رادیو زمانه > خارج از سیاست > با خانم نویسنده > مترجمان سختکوش | ||
مترجمان سختکوششهرنوش پارسیپورگاهی پیش میآید که دوستان مترجم آثار خود را برای من می فرستند. این لطف بسیار بزرگیست و من همیشه در این اندیشه بودهام که جایی برای معرفی این ترجمهها پیدا کنم. البته ما هر هفته یک برنامه نقد ادبی داریم که به کار شعر یا داستان میپردازم.
اما رسم نبوده است جایی برای ترجمه باز کنم. علت این امر روشن است؛ در خارج از کشور کم پیش میآید کسی اثری را به فارسی برگرداند. این در حقیقت حرفهای درونکشوری است. ترجمههایی که اکنون در برابر من است نیز اغلب در داخل کشور انجام گرفته است. مثلاً نخستین کتاب «زمان گم شده» اثر ژاک پرهور است که توسط مریم رییسدانا به فارسی برگردانده شده است. بخش نخست این کتاب به شرح احوال ژاک پرهور اختصاص دارد، و بعد اشعار او آغاز میشود. من در آینده دورتری برنامهای ویژه برای این اثر درست خواهم کرد. در اینجا فقط اشارهای به آن دارم و شعری از ژاک پرهور را به طور اتفاقی انتخاب میکنم: پدر ما ترجمه دیگری که فراروی من است «کلاغ» اثر ادگار آلن پو و برگردان سپیده جدیری ست. سپیده جدیری شاعر و نویسنده و مترجم است. کتاب، مقدمه کوتاهی دارد و بعد رودررو هستیم با ترجمه خوب اشعار ادگار آلن پو. به شعر کوتاه «به...» توجه کنید: اعتنا نمیکنم به این که قسمتم خلیل نوذری در مجموعه ما از خاکیم داستانهایی از ایزابل آلنده، ماریا ترزسولاری، آلبرکامو، سرمارک هسینگ از ویتنام، نجیب محفوظ، اسلاومیر مروژک و کانائی میکو از ژاپن را گرد هم آورده است. این کار بسیار خوبی ست. در این دنیایی که دارد شبیه دهکدهای میشود بهترین کار عرضه آثار نویسندگان کشورهای مختلف در کنار یکدیگر است. «کوتوله» اثریست از لاگرکویست که جهانگیر سعیدی ترجمه کرده است. پرفابیان لاگر کویست نویسنده و شاعر نامدار سوئدی در اواخر قرن نوزدهم در یک خانواده عمیقاً مذهبی و مؤمن به مسیحیت به دنیا آمد. این نویسنده و شاعر آثار متعددی به حهان هدیه کرده است. در آینده برنامهای درباره او خواهیم داشت. اکنون به قطعه آغازین کتاب او توجه کنید: «قد من۲۶ اینچ است. خوش اندام، با اعضای متناسب، سرم احتمالاً کمی از حد معمول بزرگتره. موهام مثل دیگران سیاه نیست، بلکه سرخ رنگ، پرپشت و زبر، از روی شقیقه ها و پیشانی پهنی که چندان هم بلند نیست به سمت پس سرم فرم گرفته. صورتم فاقد ریش، اما غیر از اینها دقیقاً همان گونه که سایر مردها، ابروهایم به هم پیوسته است. نیروی جسمانیام قابل اعتنا، مخصوصاً اگر اذیت بشوم. وقتی ترتیب مسابقهی کشتی بین من و یوسافات داده شد، بعد از بیست دقیقه مبارزه پشتش رو به خاک رسوندم و اونو خفه کردم. از آن پس من تنها کوتولهی این دربارم.» «سهم دیگری» اثر اریک امانوئل اشمیت را سیامند زندی ترجمه کرده است. این کتاب هنوز به چاپ نرسیده، اما مترجم با سلیقه آن را ماشین کرده و به صورت کتاب درآورده است. این شرحیست جالب درباره هیتلر و بر مبنای این فرض ساخته شده که اگر هیتلر در مدرسه هنرهای زیبا مردود نمیشد چه اتفاقی در جهان رخ میداد. به بخش آغازین این کتاب توجه کنید: -آدولف هیتلر، مردود. اعلام نتیجه همان اثر را داشت که ضربهی خطکش فلزی روی دست کودک. -آدولف هیتلر مردود. پرده آهنین. تمام