رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
‌درباره‌ی‌ نگاه‌ شیوا مقانلو به‌ زن‌ در دو داستان‌ از مجموعه‌ی‌ «دود مقدس»

‌همیشه‌ پای‌ یک‌ زن‌ در میان‌ است‌

‌مجتبا پورمحسن‌

“ما همه‌ دختران‌ حواییم‌ و من‌ هم‌ تجربه‌های‌ خودم‌ را یادم‌ مانده‌ بود.”
- ‌از داستان‌ یک‌ دوستی‌ سه‌ نفره‌

“ولی‌ چه‌ کسی‌ از رفتار زن‌ها سر درمی‌آورد؟ احتمالا فقط‌ خود شیطان”
- ‌از داستان‌ یک‌ دوستی‌ زنانه‌

کتاب‌ “دود مقدس مجموعه‌ای‌ از هفت‌ داستان‌ از شیوا مقانلو است. این‌ کتاب‌ دومین‌ مجموعه‌ داستان‌ مقانلو پس‌ از کتاب هول‌ است. هدف‌ از این‌ نوشته‌ نقد مجموعه‌ داستان‌ اخیر مقانلو نیست‌ بلکه‌ نقدی‌ است‌ بر نگاه‌ متفاوت‌ نویسنده‌ به‌ زن‌ در دو داستان‌ “یک‌ دوستی‌ سه‌ نفره” و “یک‌ دوستی‌ زنانه”.


تصویر جلد کتاب

زن‌ - مرد - خیانت‌
دو داستان‌ “یک‌ دوستی‌ سه‌ نفره” و “یک‌ دوستی‌ زنانه” دو ورسیون‌ از یک‌ داستان‌ هستند درباره‌ی‌ روابط‌ شخصی‌ سه‌ زن‌ جوان. داستان‌ اول‌ از زبان‌ اول‌ شخص‌ و توسط‌ یکی‌ از این‌ سه‌ زن‌ - مینو - روایت‌ می‌شود. اما داستان‌ دوم‌ از زبان‌ سوم‌ شخص‌ روایت‌ می‌شود. در بخش‌ تحلیل‌ ساختاری‌ داستان‌ درباره‌ی‌ تفاوت‌ این‌ دو روایت‌ و همچنین‌ امکاناتی‌ که‌ در ساختار متفاوت‌ در اختیار نویسنده‌ قرار می‌دهد خواهم‌ نوشت.

اما نکته‌ی‌ جالب‌ در روایت‌ دو داستان، نگاه‌ واقع‌ بینانه‌ی‌ نویسنده‌ به‌ زن‌ و ارتباط‌ زن‌ با مرد برمی‌گردد. زن‌ و مرد و خیانت‌ سوژه‌ی‌ بسیاری‌ از داستانها بوده‌ است. بخصوص‌ در سالهای‌ اخیر با توجه‌ به‌ تحولات‌ اجتماعی، نویسندگان‌ و فیلمسازان‌ ایرانی‌ گرایش‌ زیادی‌ به‌ خلق‌ مثلث‌های‌ عاشقانه‌ی‌ منجر به‌ خیانت‌ پیدا کرده‌اند که‌ البته‌ با توجه‌ به‌ محدودیت‌های‌ موجود در ایران‌ کمتر پیش‌ آمده‌ که‌ به‌ خیانت‌ زنان‌ پرداخته‌ شود. عمده‌ تجربه‌ها در این‌ زمینه‌ محدود به‌ مرد خیانتکار و زنی‌ است‌ که‌ شوهرش‌ یا معشوقش‌ به‌ او خیانت‌ کرده‌ است.

