رادیو زمانه > خارج از سیاست > با خانم نویسنده > عوامل اجتماعی اعمال خشونت | ||
عوامل اجتماعی اعمال خشونتشهرنوش پارسیپورگفته شد که در مسأله اعمال خشونت باید به عامل انسانی (روانی) و عوامل محیطی (اجتماعی) توجه کرد. دیدیم که «هردوی این عوامل، در طول تاریخ، سببساز پرخاشگری و خشونتهای فردی و جمعی بودهاند.»
در مورد عامل انسانی (زیستی و روانی) دیدیم که آن را ذاتی، سرشتی، ماهوی، ماهیتی، فطری، ژنتیک و «میراث روانی» نیز نامیدهاند و در نتیجه برخی براین باور بوده و هستند که امیدی به محو یا کنترل این «خوی و غریزه پرخاشگرانهی حیوانی» نیست، و انسان گرگ انسان باقی میماند، چرا که این گرگ وارگی جزئی از طبیعت انسان است. از جمله کسانی که با تفاوت و اختلاف نظر در عرصههایی براین عقیده بودند میتوان از ماکیاولی، هابس، هگل، نیچه، فروید، یونگ و بسیاری دیگر نام برد. اما عوامل محیطی (اجتماعی) را عوامل کسبی نیز نامیدهاند. کسانی که عوامل محیطی (اجتماعی) را سبب بروز عدم تحمل میدانند براین باورند که «ماهیت انسان امر مجردی نیست که ویژه یک فرد خاص انسانی باشد، ماهیت انسان در واقع عبارت است از مجموعهی کلیه مناسبات اجتماعی.» در واقع اندیشه و رفتار انسان پیش از هرچیز ساخته و پرداختهی محیطش و نهادها و ارگانهای اجتماعی است. انسان یک موجود اجتماعی است و انسانیت وی از اجتماعات او جدا نیست. میتوان روسو، پرودون، انگلس، مارکس و مارکوزه را از طرفداران و پرورندگان این نظریه دانست. از نظر این نظریهپردازان اصحاب معتقد به عوامل روانی و سرشتی در بروز رفتارهای پرخاشگرانه و خشونتآفرین، انسان را یک موجود طبیعی و یک واحد بیولوژیک میپندارند نه یک موجود اجتماعی، و به قلمروهای روانی (همچون ناخودآگاه) و پارهای غرایز و روندهای ذهنی و روانی پر بها میدهند. مهمترین عوامل اجتماعی عبارتند از: الف) عامل سیاست، زیادی خواهیهای سیاسی میتواند سبب بروز خشونت شود. اگر قدرت سیاسی نابردبار، خود محور و خودخواه باشد با جاری کردن چنین ویژگیهایی در جامعه، مبلغ و مروج نابردباری، خود محوری و خودخواهی خواهد شد. چنین سیستمی میتواند عدم تحمل و خشونت را سازمان دهد و همنوعکشی را امری عادی و توجیهپذیر بنمایاند. در طول تاریخ ایران ما اغلب مواجه با چنین اندیشه سیاسی بودهایم، به ویژه آنجا که سیاست با سنتهای عقب مانده و مذهب درآمیخته است. نقرهکار در تعریف قدرتهای سیاسی در ایران، در اکثر مقاطع تاریخی، با نقل از ویلهلم رایش در روانشناسی تودهای فاشیسم به این نتیجه میرسد که بیان سیاسی عبارت است از ذهنیت «انسان کوچک» به بندگی کشانده شده و مشتاق اقتدار که در عین حال دارای گرایشهای طغیانگری نیز هست. این نظریه در بعضی از مقاطع تاریخ ایران درست به نظر میرسد. اما باید توجه کرد که در بیشترین زمانهای تاریخ قبایل مهاجم ایجاد کننده حکومت بودهاند، و در واقع اغلب «بیگانه» رهبری کشور را در دست داشته است. این ویژگی تاریخ ایران در کتاب نقرهکار آن طور که باید مورد بررسی قرار نگرفته است. ب) عامل مذهب، نقرهکار در این مورد میگوید: «مذهب نقشآفرینترین و مهمترین عامل در پیدایی