رادیو زمانه > خارج از سیاست > با خانم نویسنده > نوآوری به معنای ندانستن قواعد نیست | ||
پاسخ به چند پرسش نوآوری به معنای ندانستن قواعد نیستشهرنوش پارسیپورتا امشب، یازده اکتبر، برابر با نوزده مهر امکان بازکردن برنامهی شمارهی پنجاه و هفت با خانم نویسنده را نداشتم. این برنامه هفتاد و پنج مورد طرح پرسش و نظر داشت که دوستان نام آن را کامنت گذاشتهاند و من تا امروز هرچه فکر کردم واژهی مناسبی نیافتم.
به هرحال کامپیوتر من به دلیل نامعلومی این برنامه را باز نمیکند. به سراغ کامپیوتر یکی از دوستان رفتم و با شتاب نگاهی به پاسخ و پرسشها انداختم. ظاهرا بحث جالبی میان زاگرس و دارا در جریان بوده است که نشد تمام مطالب را بخوانم. چند نکته در رابطه با آنچه من گفته بودم مطرح شده بود که در زیر پاسخ میدهم: علیرضا نوشته بودند داستان هفده مرد که در منار مسجد شهر مرو پنهان شده بودند دروغ است. آقای علیرضا! من این نکته را در کتاب پنج جلدی «تاریخ مغول» خواندم که اگر اشتباه نکنم رسالهی دکترای استاد نصرالله فلسفی بوده است. بسیار امکان دارد که نام نویسنده را اشتباه نوشته باشم، چون این کتاب را در سال ۱۳۵۵ خواندم و در شهر پاریس. از آن پس هم این کتاب را ندیدهام و ممکن است نام نویسنده را اشتباه نوشته باشم. نکات بسیار مهمی در این کتاب مطرح شده، از جمله این که هنگامی که چنگیز مرد جسد او روی دوش ترکان اویغور به بیابان حمل شد و حسب قوانین مغولی با تابوت در زیر امواج شن مخفی شد، و بعد تمامی این ترکان اویغور روی گور چنگیز کشته شدند. به قراری که میدانیم ترکان اویغور تمدن درخشانی داشتند که در همین مقطع و به دلیل نفرت چنگیز از آنها این تمدن شکوفایی خود را از دست داد. شخصی بدون نام نوشتهاند: این خانم گویا از همه چیز سر در میآورد. آقای محترم! این طور نیست. من از ریاضیات، فیزیک، شیمی، علوم طبیعی و مباحث الکترونیک سر در نمیآورم، و هرگز دربارهی این مسائل سخنی به میان نیاوردهام. اما در مورد تاریخ ایران، محدودهای از مسائل مذهبی، تاریخ چین، اندیشه ی دائوئی، اسطوره، به ویژه اسطورههای سومری، ادبیات معاصر فارسی، بهویژه داستانی اطلاعاتی دارم که به نظرم میرسد میتواند مورد استفاده عدهای قرار بگیرد. برای من روشن نیست که چون نویسندهی داستان هستم چرا نباید حق داشته باشم در زمینههای دیگر اظهار نظر بکنم. باید به اطلاع شما برسانم که من نهتنها در این زمینهها اظهار نظر میکنم، بلکه در برخی از این زمینهها صاحب نظریاتی هستم که ویژهی خودم است و از کس دیگری تا به حال نشنیدهام. چرا نباید این نظریات را عرضه بکنم؟ باید به این مطلب توجه بکنید که اطلاعات عمومی داشتن ابدا به معنای سواد نیست. گفته میشود سواد و حافظهی ماکس وبر، ناقد نظریات مارکس، بسیار بیشتر از خود مارکس بوده. ماکس وبر این قدرت را داشته که در سر کلاس در هنگام ارجاع موضوع، نهتنها نام کتاب و نویسنده را میگفته، بلکه صفحه و سطر مورد بحث را نیز اعلام میکرده. اما گفته میشود که اگر مارکسیسم را یک فیل در نظر مجسم کنیم، انتقادات ماکس وبر در حدود پشهایست که روی تن این فیل نشسته باشد. حالا حتما منبع میخواهید. این نکته را استاد نظامی ناو، متخصص جامعهشناسی در سر کلاس درس در دانشگاه تهران و در سال ۱۳۴۹ بیان کردهاند. از چه منبعی؟ به خاطر نمیآورم. علت تفاوت برخی از نوابغ با دیگران این نیست که آنها سواد بیشتری از دیگران دارند، بلکه این هست که توان تجزیه و تحلیل بیشتری دارند و گاهی از نوعی «علم لدنی» برخوردارند. لائوتزه، خردمند چینی در دو هزار و پانصد سال پیش تنها با استفاده از پنج هزار نقش-واژه مطالبی را بیان کرده است که تا همین امروز قابلیت بحث و بررسی دارد. این نکته را به جهت اطلاع شخصیتهایی میگویم که مرا مسخره کردهاند که از نظریهی «عصبیت قبیلهای» ابنخلدون گفت داشتهام. باید توجه بفرمایید که دانش جامعهشناسی این نظریه را به عنوان یک نظریهی درست پذیرفته است. شماری از افراد نیز از بابت این که قادر نیستم بخش قابلملاحظهای از شعر امروز ایران را شعر بدانم از من انتقاد کردهاند و رسما اعلام کردهاند من حق ندارم دربارهی شعر حرف بزنم. به اطلاع این خانمها و آقایان محترم میرسانم که من نمیتوانم یک شعر را تقطیع عروضی بکنم، چون دانش این کار را ندارم، اما بدون شک قادرم دربارهی تاریخ، جغرافیا و جنبههای روانشناختی و جامعهشناختی شعر هر شاعری اظهار نظر بکنم. همچنین تا حدی میتوانم از فلسفهی این اشعار سخن بگویم. اصولا برای این که باور کنیم شعر سپهری و فروغ شعر خوبیست مجبور نیستیم سوگند بخوریم. همچنین درک این که بیژن نجدی شاعر بزرگیست نبوغ چندانی نمیخواهد. این نکته هم قابل درک است که افراد جوان با علم یا ادعای شاعربودن اشعاری بسرایند. تاریخ اما بسیار بیرحم است و عمر اغلب این اشعار همراه با عمر سرایندهی آنها و حتی کمی زودتر به پایان میرسد. افراد خردمند و باهوش نه این اشعار را میخوانند و نه دربارهی آنها حرف میزنند. من که کمی باهوش و کمی خردمند هستم دربارهی آنها سخن میگویم. این مسئله چند علت دارد: نخست این که دوستانی کتاب شعر خود را برای من میفرستند. دلیل دوم این است که من فکر میکنم اگر دربارهی این اشعار حرف بزنم سرایندگان تشویق میشوند و ممکن است این در پیشبرد کارشان موثر باشد. اما گویا دوستان بسیار نازکدل هستند و کوچکترین انتقادی را برنمیتابند. بر این گمانم که راهحل این موضوع این باشد که من دیگر دربارهی اشعار هیچ شاعری حرف نزنم مگر آن که اشعار را پسندیده باشم. در چنین حالتی نسبت انتقاد کم خواهد شد و شاعر آزار نخواهد شد. اما! اما دوستان دوباره تکرار میکنم، من نمیتوانم حافظ و مولانا و فروغ و سپهری را شاعر بدانم و این شاعران جوان را نیز همپای آنها تصور بکنم، چون بر مبنای تئوریهای گرد و دراز محققان شعر در فرنگستان ماهیت شعر تغییر کرده است. این حرف تنها زمانی درست است که شاعر حرفی بزند که پیشینیان او نگفته باشند. مثلا یک زمان هوشنگ ایرانی از «جیغ بنفش» گفتار در میان آورد و قواعد شعری را شکست. اما اگر شاعر جوان ما دارد حرفی مشابه حرف حافظ را میزند چرا نباید از قواعد شعری تبعیت کند؟ باور کنید تمامی فرنگیانی که زیر اشیای ساده و معمولی امضای خود را به عنوان نقاش یا مجسمهساز میگذارند قواعد کار خود را میشناسند. من ابدا حرفی ندارم که یک شاعر یک رسالهی غلیظ فلسفی بنویسد و نام آن را شعر بگذارد، اما این به شرطیست که بتواند حداقل یک غزل با وزن و قافیه بگوید. نوآوری ابدا به معنای ندانستن قواعد نیست. اما اگر قواعد را بدانیم و بعد نوآوری کنیم آنگاه بهراستی نوآوری کردهایم. حالا از شما میپرسم: آیا من دربارهی اشعار شاعران جوان برنامه تهیه بکنم و یا این گروه را بهکلی کنار بگذارم؟ هنگامی که پاسخ میدهید توجه کنید که بسیاری از این شاعران جوان هیچ ناقدی ندارند که دربارهی آنها بنویسد و بسیاری از آنها هیچ نشریه یا رادیویی در اختیار ندارند تا شعر آنها را مطرح کند. نکتهی آخر را هم بگویم: گرچه من از طریق درآمد رادیو زمانه زندگی میکنم که این بسیاری را اذیت میکند، اما به این علت نیست که از شعر معاصر حرف میزنم. مباحث زیادی وجود دارد که من میتوانم در غیاب شعر دربارهی آنها برنامه درست کنم. |
