلیلی دارد دیگر، دلیلش در واقع می‌توانم بگویم خود من است که آرام‌یر شده‌ام.

نگاهتان به دنیا آرام‌تر شده؟
نگاهم به زندگی با ملاطفت بیشتری همراه است خب طبعاً روی نقاشی من هم تاثیر می‌گذارد، یعنی از درون من می‌آید و حاصل خودم است، زندگی من الان طوری شده که دیگر آن‌قدر پرخاشگرانه نیست.

یعنی اینطور نیست که ده سال دیگر از این هم کم‌رنگ‌تر شود، اینطور نیست آقای هدایت!
بستگی دارد دیگر، شاید خلاصه‌تر شوم، شاید ساده‌تر شوم و بتوانم موجزتر عمل کنم، نمی‌دانم.

مورد دیگر وبلاگ‌نویسی شماست. شما استاد دانشگاه نقاشی هستید، یک نقاش حرفه‌ای. ولی به طرز عجیبی به وبلاگ‌نویسی درباره‌ی نقاشی می‌پردازید، نمی‌دانم تمام نمایشگاه‌ها را پیگیری می‌کنید و کار تمام بچه‌ها را، حالا شده عکسی هم ازشان گرفته در وبلاگ خود می‌گذارید. این شور عجیب از کجا نشات گرفته؟
از نبود. چون نیست ما امکانات نداریم، دو تا نشریه بیشتر در ایران راجع به هنرهای تجسمی نداریم یکی «حرفه: هنرمند» در می‌آید یکی هم «تندیس» که دو هفته‌نامه است و به صورت جدی به این مساله می‌پردازند. البته مجلات دیگری هم هست ولی خب، واقعیت این است که ما کمبود داریم. من به خاطر اینکه معلمی هم می‌کنم، فکر می‌کنم از این طریق می‌توانم کسانی را که حالا به نمایشگاه‌ها نرفتند دعوت بکنم به دیدن همان کار در آنجا، یعنی در واقع یک خدمتی کرده باشم به بینندگانی که فرصت ندارند ببینند یا مثلاً کسان دیگری که خیلی راجع به نقاشی آگاهی ندارند با خواندن یک متن کوتاه، یک متن ساده یک چیزهایی را متوجه می‌شوند.


شما از دوستان نزدیک «ساعد فارسی رحیم آبادی» هم هستید، فکر می‌کنم سبک کارتان در عین تفاوتی که با هم دیگر دارد، یک جورهایی جفت هم هستید، درست است؟
بله

شیوه‌ کار که نه. حالا جنس کارتان شبیه هم است، نه؟
ما یک نمایشگاهی با ساعد داشتیم در گالری هفت ثمر، یک نمایشگاه دونفره، ما در آن مدت خانه‌ی همدیگر نمی‌رفتیم یعنی اینقدر مشغول کار بودیم که خانه‌ی همدیگر نمی‌رفتیم، بیرون همدیگر را می‌دیدیم و شب‌ها دیگر در خانه خودمان کار می‌کردیم، وقتی که نمایشگاه را برگزار کردیم، دوتایی‌مان تعجب کردیم که هر دومان با راپید کار کرده بودیم و بر روی کاغذ، همه فکر می‌کردند که قبلاً ما با هم هماهنگ کرده بودیم که با چه وسیله‌ای کار بکنیم ولی انگار یک دنیا را فقط با دو تا نگاه کشیده بودیم.

آقای هدایت، شما به عنوان یک استاد دانشگاه نقاشی که به صورت آکادمیک دارد این قضیه را دنبال می‌کند، فکر ‌می‌کنید چرا یک‌مقدار نقاشی در جامعه‌ی ما اتوریته‌ی خودش را از دست داده؟
خب، وقتی به نقاشی توجه نکنند، وقتی ارزشش را درک نکنند تبعاً به حاشیه می‌رود. یعنی الان شما می‌بینید که در ایران سینما خیلی رونق دارد، فوتبال خیلی رونق دارد. یعنی شما هر لحظه تلویزیون را روشن می‌کنید یک صحبتی راجع به فوتبال هست ولی راجع به نقاشی هیچ وقت صحبتی نمی‌شود اگر در تلویزیون می‌‌بینید یک تابلویی نشان داده می‌شود، یک تابلوی بازاری را نشان می‌دهند و عدم درک صحیح از نقاشی از طرف کسانی که مسئولیت دارند باعث مهجور بودن این هنر است.

فکر کنم تابستان هم قرار است که شما درحوزه‌ی لوور یک نمایشگاه بگذارید، درست است؟ یک مقدار راجع به این قضیه توضیح می‌دهید؟
نه نه، فقط یک سفری به پاریس دارم که می‌روم کوی بین المللی هنرها در پاریس.

کتاب دیگری در دست انتشار دارید؟
یک کتاب دیگر دارم به اسم «پرنده‌های یزد» که نشر ماهریز قرار است چاپ بکند و در ارشاد یک سال و نیم است که مانده.

چرا؟
نمی‌دانم.

آن هم مثل حیوانات نانجیب است؟
بله، مثل همین است.

یعنی داستان و نقاشی؟
دقیقاً، دقیقاً.

خودتان دلیلی می‌بینید برای اینکه کار چاپ نشود یعنی موردی در آن وجود دارد؟
نه، هیچ موردی ندارد مثل همین است مورد خاصی هم ندارد.

پاسخی هم نمی‌دهند؟
والله امروز و فردا می‌کنند دیگر، یعنی چیزی که نشر ماه‌ریز به من گفته، می‌گویند امروز، فردا.

Share/Save/Bookmark