رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۲ فروردین ۱۳۸۶

اعتیاد به همه‌ی ما نزدیک است

‌‌مجتبا پورمحسن‌

گفت‌وگو‌ با باران‌ کوثری‌ را از «اینجا» بشنوید.

ستاره‌ی‌ بیست‌ و یک‌ ساله‌ی‌ سینمای‌ ایران‌ در جشنواره‌ی‌ فیلم‌ فجر خیلی‌ها را غافلگیر کرد. در مراسم‌ اختتامیه‌ی این‌ جشنواره، باران‌ کوثری‌ دو بار به‌ عنوان‌ نامزد دریافت‌ جایزه‌ی‌ بهترین‌ بازیگر فیلم‌ فجر معرفی‌ شد و سیمرغ‌ بلورین‌ جشنواره‌ به‌ این‌ بازیگر جوان‌ تعلق‌ گرفت. کوثری‌ امسال‌ با دو فیلم‌ «روز سوم»، ساخته‌ی‌ حسین‌ لطیفی،‌ و «خون‌ بازی»، به‌ کارگردانی‌ رخشان‌ بنی‌ اعتماد، در جشنواره‌ حضور داشت. پس‌ از بازی‌ در نقش‌ “دینا” در سریال‌ «صاحبدلان»، اگر چه‌ «روز سوم»‌ دومین‌ تجربه‌ی‌ موفق‌ کوثری‌ از همکاری‌ با لطیفی‌ بود اما قطعا بازی‌ در «خون‌ بازی» چیز دیگری‌ بود.
او در فیلم‌ «خون‌ بازی»،‌ که‌ این‌ روزها در سینماهای‌ تهران‌ اکران‌ شده، نقش‌ دختری‌ معتاد را بازی‌ می‌کند که‌ قرار است‌ نامزدش‌ چند هفته‌ بعد برای‌ ازدواج‌ با او، از کانادا برگردد. مادر سارا سعی‌ می‌کند او را با خود به‌ شمال‌ ببرد تا مواد مخدر را ترک‌ کند...

باران‌ کوثری‌ در یک‌ خانواده‌ی‌ سینمایی‌ بزرگ‌ شده است. پدرش،‌ جهانگیر کوثری، مفسر قدیمی‌ فوتبال‌ و تهیه‌ کننده‌ی‌ سینما، و مادرش‌ هم‌ رخشان‌ بنی‌ اعتماد است. باران‌ علاوه‌ بر بازی‌ در فیلم‌های‌ «نرگس»، «گیلانه»، «زیر پوست‌ شهر»، «بانوی‌ اردیبهشت» و «روسری‌ آبی»، که‌ همگی‌ ساخته‌ی‌ مادرش‌ بودند، بازی‌ در فیلم‌های‌ «برگ‌ برنده»، ساخته‌ی‌ سیروس‌ الوند، «رقص‌ در غبار» به‌ کارگردانی‌ اصغر فرهادی‌ و «بهترین‌ بابای‌ دنیا»، کاری‌ از داریوش‌ فرهنگ،‌ را در کارنامه‌ی‌ خود دارد. گفت‌وگوی‌ رادیو زمانه را با باران‌ کوثری‌ بخوانید:


خانم‌ کوثری! خیلی‌ ممنون‌ از این‌که‌ وقت‌تان‌ را در اختیار ما قرار دادید. از خون‌ بازی‌ بگویید.

راستش صحبت‌ کردن‌ درباره‌ی‌ خون‌ بازی‌ کمی‌ سخت‌ است. می‌توانم‌، به‌عنوان‌ بازیگر، بگویم‌ نقش‌ سارا در خون‌ بازی‌ از آن‌ نقش‌ هایی‌ست‌ که‌ هر بازیگری‌ دوست‌ دارد آن‌ را بازی‌ کند. یعنی‌ وقتی‌ یک‌ کاراکتری‌، یک‌ ویژگی‌ پررنگ‌ مثل‌ اعتیاد دارد، خیلی‌ بازی‌کردنش‌ برای‌ بازیگر جذاب‌تر می‌شود. مخصوصا فکر می‌کنم‌ اولین‌ بار است‌ در سینمای‌ ایران‌ که‌ یک‌ دختر جوان‌ معتاد در نقش‌ اصلی‌ فیلم‌ قرار می‌گیرد. تا حالا، فکر نمی‌کنم‌ به‌ زنان‌ معتاد به‌ این‌ صورت،‌ یعنی‌ با این‌ تمرکز، پرداخت‌ شده‌ باشد. ضمن‌ این‌که‌ ما می‌خواستیم‌ شخصیت‌ سارا ضد همه‌ی‌ کلیشه‌هایی‌ که‌ در سینماهای‌ ایران‌ تا حالا از معتاد وجود داشته باشد. دلمان‌ می‌خواست‌ تصویر جدیدی‌ باشد. اما واقعی. برای‌ همین،‌ قدری‌ نگران‌ بودیم‌ که‌ تماشاگر نتواند بپذیرد. چون‌ به‌ کلیشه‌هایی‌ از آدم‌های‌ معتاد در بازیگری‌ عادت‌ کرده‌ که‌ سارا هیچ‌ کدام‌ آنها را ندارد.

