رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۴ فروردین ۱۳۸۷

سه سال از خاموشی برجسته ترین چنگ‌نواز ایرانی گذشت

پژمان اکبرزاده
persia_1980@hotmail.com

فایل شنیداری

سه سال پیش در همین روزها بود که فرزانه نوایی، بزرگترین چنگ‌نواز ایرانی، از بین ما رفت. فرزانه نوایی ۴۸ سال داشت و پس از هشت سال پیکار با بیماری سرطان، در اتریش، کشوری که در سال‌های پس از انقلاب در آن زندگی می‌کرد درگذشت.


فرزانه نوايي در خرداد ۱۳۳۵ در اصفهان متولد شد. در هنرستان عالي موسيقي در تهران فراگيري چنگ (هارپ) را آغاز کرد و پس از دريافت ديپلم هنرستان، با بورس وزارت فرهنگ و هنر، رهسپار اتريش شد. در آكادمي موسيقي و هنرهاي نمايشي وين تحصيلات خود را پي گرفت و سپس در كنسرواتوار ملي پاريس دوره‌هایی را گذراند.


به موازات تحصيل در فرانسه، در شهريور ۱۳۵۷ به عنوان تكنواز چنگ، برنامه‌هايي را با اركستر مجلسي راديو و تلويزيون ملي ايران (به رهبري ايرج صهبايي) در تئاتر شهر تهران اجرا کرد و در سال ۱۳۵۸ به ایران بازگشت. يك سال را به تدریس چنگ در هنرستان عالی موسیقی و نوازندگی در ارکستر سمفونیک تهران گذراند ولي اقامت‌اش در ايران ممکن نشد. فیروزه نوایی، تکنواز فلوت و خواهر فرزانه نوایی، از آن دوران می‌گوید:

«در اوایل انقلاب، همه ما پس از تحصیل، با یک دنیا امید به ایران بازگشتیم ولی متاسفانه جوی که در ایران به وجود آمده بود، به ویژه بین نوازندگان ارکستر سمفونیک و آن چنگ نوازانی که قبلاً در ایران بودند، تماماً باعث شده بود که فرزانه خودش را راحت احساس نمی کرد. حس می کرد قدر کارش دانسته نمی شود. پس از اینکه به خاطر شرایط انقلاب، وضع ارکستر هم بهم خورد تصمیم گرفت که دوباره به خارج از ایران بازگردد و فعالیت های هنری خود را در اروپا ادامه دهد.»



در سال های بعد این علاقه در او به وجود نیامد که برای ادامه فعالیت هایش به ایران بازگردد؟

«راستش این همیشه آرزوی ما بود که دونفری در ایران کنسرت بگذاریم برای فلوت و هارپ. چون واقعاً نوازنده هارپ نبود ولی فلوت نواز ایرانی زیاد داریم. فرزانه در واقع تنها هارپیست ارجمندی بود که ایران به خودش دیده بود. ما برای اجرا در ایران خیلی سعی کردیم ولی هر بار با مشکلات برخورد کردیم. هر وقت خواستیم برنامه بگذاریم دایم می گفتند سی.دی بفرستید، سالن نیست و ... متاسفانه هیچوقت موفق نشدیم و زحمت هایمان به ثمر نرسید. فرزانه هم دیگر به ادامه کار از بابت تدریس در ایران یا نوازندگی فکر نکرد. بعد هم که دیگر موقعیت بسیار خوبی پیدا کرد در اتریش، ازدواج کرد، بچه دار شد و در واقع ماندگار شده بود در اینجا. ولی همیشه دلش می خواست که هنرش را در ایران در اختیار مردم بگذارد ولی متاسفانه هیچگاه موقعیت به او داده نشد. ایران یک هنرمند بسیار خوب را بدون آنکه شنیده شود و بدانند چه کسی بوده از دست داد.»

* * *

به هر رو، فرزانه نوایی پس از ازدواج با خسرو سلطاني، فاگوت‌نواز برجسته ایرانی از نو به اتريش بازگشت. اجراي موسيقي نمايش «لوبياي سحرآميز» كه در نوروز ۱۳۵۹ در تئاتر شهر تهران به صحنه رفت از جمله برنامه‌هاي مشترك فرزانه و همسرش در ايران بود.


