رادیو زمانه > خارج از سیاست > ادبیات > غروب بامداد | ||
غروب بامدادمجتبا پورمحسندوم مرداد ماه، هفتمین سالمرگ احمد شاملو، شاعر بزرگ ایرانی است. او یکی از چهرههای پیشروی شعر معاصر ایران است که پس از نیما شعر فارسی را متحول کرد. پس از نیما که اوزان عروضی را شکسته بود، شاملو به قصد نوشتن شعر مورد دلخواهش وزن را رها کرد و شعری را بنیان گذاشت که بعدها به شعر شاملویی، شعر منثور و بیشتر شعر سپید شهرت پیدا کرد. اگر چه شعری که شاملو میسرود مطابق با تعاریفی که همزمان در اروپا از شعر ارایه میشد، «شعر آزاد» نام میگرفت.
شاملو در دههی سی، چهل و پنجاه یکی از شاعران پیشروی ایران بود. دربارهی مرگ و زندگی احمد شاملو شاید اطلاع کافی دارید. اما بد نیست بهطور گذرا اشاره کنیم که او در ۲۱ آذر سال ۱۳۰۴ در تهران به دنیا آمد و دوم مرداد ماه سال ۷۹ در فردیس کرج درگذشت و در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد. شاملو، هنرمند جامع الاطرافی بود. فعالیتهای او به شعر منحصر نشد. او یکی از پیشگامان روزنامهنگاری فرهنگی بود. در کارنامهی روزنامهنگاری او سردبیری نشریاتی همچون مجلهی فردوسی، کتاب هفته، قسمت ادبی هفتهنامه خوشه و سردبیری هفتهنامهی کتاب جمعه به چشم میخورد. شاملو در حوزهی کودکان هم بسیار فعال بود. دو شعر «پریا» و «دخترای ننه دریا» اگر چه برای کودکان نوشته شدند اما در پشت این شعرها مفاهیم عمیق اجتماعی در قالب استعاره نهفته است. شاملو مترجم قابلی بود. سال گذشته بود که ترجمهی شاملو از «دن آرام» نوشتهی میخاییل شولوخف منتشر شد. شیوه شاملو در ترجمه منحصر به خود او بود. این شیوه چه در ترجمهی آثار داستانی چه شعر شاعران مطرح دنیا به کار گرفته میشد. در واقع شاملو به جای ترجمه به بازآفرینی اثر از زبان اصلی در زبان فارسی میپرداخت. از بین ترجمههای شاملو در حوزهی داستان « شازده کوچولو» نوشتهی آنتوان دوسنت اگزوپری و «پابرهنهها» اثر زاهاریا استانکو مشهورترند. در حوزهی ترجمه شعر، تبحر شاملو در ترجمه آثار حتی شاعر متوسطی مثل مارگوت بیکل آلمانی چنان بود که او را به یکی از شاعران محبوب ایرانیها تبدیل کرده اما از بین آنها شعرهای لورکا با ترجمه و صدای شاملو چیز دیگریست. شاملو در فرهنگنویسی هم دست به کار بزرگی زد؛ «کتاب کوچه» ماحصل تلاش بیوقفه شاملو و همسرش آیدا بود. شعر شاملو هیچگاه به ذائقهی حکومتها ننشست. اعتراض ویژگی اصلی آثار او بود که در سالهای پیش از انقلاب دو بار زندان را برایش رقم زد و پس از انقلاب نیز انزوا سهم شاملو از استقبال مردم از شعرهایش بود. شاملو یکبار در نوزده سالگی مدتی را در زندان کمونیستی شوروی در رشت گذراند و پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ نیز بار دیگر راهی زندان شد و در سال ۱۳۳۴ پس از یک سال و چند ماه از زندان قصر رهایی پیدا کرد.