شد. دیگر راه عبوری نیست، برو بگذار باد بیاد. بیرون. هیتلر نظری به اطراف افکند. دهها نوجوان، گوشها به رنگ خون، چانهها منقبض، تنها کشیده و روی نوک انگشتان پا، زیر بغلها خیس از اضطراب، به نگهبان گوش میدادند که سرنوشت آنان را از درون پوشه بیرون میکشید. هیچکس توجهی به او نداشت. هیچکس متوجه عظمت کلام اعلام شده نبود، نزول فاجعه در سالن مدرسهی عالی هنرهای زیبا، ترکشی که کائنات را لرزاند: آدولف هیتلر مردود شده. در مقابل بیتفاوتی این جمع هیتلر به شک افتاد که آیا درست شنیده است. من عذاب میکشم. شمشیری سرد به سینهام فرو رفته، درونم را می درد، خون از پیکر من جاریست و حتی یک نفر هم متوجه این امر نیست؟ هیچکس بدبختی آوار شده در وجود من را نمیبیند؟ با این همه فشار، آیا روی این کره خاکی من تنهاترینم؟ آیا همه ساکنان یک جهانیم؟ نگهبان خواندن نتایج را به پایان برده بود. برگهاش را تا کرد و لبخندی در خلاء به لب آورد. قدبلند زردنبو، درست مثل یک قلمبر خشک، پاها و دست هایی سیخ و کشیده، دراز و بی خاصیت، تقریباً مستقل از تن و به حالتی نهچندان مطمئن آویزان به تنه، محوطه را ترک کرد و به همکارانش پیوست. کار انجام شد. اصلاً ریخت و قیافه جلادها را نداشت، ولی روحیه همان بود. مطمئن به این که حقیقت ناب را اعلام کرده است. کودنی از آن دسته که از یک موش میترسد، ولی حتی لحظهای هم به خود تردید راه نداده بود که با آرامش و در عین خونسردی، بدون لرزشی در بدن اعلام کند: آدولف هیتلر مردود. سال گذشته باز هم همین عبارت هولناک را تکرار کرده بود. ولی پارسال چنین اثر وخیمی نداشت. هیتلر زحمت زیادی نکشیده بود؛ اولینبار بود که در امتحان شرکت میکرد. در حالی که امروز این عبارت در حکم نابودی و فنا بود؛ بیش از دو بار حق شرکت در این امتحان را نداشت. در آینده باز هم در باره این ترجمه، گفت خواهیم داشت. |
نظرهای خوانندگان
برای بررسی یک کار ترجمه باید به دو زبانی که در ترجمه دخیل اند تسلط کامل داشت یا دستکم تسلط زیادی داست. و خیلی از نویسنده هایی که در خارج زندگی می کنند این توانایی را ندارند.
-- ali ، Dec 1, 2009 در ساعت 04:00 PMمن دست کم چند مترجم خوب و عالی در حارج از کشور می شناسم که جزو بهترين ها هستن و کارهاشون هم در ايران منتشر ميشه. داريوش آشوری و خسرو ناقد و سروش حبيبی و مرحوم حميد عنايت.
-- زيلا ، Dec 1, 2009 در ساعت 04:00 PMسلام خانوم پارسی پور
متاسفانه من ایمیل شخصی شما رو ندارم و ناچارم اینجا تقاضای خودم رو مطرح کنم:
حتما در جریان اجلاس جهانی محیط زیست کپنهاگ هستید، متاسفانه این الف.نون. میخواد قدم نحسش رو رو چشمای شهلای ملکه مارگارت دوم (ملک دانمارک) بذاره و هوای کپنهاگ رو آلوده کنه!
برای اعتراض به جمهوری اسلامی و به ویژه شخص الف.نون! ایرانیان آزادیخواه کپنهاگ (بدون وابستگی به گروهی خاص) قصد تدارک تجمعات اعتراض آمیز از ۱۶ تا ۱۸ دسامبر دارن. اینجا ما امکان اسکان رایگان و یا ارزان مهمانان از سراسر اروپا رو فراهم کردیم، امیدوارم شما بتونین در اطلاع رسانی به ما کمک کنید.
چه در سایت شخصیتون و چه در مطبوعات الکترونیکی که با شما همکاری میکنن.
با سپاس
-- Azadi ، Dec 2, 2009 در ساعت 04:00 PMترجمه «کوتوله» بسیار گنگ بود
-- بدون نام ، Mar 3, 2010 در ساعت 04:00 PM