شما برای‌ این‌که‌ از این‌ کلیشه‌ها دور شوید تحقیقی‌ در مورد نقش‌ سارا داشتید؟

خیلی‌ زیاد. در مرحله‌ی‌ فیلمنامه‌ نویسی، همراه‌ فیلمنامه‌ نویس‌های‌ فیلم‌، و البته‌ کارگردان‌های‌ فیلم‌ یک‌ مرحله‌ تحقیقات‌ انجام‌ دادیم.‌ حدود دو یا سه‌ ماه‌ قبل‌ از فیلم‌برداری‌ من‌ یک سری‌ تحقیقات‌ به‌ تنهایی‌ انجام‌ دادم‌ که‌ بیشتر در جلسات‌ ترک‌ اعتیاد به‌عنوان‌ یک‌ معتاد می‌رفتم‌ و با آدم‌هایی‌ که‌ درگیر این‌ ماجرا بودند صحبت‌ می‌کردم. مشاوران‌ پزشکی‌ ما هم‌ دکتر مرتضوی‌ و دکتر کامکار بودند که‌ خیلی‌ من‌ به‌ لطف‌ داشتند. در واقع‌ من‌ اعتیاد را به‌ لحاظ‌ فیزیکی‌ و ذهنی‌ از طریق‌ آنها شناختم.

موقعی‌ که‌ داشتید تحقیق‌ می‌کردید آیا به‌ واقعیت‌هایی‌ از اعتیاد دست‌ پیدا کردید که‌ تا قبل‌ از آن‌ با آنها آشنا نبودید؟

حتما. حتما. مهم‌ترین‌ مسأله‌ای‌ که‌ در فیلمنامه‌ی‌ خون‌ بازی‌ هم‌ خیلی‌ مشهود است‌، و اصلا فکر می‌کنم‌ هدف‌ کارگردان‌های‌ فیلم‌ از ساخت‌ خون‌ بازی‌ یک‌ نوع‌ هشدار در این‌ زمینه‌ بوده، این‌ بود که‌ اعتیاد این‌قدر به‌ همه‌ی‌ ما نزدیک‌ است‌ که‌ خودمان‌ هم‌ نمی‌توانیم‌ باور کنیم.‌ یعنی‌ در این‌ مرحله‌ از تحقیق،‌ من‌ خودم‌ ترسیدم‌. برای‌ این‌که‌ فکر کردم‌ چقدر آدم‌هایی‌ مثل‌ من،‌ با اعتماد به‌ نفس‌ من، با شرایط‌ من،‌ می‌توانند در معرض‌ این‌ خطر قرار بگیرند. مهم‌ترین‌ چیزی‌ هم‌ که‌ در خون‌ بازی‌ عنوان‌ می‌شود فکر کنم‌ همین‌ باشد.

فکر می‌کنم‌ فیلم‌ خون‌ بازی‌ هم‌ بیش‌ از این که‌ سارا را مخاطب‌ نشان‌ دهد، خود مخاطب‌ را به‌ مخاطب‌ نشان‌ می‌دهد. این‌ طور نیست؟

فکر می‌کنم. اصولا در آثار خانم‌ بنی‌ اعتماد، لابد به‌عنوان‌ یک‌ مستندساز قدیمی‌ که‌ دغدغه‌ی‌ اجتماعی‌ دارد، این‌ اتفاق‌ می‌افتد. برای‌ این‌که‌ به‌ هرحال‌، همه‌ی‌ فیلم‌هایشان‌ ریشه‌های‌ مستند و واقعی‌ دارد و فکر می‌کنم‌ این‌ اتفاق‌ راجع‌ به‌ اکثر فیلم‌های‌ ایشان‌ می‌افتد.

