رادیو زمانه > خارج از سیاست > ادبیات > مرگ مردی بدون کشور | ||
مرگ مردی بدون کشورمجتبا پورمحسنگزارش را از اینجا بشنوید. بله، رسم روزگار چنین است. ساعت ۵۹:۵ دقیقه روز پنجشنبه به وقت لندن، شبکه خبری بی.بی.سی اعلام کرد که کورت وونهگات یکی از برجستهترین نویسندگان آمریکایی درگذشته، او یکی از مهمترین نویسندگان آمریکایی در دهههای گذشته بوده، مهمترین لحظهای که او در زندگیش تجربه کرد. بمباران شهر درسدن توسط هواپیماهای متفقین در سال ۱۹۴۵ بود. او به عنوان یک اسیر جنگی شاهد این اتفاق هولناک بود. اتفاقی که بعدها در آثار او نمود زیادی پیدا کرد تا جایی که در کتاب «سلاخخانهی شمارهی پنج» که شیوهی روایی متفاوتی داشت، وونهگات کوشید قسمتهایی از فجایعی که در آنجا اتفاق افتاد را به تصویر بکشد. وونه گات بعدها در یکی از مقالاتش در نشریهی اینترنتی In These Times این واقعه را اینگونه توصیف کرد: “سال ۱۹۶۸ همان سالی که من سلاخخانهی شمارهی پنج را نوشتم. بالاخره آنقدر بزرگ شده بودم که دربارهی بمباران درسدن بنویسم. بمباران درسدن بزرگترین قتل عام اروپا بود البته من از واقعه آشوویتس اطلاع دارم اما قتل عام وقتی است که تعداد بسیار زیادی انسان در مدت زمان کوتاهی کشته شوند. در سوم فوریه سال ۱۹۴۵ در درسدن، ۱۳۵ هزار نفر در یک شب، در بمباران هواپیماهای انگلیسی کشته شدند. انهدام کاملا بیمعنا و مفهومی اتفاق افتاده بود، کل شهر نابود شده بود و مسببش بیرحمی انگلیسیها بود نه ما. آنها شبانه هواپیماهای جنگی را فرستادند، بمب افکنها آمدند و تمام شهر را با بمبهای آتشزای مدل جدید به آتش کشیدند و بدین ترتیب به جز اسیران کوچک جنگی که من هم جزوشان بودم هر موجود زندهی دیگری غرق در آتش بود. تجربهای از جنگ بود که با آن میشد فهمید که میتوان با ریختن بمبهای آتشزا روی یک شهر آنجا را به آتش کشید. البته ما اسیر جنگی بودیم و جسد آلمانیها روی دستمان مانده بود جسدها را زیر خاک دفن نکردند چون آتش را خاموش کردند و اجساد را به صورت دستهجمعی سوزانده بودند و من شنیدم، خودم ندیدم که به این دلیل اجساد را دفن نکردند چون زمان میبُرد و شهر داشت بوی گند میگرفت بنابراین آنها با آتش اندازها اجساد را آتش زدند.