چه کسی بهتر از نزدیکان شاملو میتواند از شاملو حرف بزند؟ اما در سالهای گذشته دوستان نزدیک او سکوت عجیبی را پیش گرفتهاند. با این همه به مسعود خیام، دوست صمیمی شاملو زنگ زدم. از او میپرسم چرا دوستان و نزدیکان شاملو دربارهاش حرف نمیزنند، میگوید آنها دو دستهاند؛ یک گروه حرفی برای گفتن ندارند، یک گروه هم بنا به ملاحظاتی حرف نمیزنند. خیام حرف نمیزند و ارجاع میدهد به پاشایی دوست نزدیک شاملو. کسی که شاملو دربارهاش گفته بود: «پاشایی در نقد شعر درکی استثنایی دارد. مایهی کارش فقط یک شعور وسیع نیست، چیزی از مقولهی کشف و شهود است. شعر را فقط نمیخواند، آن را تماشا میکند، آن را میشنود، آن را لمس میکند، آن را میچشد، آن را بر میکند.» بالاخره پاشایی را در دهی در نزدیکی ساری مییابم اما او حاضر به حرف زدن نیست. میگوید شعرهای شاملو دربارهی خودشان حرف میزنند. میگویم شما کتاب نوشتهای دربارهاش. میگوید نوشتهام. حرف نمیزند. اصرار من اما بالاخره نتیجه میدهد. او میگوید که شاملو شعری به نام «خاطره» را سال ۷۲ در همین ده نوشت، زمانی که صدای زنجرهها توجهش را جلب کرده بود. پاشایی میگوید: «شما چه فکر میکنید، این زنجرههایی که الان دارند با تمام وجودشان، زنجیرههای بلورین صدایشان را میبافند، احمد شاملو را یادشان هست؟ شما زنجرهها! یادتان هست، روزها، شبها، توی این ماهها، توی همین کوه، توی همین ده، کنار درخت گردو با احمد به آوازهای عاشقانهی شما گوش میدادیم. با شما هستم! آهای زنجرههای شعر خاطره! احمد شاملو را یادتان هست؟ میدانیدحضور بزرگتر و بزرگتر شماها، غیاب بیسر و صدای احمد را بزرگتر و بزرگتر میکند؟ هیچ وقت برای خاموشی این زنجره اشک نریخته بودم، مگر امروز.» جواد مجابی شاعر و نویسندهی ایرانی که شناختنامه شاملو را هم در سال ۷۷ منتشر کرد، در گفتوگو با رادیو زمانه به چند ویژگی شعر شاملو اشاره میکند: «شاملو همواره معتقد بودکه یک شاعر واقعی یک طغیانگر است و همیشه طغیان میکند، علیه شرایط ناهنجار موجود، علیه روابط غیر انسانی، حتی علیه خودش. علیه سبک و شیوه و دانستههای خودش برای فراتر رفتن از خویش. این مبارزه میسر نمیشود مگر با آگاهی عمیق و در عین حال یک طنز هوشیارانهای که در بین آدمهای خلاق به عنوان یک رفتار تجلی میکند. با ذهن طنز پرداز این ابتذال را تشخیص میداد و همیشه در جمعهای دوستانه، شاملو یکی از شوخ چشمترین آدمهایی بود که من در زندگیام دیدم. او می توانست همه چیز را به راحتی، آن سویهی مبتذل و مسخره و خندهدارش را درک کند و بشناساند و در واقع هشدار بدهد. تصور میکنم آن بخش طنز شاملو آنطور که باید هنوز مشخص نشدهاست نه در زندگیاش نه در شعرهایش و جا دارد که یک روز بهطور مفصل به آن پرداخته شود و آخرین چیزی که میتوانم در مورد شاملو در این گفتوگوی کوتاه بگویم این است که همواره از مرگ اندیشی، مرگ بازی و ادبیات گورستانی متنفر بود. یکی از شوخیهای زندگی بعد از مرگ او این است که دائما یاد او را در گورستان گرامی میدارند. این یک رسم است. اما شاملو همواره این نوع مرگ را ناچیز میشمرد و مرگ نام میدانست نه مرگ تن و در این نوع سوگواریهای ظاهری نه شرکت میکرد و نه اهمیت میداد.» آثار احمد شاملو به زبانهای سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، زاگربی، فنلاندی و ترکی ترجمه شده است. شاملو به تحقیق دربارهی ادبیات کهن ایران هم پرداخت. نتیجهاش کتاب حافظ با مقدمهی شاملو است که پس از انقلاب هیچگاه در ایران اجازه چاپ نیافت و روایت او از حافظ بدون مقدمه منتشر شد. شاملو در سال ۱۳۵۱ جایزهی فروغ فرخزاد را دریافت کرد. در سال ۱۳۶۹ جایزهی Free expression سازمان حقوق بشر نیویورک به او تعلق گرفت. سال ۱۳۷۸ جایزهی استیگ داگرمن به او رسید و در سال ۱۳۷۹ جایزهی واژه آزاد هلند را به او دادند. هجده مجموعه شعر و ترجمهی دهها کتاب داستان او را به عنوان یکی از مهمترین چهرههای ادبی معاصر مطرح کرد تا جاییکه در اواخر دههی شصت و اوایل دههی هفتاد چند بار نام او برای دریافت جایزهی نوبل ادبیات مطرح شد. اما تقدیر چنین رقم خورده بود که سهم شاملو به جای نوبل، گورستان امامزاده طاهر کرج باشد. |