در روایت‌های‌ موجود در اکثر موارد مردها از سر هوس‌ خیانت‌ می‌کنند و از زنها چهره‌ی‌ مظلومی‌ ارایه‌ می‌شود که‌ هیچ‌ کنشی‌ از خود نشان‌ نمی‌دهند. نمونه‌ی‌ این‌ نگاه‌ را در آثار نویسندگانی‌ همچون‌ شیوا ارسطویی‌ (در داستان‌ آمده‌ بودم‌ با دخترم‌ چای‌ بخورم)، منیرو روانی‌ پور، پاکسیما مجوزی‌ و آثار سینمایی‌ تهمینه‌ میلانی‌ دیده‌ایم. در غالب‌ این‌ داستانها زن‌ در موقعیت‌ انفعال‌ است‌ و این‌ مرد و کنش‌های‌ اوست‌ که‌ داستان‌ را پیش‌ می‌برد. غافل‌ از اینکه‌ در خیانت‌ همیشه‌ پای‌ یک‌ زن‌ دیگر هم‌ در میان‌ است. یعنی‌ خیانت‌ در همان‌ شیوه‌ی‌ روایت‌ ایرانی‌اش، شامل‌ مثلث‌ “زن‌ - مرد - زن”؛ شامل‌ دو زن‌ و یک‌ مرد است. اما در روایت‌ داستانی‌ یا سینمایی‌ از این‌ مساله‌ همانطور که‌ گفته‌ شد سر و ته‌ ماجرا با هوسبازی‌ مرد هم‌ می‌آید. یعنی‌ نویسنده‌ یا فیلمساز نمی‌تواند هویت‌ فردی‌ شخصیت‌هایش‌ را آنگونه‌ که‌ وجود دارند خلق‌ کند. آیا انگیزه‌ی‌ یک‌ مرد از خیانت‌ صرفا هوس‌ بازی‌ است؟ آیا نویسنده‌ یا فیلمساز به‌ عنوان‌ یک‌ هنرمند حق‌ دارد در هیات‌ یک‌ آدم‌ معمولی‌ خیانت‌ یک‌ مرد را با عبارت‌ “هوس‌ بازی” توصیف‌ کند و یا اینکه‌ “هوس‌ بازی” را به‌ عنوان‌ امری‌ ناخوشایند و بدون‌ تحلیل‌ جامعه‌ شناختی‌اش‌ ارایه‌ کند؟

در بهترین‌ روایت‌های‌ داستانی‌ یا سینمایی‌ از ماجرای‌ خیانت‌ باز هم‌ مرد تحت‌ تاثیر وضع‌ روحی‌ نامناسب‌ همسرش‌ مجبور به‌ خیانت‌ می‌شود. (فیلم‌ چهارشنبه‌ سوری) اما کمتر به‌ بعد هستی‌ شناختی‌ خیانت‌ پرداخته‌ شده‌ است. اینکه‌ زن‌ هم‌ خیانت‌ می‌کند. اینکه‌ خیانت‌ برخاسته‌ از غریزه‌ای‌ درونی‌ است‌ که‌ گاه‌ دلایل‌ روانشناسانه‌ محکمی‌ هم‌ دارد.

مینو - ناز - آنا
دو داستان‌ “یک‌ دوستی‌ سه‌ نفره” و “یک‌ دوستی‌ زنانه” ماجرای‌ سه‌ زن‌ جوان‌ است. مینو که‌ راوی‌ داستان‌ اول‌ است‌ زنی‌ است‌ که‌ یکبار طلاق‌ گرفته‌ و نام‌ شوهر سابقش‌ را روی‌ مرغ‌ مینایش‌ گذاشته‌ تا با فحش‌ دادن‌ به‌ آن‌ حیوان‌ تخلیه‌ روانی‌ بشود. او در داستان‌ اول، زندگی‌ دو دوستش‌ آنا و ناز را روایت‌ می‌کند. آنا که‌ با سینا ازدواج‌ کرده‌ با مرد دیگری‌ هم‌ ارتباط‌ دارد. آنا هم‌ با یک‌ کارگردان‌ مشهور به‌ نام‌ کیان‌ ارتباط‌ دارد. از آن‌ کارگردانهایی‌ که‌ با زنهای‌ دیگری‌ رابطه‌ دارند. روایت‌ مینو به‌ عنوان‌ یک‌ زن‌ از کیان‌ جالب‌ است:

“کیان‌ مردی‌ است‌ که‌ می‌توان‌ تنها به‌ سیگار کشیدنش‌ نگاه‌ کرد و میان‌ دودهای‌ حلقه‌ حلقه‌ی‌ او از زندگی‌ لذت‌ برد و اهمیتی‌ هم‌ نداد که‌ چشم‌ و آه‌ چند زن‌ دیگر او را بدرقه‌ می‌کنند: از آن‌ مردهای‌ مقتدری‌ که‌ بی‌دغدغه‌ی‌ داشتنشان، حتی‌ بودنشان‌ هم‌ غنیمت‌ است.”