نظرهای خوانندگان
با درود
-- محسنزاده ، Nov 3, 2009 در ساعت 02:32 PMمشکل اینجاست از میان اینهمه که نوشتههایتان را میخوانند استفاده میکنند و دوستتان دارند کسی حال نداره کامنت بزاره
دوستدار شما
خانم نویسنده عزیز:
-- رویا ، Nov 3, 2009 در ساعت 02:32 PMبا حرفهایتان موافقم. هر انسانی که اهل مطالعه و به ویژه تفکر باشد می تواند و باید در باره مسائل نظری که همینگونه پربار شده و به دست ما رسیده اند، یعنی با نظر دادن و استفاده از نظریات دیگران، صحبت و بحث کند. اینکار موجب باز شدن ذهن انسان و یاد گرفتن می شود که پایانی بر آن متصور نیست، اما پسندیده نیست که انسان نظر خود را چنان قبول داشته باشد که حالتی چنین مغرورانه به خود بگیرد، این با ذات یادگرفتن مغایر است، ما خیلی خوشحالیم که می توانیم از شما چیزهایی بیاموزیم، اما به یاد داشته باشید شما بهترین نیستید، هیچکس بهترین نیست، با تکرار این حرف از غرور فاصله می گیریم که بلای جان روشنفکران است.
با پوزش، امیدوارم خانم پارسی پور گستاخی مرا ببخشید:
گمان کنم شما عبارت یا اصطلاح «علم لدنی» را (که پیش از این نیز در جاهای دیگر آورده اید) با "علم ربانی" اشتباه گرفته اید.
در هر صورت، این دو اصطلاح، بیشتر در متون مذهبی و به ویژه از نوع سنتی آن یافت می شود و هر دوی آنها نیز چندان "علمی" نیستند و مربوط به "علوم دینی و عرفانی" هستند که با »علم نوین« چندان سنخیتی نداشته و شاید حتی هر دو با یکدیگر در تضاد نیز باشند. اما اگر اشتباه نکنم، همان متون دینی و عرفانی، عبارت یا اصطلاح «علم لدنی» را در مورد علوم تجربی و آزمایشگاهی به کار می برند و عبارت دیگر یا «علم ربانی» را در مورد دانشها و عوالم عرفانی و روحانی و خدایی (رب = خدا) استفاده می کنند.
نظریه علمی "امروزی" که بیشتر مبتنی بر »علوم تجربی« است، مشخصاتی دارد و هر چیزی که آن مشخصات را نداشته باشد دیگر علمی نیست منتهی، علمی نبودن یک نظریه یا مطلب هرگز دلیل بر بی ارزش بودن آن نیست و حتی می توان با دید علمی نیز به آن نگریست و آن را تجزیه و تحلیل کرد. با دید غیر علمی هم می توان به مطالب علمی نگاه کرد و در آن باره سخن یا حتی «تحلیل» ارائه داد اما مسلماً غیر علمی بودن چنان نظراتی را نباید از یاد برد.
مفهوم "نابغه" که شما در اینجا به کار می گیرید، مفهومی است بسیار نسبی و حتی تعاریف متعددی دارد هر چند تعریف علمی آن تعریف روشن و تا حد زیادی بسیار "ثابت" نیز هست. گاهی این مفهوم با "نخبه" یا همان elite نیز اشتباه می شود، که خیلی کار درستی نیست چون این دو مفهوم با یکدیگر »مترداف« هستند اما «یکی» نیستند.
به عنوان مثال، طرفداران امام خمینی، وی را فردی نابغه می دانند. از اینشتن هم به عنوان یک نابغه نام برده شده (در حالی که در کودکی وی را -اشتباهاً- کودن به حساب می آوردند) ولی این را هم می دانیم که طرفداران علم نوین و دانش فیزیک که اینشتن را یک نابغه به حساب می آورند به سختی همان عنوان را برای امام خمینی قائل می شوند و بالعکس.
مقایسات و مناقشات بالا، در مورد نقد نویسی و انتقاد (که دو مقوله مرتبط اما متفاوت هستند) نیز صدق دارد: یک نقد علمی موازین و مشخصاتی دارد. انتقاد، که مبتنی بر نقد است اما "نقد" نیست همچنین.
گفتگو در این موارد بسیار می توان کرد و این کامنت به اندازه کافی طولانی شده. حتماً رادیو زمانه می تواند مقالاتی خوب در این مورد تهیه کند.
