رادیو زمانه > خارج از سیاست > ایران > مدارس خودگردان مهاجرين افغان | ||
مدارس خودگردان مهاجرين افغانمن دانشآموز مدرسه خودگردانم. به من میگویند مهاجر؛ مهاجر افغان و به خاطر همین دو واژه است که نمیتوانم با تو پشت آن نیمکتهای مدارس دولتی بنشینم و درس بخوانم. ببین مدرسهمان چه قدر با جایی که تو درس میخوانی فرق دارد ... ما هر دو دانشآموزیم؛ من در این شرایط سخت درس میخوانم و امیدی ندارم که یک روز به من هم بگویند دانشجو؛ تو دانشآموز مدرسه دولتی هستی و همه امیدت دانشگاه است... به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) - منطقه خراسان، دانش آموزان مهاجر افغانی تنها در صورتی مجاز به تحصیل در مدارس دولتی کشور ایران هستند که کارت تردد برایشان صادر شده باشد. آنها با داشتن این کارت و پرداخت شهریه میتوانند به مدارس ایران راه پیدا کنند. |
نظرهای خوانندگان
جمهوری اسلامی نشان داد که در عمل چیزی برای گفتن ندارد.
با وجود این که مهاجران زحمت کش افغان دارای فرهنگ، زبان، دین و حتی نژاد مشترک هستند کمتر به می توانند تحصیلات عالی درجمهوری اسلامی داشته باشند و حتی خیلی کسانی هم که در گذشته اجازه ورود به مدارس دولتی را داشتند نتوانستند به دانشگاه راه یابند و سرخورده و مایوس شده همچنان کارگری می کنند و یا با دنیایی از خاطرات تلخ از دولت مردان جمهوری اسلامی به دیار جنگ زده شان برگشته اند.
در کجای دنیا این چنین است، نفرین بر دولتی که ادعاهایش به فلک رسیده اما پناهندگان غریبی که نه قدرت ماندن دارند و نه هم جرات رفتن به دیاری که به دلیل دخالت های کشورهای همسایه درگیر یک جنگ خانمان سوز شده است.
مهاجرین افغان در شعر کاظم کاظمی شاعر مهاجر در مشهد
پیاده آمده بودم
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شكسته خواهد شد
و سفرهای كه تهی بود، بسته خواهد شد
و در حوالی شبهای عید، همسایه!
صدای گریه نخواهی شنید، همسایه!
همان غریبه كه قلك نداشت، خواهد رفت
و كودكی كه عروسك نداشت، خواهد رفت
***
منم تمام افق را به رنج گردیده،
منم كه هر كه مرا دیده، در گذر دیده
منم كه نانی اگر داشتم، از آجر بود
و سفرهام ـ كه نبود ـ از گرسنگی پر بود
به هرچه آینه، تصویری از شكست من است
به سنگسنگ بناها، نشان دست من است
اگر به لطف و اگر قهر، میشناسندم
تمام مردم این شهر، میشناسندم
من ایستادم، اگر پشت آسمان خم شد
نماز خواندم، اگر دهر ابنملجم شد
***
طلسم غربتم امشب شكسته خواهد شد
و سفرهام كه تهی بود، بسته خواهد شد
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت
***
چگونه باز نگردم، كه سنگرم آنجاست
چگونه؟ آه، مزار برادرم آنجاست
چگونه باز نگردم كه مسجد و محراب
و تیغ، منتظر بوسه بر سرم آنجاست
اقامه بود و اذان بود آنچه اینجا بود
قیامبستن و الله اكبرم آنجاست
شكستهبالیام اینجا شكست طاقت نیست
كرانهای كه در آن خوب میپرم، آنجاست
مگیر خرده كه یك پا و یك عصا دارم
مگیر خرده، كه آن پای دیگرم آنجاست
***
شكسته میگذرم امشب از كنار شما
و شرمسارم از الطاف بیشمار شما
من از سكوت شب سردتان خبر دارم
شهید دادهام، از دردتان خبر دارم
تو هم بهسان من از یك ستاره سر دیدی
پدر ندیدی و خاكستر پدر دیدی
تویی كه كوچه غربت سپردهای با من
و نعش سوخته بر شانه بردهای با من
تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم
تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم
***
-- فردین ، Nov 4, 2010 در ساعت 02:58 PMاگرچه مزرع ما دانههای جو هم داشت
و چند بته مستوجب درو هم داشت
اگرچه تلخ شد آرامش همیشه تان
اگرچه كودك من سنگ زد به شیشه تان
اگرچه متهم جرم مستند بودم
اگرچه لایق سنگینی لحد بودم
دم سفر مپسندید ناامید مرا
ولو دروغ، عزیزان! بحل كنید مرا
تمام آنچه ندارم، نهاده خواهم رفت
پیاده آمدهبودم، پیاده خواهم رفت
به این امام قسم، چیز دیگری نبرم
بهجز غبار حرم، چیز دیگری نبرم
خدا زیاد كند اجر دین و دنیاتان
و مستجاب شود باقی دعاهاتان
همیشه قلك فرزندهایتان پر باد
و نان دشمنتان ـ هر كه هست ـ آجر باد