دو داستان‌ مورد نظر، روایت‌ جدایی‌ آنا از همسرش‌ سینا، جدایی‌ ناز از معشوقش‌ کیان‌ و ازدواجش‌ با داریوش‌ و البته‌ ادامه‌ی‌ زندگی‌ هر سه‌ نفرشان. در این‌ بین‌ مینو با هر دو مرد کیان‌ و سینا هم‌ در لا به‌ لای‌ سطور داستان‌ نهفته‌ است. مینو هم‌ مثل‌ همه‌ی‌ زنها (در واکنشی‌ غریزی) هنگام‌ روایت‌ پیش‌ از تعریف‌ آشنایی‌ خودش‌ با سینا می‌گوید: “اول‌ از همه‌ این‌ را بگویم‌ که‌ آنا به‌ شوهرش‌ خیانت‌ می‌کرد.” نویسنده‌ گاهی‌ درباره‌ی‌ بقیه‌ قضاوت‌ می‌کند تا داستان‌ خیلی‌ تصنعی‌ به‌ نظر نرسد. مثلا راوی‌ سوم‌ شخص‌ درباره‌ی‌ سینا می‌گوید: “سینا بچه‌ بدطینتی‌ نیست، اما هیچ‌ چیز دیگری‌ هم‌ نیست.”

روایت‌ داستان‌ سه‌ زن‌ ایرانی‌ در تهرانی‌ که‌ به‌ قول‌ نویسنده‌ طبق‌ آمار سازمان‌ بهزیستی‌ چهل‌ درصد جوانان‌ سنین‌ بیست‌ و چهار تا سی‌ و دو سال‌ زندگی‌ مجردی‌ دارند بسیار واقع‌ بینانه‌ است. نگاه‌ شیوا مقانلو به‌ مساله‌ی‌ خیانت‌ منحصر به‌ فرد و شجاعانه‌ است.

دو روایت‌ از یک‌ زندگی‌
در مجموعه‌ داستان‌ “دود مقدس” اول‌ داستان‌ “یک‌ دوستی‌ سه‌ نفره” را می‌خوانیم. روایت‌ یک‌ زن‌ از رابطه‌ای‌ سه‌ نفره. سپس‌ روایت‌ سوم‌ شهر را در داستانی‌ دیگر می‌خوانیم. خلق‌ دو روایت‌ از داستان‌ ارایه‌ی‌ تصویری‌ کامل‌ از زندگی‌ سه‌ نفره‌ی‌ مینو، ناز و آنا را میسر می‌سازد. اما نویسنده‌ در داستان‌ اول‌ همه‌ چیز را تمام‌ می‌کند. روایت‌ او از واقعه‌ در داستان‌ اول‌ آنقدر بی‌نقص‌ است‌ که‌ روایت‌ دوم‌ را صرفا می‌توان‌ متنی‌ در جهت‌ معرفی‌ بهتر برخی‌ شخصیت‌های‌ فرعی‌ دانست. یکی‌ از حسن‌های‌ کار مقانلو، نثر روان‌ داستانهایش‌ است. او از نثری‌ بهره‌ می‌گیرد که‌ از محاورات‌ عامیانه‌ تغذیه‌ می‌شود و به‌ همین‌ دلیل‌ رنگ‌ و روی‌ تازه‌ای‌ به‌ کار داده‌ است. استفاده‌ از تکنیک‌های‌ قدیمی‌ در نثر به‌ شیوه‌ای‌ جدید از دیگر ویژگی‌های‌ دو داستان‌ مقانلوست. وجه‌ تغزلی‌ نثر که‌ چیزی‌ را به‌ چیز دیگر ارجاع‌ می‌دهد، در نثر مقانلو به‌ تکنیکی‌ جدید تبدیل‌ شده‌ وقتی‌ که‌ سوژه‌ای‌ که‌ به‌ آن‌ ارجاع‌ داده‌ می‌شود خود، خلق‌ فضایی‌ دیگر است:

