رادیو زمانه > خارج از سیاست > گفت و گو > قبادی: با شتابزدگی حکمی صادر کردند | ||
قبادی: با شتابزدگی حکمی صادر کردندپژمان اکبرزادهpejman@radiozamaneh.comروز سهشنبه، اول اردیبهشت ماه، بهمن قبادی، فیلمساز ایرانی، نامهی سرگشادهای را در رابطه با رکسانا صابری، خبرنگار ایرانی ـ امریکایی زندانی در تهران، منتشر کرد. بهمن قبادی در این نامه به دوستی نزدیک خود با رکسانا صابری و به بیگناهی او اشاره کرده است. همچنین در بخشی از نامهی قبادی اشاره شده که رکسانا صابری بارها در پی ترک ایران بوده، ولی او مانع شده و او را تشویق به ماندن کرده است. در بارهی این نامه با بهمن قبادی گفتگویی کردهام.
چون میخواستیم با هم ادامهی کار بدهیم و او به دلیل این که کارتاش را گرفته بودند و فعالیتهای دیگری نداشت، کمی خسته شده بود. احساس بیهودگی میکرد و میگفت: «نمیدانم چهکار دارم میکنم.» در رابطه با ایدهی کتاباش، کنارش ایستادم و به شکلی مشاورش بودم که بتواند کتاباش را کامل کند. کسانی را که میشناختم، به او معرفی کردم که بتواند با آنها گفتوگو کند. چون در بین مطالب کتاباش، هیچ مطلب خطرناکی هم نبود، هیچوقت احساس خطر نمیکرد. حتی خود من هم احساس خطری نداشتم. در کنار آن، گفتم: بگذار تا تو کتابات را تمام میکنی و من کنار کتابات هستم، من هم فیلمام را تمام میکنم. قرار بود تا اول اردیبهشت من هم به امریکا بروم. گرین کارت دارم و یکی دو تا پروژهی بزرگتر هم برای کار داشتم. چون در ایران نمیتوانم پروژهی بزرگی پاس کنم و همهاش دنبال کارهای احمقانهی مجوز و مجوز ساخت، نمایش و… بودم، خسته شدم، گفتم میروم آنجا. سالی یکبار هم برمیگردم، دوستانام را ببینم. مگر این که شرایط بهتری مثل دورههای گذشته پیش بیاید که باز بهتر بود و میشد فیلم ساخت.
در مورد کارت که اشاره کردید، آیا ایشان هیچ تلاشی نمیکرد که مهلت کارت خبرنگاری خود را تمدید کند؟ تلاش کرد. خیلی کانال زدیم. اسم آدمها را نمیخواهم بیاورم. از طریق بزرگترین آدمهای سیاسی این مملکت، برای مصاحبه که میرفت، تلاش میکرد. حتی قبل از اینکه من با او آشنا شوم این کارها را میکرد. یک سال و نیم پیش که با او آشنا شدم، آن امید و انرژی را برای ادامهی کار نداشت و میخواست برود. من گفتم: بگذار این کارها را بکنیم، تو هم کتابت را مینویسی، بعد میرویم. با وجود این عاشق ایران بود. گفتم: چرا ژاپن، سرزمین مادریات را دوست نداشتی؟ هیچ دلیل خاصی برای عدم تمدید کارت به ایشان گفته میشد؟ نه، اصلاً کسی جواباش را نمیداد. فقط کارتاش را گرفته بودند. خیلی تلاش کرد، خیلی رفت ارشاد. خیلی به دنبال این بود که پارتی پیدا کند و از طریق آنها کارتاش را بگیرد. از نمایندهی مجلس تا دوستان دیگر، به همه مراجعه کردیم. همه جا را در زدیم (ببخشید من نمیتوانم اسم بیاورم که مبادا برای این دوستان مشکلی پیش بیاید). بهخصوص خود او خیلی تلاش کرد، اما این کارت به او برنگشت. با توجه به اتمام مهلت کارت خبرنگاریاش، هیچ احتمالی نمیداد که ممکن است در ایران برایاش مشکلی پیش بیاید؟ کاری نمیکرد که، فقط یادم هست یکی دو گزارش خیلی نرمال برای RPA میفرستاد. فقط! یعنی هیچ کار خطرناکی نمیکرد. من و او، آنقدر هم ، مثل خیلی از آدمهایی که اینجا فعالیت میکنند، جسور نبودیم که بخواهیم (ببخشید) هرغلطی بکنیم. همهاش دنبال کارهای شرعی و قانونی بودیم. من سه سال صبر کردم که مجوز بگیرم، دچار افسردگی شدم. او داشت مرا آرام میکرد که همچنان راههای قانونی را بروم. گفتم: خسته شدهام و یک فیلم زیرزمینی بدون مجوز ساختم. چون دیگر نمیشود زندگی کرد. ما فقط یک بار به دنیا میآییم. آن بنده خدا، فقط یک بار به دنیا آمده و همیشه نگران بود که آدمی شده که الان برای کسی فایدهای ندارد. سی و یک سال دارد، دو سه تا فوقلیسانس گرفته است. با وجود این میگفت : «من چهکارهام؟» کتاباش را هم که نوشته بود، میگفت که ناشرها آن را چاپ نمیکنند. داشت دچار افسردگی میشد، چون هیچ امیدی نداشت. منتظر بود که اول اردیبهشت برویم. هم فیلم من تمام شده بود و هم کتاب او. یعنی اول اردیبهشت قصد رفتن داشتم که بروم به امریکا. او آنجا به کارهایاش ادامه بدهد، من هم دست و پایی بزنم و بتوانم بنیادهایی پیدا کنم که به کارهایام کمک کنند. از روز گذشته که این نامهی سرگشاده را منتشر کردهاید، هیچ واکنشی از طرف مقامهای ایرانی دیدهاید؟ نه، ولی منتظر واکنش هستم. من الان چیزی برای از دست دادن ندارم. از زندگی بریدهام. نمیخواهم وارد بازی سیاسی بشوم، حتی با این گفتوگویی که با شما دارم. میخواهم در مورد یک انسان صحبت کنم؛ یک انسان! حکومت هم باید این بندهی خدا را آزاد کند، تا تصویر دهشتناکی که الان در بیرون دارند از ما ایرانیها میدهند، با آزادی سریعالسیر او، پاک شود.
رسانهها در داخل ایران چطور؟ هیچ واکنشی نسبت به نامهی دیروز شما داشتهاند؟ نه، فکر نکنم. الان از یک خبرگزاری به من زنگ زده و عذرخواهی کردند و یک ایمیل به من فرستادند که: «ببخشید، ما تواناییاش را نداریم که نامهی شما را چاپ کنیم». نه، جرأت نمیکنند. هرچند که من کار غیرقانونیای نکردم. در حد دفاع از یک انسان هم نمیتوانیم حرف بزنیم؟ نظر خانوادهی رکسانا صابری، نسبت به نامهی شما چیست؟ پدرش از اول با این نامه مخالف بود. چون همهی کارهای اولیه را برای وکالت و … من انجام دادم. دنبال آنها رفتم، با هم به زندان برای ملاقات رفتیم، آنجا به اسم نامزد مرا رد کردند و اجازه ندادند او را ببینم. برای جلسهی محاکمه هم با خود آقای صابری رفتیم جلوی دادگاه. آنجا من و ایشان را راه ندادند. سالن دادگاه دو سه تا در داشت، من چند بار دور زدم تا بالاخره توانستم از یکی از درها او را ببینم و برای چند لحظه همدیگر را دیدیم. بعد هم به پدرش گفتم که دیگر طاقت ندارم و این نامه را مینویسم. شما نامه را به زبانهای انگلیسی و فرانسوی هم منتشر کردهاید. آیا در صدد هستید که از خارج از ایران هم درخواست کمک کنید؟ درخواست کمک نه، اصل دیالوگ من، فقط نوعی شهادتنامه است. اگر دادگاه علنی برگزار میشد، به دادگاه میرفتم و آنجا دادم را میزدم و اعتراضام را میکردم. ولی چون دادگاه علنی نبود، این یک جور شهادتنامه است. انگار قتل کردهام و میخواهم به یک قتل اعتراف کنم. احساس گناه دارم، چون او میتوانست زودتر از اینها برود. به کسی که زودتر از اینها میخواست برود، نمیتوانیم بگوییم جاسوس. اصلا، شوخی است! در پروندهی او اشتباهی شده، باید این اشتباه را بپذیریم. با شتابزدگی حکمی صادر شده، باید سعی کنیم که او تبرئه شود. نباید حکمی داده شود، چون او کاری نکرده است. حال چگونه میخواهند این سه چهار ماه را جبران کرد، جبران نمیشود کرد، این آدم را تبدیل به یک کالای تبلیغاتی کردند و او در تمام رسانهها شد یک ابزار تبلیغاتی بین دو قدرت بزرگ. آدمی نبود که وارد این بازی شود. آنقدر قوی نبود که وارد این بازی شود. پیشترها همیشه محافظهکار بودم، نگران بودم، الان نگران هیچ چیز نیستم، به حقیقت، هیچ چیز برای از دست دادن ندارم! |
نظرهای خوانندگان
i am sorry for what is going on in Iran . The leader has to be responsible for all.
