رادیو زمانه > خارج از سیاست > موسیقی پاپ > شهرزاد سپانلو: «حقیقت خودم را انجام می دهم» | ||
شهرزاد سپانلو: «حقیقت خودم را انجام می دهم»پژمان اکبرزادهpejman@radiozamaneh.com
شهرزاد سپانلو فعالیت رسمی خوانندگیاش را در سالهای میانی دههي 1990 با گروه سیلوئت آغاز کرد ولی شهرت او شاید از زمانی آغاز شد که «قصه ما» نخستین آلبوم مستقل او منتشر شد. کاری متفاوت در میان آلبومهای پرتعداد خوانندگان ایرانی مقیم لوسآنجلس که البته بسیاری از آنها محتوای یکسانی دارند. از میان ترانههای این آلبوم، «میرداماد» شهرت بیشتری پیدا کرد. ترانهای که شعرش را محمدعلی سپانلو، شاعر معاصر و پدر شهرزاد سروده بود و موسیقی آن نیز ساخته فرزین فرهادی بود؛ نوازنده و آهنگساز نسل تازهای از خوانندگان ایرانی در لوسآنجلس که کوشیدهاند ترانههای متفاوتتری را از جامعه هنری ایرانی در این شهر نمایندگی کنند. شهرزاد سپانلو در ایران متولد شد. در نوجوانی کشور را ترک کرد، مدتی در اروپا زندگی کرد و سپس راهی آمریکا شد و در رشته جامعهشناسی دانشگاه کالیفرنیا در لوسآنجلس تحصیل کرد. در همان دوران ازدواج کرد و اکنون با همسر و دو دخترش در همین شهر ساکن است. سومین آلبوم مستقل شهرزاد سپانلو با نام «تو» به تازگی به پایان رسیده اما روی سی.دی منتشر نشده و تنها از راه آیتونز قابل دسترسی است. در گفتگو با شهرزاد سپانلو ابتدا همین موضوع را مطرح کردم: شهرزاد سپانلو: آلبوم جدید هنوز به صورت سیدی پخش نشده و تنها از راه آیتونز میتوان آن را سفارش داد. نخستین آلبوم ام، «قصهی ما» را خودم پخش کردم. بعد تصمیم گرفتم کمپانی آونگ به من کمک کند و آن را پخش کند. آلبوم دوم «هزار و یکشب» را کمپانی آونگ تهیه و پخش کرد. یعنی به هیچوجه به صورت سیدی آن را به بازار عرضه نخواهید کرد؟ فعلا، نه. ولی شاید در عرض شش هفت ماه آینده این کار را انجام بدهم. برای این که به نظر میرسد، برای بعضیها مشکل است که از طریق آیتونز بتوانند آلبوم را تهیه کنند. دقیقاً همین. چون ممکن است از این راه، مخاطبانتان منحصر شوند به کسانی که در یک محدودهی سنی مشخص قرار دارند که با اینترنت خیلی سر و کار دارند... کاملاً درست است. من خیلی روی این آلبوم کار کردهام و حیف است که به گوش شنوندگانی که دوست دارند، نرسد. به همین دلیل، ظرف چند ماه آینده باید بنشینیم، جدی روی این قضیه فکر کنیم و آن را روی سیدی منتشر کنیم. البته کار و هزینهی آن بیشتر است و چون من خودم این آلبوم را تهیه کردهام، باید کار را یواش یواش پیش ببرم. من فکر کردم به این علت دارید از طریق آیتونز کار را ارائه می کنید که در جامعهی ایرانی فروش سیدی بسیار پایین آمده و همه کپی میکنند... حتما اینطور است، متاسفانه. البته، تنها جامعهی ایرانی نیست. حقیقت این است که طرفداران زیادی دارم که تماس میگیرند، ایمیل میزنند و میگویند که کارهای مرا خیلی دوست دارند ولی وقتی کمی بیشتر با آنها صحبت میکنم، میبینم اصلا سیدیهای مرا نخریدهاند! خُب، کمی تعجب میکنم. فکر میکنم ما به پشتیبانی دوستانی که به ویژه به کارهایمان علاقهمند هستند، نیاز داریم. اگر آنها این آلبومها را نخرند، ما چگونه میتوانیم به کار ادامه بدهیم و چگونه میتوان کارهای بهتر ساخت و به مردم عرضه کرد.
