برنامهی به روایت- شمارهی ٢٠٦ حسن عشایری، موسا غنینژاد، رضا منصوری
ایران آینده، ایران امروز از نگاه سه اندیشمند
شهرنوش پارسیپور
شهرداد میرزایی، متولد سال ١٣٤٥ در نشستی در جزیرهی کیش سه تن از متخصصان ایرانی را به بحث دربارهی ایران آینده و ایران امروز دعوت کرده است.
شخصیتها عبارتند از: حسن عشایری، متولد ١٣٢٠، دارای مدرک دکتری در رشتهی مغز و اعصاب از دانشگاه فرایبورگ آلمان، و استاد دانشگاه علوم پزشکی ایران. موسا غنینژاد، دارای مدرک دکتری در رشتهی اقتصاد توسعه از دانشگاه سوربن، و رضا منصوری دارای دکترای نجوم از دانشگاه وین و مدیر مسئول مجلهی «نجوم و فیزیک».
نتیجهی این گفتوگوها که به نظر میرسد به صورت ضبط آوایی بوده، در کتابی به نام «ایران» گرد آمده است. البته در خواندن کتاب متوجه میشویم که به احتمال قوی این استادان جدا از یکدیگر در این نشست شرکت کردهاند و به پرسشهای مشترکی پاسخ گفتهاند. چون در پاسخ به پرسشها هیچ نوع گفتمانی رخ نمیدهد. این هم ممکن است که هرسه استاد در نشست حضور داشتهاند، منتهی شرط بر این بوده که صرفا به پرسشها پاسخ بدهند.
کتاب به دو گفتار تقسیم شده. گفتار نخست در زیر عنوان «ایران امروز» طبقهبندی شده، و گفتار دوم «ایران آینده» نام گرفته است. در خواندن متوجه میشویم که هرسه استاد در آغاز بیشتر کلیگویی میکنند. دلیل این کلیگویی بسیار روشن است. هرسه استاد در پاسخگویی میکوشند از جمهوری اسلامی نامی در میان نیاورند. طبیعیست که آنان در عین حال بر این امر پافشاری دارند تا از دین و مذهب نیز سخنی به میان نیاورند. از آنجایی که بحث از ایران بدون ورود به این مسائل در عمل غیر ممکن است، در نتیجه در آغاز گفتوگو رودررو با پاسخهایی هستیم که دچار ابهام هستند.
کتاب در برگیرندهی بخشهاییست که به مسائل مختلف میپردازد. نخستین بخش زیر عنوان کلی «توسعه و مصادیق آن» هجده عنوان مختلف را در بر میگیرد. بخش دوم زیر عنوان «نماهایی از ایران» دربرگیرندهی بیست و سه عنوان مختلف است. بخش سوم «قوتها و فرصتهای ایران» نام گرفته و یازده عنوان مختلف را دربر میگیرد. در بخش «مانعها و تهدیدها» رودررو با بیست و هفت عنوان هستیم.
گفتار دوم: «ایران آینده»، بخشهای «برنامه»، «سرمایه»، «نیروی انسانی»، «ساختار مدیریت و دولت» و «فرهنگ و رفتارهای اجتماعی» را دربر میگیرد.
هرسه استاد کوشش دارند تا جایی که امکان دارد با ذهن باز با مسائل برخورد کنند، اما همانطور که گفتم، به دلیل مسئلهی تقیه مسائل اغلب در کلیت خود مطرح میشوند.
دکتر عشایری در پاسخ به پرسش «چگونه کشور توسعه یافته را تعریف میکنید؟» میگوید: «رفتار تابعی از محرکهاست. توسعهیافتگی دارا بودن توانایی تحریکپذیری، تحلیل محرکها، هم چنین پاسخ مناسب به این محرکها در سطح زیستی، روانی و اجتماعیست. دنیا پر از پرسشها و راهکارهاست. ما باید توان داشته باشیم که بتوانیم خوب تحلیل کنیم. این خوب تحلیل کردن، علم و پژوهش لازم دارد و تحلیل، نه انتقال نظرهای خاص قرون وسطایی. تحلیل و واکنش متناسب به این تحلیل لازم است. در این اتاق اگر هوا گرم شود، سیستم عصبی بنده باید تعریق راه بیاندازد و اگر سرد باشد بایستی من بلرزم. بنابراین تعادل زیستی من در گرو گیرندههایی است که بتوانند واکنش نشان دهند.»
از این پاسخ میتوانیم ساختار این کتاب را دریابیم. گرچه هر سه استاد با علاقهمندی پاسخ پرسشها را میدهند، اما مبنای رویارویی آنها با واقعیت در این گفتمان ضعیف است. چنین به نظر میرسد که شرکتکنندگان در بحث بیشتر از آن که به طور مستقیم به پرسشها پاسخ دهند آنها را دور میزنند.
