تاریخ انتشار: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
برنامه به روایت - شماره ۱۷۶
سه کتاب از سیامک گلشیری

دلهره و اضطراب در آثار سیامک گلشیری

شهرنوش پارسی‌پور
http://www.shahrnushparsipur.com

در این لحظه سه کتاب از سیامک گلشیری، نویسنده‌ی متولد مرداد ماه سال ۱۳۴۷ در اصفهان، روی میز کار من قرار دارد. «مهمانی تلخ»، و «چهره پنهان عشق» که هردو رمان هستند، و مجموعه داستان «من عاشق آدم‌های پولدارم».

Download it Here!

هرسه کتاب را با علاقه خواندم و متوجه شدم با نویسنده‌ی مستعد و بسیار خوبی روبه‌رو هستم. شک نیست که سیامک گلشیری از ظرافت‌های کار داستان‌نویسی، آگاهی قابل تأملی دارد. در عین حال شک ندارم که بسیار کار کرده است تا بتواند به درجه‌ای از تسلط نوشتاری برسد که اکنون صاحب آن شده است.


سیامک گلشیری

داستان‌های سیامک گلشیری ایجاد دلهره می‌کند. رمز این کار در روش نوشتاری او نهفته است. او به دقایق و آنات رفتاری توجه دارد و از نوع آدم‌هایی است که با نگاه دقیقی که دارند، می‌توانند شخصیت‌یابی کنند. لحظات داستان را بسیار دقیق توصیف می‌کند و هر حرکت جزئی شخصیت مورد بحث، در زیر نگاه دقیق او قرار دارد. این خود حالتی دلهره‌آور است و این میدان دلهره در داستان بلند میهمانی تلخ به اوج خود می‌رسد. برای من روشن نیست که آیا باید این داستان را جنایی بنامیم و یا آن را جزو رمان‌های روان‌کاوانه طبقه بندی کنیم.

یک نکته‌ بسیار روشن است که سیامک گلشیری دیدگاهی سینمایی دارد، و تمامی آثار او به سادگی قابلیت فیلم شدن دارند. این آقای استاد دانشگاه که راوی داستان است در مکانی سوار تاکسی می‌شود، و این تاکسی هم‌چنان که در تهران زیاد اتفاق می‌افتد بنزین تمام می‌کند. راوی داستان به راه می‌افتد تا وسیله‌ی دیگری پیدا کند و گرفتاری او از راه می‌رسد. دانشجوی اخراجی دانشگاه، که به وسیله خود این استاد از دانشگاه بیرون انداخته شده، روی ترمز می‌زند و استاد را سوار می‌کند. سپس وارد چرخه‌ی تازه‌ای می‌شویم که عملاً هیچ اتفاقی نمی‌افتد، اما خواننده‌ی عاقل می‌داند باید حادثه‌ای رخ بدهد، در نتیجه شخصیت‌های داستان، بازی را به گونه‌ای پیش می‌برند تا حادثه اتفاق بیفتد.

دانشجوی سابق، استاد و همسرش را به باغ خود دعوت می‌کند. باغی در برهوت بیابان. داستان مجبور شده است برای هم‌زیستی با سانسور دولتی، از بسیاری از جاذبه‌های داستانی صرف‌نظر کند. اما خواننده متوجه می‌شود که در این مجلس هم مشروب الکلی وجود دارد و هم بساط دود ودم، و اما نکته‌ی مهم حالت دانشجوی اخراجی است که به پوچی رسیده. او در اوج موفقیت مالی و ترقی اجتماعی است، اما می‌خواهد - ناخودآگاه- ماجرایی به وجود آورد. هرچه جمع حاضر عقب می‌کشد تا شب را با آرامش بگذراند، اما او دائم بهانه‌ای پیدا می‌کند که اضطراب برانگیزد. در لحظاتی از این مهمانی، تمامی حاضران شاد هستند و چنین به نظر می‌رسد که در ادامه‌ی راه، روزی شاد درپیش رو است، اما ناگهان نغمه‌ی نوینی ساز می‎شود و حالت اضطراب بازگشت می‌کند.

به بخشی از داستان توجه کنید:

«نمی‎دانم چرا این حرف را زدم، چون با آن همه سر و صدایی که راه انداخته بودم حتماً فهمیده بود این‌جاییم. اصلاً نمی‌دانستم چه کار کنم. این‌جا حتماً پیدایمان می‌کرد. آن وقت معلوم نبود چه بلایی سرمان می‌آورد. فقط امیدوار بودم صدا را نشنیده باشد. بعد باز شنیدم ماه‌رخ چیزی گفت، ولی اصلاً نفهمیده بودم. گفتم: «چی؟»
آهسته گفت:« من از پایین صدایی شنیدم.»

انگشت اشاره‌ام را گذاشتم روی دماغم. گفتم: «یواش!»

ناگهان صدای ایرج را شنیدیم: استاد اینجایین؟»

این یکی از برش‌های نهایی کتاب است. اکنون که داشتم قطعه‌ای از کتاب را برای درج در متن جستجو می‌کردم متوجه شدم که این کتاب را باید خواند، چون دلهره از متن در کلیت خود فروریزش می‌کند، و اگر بخشی از کتاب را بربگزینیم، شاید حالت کتاب به خواننده منتقل نشود.