یکی از دلایلی هم که فکر کردم شاید عرضهی آلبوم از طریق آیتونز بهتر باشد، این بود که کسی که واقعا علاقهمند است ممکن است این کوشش را بکند و آلبوم را از آن راه به دست بیاورد. اما در عین حال، دوروبریهای خودم و حتا مادرم میگوید که برایش سخت است، نرمافزار را دانلود کند و بعد بتواند این آهنگها را بگیرد و میگفت: «باید به فکر بقیه هم باشی که این کار واقعا برایشان سخت است.» در آلبوم تازه، ظاهراً بیشتر کارها را یک آهنگساز غیرایرانی ساخته است... بله، بیشتر آهنگها را جامپیرو اسکودری ساخته است. ایشان با زبان فارسی آشنایی دارند؟ خیر، ایشان با فرهنگ ایرانی آشنایی دارد، خیلی به فرهنگ ما احترام میگذارد و آهنگهای ما را بسیار دوست دارد. برای همین، کار کردن با او خیلی آسان بود. او ایتالیایی است و به نظر من، بهخصوص در جنوب ایتالیا، مردم از نظر فرهنگ، رفتار و… به ما نزدیک هستند. چگونه این همکاری برای ارائهی آلبوم «تو» بین شما آغاز شد؟ من همیشه سعی میکنم در موسیقی امریکایی مقداری فعال باشم، با ایشان هم از طریق چند دوست که با آنها داشتیم روی آهنگهای دیگری کار میکردیم، آشنا شدم. از آن زمان کارم را با آنهایی که قبلا کار میکردم، ادامه ندادم و با آقای جامپیرو اسکودری تصمیم گرفتیم یک کار تازه شروع کنیم. این که ایشان با واژههای فارسی، به لحاظ معنا، آشنایی ندارد، چقدر روی کار تاثیر میگذاشت؟ خود شما در جریان ساخت موسیقی روی اشعار با ایشان همراه بودید و توضیح میدادید؟ کاملا! مثلا، آهنگ «بارونی» که شعر آن از سعید کریمی است، من شعر ترانه را برای جامپیرو ترجمه کردم و گفتم: «قصه این است، دلم میخواهد برایش آهنگی بنویسی، حتما نباید ملایم باشد، میخواهم کمی پرانرژی باشد و تمپوی آن بالا باشد...» با هم در استودیو نشستیم، او آهنگهای مختلف را امتحان میکرد و من قدم به قدم توضیح میدادم که مثلا در اینجا شعر چه میگوید... و به نظرم توانست حس شعر را در آهنگی که نوشته، منتقل کند. چند تا از شعرهای دیگر آلبوم که به فارسی هستند را آقای کامبیز میرزایی که در آلبوم قبلی هم با ایشان کار کرده بودم، نوشتهاند. اتفاقا قبلاً، جامپیرو دو آهنگ نوشته بود و گفت که مایل است روی آن اشعار فارسی بگذارد. من این آهنگها را برای کامبیز فرستادم و او شعر را روی آنها پیاده کرد. یعنی ما برای بعضی آهنگها، اول ترانه را داشتیم و روی بعضی آهنگها، بعداً ترانه نوشته شده است ولی به هرحال، این آهنگها، به نظر من، کاملا ایرانی نیستند و ترکیبی از کارهای شرقی و غربی. در کارهای آلبوم تازهتان که با دو آلبوم پیشین متفاوت هستند، حضور پررنگتری از سازهای ایرانی و شرقی حس میشود و در کل، حتا در ترانهی «تو»، گرچه شعر فارسی است، اما به نظر میرسد، علاقهی زیادی برای بهکار گرفتن موسیقی و سازهای ملودیک و کوبهای کشورهای شرقی بوده و تاثیر کلی از موسیقی ملل (World Music). آیا خود شما به ارائهی این نوع موسیقی گرایش پیدا کردهاید یا به خاطر کار با آهنگسازی بوده است که از جنوب ایتالیا میآید؟ میتوانم بگویم، هردوی ما به نسبت مساوی نقش داشتهایم. ما هردو این علاقه را داشتیم، من از ایران، او از ایتالیا، و عشقی که به کارهای شرقی داریم و در عین حال موسیقی فرانسوی را هم خیلی دوست داشتیم. همهی اینها را با هم تلفیق کردیم. او از تار، تنبک، نی، سنتور، عود و… استفاده کرده است. هر دوی ما به این شکل کار عشقی داریم که نمیتوانم بگویم یکی روی دیگری تاثیر گذاشته است. ولی خُب، اگر من تنها با یک آهنگساز ایرانی کار میکردم، قطعاً این صدای بینالمللی را نداشتیم. من همیشه ضمن کار روی آهنگهای ایرانی ، روی آهنگهای غیرایرانی، آمریکایی و به زبان انگلیسی هم کار میکنم. چون به زبان انگلیسی شعر مینویسم، مقداری ترانه دارم که شعر و آهنگ آن را خودم نوشتهام. اما هنوز جرأت آن را نداشتهام که این آهنگها را وارد بازار کنم. ولی در آلبوم تازه، کار انگلیسی و فرانسوی هم هست. بله، سه تا کار انگلیسی هست که شعرهای هر سه را خودم نوشتهام، آهنگ یکی از آنها به نام «Loving You »را هم خودم نوشتهام، ولی بقیهی آهنگها را جامپیرو اسکودری نوشته است. دو آهنگ فرانسوی هم در این آلبوم هست. یکی از آنها به نام «برگهای پوسیده» آهنگی قدیمی و مشهور در فرانسه است که ایو مونتان سالها پیش آن را خوانده است. این آهنگ بعدا به شکلهای گوناگونی بازخوانی شده ولی ما آن را با یک حالت شرقی اجرا کردهایم. در اخبار کنسرتها و برنامههای ایرانی، به ندرت نامی از شما شنیده میشود. شما اساساً کنسرت اجرا میکنید؟ یا این که بسیار انگشتشمار است و به این خاطر کمتر خبری از کنسرتهای شما شنیده میشود؟ حقیقتاش این است که خیلی از من دعوت شده است. ممکن است بعضیها فکر کنند، من دارم همینجوری این را میگویم ولی به خاطر مسائل خانوادگی، چون الان دو دختر کوچک دارم، هم به خاطر این که دلم میخواهد با کسی که برنامه میگذارد و کارش درست است کار کنم، کمتر پذیرفتهام. متاسفانه، یک مقدار دلهره دارم از این که در کنسرتها، بهخصوص در خارج از آمریکا، شرکت کنم. برای این که شنیدهام گاهی وقتها اتفاقهای ناخوشایندی افتاده است. مثلا برنامهگذار پول را به دست آن شخص نرسانده یا مثلا شاید به خواننده تهمت زده و… به همین دلیل مقداری برایم سخت است که خودم را در چنین موقعیتهایی قرار بدهم. هنوز کسی را که واقعا پشتکار داشته باشد و مرا هم کمی تشویق کند که به صورت جدیتر دنبال برپایی کنسرت بروم، پیدا نکردهام. فکر میکنم، شاید چند وقت دیگر، بچهها که کمی بزرگتر شدند، اگر بتوانم گروهی برای خودم تشکیل بدهم که با من همه جا سفر کنند شاید راحتتر بتوانم این کار را بکنم. چون از نظر مالی، همراه داشتن یک ارکستر مثلا هفت نفره، با هزینههای سفر، سخت است. در لوسآنجلس چند کنسرت برگزار کردهام و به نظرم، خیلی موفق بوده ولی بیشتر چون درگیر مسائل خانوادگی و ادامه تحصیل هستم و هنوز روی فوق لیسانس ام کار میکنم، وقت زیادی برای برگزاری کنسرت در زندگیام نبوده است. فکر میکنید، فضای کارهای شما برای صحنه هم مناسب است یا بیشتر کارهایی هستند که جالب است افراد روی سیدی در خانه یا در موقعیتهای خصوصیتر گوش کنند؟ نه، اتفاقاً برای صحنه خیلی مناسب است. ولی باید فکر کرد که اگر قرار باشد کنسرت مشترکی گذاشته شود، چه خوانندههایی را باید با من آورد. فکر میکنم برای برنامهگذاران این دردسری است که چه کسی را بیاورند که شیوه کارش با من تفاوت خیلی زیادی نداشته باشد. فکر میکنید، مهمترین تفاوت کار شما با دیگر خوانندگان ایرانی که در لوس آنجلس هستند، چیست که این مشکل را برای برپایی کنسرت مشترک پدید میآورد؟ اسطورههایی مانند ابی، داریوش، گوگوش و… قاعدتا میتوانند با هر کسی کنسرت بگذارند. آنها تیپ خود را دارند و اصلا مشکلی نیست. ولی با بقیهی دوستان جوانتر، مشکل اینجاست که موسیقی آنها بیشتر جنبهی پارتی و رقص دارد و برای کسانی که به دیدن اینگونه برنامهها میروند، ممکن است گوش دادن به آهنگهای من که مقداری حالت جاز و آرامتری دارد، عجیب به نظر برسد. البته چون تا به حال این کار را انجام ندادهام، نمیدانم؛ شاید هم خوب از آب دربیاید. اما وقتی در لس آنجلس خودم به تنهایی برنامه گذاشتهام، به نظرم، موسیقی بسیار زیبا روی صحنه اجرا میشد و مردم هم از آن خیلی استقبال کردند. پدر شما، محمد علی سپانلو، از شاعران مطرح معاصر ایران است. کار ادبی پدرتان چقدر در کار موسیقی شما تاثیر گذاشته است؟ آنقدر کار ادبی پدرم نیست که روی من تاثیر گذاشته، بلکه بزرگ شدن در خانوادهای است که پدر محمد علی سپانلو و مادر پرتو نوری علا است و دوستان دوروبرمان هم همه شعرای مشهور و اهل ادب بودند؛ بسیار مشکل پسند بودند و عادت داشتند کارهای عام را مسخره کنند. امیدوارم این به کسی برنخورد. من در چنین فضایی بزرگ شدم و خود من هم هر کاری میکنم، انگار صدای اینطور آدمها در گوشام است که مثلا: چرا اینجوری میخوانی؟ این چهجور آهنگی است؟ این چهجور شعری است؟ به ویژه ترانه. از یک نظر بسیار خوب است. برای این که آدم بیشتر مواظب است و مخاطبش را باید خیلی جدیتر بگیرد. بعضیها فکر میکنند هرچه بخوانند و بگویند، مخاطب خوشاش میآید. ولی نه، مردم خیلی زرنگتر از این حرفها هستند. باید بیشتر برای آنها ارزش قائل شد. ولی از یک نظر هم، آدم کمکارتر و سختگیرتر میشود. شنیده بودم که یک نفر پشت سر من گفته بود که: «این خانم اگر به خاطر پدرش نبود، اصلا در کار موسیقی به جایی نمیرسید». ولی به نظر من، اتفاقاً داشتن پدری مانند سپانلو یا مادری مثل پرتو نوری علا، کار مرا از جنبه هایی سختتر کرده است. برای این که در خودم همیشه یک حالت حساسیت دارم و این برای