در ادامهی همین بحث، و در پی طرح پرسش: «در این صورت آن جامعه چه ویژگیهای مثبتی خواهد داشت؟» دکتر منصوری میگوید: «ویژگیای که آقای دکتر غنینژاد نقل کردند گسترش امکان انتخاب بود. آن تعریفی که من کردم شاید به این منجر شود که ما توسعه را به معنای گسترش امکان تحقق خلاقیتها تعریف کنیم. جامعهای که امکان تحقق خلاقیت انسانها را داشته باشد جامعهای توسعه یافته است. همان جامعهای که توان حل مسائل خودش را دارد. این با گسترش امکان انتخاب افراد فرق میکند. هنگامی که به کشور خودمان نگاه میکنم مشکل عمدهای که میبینم این است که مردم، جوانان ما و نسلی که شروع میکند به بزرگ شدن، قبل از این که افسرده شود و از جامعه کنار برود، انواع و اقسام تواناییها را دارد. ولی برای تحقق و شناخت خلاقیتهایش کمتر راهی پیدا میکند. اصلاً امکان تحقق به او نمیدهیم و توان دادن این امکان را به او نداریم. زمانی کشوری است مانند کشورهای کمونیستی که بیواسطه خلاقیت را کور میکنند، اما کشوری مانند ما اصلاً امکان تحققش را ندارد و نمیتواند این امکان را به افرادش بدهد.»
بالاخره دکتر غنینژاد در پاسخ به این پرسش که «به نظر میرسد دیدگاه آقای دکتر غنینژاد از توسعه بیشتر دیدگاه حداقلیست، ولی دیدگاه شما حداکثری است.» میگوید: «من با تعریفی که شد مخالف نیستم، منتهی این تعریف خیلی کلی است. هنگامی که میگویید برآورده کردن نیازهای انسان، آن وقت برای من پرسشهای دیگری مطرح میشود. بهخصوص هنگامی که گفته شود ایران نهصدسال پیش توسعه یافته بود و میتوانست نیازهایش را برطرف کند، ابهام بیشتر میشود. من توسعه را علاوه برآن چیزی که به صورت آرمانی یا علمی تعریف میکنیم یک واقعیت بیرونی هم میدانم. این واقعیت بیرونی برحسب ذائقهی اهل اقتصاد خیلی روشن و ملموس است. برای این که بحث را به عالم نظری نبریم و مشخصترش کنیم میگوییم میانگین عمر انسانها، یا امید به زندگی انسانها تا دویستسال قبل به طور کلی در دنیا کمتر از بیست و پنج سال بود. ایران نهصدسال قبل وضعی بهتر از این نداشت؛ یعنی ایران از نظر توسعهای که ما الان تعریف میکنیم جامعهای فقیر بود. امید به زندگی به این معنا بوده است که پدر و مادری که ده فرزند داشتند، حداقل از پس هشت کودکی که از دست میرفت یک دوتا از آنها زنده بماند. از آن نفرات باقیمانده هم اگر میانگین بگیریم، تعداد بسیار اندکی به مراحل رشد واقعی- از نظر فیزیولوژیکی، نه حتی فرهنگی- میرسید. بنابراین من نمیتوانم بپذیرم که از نظر اقتصادی ایران نهصدسال قبل یا هیچ جامعه ای در همان زمان توسعه یافته بوده، بله، تمدن داشته، ولی توسعه یافته نبوده.»
سه بخشی که آمد روش گفتاری سه استاد را ویژگی میبخشد، اما این مختصر جایی برای گسترش بحث دربارهی این کتاب را ندارد، زیرا که مباحث بسیار زیادی در این ١٩٢ برگ فراهم آمده. سه استاد پس از بحث دربارهی ایران امروز و مشکلات آن به ایران آینده میپردازند و نقطه نظریات خود را بیان میدارند. هرسهی آنها بر علمگرایی تاکید بسیار دارند. در اواخر کتاب حالت تقیه تا حد زیادی فروکش میکند و انتقاد سازنده جای آن را میگیرد. آنان بر این امر که برنامهریزی انسان از مهد کودک آغاز میشود تاکید دارند، و در مسئلهی مولد بودن دانشگاههای ایران تردید نشان میدهند. خواندن این کتاب را به همه توصیه میکنم. این استادان میکوشند مسائل ایران را از زاویههای مختلفی در معرض نمایش بگذارند. از آن جایی که سه استاد سه نقطه نظرگاه متفاوت دارند کتاب غنای بیشتری پیدا کرده است. در این کتاب بر علمگرایی و استفاده از روشهای تجربی تاکید زیادی شده است. باید سپاسگزار خانم شهرداد میرزایی باشیم که امکان این گفتمان را فراهم آورده است و گفتنیست که مکان گفتوگو جزیرهی کیش بوده است.
|