-- hosssein khadem ، Apr 23, 2009 در ساعت 04:05 PMAghaye Ghobadiye aziz, Roxana be zoodi azad khahad shod shak nakonid, chon shakhsi mesle president Obama dare dar movrede azadiye oon sohbat mikone va dar kolle amrika albate, vali shoma movazebe khodetoon bashid va be ghovle rooznamenegarane irani dar meydane min rah naravid, chon be rahati mitoonand shomaro ham mottaham be jasoosi bokonand
-- Shovan ، Apr 23, 2009 در ساعت 04:05 PM.age shoma az hame chi naomid shodin ma be shoma omidvarim va montazere zamani baraye mastiye asbhaye digari az shoma hastim.
من به عنوان یک ایرانی از ته دل برای رکسانا ناراحتم و براش دعا میکنم.ازش میخواهم که قوی باشه و به خدا توکل کنه و به اون روزی نگاه کنه که این سختی بزرگ را پشت سر گذاشته و از این مسآله سربلند بیرون امده و دشمنانش سر افکنده اند و روسیاه.
-- سحر ، Apr 24, 2009 در ساعت 04:05 PMدرود بر انسـانهـای پاکنـهـاد که چنین بی پـروا از حـقـیـقـت دفـاع مـیکـنـنـد، هـمـه مـیداننـد جـرم رکـسانـا هـمـان عـلاقـه اش به ایـران است و جـرم دیگـری نـدارد، درود بر قـبادی
-- بگـمــراد جـمشـیـدی ، Apr 24, 2009 در ساعت 04:05 PMامیدوارم خانم صابری آزاد بشن بزودی. اما می سوزم برای زهرا بنی یعقوب نازنین که چه مظلومانه قربانی شد. نه نامزدش معروف بود مثل آقای قبادی. نه پاسپورت آمریکایی داشت. نه مادرش ژاپنی بود. نه خانم کلینتون و نه آقای اوباما نگرانش بودن و نه احمدی نزاد پست فطرت براش به قوه قضاییه نامه نوشت. می سوزم و می سوزم. ای روزگار سفله پرور!
-- پریسا ، Apr 24, 2009 در ساعت 04:05 PMبهمن قبادی یکی از فهیم ترین کارگردانان ایرانه.
-- امیر ، Apr 25, 2009 در ساعت 04:05 PMمنتظر فیلم جدیدش "تهران" (که مطمئنن، هیچ وقت اکران نمیشه!) خواهم موند...
بهمن عزيز
ما هم نگران سرنوشت اين نازنين هستيم .
اما اميدواريم به اينكه ماه پشت ابر نخواهد ماند
مي دانم بسيار سخت است اما آرزو مي كنم
كه صبور باشي ........
-- مرجان ، Apr 25, 2009 در ساعت 04:05 PMنمی دانم چرا قبادی درتمام این سالها هیچ اشاره ای به آشنایی خود با خانم صابری نکرده بود وحالا درست درآستانه برگزاری جشنواره کن ودرحالی که فیلم اش(با همکاری خانم صابری) در بخش نوعی نگاه پذیرفته شده چنین نامه پراحساسی نوشته.قبادی با توجه به شخصیت فردی ش،هیچ بدش نمی آید از این راه فیلم اش را درکن مطرح کند واز موقعیت دشوار خانم صابری سو استفاده کند.همچنان که قبل از این از دیگران سوئ استفاده کرده بود،مثلا از بچه های خردسال فیلم مستی اسب ها وبه خصوص آن پسربچه فلجی که آنقدر با حال نزار در برف ها به کارش گرفت که چند روزی بعد از اتمام فیلم برداری جان داد و تازه(طبق یکی از مصاحبه های قبادی)تنها نگرانی کارگردان این بود که قبل از اتمام فیلم برداری مشکلی برای این بچه پیش بیاید.سینما پشت صحنه هایش قشنگ تر است.
-- کامبیز ، Apr 25, 2009 در ساعت 04:05 PMmoteasefaneh tanzime ghanoone asasiye ma az rooze aval moshkel dashteh va hamchin in peyamadha dafeye avali nist ke rokh midahad
-- bi sarzamin ، Apr 25, 2009 در ساعت 04:05 PM-
لینک در
http://www.persiancultures.com/Politics/Roxana_saberi/in_prison_of_islamic_regime_of_iran.htm
سر افراز باشید
-
-- پرژن کالچرز دات کام ، Apr 27, 2009 در ساعت 04:05 PM