در سال ۱۹۶۸ من نویسنده بودم، نویسندهی مزدور. هر چیزی که میشد از آن پول دربیاورم مینوشتم و وای، من این چیزها را دیده بودم، چون آنجا بودم و به همین دلیل تصمیم گرفتم کتابی پول ساز دربارهی درسدن بنویسم؛ از اینجور کتابهایی که ازش فیلم بسازند و در فیلم دین مارتین و فرانک سیناترا نقش ما را بازی کنند.”(۱) کورت وونهگات با اصالت آلمانی یازده نوامبر ۱۹۲۲ در شهر ایندیانا پولس به دنیا آمد. وونهگات نخستین تجربیات نویسندگیاش را در یک مجلهی دانشجویی گذراند و بعد در مارس ۱۹۴۳ به خدمت سربازی رفت و دسامبر ۱۹۴۴ اسیر نازیها شد. روایت وونهگات از اسیر شدنش ارتباط تنگاتنگی با روایتی که او در شب مادر ارایه میکند دارد. وونهگات در مقدمه کتاب شب مادر دربارهی اسیر شدنش مینویسد: “و بعد جنگ شد و من رفتم جنگ و اسیر شدم، در نتیجه موفق شدم در همان زمان جنگ، یکی دو جای آلمان را از نزدیک ببینم. من سرباز صفر بودم. دیدهبان گردان و براساس عهدنامهی ژنو میبایست برای گذران زندگی کار کنم که البته بد نبود. برعکس خوب هم بود به علاوه خود همین باعث شده بود از زندان بیرون بیایم. محل کارم در ده بود. بعد مرا به یکی از شهرهای آلمان فرستادند. اسم این شهر درسدن است و من موفق شدم مردم آلمان، نحوه کار و زندگیشان را از نزدیک ببینم.” (۲) وونهگات در سال ۱۹۶۳ رمان شب مادر را نوشت. کتابی که اولین تجربهی نوشتن او نبود، پیش از این نوازندهی پیانو را در سال ۱۹۵۲ منتشر کرده بود. در رمان شب مادر شخصیتی به نام هوارد دبلیو کمبل جونیور، سرهنگی که تبعهی آمریکایی دارد اما مشهور به نازی بودن، به خاطر جنایاتش محاکمه میشود و منتظر است که در اسراییل اعدام شود. وونهگات در این کتاب روایت مختلفی از جنگ را با زبان طنز زیر سوال میبرد و به پرسش میکشد و بیهودگی جنگ را نشان میدهد، اما شاهکار وونهگات سلاخخانهی شمارهی پنج در سال ۱۹۶۸ منتشر شد. در فصل دوم کتاب بیلی پیل گریم اینگونه معرفی میشود: “گوش کنید وقتی بیلی به خواب رفت مرد زن مردهی پیری بود. شب عروسی خود بیدار شد و در سال ۱۹۵۵ از میان دری گذشت و در سال ۱۹۴۱ از در دیگری بیرون آمد. از میان همان در عبور کرد و خود را در سال ۱۹۶۳ یافت. میگوید بارها تولد و مرگ خود را دیده است و از سر اتفاق به دیدار حوادث بین مرگ و تولد خود رفته است. خودش میگوید.”(۳) وونهگات نویسندهی آمریکایی بود. از آن دسته نویسندگانی که به گسترهی جهانی و اتفاقات پیرامونشان واکنش نشان میدهند. این واکنش در آثار داستانی وونهگات هم دیده میشود، اما در مقالاتی که در نشریهی اینترنتی In These Times مینوشت جلوهی پررنگتری داشت.
بازخوانی مقالات وونهگات نشان دهندهی نگرانی نویسنده از آیندهای است که برای جهان پیشبینی میکند. نگرانی او بیش از هر چیزی به مسایل زیست محیطی - صلح جهانی و طغیان مدرنیته، علیه جهان امروز برمیگردد. از این حیث میشود، هم او را در ردهی نویسندگان آثار علمی و تخیلی و هم نویسندگان پست مدرن قرار داد. انتشار کتاب سلاخ خانهی شمارهی پنج در سال ۱۹۶۹، زمانی که آمریکا درگیر جنگ ویتنام بود، سر و صدای زیادی به پا کرد و خیلیها این کتاب را هجویهای بر ماجراجوییهای دولت آمریکا دانستند. وونهگات نویسندهای بود که همیشه از او به عنوان یکی از نامزدهای جایزهی نوبل نام میبردند اما جدای از وجههی ادبیاش، در مقابل اتفاقات سیاسی پیرامونش واکنش نشان داد که مهمترینشان مخالفتش با جنگ آمریکا در عراق بود. وونهگات در یکی از مقالاتش به تندترین شیوهی ممکن سیاستهای دولت آمریکا را به چالش میطلبد. او نوشته: "امروز پر سر و صداترین و به طور متکبرانهای ناآگاهانهترین تفکر