پس از مهاجرت به اروپا، چند سالي به ادامه فعاليت در وين مشغول شدند و در سال ۱۳۶۲/۱۹۸۳ با عزيمت به ايالت فورآرلبرگ در غرب اتريش، تدريس در چند مدرسه موسيقي را آغاز کردند. فرزانه در اين سالها ضمن تدريس، رسيتال‌ها و كنسرت‌هاي بيشماري را با دیگر نوازندگان ايراني كه پس از انقلاب در اين منطقه و كشورهاي همجوار ساكن شده بودند مانند مهدي جامعي، حسين سميعيان و سعيد تقدسي به اجرا درآورد. بارها تلاش کرد با تشويق آهنگسازان ايرانی، مجموعه اي از قطعات ايراني براي چنگ منتشر کند ولي اين پروژه هيچگاه عملي نشد. می گفت: «نخستين بار بيست و پنج سال پيش اين پيشنهاد را به چند آهنگساز ايراني دادم ولي يا حركتي نشده يا اگر شده ناتمام مانده است. متاسفانه ما ايراني ها ملت بدون پشتكاري هستيم.»



تنها کوشش موفقیت آمیز در این زمینه ظاهراً نواختن قطعه "عصیان" ساخته حسین علیزاده با ارکستر مجلسی شیلتیگهایم بود. قطعه ای که برای چنگ، ارکستر زهی و سازهای کوبه ای نوشته شد و به رهبری ایرج صهبایی در شهر استراسبورگ فرانسه ضبط شد.



در سال 1379/2000 از فرزانه نوايي دو سي.دي. در اروپا منتشر شد. فرزانه در این دو آلبوم علاوه بر همراهي با سعيد تقدسي (فلوت) و خسرو سلطاني (پان فلوت) – براي اجراي قطعات كلاسيك – دو اثر از مارسل گرانجاني و كاميل سن سان (براي تکنواز چنگ) را هم اجرا كرد.


آلبوم "ماهور کبیر"

یکی از جالب ترین اجراهای فرزانه نوایی، در آلبوم "ماهور کبیر" کاری از همسرش خسرو سلطاني به گوش می رسد. در این اثر پس از قرن ها تلاش شد برای نواختن چنگ – سازی که مدتهاست از گردونه سازهای ایرانی خارج شده - شيوه ايراني به وجود آورده شود. فرزانه نوایی در نخستين سال هاي پس از انقلاب كه هوشنگ ظريف در اتريش اقامت داشت نزد این استاد به به فراگيري تار مشغول شد و در آلبوم "ماهور کبیر" تلاش کرد آموخته هاي خودش از موسيقي ايراني و موسيقي كلاسيك را در هم بیامزد؛ همراه با کمانچه علی اکبر شکارچی.

فرزندان فرزانه نوایی، کیان و سارا سلطانی نیز در عرصه موسیقی فعالند. کیان در سال گذشته در مسابقات سراسری نوازندگان نوجوان در اتریش، در رشته ویلنسل به مقام نخست دست پیدا کرد.

پیوندهای مرتبط

"Mahour the Great" in Austria

Greatest Persian Harpist Passes Away In Austria

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

حیف و صد حیف
جنتی ها و خزعلی ها و مصباح ها هر روز سالمتر از دیروز و آنوقت ما افراد نادری مانند این خانم و امثال ایشان را از دست می دهیم

-- مهرداد ، Jun 4, 2007 در ساعت 11:44 AM

روحشون شاد.
www.nivak.ir
http://www.nivak.blogfa.com/

-- نگار ، Jun 5, 2007 در ساعت 11:44 AM

قاجعه پشت فاجعه. نابودمان كردند

-- عاطفه ، Jun 6, 2007 در ساعت 11:44 AM

سلام.
این مطلب را از وبلاگ «از دشت آهوان» اسماعیل همتی برایتان می فرستم. امیدوارم بتوانید آن را انعکاس دهید: با تشکر- محسن س

این یک شعر نیست!