فکر می‌کنید اتفاقی‌ بوده‌ که‌ به‌ هرحال‌ دو تا از فیلمسازهای‌ خیلی‌ بزرگ،‌ مثل‌ خانم‌ بنی‌اعتماد و آقای‌ داریوش‌ مهرجویی‌، در سال‌ گذشته‌ درباره‌ی‌اعتیاد فیلم‌ ساختند و هر دو تا هم‌ بازیگر نقش‌ اصلی‌شان‌ جایزه‌ برد؟

من‌ حقیقتا هم‌ اتفاقی‌ می‌بینم‌ و هم‌ نمی‌بینم‌. یعنی‌ به‌ نظرم،‌ وقتی‌ دو تا کارگردان‌ مطرح‌، با دغدغه‌های‌ اجتماعی،‌ هر دو می‌آیند روی‌ یک‌ سوژه‌ تمرکز می‌کنند این‌ اعلام‌ خطر خیلی‌ جدی‌ برای‌ همه‌ی‌ ماست.‌ حالا، هم‌ برای‌ ما، هم‌ برای‌ جوان‌ها، هم‌ خانواده‌ها و مسئولین‌ به‌خصوص. برای‌ این‌که‌ فکر می‌کنم‌ این‌قدر این‌ ماجرا پررنگ‌ بوده‌ که‌ به‌ هر حال‌ از نگاه‌ تیزبین‌ خانم‌ بنی‌اعتماد و آقای‌ مهرجویی‌ نگذشته. من‌ فقط‌ به‌ تنها چیزی‌ که‌ امیدوارم،‌ این‌ است‌ که‌ هم‌ خون‌ بازی‌ و هم‌ سنتوری‌ خیلی‌ خوب‌ دیده‌ شوند.


فیلم‌ خون‌ بازی‌ از یک‌ کلیشه‌ی‌ دیگری‌ که‌ گذشت‌، این‌ بود که‌ معمولا در این‌ فیلم‌های‌ ایرانی،‌ کسانی‌ که‌ از آن‌ طرف‌ آب‌ می‌آمدند معتاد بودند. در همین‌ جا، کسی‌ که‌ اینجا بود، قرار بود ترک‌ اعتیاد بکند. فکر می‌کنم‌ این‌ هم‌ هوشمندی‌ خانم‌ بنی‌اعتماد را نشان‌ می‌داد که‌ نقش‌ را به‌ هر حال‌ از دامن‌ همین‌ اجتماع‌ خودمان‌ انتخاب‌ کرد؟

قطعا. خب،‌ فکر می‌کنم‌ چون‌ این‌ اجتماع‌ را بهتر می‌شناسند. راجع‌ به‌ همین‌ فیلم‌ می‌سازند. ولی‌ واقعیتش‌ این‌ است‌ که‌ مسأله‌ی‌ اعتیاد کاملا یک‌ مسأله‌ی‌ بین‌المللی‌ست.‌ یعنی‌ یک‌ مرحله‌ از تحقیقات‌ ما روی‌ یک‌ خانواده‌ای‌ بود که‌ در اروپا زندگی‌ می‌کردند و یک‌ دختر جوانی،‌ هم‌ سن‌ و سال‌ سارا، که‌ درگیر اعتیاد بود. فکر می‌کنم‌ ماجرا خیلی‌ خیلی‌ فراتر از این‌ حرف‌هاست.‌ یعنی‌ نه‌ مال‌ ایران‌ است‌ نه‌ فقط‌ آسیا، نه‌ فقط‌ مال‌ اروپا. در همه‌ی‌ دنیا، فکر می‌کنم‌ همه‌ جوانی‌ مخصوصا در این‌ دوره،‌ در معرض‌ این‌ خطر قرار دارند. ولی‌ خانم‌ بنی‌اعتماد هم‌، فکر می‌کنم‌، یک‌ جوان‌ ایرانی‌ را که‌ در ایران‌ زندگی‌ می‌کند انتخاب‌ می‌کند چون‌ این‌ جامعه‌ را بهتر می‌شناسد.

وقتی‌ فیلمنامه‌ نویس‌ها خون‌ بازی‌ را به‌عنوان‌ شکل‌ اعتیاد سارا انتخاب‌ کردند، فکر نمی‌کردید که‌ مثلا درآوردن‌ شخصیتی‌ که‌ به‌ هر حال‌ خون‌ بازی‌ می‌کند خیلی‌ دشوار باشد؟

خیلی‌. ولی‌ اصلا همین‌ نقش‌ هاست‌ که‌ برایم‌ خیلی‌ جذاب‌ است. یعنی‌ همیشه‌ گفتم‌ من‌ دوست‌ دارم‌ نقش‌هایی‌ را بازی‌ کنم‌ که‌ دفعه‌ی‌ اول‌ که‌ فیلمنامه‌ را می‌خوانم،‌ فکر کنم‌ ممکن‌ نیست‌ که‌ بتوانم‌ این‌ نقش‌ را خوب‌ بازی‌ کنم. نقش‌ سارا هم‌ این‌ قابلیت‌ را داشت.

