رادیو زمانه > خارج از سیاست > ادبیات > خودمان خودمان را سانسور میکنیم | ||
خودمان خودمان را سانسور میکنیممجتبا پورمحسنميترا الياتی، نويسندهی مجموعه داستان «مادماوزل كتی» بر اين اعتقاد است كه نويسندگان زن ايرانی برای حفظ امنيت اجتماعیشان كمتر به نوشتن دربارهی خيانت روی میآورند. از الياتی تا كنون فقط مجموعه داستان «مادماوزل كتی» منتشر شده كه در سال ۸۰ موفق به دريافت جايزهی بهترين مجموعه داستان خانهی داستان شد.
گفتوگو را میتوانيد از «اينجا» بشنويد. به نظر شما خيانت در ادبيات داستانی زنان ما چه نقشی دارد و چقدر پررنگ بوده؟ اگر زن ايرانی قرار است از خيانت حرف بزند مسلماً از خيانت شوهرش حرف میزند كه اين هم خيلی طبيعی است كه در آثار زنان نويسنده نقش خيانت مرد پررنگ باشد. اين در تاريخ ادبيات ما وجود دارد برای اينكه در زندگی گذشتهی ما حضور پررنگی داشته، آوردن هوو سر زن، در پستو نگاه داشتن زن، حقارتهايی كه زن ديده همه عواملی هستند كه باعث میشوند نقش خيانت در ادبيات ما خيلی پررنگ باشد. در داستانهايی كه زنان در آن از خيانت حرف زدهاند، معمولاً زن چهرهی خيلی مظلومی دارد و حقبهجانب است و مرد هميشه ديوی است كه بلا سر زن میآورد. آيا واقعيتهای اجتماعی ما در واقع دقيقاً همين چيزی است كه زنان در اين داستانها انعكاس میدهند؟ فكر میكنم در جامعهی شرقی و بخصوص در جهان سوم و ايرانی كه ما زندگی میكنيم از جايی صحبت میكنيم كه با آن در ارتباط هستيم و بخصوص نويسنده زن ايرانی، تأثيرش را به خوبی میبينيد در روابط اجتماعی، در محيط كار و بيرون و تاريخ هزاران سالهاش و ادبيات غمانگيزاش كه تحت تأثير ظلمی كه هميشه به او شده خيلی روشن است و آگاهانه است، اين ظلم باعث شده كه دغدغهاش اين باشد كه اين ظلم را به نمايش در بياورد. زن ايرانی بخصوص زن نويسنده ايرانی حتی نتوانسته در برابر خيانتی كه مرد به كار گرفته مقابله به مثل كند. اذيت شده، آزار ديده و صبوری به خرج داده و در آشپزخانه نشسته ساعتها منتظر تا شوهرش به او توجه كند و اين محبت را نديده. خب اينها را بايد چه كار كند، اگر اينها در آثارش نباشد در كجا باشد؟ يعنی هميشه قضيه همينجوری بوده؟ نمیخواهم نگاهم فيمينيستی باشد كه يك رويه ببينم و يک سويه اظهارنظر كنم. متأسفانه زنان نويسنده ما از چيزهايی مینويسند كه در زندگیشان تأثير گذاشته. خب هميشه مرد جنس اول است، بايد بپذيريم. در دنيا هم بوده. حالا آرامآرام باور كردند كه زن میتواند جنس برابر باشد ولی زنان جامعه ما جنس دوم هستند ولو اينكه همپای مرد در بيرون كار كنند، پول در بياورند، در عين حال وظيفهی خانهداری، نگه داشتن كانون زندگی زناشويی و بچههايشان را هم داشته باشند. زن هميشه مظلوم بوده پس به نظر من خيلی طبيعی است كه از ظلمی كه به او رفته حرف بزند و بنويسد. زن نمیتواند هرگز از زنانگیاش، از تناش و از نيازهای جنسیاش حرف بزند. اينها در ادبيات ما بسيار كمرنگ هستند. چرا؟ كمرنگ هستند برای اينكه نمیتواند از آنها حرف بزند. مثلاً ما مگر فروغ را نداشتيم. زمانی كه فروغ از خواستههايش حرف میزند چگونه سركوب میشود. جامعهی روشنفكر هم طردش میكنند. آنجا كه میگويد گريزانام از اين مردم كه با من به ظاهر يکدم و يکرنگ هستند / ولی آن دم كه در خلوت نشستند به دامانم دو صد پيرايه بستند، از چه میگويد؟ از آدمهای دور و بر خود حرف میزند. از همان جامعهی روشنفكری كه دور و برش هستند حرف میزند همانها كه بدناماش كردند. به همين دليل زن ما وقتی به خاطر اين نگاه واپسگرای مردسالار كمتر از رؤياهايش و از آرزوهايش میتواند حرف بزند، از تمايلات جنسی و عشقش، خيلی هم بايد جسور باشد در عين حال بايد حواسش جمع باشد. اگر قرار است حرفی بزند بايد ترجيحاً از ظلمی كه به او میشود حرف بزند. اينها واكنش طبيعیاش است. چون اگر میخواهد از رؤياهايش و از عشقش حرف بزند، آنها راوی اثرش را به جای نويسنده میگيرند. آن موقع به چه كسی بايد جواب پس بدهد؟ به پدرش، به شوهرش، برادرش و به پسرانش و به جامعهاش، در نتيجه خيلی غمانگيز میشود. ادبيات زنان ما ادبيات غمانگيزی است، به همين دلايل. خانم ايلياتی، اينها همه قبول، اما تفاوت يک نويسنده و آدم عادی چيست؟ آيا نويسنده نبايد اين جسارت را داشته باشد و اينها را بگويد؟ نه، اصلاً. به خاطر اينكه زن نويسنده ايرانی آن وقت امنيت ندارد، امنيت ندارد كه زندگی كند. ما رسالتی نداريم چون مینويسيم و هر خفت و خواری را تحمل میكنيم. هنوز در جامعهی روشنفكر ما كه مخاطب ماست—از مردم عادی كه توقعی نداريم كه به ما چگونه نگاه میكنند—هنوز ما در اثرمان بايد خيلی فكر كنيم و حواسمان باشد تا این مخاطب چه فکری میکند. ما خانم مهشيد اميرشاهی را داريم. بسياری از زنانی را داريم در همين دوره كه اسم نمیبرم اگر میآيند يک چيزی مینويسند كه مقداری نمايشگر زن ايرانی است، هزار حرف پشت سرش در میآورند كه اين دارد زندگی و بيوگرافی خودش را مینويسد یا اين تجربيات خودش را مینويسد. پس چه طور میتواند سر بلند كند؟ ببينید مشكل ما مشكل حكومتها نيست. ما خودمان، خودمان را سانسور كرديم. ما را وادار به سانسور میكنند. به همين دليل ادبيات ما غمانگيز میشود. يک جا كم رنگ میشود يا راجع به آن حرف نمیزنيم آن هم آن چيزی است كه مربوط به دلمان و خواستهها و نيازهايمان است. مجبوريم يک واكنش ديگر به خرج بدهيم. از چيزهايی بگوييم كه از آن دور نيستيم و آن مسائل اجتماعیمان است. خانم ايلياتی، ببينيد مردم عادی و زنان عادی ما نمیتوانند از اين چيزها حرف بزنند به همان دلايلي كه شما گفتيد. روشنفكرهای ما نمیتوانند حرف بزنند به اين دلايلی كه شما گفتيد بنابراين اين داستان همچنان ادامه خواهد داشت و ديگر اصلاً نويسنده ايراني اگر چنين تعهدی را برای خودش قائل نيست كه از اين قضايا بنويسد و در مقابل اين ديكتاتوری مردسالاری بايستد آن وقت ديگر چيزی به عنوان جنبش فيمينيستی منتفی است، نه؟ ما دو نگاه داريم: يكی اينكه دغدغههای فيمينيستی داريم و دربارهی ادبيات فيمينيستی كار میكنيم خيلی از زنها هم مقاله مینويسند و مسير خودشان را مینويسند .نويسنده زن ايرانی اولاً رسالتی ندارد. هيچ نويسندهای تعهدی ندارد مگر به ادبيات، يعنی ادبيات در واقع آن چيز برجستهای است كه روی آن فكر میكند و تأثيری را كه ادبيات بر زندگیاش دارد، نمايش میدهد. حالا مهم نيست كه با كدام زاويهی ديد مینويسد، الان هم كم نيست آثاری كه در آن زن خودش را بروز و نمايش میدهد. مثلاً در «سارای همه» فرشته احمدی داستان كوتاه بسيار درخشانی خواندم كه زنی وقتی مردش به او خيانت میكند زن هم در فكرش به او خيانت میكند. همهاش قرار نيست اجتماعی باشد .بخصوص اینکه نگاه زن ايرانی نگاه ايدئولوژیزده نيست. او دارد آنچه را كه در دور و برش اتفاق میافتد، میگويد. ما شهلا پروينروح را داريم، فرخنده آقايی را داريم.