جهان در واشنگتن اتفاق میافتد. رهبران ما دیوانهوار در جستجوی اطلاعات نابی هستند که از پژوهش و تحقیق و گزارشهای تحقیقاتی دربارهی بشریت به دست آمده است. آنها فکر میکنند که همهی کشور دنبال این اطلاعات هستند و کارشان درست است. آنها نمیخواهند ما را به جایی برسانند. تفنگ پر از فشنگ برای همه خوب است جز ساکنان زندانها و دیوانههای بستری شده در تیمارستانها. درست است؛ میلیونها دلاری که صرف بهداشت و سلامت میشود تورم زاست. درست است؛ میلیاردها دلاری که برای سلامت و میلیاردها دلاری که برای ساخت و خرید اسلحه هزینه میشود تورم را پایین میآورد. درست است؛ دیکتاتوری راستها، نسبت به دیکتاتوری چپها به ایدهآل آمریکاییها نزدیکتر است. درست است؛ کلاهکهای مجهز به بمب هیدروژنی که ما داریم و تنظیم میشوند تا به اشارهی لحظهای منفجر شوند. انسانی امنتر و جهانی بهتر میراث ما برای نوههای ما است. درست است؛ زبالههای صنعتی و به ویژه آنهایی که رادیو اکتیو هستند به شدت جان همهی ما را به خطر میاندازند. بنابراین همه باید در برابر این زبالهها خفه خون بگیرند. درست است؛ فقرا حتما کارهای اشتباهی کردهاند که فقیر شدهاند و حالا باید فرزندانشان تاوان بپردازند. درست است؛ نمیتوان از ایالات متحدهی آمریکا انتظار داشت که فکر مردماش باشد. درست است؛ بازار آزاد این کار را خواهد کرد. درست است؛ بازار آزاد سیستم خودکار برقراری عدالت است. درست است؛ دارم شوخی میکنم"(۴) اعتراضات سیاسی وونهگات صرفا منحصر به اتفاقاتی که در ویتنام یا عراق میافتاد نمیشد. او در سال ۱۹۷۶، وقتی فرح پهلوی به آمریکا سفر کرده بود در کنار رضا براهنی، آرتور میلر و چند نویسندهی دیگر از جمله آلن کینزبرگ در مقابل هتلی که فرح در میهمانی کسینجر شرکت کرده بود تجمع کرد. در آن روز وقتی کشیش نویسندهای به نمایندگی از کمیتهی تلاش برای آزادی نویسندگان در بند که شاخهای از انجمن جهانی قلم بود در مهمانی فرح و کسینجر شرکت کرده بود پس از آنکه آن کشیش نویسنده سر میز ناهار شراب را به سلامتی نویسندگان ایرانی زندانی در زندانهای شاه نوشید، کورت وونهگات و دیگر نویسندگانی که در مقابل ساختمان تجمع کرده بودند به چشم خود دیدند که چند مرد آن کشیش را از هتل بیرون انداختند. پس از انتخابات بحثانگیز ریاست جمهوری در آمریکا که به پیروزی جورج بوش انجامید وونهگات از جمله نویسندگانی بود که به شیوهی رایگیری اعتراض کرد. او جنگ عراق را نتیجهی تقلب در انتخابات فلوریدا میدانست. وونهگات دربارهی جنگ عراق نوشته: در کارنامهی کورت وونهگات رمانهای متعدد، مجموعه داستان، نمایشنامه و مجموعه مقالات دیده میشود. به خانهی میمون خوش آمدید، سلاخخانهی شمارهی۵، شب مادر، زمین لرزه از جمله آثار وونهگات هستند. بله رسم روزگار چنین است. این بهترین جملهای است که میتوان دربارهی مرگ کورت وونهگات گفت. این جمله بارها و بارها از بیلی پیلگیریم در رمان سلاخخانهی شمارهی ۵ شنیده شده است. به قول خود وونهگات که در مقدمهی کتاب شب مادر نوشته: “آدمی که میمیره، دیگه مرده”. مورگان اینترکین،دوست خانوادگی وونهگات که مرگ او را اطلاع داد گفت که نویسندهی مشهور آمریکایی چند هفته پیش بر اثر سقوط دچار ضربهی مغزی شده بود و چهارشنبه در سن ۸۴ سالگی درگذشت. حالا که وونهگات مرده، شاید بشود به توصیهی او در مقدمهی شب مادر عمیقتر فکر کرد. او در این مقدمه نوشته: "و حالا که فکر میکنم میبینم این قصه یک نتیجهی اخلاقی دیگر هم دارد، آدمی که میمیره دیگه مرده و یک نتیجهی اخلاقی دیگر هم دارد تا فرصت دارید عشقبازی کنید برای مزاج آدم خوب است”. ------------------------------ |