فیلم‌ خیلی‌ متکی‌ به‌ شماست. این‌ ضعف‌ فیلم‌ نیست.‌ شاید بتوان‌ گفت‌ که‌ قوت‌ فیلم‌ است‌ که‌ به‌ شما و فیلمبرداری‌ فیلم‌ خیلی‌ تکیه‌ دارد. شاید به‌ فیلم‌هایی‌ که‌ این‌ روزها در اروپا ساخته‌ می‌شود خیلی‌ نزدیک‌ باشد. فکر می‌کنم‌ این‌ مسأله‌ کار شما را خیلی‌ دشوار کرد. این‌ طور نیست؟

خیلی. یعنی‌ خیلی‌ زیاد. برای‌ این‌که‌ می‌گویم‌ کاراکتر سارا از آن‌ کاراکترهایی‌ست‌ که‌ در مرکز توجه‌ تماشاگر قرار می‌گیرد، به‌ دلیل‌ شرایطش‌ و به‌ دلیل‌ عکس‌های‌ درشت‌ و بزرگی‌ که‌ دارد. اینجا خیلی‌ باید از خانم‌ فرهی‌ تشکر کنم‌، به‌ عنوان‌ پارتنرم.‌ برای‌ این‌که‌ خیلی‌ خیلی‌ به‌ من‌ کمک‌ کردند. خیلی‌ مهم‌ است‌ که‌ پارتنر‌ آدم‌ بپذیرد که‌ همه‌ی‌ اکت‌ها مال‌ شما باشد و همه‌ی‌ ری‌اکشن‌ها مال‌ ایشان. و بپذیرد که‌ در واقع‌ فیلم‌ قرار است‌ روی‌ کاراکتر دیگر بچرخد. این‌ واقعا از بزرگواری‌ خانم‌ فرهی‌، و البته‌ تجربه‌ی‌ زیاد ایشان‌ در بازیگری‌ بود که‌ مسئولیت‌ مرا خیلی‌ خیلی‌ زیاد می‌کرد. ولی‌ خب،‌ گروه‌ خوشبختانه‌ خیلی‌ زیاد حرفه‌ای‌ بودند و همه‌ خیلی‌ به‌ من‌ لطف‌ داشتند و رعایت‌ مرا می‌کردند. در واقع‌ هیچ‌ چیز قابل‌ پیش‌بینی‌ برای‌ من‌ نبود. هر پلانی‌ را که‌ شروع‌ می‌کردیم‌، همه‌ فقط‌ آماده‌ی‌ هر حرکتی‌ از طرف‌ من‌ بودند. برای‌ این‌که‌ هیچ‌ چیزی‌ را نمی‌توانستند پیش‌بینی‌ کنند.

شما و پدرتان‌ و خانم‌ بنی‌اعتماد خیلی‌ به‌ کار گروهی‌ علاقه‌مند هستید. چیزی‌ که‌ در سینمای‌ ایران‌ کم‌ اتفاق‌ می‌افتد.

برای‌ این‌که‌ فکر می‌کنم‌ خانم‌ بنی‌اعتماد از آن‌ کارگردان‌هایی‌ هستند که‌ خیلی‌ مشکل‌ این‌ را ندارند که‌ ساختار و کارگردانی‌ فیلم‌ به‌ چشم‌ بیاید. برای‌ این‌که‌ به‌ دلایل‌ بزرگ‌تری‌ فیلم‌ می‌سازند.

نظر شما در مورد سیاه‌ و سفید بودن‌ فیلم‌ چیست‌؟ آیا از این‌ طریق‌ خواستید کنتراست‌های‌ این‌ شخصیت‌ را بیشتر نشان‌ دهید؟

من‌ از جمله‌ی‌ خود خانم‌ بنی‌اعتماد استفاده‌ می‌کنم‌ که‌ گفتند خون‌ بازی‌ سیاه‌ و سفید نیست‌، در واقع‌ رنگ‌ پریده‌ است.‌ برای‌ این‌که‌ یک‌ رنگ‌های‌ گرمی‌، مثل‌ قرمز تند یا سبز تند، در فیلم‌ خیلی‌ خوب‌ دیده‌ می‌شود. یعنی‌ آن‌ رنگ‌ها را تماشاگر می‌تواند ببیند. فکر می‌کردند این‌ رنگ‌ پریدگی‌ به‌ فضای‌ تلخ‌ فیلم‌ بیشتر کمک‌ می‌کند.