خوشبختانه ايدئولوژيك نگاه نمیكنيم اما وقتی زنان ما به خودشان اين جسارت را میدهند كه راجع به خيانت زنها هم بنويسند در روايتی كه از خيانت زنان دارند عمدتاً زنان واكنش نشان میدهند به خيانت مردان. آيا هميشه زنها آنقدر خوباند كه هيچگاه ابتدا به ساكن خيانت نمیكنند؟ (بگذريم كه كلمهی خيانت را مثبت و منفی محسوب كنيم) چرا خيانت زنان هميشه واكنشی ديده میشود؟ چرا خيانت مردان هميشه ابتدا به ساكن و بدون علت است؟ ببينيد، من اين را تقريباً میپذيرم كه راجع به خيانت زنان كمتر داد سخن داده شده، بخصوص در ادبيات زنانه و دليل آن هم اين است كه باز هم به جنس زن ظلم شده طبعاً خودش را مبرا میداند. يعنی نگاهاش نگاه خاكستری نيست. يا سياه میبيند يا سفيد. اما اگر بپذيريم كه در جامعهی مردسالار زندگی میكنيم كه زن را ناديده گرفتند حتی نويسندگان مهاجر ما كه به ظاهر وقتی از ايران رفتند و اصلاً هيچ تعارض هم در اين مورد ظاهراً نباید میداشتند هيچ كار نتوانستند بكنند. يك مقداری اوايل به قول معروف جوگير شدند و به دنبال سوژههای جسورانهی تن و زنانگی رفتند و مسائل را خاكستری ديدند و از خودشان هم حرف زدند اما آنها هم با همين رنگ و با همين جامعهی مردسالار زندگی میكنند. در پيرامونشان و همجنسشان (نه به معنای جنسيت) با آدمهايی كه همزبان هستند دارند زندگی میكنند. من باز هم به جواب شما نمیدانم نزديک شدم يا نه. زن ايرانی به ناچار مجبور است مثل لاکپشت عمل كند و تن نرمش را درون يک قالب سفت ببرد كه كمتر ضربه و آسيب ببيند. وقتی هنوز ما به خيانت و به تنمان نپرداختيم و مسائل جنسیمان را بروز نداديم، اين قدر داريم آسيب میبينيم. اگر قرار باشد اين را هم عنوان كنيم ديگر واقعاً زندگی برای نويسندهی زن سخت است. مقداری مجبوريم با احتياط برخورد كنيم. اين طور به نظر من میرسد. من امسال آثار زنان ايران را خواندم. اكثراً به حسهای زنانه پرداخته شده ولی باز نشده چرا؟ برای اينكه لطمه میبينند و بعدها بايد جواب پس بدهند. من اينطور فكر میكنم. خانم ايلياتی هر چيزی يك هزينهای دارد و ادبيات هم هزينهی خودش را دارد. قبول داريد؟ بله. بنابراين نويسندههای زن بايد اين هزينه را بپردازند؟ درست است. شما میگوييد كه هيچ تعهدی برای نويسنده قائل نيستيد. من تعهدی به آن معنا قائل نيستم. نه، فقط تعهد به ادبيات است كه متن نويسنده چگونه ادبی باشد. ولي شما كه داريد روايت میكنيد نويسنده را به نوعی در اجتماع برديد كه تعهد ديگری برايش قائل شديد و آن اينكه وارد يكسری حريمها نشود. مثلاً چه حريمهايی قائل شدم؟ شما الان گفتيد زن ايرانی نمیتواند از تن و جنسيت و خيانت زن بنويسد به اين دليل كه جامعه پس میزند و راجع به آن چه خواهد گفت. اين خارج از ادبيات است. يعنی شما دليلی كه برای نوشتن میآوريد خارج از ادبيات است در حالی كه شما میگوييد به ادبيات فكر میكنيد. اگر صرفاً به ادبيات فكر میكنيد و تعهد اجتماعی نداريد بنابراين فكر نمیكنم اين محدوديتها توجيهی داشته باشد. نويسنده ،چه زن ايرانی چه مرد فرقی نمیكند، تحت تأثير محيطش مینويسد. آن وقت آن زاويه ديدش است. من نمیخواهم بگويم كه ادبيات زنانه داريم و نمیخواهم وارد اين حوزه بشوم نه فرصتش هست نه ضرورتی دارد، ولی زن دارد از زن مینويسد همچنان كه مردها از مرد مینويسند. همچنان كه شما آثار مردهای ايرانی را میبينيد كه در آنها به زن چه نگاهی دارند. زن چه مقامی دارد، چه جايگاهی دارد زن را چقدر ويران و خراب میكنند. شما واقعاً اينجوری نگاه میكنيد؟ من تصورم از اكثر كارهايی كه میخوانم اين است كه زن همچنان در پستو است. حتی در ادبيات خودمان از جمله در بوف كور هم زن اينطور ديده شده يا لكاته است يا اثيری است. در آثار گلشيری و سناپور اين نگاه به زن هست. در همهی اينها هست و نمیتوانيم آن را ناديده بگيريم. به فرض حال كه زن میآيد از خيانتی كه به او میشود و واقعاً هم میشود مینويسد. مگر هوو نمیآورند؟ مگر مردها معشوقه نمیآورند؟ مگر يک زن نويسنده نبايد اينها را بازتاب بدهد در كارهايش؟ مگر در همه دنيا مردها معشوقه نمیگيرند؟ مگر فقط در ایران این اتفاق میافتد؟ مردها معشوقه میگيرند، نمیگويم صددرصد. ولی ادبيات كارش چيست؟ ادبيات كارش اكساجوره كردن است. ادبيات يک چيز را میگيرد بزرگش میكند و نمايشاش میدهد حس دراماتيک به آن میدهد. شما فكر میكنيد در جامعهی ما الان زنان معشوق نمیگيرند؟ چرا نمیگيرند. حتماً میگيرند. در سالهای اخير خيلی زياد شده. احتمالاً اين اتفاق هم دارد میافتد. بازتاباش كجاست؟ حتماً بايد زن نويسنده اينها را در آثارش برجسته كند؟ هنوز حق خودش را زن ايرانی نويسنده نگرفته. از كی؟ از اجتماع، از جامعهی مردسالار هنوز حق خودش را نگرفته بگذاريد حق خودش را بگيرد و مساوی بشود آن وقت مقداری آرامتر نگاه میكند. به نظر من اول بايد حقاش را به او بدهند و بداند در كجا قرار دارد و چه كار میكند بعد خيلی خب آن هم دغدغهاش است ولی ما همه آثار زنان ايرانی را نخواندهايم. شايد داستانهايی وجود داشته باشد كه طی اين سالها به اين معضل هم نگاه كرده باشد كه آيا زن هم میتواند خيانت كند و به مرداش ظلم كند. من خيلی نخواندم و نمیدانم، شما كه خوانديد میتوانيد نمونههايی بياوريد تا با هم راجع به آن صحبت كنيم، ولی به هر حال من فكر میكنم چون به زن ايرانی ظلم شده و نويسنده و تواناست، اول بايد دلش را از اتفاقاتی كه به هر حال در ناخودآگاه جنبیاش بر او حكم میكند خالی كند بعد آن موقع میتواند نگاه خاكستری داشته باشد. |