من خانههایی را سراغ دارم در جنوبی ترین نقطه تهران، كه دختركهای نحیف و رنجور آنجا، كلاغهای سیاهرا ماهی «قرمز»میینند!
قالی خانهامان سوراخ است.
مادرم ميگويد : قالی بیسوراخ ، قالی نيست!
خواهرم مدام نق میزند :
این تلويزيون هم که کانال ۳ نداره ؟
پدرم ميگويد: اگر بود ،حالا بی آرزو بودی؟
2 ماهی است که برادرم بی عينک به مدرسه میرود.
با خجالت ميگويد :دستهی عينکام شکسته !
مادر ميگويد : بگو لنز زدی...!
راستی!
فانتزیهای دور از اجتماع شما چه «رنگ»ی دارد؟
اینجا را بخوان و ببین كه خانهی همه «رنگی» نیست! http://karaa.blogfa.com/post-42.aspx
همین!
نظرهای خوانندگان
من خانههایی را سراغ دارم در جنوبی ترین نقطه تهران، كه دختركهای نحیف و رنجور آنجا، كلاغهای سیاهرا ماهی «قرمز»میینند!
-- حسین ، Mar 18, 2007 در ساعت 10:19 PMقالی خانهامان سوراخ است.
مادرم ميگويد : قالی بیسوراخ ، قالی نيست!
خواهرم مدام نق میزند :
این تلويزيون هم که کانال ۳ نداره ؟
پدرم ميگويد: اگر بود ،حالا بی آرزو بودی؟
2 ماهی است که برادرم بی عينک به مدرسه میرود.
با خجالت ميگويد :دستهی عينکام شکسته !
مادر ميگويد : بگو لنز زدی...!
راستی!
فانتزیهای دور از اجتماع شما چه «رنگ»ی دارد؟
اینجا را بخوان و ببین كه خانهی همه «رنگی» نیست!
http://karaa.blogfa.com/post-42.aspx
همین!