با احترام،
-- عالم ، Nov 4, 2009 در ساعت 02:32 PMخانوم پارسیپور عزیز
یکی از عواملی که باعث میشود من به رادیو زمانه سر بزنم همین نوشتههای شماست، اینکه شما در حوزهٔ اطلاعاتتون و مطالبی که خوندید و به آنها آگاهی دارید حق نظر دادن دارید یا گاها صاحب نظر نیز هستید به خود شما مربوط است، شما نظر میدهید و دیگران نقد میکنند یا به عبارتی برای شما کمانتر میگذارند ، من از اینکه شما راجع به این مساله جبهه گرفتید کمی جا خوردم شما به عنوان برنامه ساز و صاحب تریبون حق هرگونه اظهار نظر و نگارش را دارید و شنوندگان شما نیز حق اظهار نظر حال اگر ادبیات بعضی از دوستان جالب نیست روشهای دیگری برای برخورد وجود دارد، مطمئناً در جایگاهی که شما هستید (از لحاظ علمی) کمی صبر و حوصله داشتن بد نیست چون به عقیدهٔ من روشنفکر هر چه فاصله ش را با مردمش کمتر کند بیشتر قابل فهم خواهد بود و نیز بلعکس حس بهتری نسبت به جامعهاش خواهد داشت در مورد شعر هم با شما کاملا هم عقیده هستم به نظر من در جایگاهی که شعر از استاندردی چنین بالا بار خوردار است لقب شاعر را یدک کشیدن پشتوانهای عظیم ،کارنامهای درخشان و جراتی بالا میخواهد.(البته خانوم پارسیپور عزیز در کشوری که حنا مخملبف در ۱۳ سالگی اولین کتاب شعرش را چاپ میکند ، یا عباس کیارستمی روایتی آنچنانی از حافظ دارد شما خود بخوانید حدیث مفصل از این مجمل).
با سپاس
-- HR ، Nov 4, 2009 در ساعت 02:32 PMشما هر کاری، دقیقاً هر کاری که بکنید باز یک عده ای ناراحت می شن و ممکنه بین اونها آدم پر رو هم پیدا بشه. شما چرا کاری را که درست می دونین را انجام نمی دین؟ فارغ از اینکه کی چی می گه! اگه کسی خوشش نمی آد خوب نخونه. بره جنس مطلوب خودشو پیدا کنه. طلبکار که ما نمی تونیم باشیم. ممیزی هم نیستیم. حق انتخاب داریم که بخونیم یا بریم! هر وقت کامنت ها رو می خونم از خودم می پرسم: این هایی که اینقدر طلبکار و متوقع و ناراضی هستن از کجا به خودشون حق می دن؟ روی چه معیاری؟ !!!
-- نغمه ، Nov 5, 2009 در ساعت 02:32 PMبه نغمه
-- بدون نام ، Nov 7, 2009 در ساعت 02:32 PMروی معیار عقل سلیم...
به "بدون نام"
لطفاً "معیار عقل سلیم" را روشن تر بیان فرمایید.
(هر سه کلمه {معیار / عقل / سلیم} نیز که به سلامتی و مبارکی و میمنت، از کلمات زبان بسته و بی نرمش (بلا انعطاف) عربی هستند!
سلامتی / مبارکی / میمنت هم عربی است!
ای کاش می شد همگی ما از واژگان زیبا و آزاد و زبان پر نرمش و گسترده تر پارسی بیشتر بهره می جستیم! چه بسا که حتی نگرش و رایزنی ما نیز جور دیگری می بود!)
از دیدگاه من، HR بسیار درست می گوید: بگذار هر که هر چه دلش خواست بگوید و هر کس هم هر طور که درست انگاشت برداشت کند.
-- آوا ، Nov 7, 2009 در ساعت 02:32 PMممنون از خانم پارسی پور عزیز که بر نتافتن های جوانانه ی ما را با صبوری پاسخ داده اند هرچند مایه ی علمی هم داشته باشد و از این خوشحالم و از این بابت تشکر می کنم و محض اطلاع شان باید بگویم بله از نسل من خیلی ها نمی توانند یک غزل با وزن با قافیه وبگویند و این خیلی مشکل بزرگی ست . قابل توجه تان هم این که من خودم شعر را باغزل شروع کرده ام و تسلط قابل قبولی بر عروض و بدیع و بیان دارم . امیدوارم که قلم تان همیشه پایدار باشد . صدایتان رسا و توانایی تان پایان ناپذیر .
-- پویا عزیزی ، Nov 8, 2009 در ساعت 02:32 PM