روزی که فیلم «مارمولک» را در روی یک سکه به تماشا نشستیم و خندیدیم
باید به این می اندیشیدیم
که این فیلمنامه نویس و کارگردان و تهیه کننده ی محترم
که مایل اند قشر روحانیان ما اندکی خفیف شوند
آیا در پشت سکه قرار است کدام قشر جایگزین شوند؟
کارمندان؟ معلمان؟ پزشکان و پرستاران؟ یا مثلا نظامیان؟

این روزها فیلمنامه نویس و کارگردان و تهیه کنند دیگر از همان قبیله و قوم
ما را به تماشای یک روی سکه ی فیلم دیگری به نام «اخراجی ها» می نشانند تا بخندیم.
آنان اصرار دارند که در ذهن خندان ما قشر لمپن و «لمپنیسم» را تطهیر کنند.

این روزها باید به این بیاندیشیم که از چه قراری دارند لمپنها را دوست داشتنی جلوه می دهند.
این روزها باید به این بیاندیشیم که چرا عده ای میل دارند ما را اینگونه بخندانند
این روزها باید به این بیاندیشیم که چرا آنانی که از هنر فقط فنونش را یاد گرفته اند می توانند فیلم بسازند!
این روزها باید به این بیاندیشیم که آیا چرا نباید اهل فرهنگ نیز بتوانند فیلم بسازند؟
این روزها باید به این بیاندیشیم که مگر خدای ناکرده قرار است به لمپنهای دوست داشتنی جامعه مان
نقش اجتماعی مهمی واگذار شود؟
این روزها باید به این بیاندیشیم که مبادا خدای ناکرده قرار است در آینده ای نه چندان دور
برای چندمین بار به ذهن خندان خود بخندیم؟!

راستی؛
هر اثر هنری سکه ای است که دو رو دارد: یک رو همان است که به ما نشان می دهند
روی دیگر اما آن است که از ما پنهان می کنند و ما باید بکوشیم ببینیم.

-- mohsen ، Jun 6, 2007 در ساعت 11:44 AM

روزگار غريبي است نازنين...

-- vahe ، Jun 7, 2007 در ساعت 11:44 AM

پژمان عزیز
خیلی ناراحت شدم واقعا یادش زنده باد
واقعا چقدر دردناکه
ولی دست تو درد نکنه که یادشو زنده کردی پژمان گرامی
سالگرد مرگشو به خانواده گرامی و همه جامعه هنری ایران و هنردوستان تسلیت می گم.
مطلب این هموطن به نام محسن ـ س هم خیلی جالبه واقعا باید به این مسائل خیلی عمیق تر فکر کرد در جامعه ای که خندیدن گناه کبیره بود حالا چقدر دوست دارند که مردم بخندند!!

-- اختر ، Jun 7, 2007 در ساعت 11:44 AM

خیلی ممنون از اینکه یادشونو زنده نگه می دارید .

-- سرخابی ، Jun 7, 2007 در ساعت 11:44 AM

امان از این سرزمین سهراب-سوز فرهادکش !!!! نسل ما ماندگارترین عاشقکشان تاریخ است

-- Rahgoz ، Jun 8, 2007 در ساعت 11:44 AM

motoasefam .........

-- Mehdi ، Jun 9, 2007 در ساعت 11:44 AM

افتخار آفرينان ايراني با اينكه كمتر شناخته شده اند، باز هم مايه فخر ما هستند.
اين وضعيت را خودمان( منظورم كل مردم ايران است) ايجاد كرده ايم. گاهي كف ميزنيم از روي نفهمي و گاهي كف ميزنيم از روي فهم زياد. گاه ميخنديم از روي نفهمي و گاه ميخنديم از روي فهم زياد و ...
به هر حال زندگي بايد كرد با فهميده ها و نفهميده ها
بسيار ممنون.

-- azam ، Jun 10, 2007 در ساعت 11:44 AM

گلهای خوشبوی موسیقی ما پژمردند و ما غرق افسوس که چه شد!! حتی ندانستیم در کنج کدامین غربت تو در تو چشم انتظار سلام یک هموطنند.

از شما خواهش میکنم من را در تهیه آثار این هنرمند راهنمایی کنید.

-- پویا ، Jun 18, 2007 در ساعت 11:44 AM

روحش شاد

-- سارا سپهر ، Apr 2, 2008 در ساعت 11:44 AM