سیامک گلشیری که برادرزاده هوشنگ گلشیری و پسر احمد گلشیری است، در خانواده‌ای هنرمند بزرگ شده است. او دارای فوق لیسانس در زبان و ادبیات آلمانی است. کارنامه‌ی کاری او بسیار مفصل و دربرگیرنده‌ی متجاوز از سیزده تألیف است. او در عین حال دستی در ترجمه دارد و آثار زیادی را از آلمانی به فارسی برگردانده است.

در آثار نوشتاری او دلهره همیشه جای ویژه‌ای دارد. در داستان «چهره پنهان عشق»، قهرمان داستان با شریک زندگی‌اش مسئله دارد. از دردی جسمی نیز رنج می‌برد. این عوامل فرعی باعث می‌شوند تا هنگامی که گرفتاری به سراغش بیاید نتواند واکنش درست و به قاعده‌ای داشته باشد.

سیامک گلشیری به طورکلی همیشه در جستجوی دلایل بسیار فرعی در قطع یا شکل‌گیری یک فاجعه است. یعنی همان حادثه‌ای که هر روز در زندگی ما به فراوانی رخ می‌دهد. مرد چون از درد رنج می‌برد هنگامی که متوجه می‌شود مال باخته است، به لحظه‌ای می‌رسد که در زندگی خود تغییر اساسی به وجود آورد. قطعه‌ای که در ادامه می‌آید به خوبی این حالت داستان‌های سیامک گلشیری را به نمایش می‌گذارد:

«چشم‌هایم را باز کردم. خیره شده بودم به سقف که صدای پارس سگی را شنیدم. سگ آقای خاقانی بود. مطمئن بودم. یک لحظه با خودم فکر کردم بلند شوم و تا آقای خاقانی نرفته بیرون خودم را به او برسانم و مثل آن وقت‌ها بزنیم به کوه و تا چشمه نزدیک کافه کسرا بالا برویم. سرم را از روی بالش بلند کردم. خواستم بلند شوم که فکر کردم نکند برگشته . حالا هم دارد یک‌راست می رود سرمیز صبحانه. گوش‌هایم را تیز کردم. کمی بعد صدای پارس سگ قطع شد؛ با خودم گفتم شاید هم تازه می‌خواهد برود. باز به پهلو غلت زدم و به ساعت نگاه کردم. چشمم به گوشی نقره‌ای رنگ موبایلم افتاد. حلقه‌ی باریک طلا کنارش بود. دستم را آهسته دراز کردم طرفش. انگشت وسطم را مقابل حلقه عقب کشیدم و بعد محکم به آن ضربه زدم. صدای برخوردش را به دیوار و بعد روی زمین شنیدم. چشم‌هایم را بستم. هنوز داشتم فکر می‌کردم بلند شوم ساکم را ببندم که خوابم برد...»

سیامک گلشیری در کش‌آمدگی زمانی و با ذکر جزئیات حوادث، البته دلهره به وجود می‌آورد، اما گاهی نیز به همین دلیل کارش جنبه‌ی خسته کننده‌ای به خود می‌گیرد. در یک داستان اغلب می‌بینیم که قهرمان ده‌ها بار از پله‌ها بالا و پایین می‌رود. و یا بارها در ماشین را باز می‌کند، پیاده و سوار می‌شود. این‌همه جزئیات رفتاری که پشت سرهم می‌آید گاهی خواننده را کلافه می‌کند، اما این واقعیتی است که نمی‌توان کتاب او را زمین گذاشت. باید خواند و با آن درآمیخت.

در مجموعه داستان «من عاشق آدم‌های پولدارم»، همین حالت دلهره ادامه می‌یابد، حتی در زمان‌هایی که داستان دلهره‌آور نیست، باز می‌توان حالت دلهره را ردیابی کرد. در داستانی که نام خود را به این مجموعه داده است، مرد در ماشین خود نشسته است که، متوجه حضور زن زیبایی می‌شود. موفق می‌شود زن را به درون ماشین بکشاند. زن خونسرد و آماده و پذیرا به نظر می‌رسد و این بار داستانی را غنی‌تر می‌کند.

داستان شرح رابطه‌ی ساده یک زن و مرد در درون ماشین است و این که زن جوان می‌گوید عاشق آدم‌های پول‌دار است و آن‌ها را ستایش می‌کند. مرد که پول‌دار است موفق می‌شود دختر را به خود جلب کند. باید او را به خانه‌اش برساند تا دختر لباس عوض کند. مرد که اینک آماده ماجراجویی است، دختر را تا نشانی مورد نظر می‌برد. دختر اما به سادگی می‌گریزد، هرچند که عاشق آدم‌های پولدار است.

در وب‌سایت سیامک گلشیری دیدم که داستانی به نام «تهران، کوچه ارواح» دارد. این داستان از نوع داستان‌های وحشتناک و ویژه‌ی نوجوانان است. در نتیجه می‌توان باور کرد که گلشیری از نوع نویسندگانی است که به خوبی جهت کار خود را یافته‌اند. او بدون شک در ایجاد دلهره استعداد خوبی دارد و همین استعداد را نیز به کار گرفته است. درنتیجه ادبیات او در ایران نوع تازه‌ای است که تا جایی که حافظه من یاری می‌کند، سابقه ندارد.

به این نویسنده‌ی مستعد تبریک می‌گویم و او را در طبقه‌بندی خود، در جای بالایی قرار می‌دهم. برای آشنایی با این نویسنده به سایت: www.siamakgolshiri.com مراجعه کنید.

Share/Save/Bookmark

ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسی‌پور، کتابی بفرستند، می‌توانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند:

Shahrnush Parsipur
C/O P.O. Box 6191
Albany CA 94706
USA

نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)