من کار را مقداری سختتر کرده است. وقتی که در گروه سیلوئت شروع به کار کردم که کارمان خیلی هم گرفت، کسی نمیدانست پدر و مادر من چه کسانی هستند و اتفاقا انگار سادهتر میتوانستم کار کنم. اما بعد با ترانهی «میرداماد» خیلی این قضیه مطرح شد و روی من بیشتر محدودیت آمد تا پیش از اینکه با پدرم کار کنم. یک خوانندهی ایرانی که در خارج از ایران زندگی میکند، اگر بخواهد این سبک شعر و موسیقی را در چارچوبی که به آن اعتقاد دارد ارائه کند، میتواند با کار خوانندگیاش اینجا زندگی کند؟ نه، از نظر مالی نمیتواند. البته شاید من پشتکارم کم است. برای این که به نظر من، کسانی که این جور موسیقی و کلام را میپسندند، زیاد هستند و حتا حاضرند برای آن خرج کنند، به کنسرت خوانندهی چنین موسیقیای بروند و یا آلبومها را خریداری کنند. فقط باید خیلی سنگین کارها را تبلیغ کرد و من شخصاً، شاید آن پشتکار لازم را نداشتم و این کار بیشتر برایم این حالت را داشته که خودم دارم از آن لذت میبرم. حس میکنم، اگر یک نفر واقعاً بخواهد، میتواند این موسیقی را به گوش مردم برساند و به اندازهی کافی طرفدار پیدا کند که بتواند زندگیاش را بچرخاند اما نه این که خیلی زندگی لوکسی داشته باشد، تنها میتواند زندگیاش را بچرخاند. شما خودتان چطور زندگی میکنید؟ در کنار موسیقی، فعالیت دیگری هم دارید؟ قبل از این که ازدواج کنم، در همان دانشگاه یوسیالای که لیسانس گرفتم، ماندم و کار میکردم. پس از ازدواج هم همینطور. اما بعد از بدنیا آمدن بچهی اولام، شوهرم گفت که دیگر کار نکن، بیشتر به بچه و کارهای موسیقیات برس… این صحبت شما، فکر کنم طرفداران حقوق زن را خیلی عصبانی کند! نه، او هم پا به پای من از بچهها نگهداری میکند. پزشک است و اساساً شغلاش طوری است که از خانه کار میکند. به من هم نگفت که مجبوری و باید خانه بشینی و از بچهها نگهداری کنی. راستش را بخواهید، من از خدا میخواستم که مدتی کار نکنم، چون تا آنجایی که یادم است، از پانزده سالگی کار میکردم، مدرسه میرفتم. اشعاری که در ترانهی «اعتراض» میخوانم واقعاً شرح حال زندگی من است. من هم نیاز داشتیم که مقداری به خودم برسم. ضمناً به نظر من، وقتی آدم بچهدار میشود، خیلی خوب است که یا پدر یا مادر تا جایی که امکان دارد، بالای سر بچهها باشد. همسرتان چقدر در کارهایی که میخوانید موثر هستند؟ از چه نظر؟ از این نظر که من چه نوع ترانههایی انتخاب میکنم؟ از همه نظر، از این که چه کارهایی میخوانید؟ چطور ویدئو ضبط میکنید؟ احساسی که در اجرایتان هست... از هر نظر! شوهرم و من، هر دو آدمهای بسیار لیبرالی هستیم. به هیچوجه من با کسی که بخواهد به من بگوید اینجوری بخوان یا این لباس را نپوش و… غیرممکن بود ازدواج کنم. خودم همهی تصمیمها را میگیرم. زیاد هم دوست ندارم از این ور و آن ورنظر بشنوم. برای این که فکر میکنم، تصمیمهایم خوب است.