در بیست‌ و یک‌ سالگی‌ به‌ سیمرغ‌ رسیدید. فکر می‌کنم‌ خیلی‌ بار سنگینی‌ را روی‌ دوش‌ شما می‌گذارد این‌ سیمرغ.

حتما. حتما. خیلی‌ زیاد. برای‌ این‌که‌ همه‌جا هم‌ گفتم‌؛ واقعا برای‌ من‌ هیچ‌وقت‌ این‌ نبوده‌ که‌ حالا سیمرغ‌ را که‌ گرفتم‌ برایم‌ همه‌ چیز تمام‌ شده. فکر می‌کنم‌ آدم‌ در آینده‌ نشان‌ می‌دهد که‌ چقدر شایستگی‌ دریافت‌ این‌ سیمرغ‌ را داشته‌ است.

خیلی‌ هم‌ سیمرغ‌ جنجالی‌ای‌ بود، برعکس‌ همه‌ی‌ سیمرغ‌ها.

نه. حقیقتش‌ بر عکس‌ همه‌ی‌ سیمرغ‌ها نیست. هر سال‌ بعد از جشنواره‌ی‌ فیلم‌ این‌ اتفاق‌ می‌افتد. یک‌سری‌ اعتراض‌ها وجود دارد. فکر می‌کنم‌ دو تا دلیل‌ اصلی‌ وجود دارد؛ یکی‌ این‌که‌ متأسفانه‌ یک‌سری‌ از همکاران‌ ما هنوز بعد از این‌ همه‌ تجربه‌ و این‌ همه‌ سال‌ شرکت‌ در جشنواره‌های‌ مختلف،‌ این‌ را یاد نگرفته‌اند که‌ سیمرغ‌ در نهایت‌ نظر هفت‌ یا هشت‌ نفر از صاحب‌نظران‌ و پیشکسوتان‌ سینماست. چیز بیشتری‌ نیست. قطعا اگر هیأت‌ داوران‌ هیأت‌ دیگری‌ بودند، رأی‌ یک‌جور دیگری‌ صادر می‌شد. درباره‌ی‌ سیمرغ‌ سلیقه‌ای‌ هم‌، که‌ یکی‌ از دوستان‌ گفته‌ بود افتخار نیست، بله‌ من‌ هم‌ فکر می‌کنم‌ سیمرغ‌ بیشتر از افتخار، تشویق‌ است. ولی‌ در نهایت‌ فکر می‌کنم‌ وقتی‌ پیشکسوتی،‌ مثل‌ استاد نصیریان،‌ بازی‌ مرا در هیأت‌ داوری‌ تأیید می‌کنند، خیلی‌ مسخره‌ است‌ که‌ من‌ بخواهم‌ به‌ حرف‌ آدم‌های‌ بی‌تجربه‌تر گوش‌ کنم.

خانم‌ کوثری!‌ معمولا سینما بچه‌هایی‌ که‌ از سن‌ بچگی‌ وارد سینما شده‌اند را پس‌ می‌زند. لااقل‌ سینمای‌ ایران‌ تجربه‌اش‌ را این‌جوری‌ نشان‌ داده. فکر کنم‌ شمااز معدود کسانی‌ باشید که‌ از سنین‌، گمان‌ کنم،‌ ده‌ سالگی‌ شروع‌ کردید. و حالا به‌ یک‌ ستاره‌ تبدیل‌ شده‌اید.

ستاره‌ که‌ نه. من‌ اولین‌ فیلم‌ را در سن‌ پنج‌ سالگی‌ بازی‌ کردم.‌ کارگردان‌ فیلم‌ هم‌ مادرم‌ نبود. ولی‌ نه، من‌ سینما را دوست‌ دارم‌. خوشبختانه‌ همیشه‌ یک‌ احترام‌ و امنیتی‌ برای‌ من‌، به‌ دلیل‌ خانواده‌ام،‌ در محیط‌ سینما وجود دارد که‌ باعث‌ می‌شود من‌ با تمرکز بیشتری‌ بتوانم‌ کارم‌ را انجام‌ بدهم.

سال‌ ۸۵ برای‌ شما خیلی‌ باید سال‌ خوبی‌ بوده‌ باشد. این‌طور نیست؟

حتما. به‌ لحاظ‌ کاری‌ موفق‌ترین‌ سال‌ زندگی‌ام‌ بود.

و امیدوارید که‌ سال‌ ۸۶ و سالهای‌ بعد بهتر باشد.

همه‌ی‌ سعی‌ام‌ را می‌کنم.‌ باید این‌طور باشد.

Share/Save/Bookmark