حالا اگر بشود به‌ صدا هم‌ صفت‌ رنگی‌ داد، می‌گویم‌ صدای‌ جفتشان‌ رنگ‌ پریده‌ بود. از آن‌ صداهایی‌ که‌ با شنیدنش‌ مجسم‌ می‌کنی‌ گوینده‌ یک‌ تاپ‌ نیمه‌ پوشیده‌ با یک‌ شلوارک‌ گلدار. (صفحه‌ی‌ ۱۴)

در صفحه‌ی‌ ۱۱ و ۱۲، نویسنده‌ به‌ زیبایی‌ ابتدا روایت‌ قرارملاقات‌ مینو را با کیان‌ و سینا و سپس‌ با ناز و آنا ردیف‌ می‌کند چنانکه‌ مخاطب‌ متوجه‌ نمی‌شود که‌ مینو دو روایت‌ مختلف‌ را نقل‌ می‌کند.

مقانلو در داستان‌ “یک‌ دوستی‌ زنانه” روایت‌ عامی‌ را از خیانت‌ ارایه‌ می‌کند تا مخاطب‌ را به‌ قضاوت‌ وادارد. مقایسه‌ کنید روایت‌ کیان‌ را در داستان‌ اول‌ با روایت‌ او در داستان‌ دوم.

شجاعت‌ روایت‌
آنچه‌ که‌ داستان‌ “یک‌ دوستی‌ سه‌ نفره” و “یک‌ دوستی‌ زنانه” را واجد اهمیت‌ می‌کند، شجاعت‌ نویسنده‌ در روایت‌ “زنانگی” است. روایتی‌ که‌ معمولا در افه‌های‌ مظلوم‌ نمایانه‌ غایب‌ است.

نکته‌ی‌ مهمتر اینکه‌ نویسنده‌ این‌ دو داستان‌ یک‌ زن‌ است. او روایتی‌ از خود (جنس‌ خود) را ارایه‌ می‌کند، آنگونه‌ که‌ هست. نه‌ روایتی‌ تزیینی‌ برای‌ ادامه‌ یافتن‌ زندگی‌ با همان‌ نقاب‌های‌ همیشگی‌ که‌ بر چهره‌مان‌ می‌زنیم. می‌گویند هنر، اعتراف‌ هنرمند است. این‌ گفته‌ به‌ معنای‌ آن‌ نیست‌ که‌ شیوا مقانلو خود یکی‌ از سه‌ زن‌ داستانها باشد بلکه‌ مقصود این‌ است‌ که‌ مقانلو به‌ هستی‌شناسی‌ یک‌ واقعیت‌ پرداخته‌ است. هستی‌شناسی‌ او از دریچه‌ی‌ خود افشاگری‌ اتفاق‌ افتاده‌ است. مخاطب‌ با زن‌ خائن‌ داستانهای‌ مقانلو بیشتر همدردی‌ می‌کند تا با زن‌ داستانهایی‌ که‌ در آنها زن‌ یک‌ موجود صرفا مظلوم‌ است. چرا که‌ رنج‌ مینو - علی‌ رغم‌ خیانتش‌ - برای‌ مخاطب‌ واقعی‌تر به‌ نظر می‌رسد.

زندگی است دیگر!
این‌ متن‌ را با دو جمله‌ از متن‌ کتاب‌ شروع‌ کردم‌ که‌ به‌ خوبی‌ نشان‌ دهنده‌ی‌ نگاه‌ متفاوت‌ به‌ زن‌ است. اولی‌ روایت‌ مینو از خود جنس‌ زن‌ است، از خود افشاگری‌اش. و دیگری‌ روایت‌ دیگری‌ از آن‌ سه‌ زن‌ و اینکه‌ زنها را نمی‌شود شناخت. اما از همه‌ی‌ اینها گذشته‌ “خیانت” هم‌ جزو زندگی‌ است‌ دیگر. به‌ قول‌ مینو در داستان‌ یکی‌ دوستی‌ سه‌ نفره: “اوضاع‌ این‌ طوری‌ می‌گذشت. روز پشت‌ روز. زندگی‌ بود دیگر.”

-------------------------------
* عنوان‌ مطلب، نام‌ فیلم‌ در دست‌ ساخت‌ کمال‌ تبریزی‌ است‌

نقد کتابی دیگر: «‌و از روزگار تو حالا یک‌ نسل‌ گذشته‌ است‌»

Share/Save/Bookmark