ولی خُب، گاهی وقتها نظر همسرم را میپرسم که کدام ترانهها به نظرش جالبتر هستند و این جور چیزها. ولی خوشبختانه، اصلاً او تیپ مردی نیست که بگوید ترانهی عاشقانه نخوان، چون ما با هم ازدواج کردهایم. اصلا کاری به این کارها ندارد و خدا را شکر! اصلاً نمیتوان روی کسی که در کار خواندن و موسیقی است، چنین سانسوری اعمال کرد. ولی خودم، از نظر پوشیدگی و لباس، شاید چون تا سیزده سالگی در ایران زندگی میکردم و حجاب و روسری میپوشیدیم، ناخودآگاه روی من تاثیر گذاشته است. اصلا هم نمیفهمم چرا کسی که دارد میخواند، حتماً باید لختی لباس بپوشد. من شخصاً این را نمیفهمم. این میتواند عقیدهی شخصی یک نفر باشد. شاید کسی دوست داشته باشد، جور خاصی لباس بپوشد، ولی این که فکر کنیم با لختی پوشیدن میتوانیم آهنگمان را بیشتر بفروشیم، برای من ناراحت کننده است. برای همین، کاری را که خودم علاقه دارم انجام میدهم. بیشتر دوست دارم در مورد مسایل اجتماعی و راجع به مسایلی که ایرانیها در زندگی با آن روبرو هستند بخوانم. در مورد نوع اجرا هم آنچه را که حقیقت خودم هست و با آن راحت هستم، انجام میدهم. |
نظرهای خوانندگان
آفرین شهرزاد! ما که طرفدارت هستیم. ادامه بده.
-- هومن ، Apr 14, 2009 در ساعت 10:42 PMالبته در مورد خریدن آثار واقعاً اینکار برای کسانی که در ایران هستند بسیار مشکله وگرنه بنظرم خیلی ها تمایل داشتند نسخه های اصلی آثار هنرمندان محبوبشان را بخرند.
در ضمن دختر کوچولو هات هم خیلی خوشگل هستند! شاد و سالم باشید.
شهرزاد عزیز سبک کارت و سبک اجرای ویدئو هات رو خیلی دوست دارم.احسنت به تو و احترامی که برای شنونده ها قائلی.
-- افراشته ، Apr 14, 2009 در ساعت 10:42 PMپدر کجا؟و دختر کجا؟من که سنخیتی نمیبینم
-- AMIR ، Apr 15, 2009 در ساعت 10:42 PMآقای امیر محترم
-- فرهاد ، Apr 16, 2009 در ساعت 10:42 PMچه دلیلی دارد که دختر با پدر حتما سنخیتی داشته باشد. دختر راه خود را می رود. قانون طبیعت همین است. اگر غیر از این بود زندگی خیلی خسته کننده و یکنواخت می شد.
تا اونجایی که من به یاد دارم گروه سیلوئت سه تا خواننده داشت به نامهای شراره،مهرانا و شهرزاد. و جالب اینکه در بین اون سه نفر، شهرزاد بیشتر از بقیه به قول خودش "لختی" بود. حالا چی شده ایشون نظرشون عوض شده رو نمیدونم. شاید چون دیدن پا به پای شهره و سپیده نمیتونن بیان ناراحت شدن.
-- حامد ، May 18, 2009 در ساعت 10:42 PMآقای حامد، چرا شما مدافع لختیها شودی بابا؟
شهرزاد اگر که دلش میخواست میتونست صد برابر از شراره و سپیده سکسی تر بشه ولی ترجیح میده که خانم باشه.
-- Shahrokh ، May 25, 2009 در ساعت 10:42 PMI Love U
-- Kasra Moghaddam ، Sep 28, 2009 در ساعت 10:42 PMSedaye Besyar Zibayi dari Shahrzad jan. Ma hame dooset darim.......... Faghat Kami bayad Tamrin koni ke sedat Ghavi Tar bashe Va betooni sedato belarzooni ... Mesle Googoosh.... In ham kheili aaaliye ke be zabane English tarane ejra kardi .... in kar baes mishe ke mokhatabinet ziyad tar beshan va khareji ha ham ta haddi bishtar beshnasanet ...
-- سینا ، Oct 15, 2009 در ساعت 10:42 PMBa omide movaffaghiyate rooz afzoone shahrzade aziz.