عدم تحمل، نابردباری در رابطه با دگراندیشی و دگر رفتاری است. در این زمینه در پانوشت به همجنسگرایان اشاره میکند که در تمامی مذاهب جهان مورد ضرب و شتم و خشونت هستند. فصلی از کتاب به برشماری ویژگیهای مذهب اسلام در زمینه ترویج خشونت اختصاص یافته است. در ادامه در همین زمینه به آئین زرتشت و یهود نیز اشاره میشود. او ایدئولوژی را نیز جزئی از حالت مذهبی دانسته و با نقل از لوئی آلتوسر مینویسد: ایدئولوژی نیز در تاریخ همچون مذهب عمل کرده است. آنجا که چون مذهب، سیستم عقاید و تصوراتی لایتغیر و یگانه حقیقت مینماید و بر فکر و رفتار فرد و یا گروه اجتماعی مسلط میشود. ج) عوامل اقتصادی، به ویژه فقر، گرسنگی و بیکاری نقش پراهمیتی در بروز عدم تحمل و خشونت اعمال میکنند. مالپرستی نیز از سویی توانسته است عاملی خشونتزا شود. جامعهای از هم گسیخته از نظر اقتصادی، جامعهای نابردبار و خشن خواهد بود. نابرابری و بیعدالتی در عرصهی اقتصادی زمینهساز نابردباری، عدم تحمل و خشونت در جامعه است. د) عوامل جغرافیایی، در اینجا نقرهکار به مسأله مهمی اشاره میکند که گرفتاری ویژه تمامی نقاط بیابانی جهان است. «فلات (که احتمالاً منظور بیابان است) سرزمین خشونتآفرینی است، پراکندگی وسیع و دوری قومهای جامعه از یکدیگر خودمحوری و خودگرایی را دامن میزند. گاه تعدد اقوام و فرهنگهای گوناگون نیز نوعی خودبینی و درونگرایی فرهنگی و قومی پدید آورده است. نقرهکار این بحث را باز نمیکند که به نظر من در موقعیت ویژه ایران شاید اگر مهمترین عامل نباشد یکی از مهمترین عوامل است. بدون شک جغرافیا را باید از دو سو مورد بررسی قرار داد: اکولوژیکی (بوم شناختی) و جغرافیای سیاسی. حالت بیابانی ایران در ترکیب با جغرافیای سیاسی ویژه آن از عوامل اصلی رشد خشونت، و در عین حال رشد حالتی است.که میتوان آن را «عجز» توصیف کرد. به طور مثال در مقطع حملات مغولها جامعه ایران دچار حالت عجز میشود. شاید بیاغراق بتوان گفت جامعه ایران هنوز از عوارض این حالت در رنج است. در موقعیت بهتری در این باره گفت خواهم داشت. و) عوامل ملی، قومی و نژادی: ملیگرایی و قومگرایی اگر در حد اعتدال و احترام به ملل و اقوام و حقوق آنها باشد، کمک کننده به نزدیکی، وفاق و وحدت فرهنگی و سیاسی خواهد شد. آنچه اما در جامعه ما گذشته و میگذرد بیتعادلی در این عرصه است. تأکید افراطی بر ملیگرایی و قومگرایی از یک سو، و از سوی دیگر نادیده گرفتنشان را شاهد بودهایم (سویی پان ایرانیسم و سوی دیگر انترناسیونالیسم پرولتری که حزب توده ایران تبلیغ می کرد، سویی تمرکز قدرت و مرکزگرایی افراطی و سویی دیگر مرکز گریزی قوم مدارانه) ملیگرایی و قومگرایی افراطی خود برتربینی و خود مداری و «بیگانه ستیزی» و عدم تحمل دیگر ملل و اقوام را ره آورد خواهد داشت. ر) حمله بیگانگان اشغالگر، به ویژه اگر توأم با شکست باشد منجر به دگرستیزی خواهد شد. حملات بیامان تاریخی از سویی ناشکیبی و نابردباری در برابر بیگانگان را پدید میآورد و از سوی دیگر به خودگرایی و درونگرایی سوق میدهد. بخش نهایی کتاب باز گفتاری در باب خشونت را به همراه دارد. کتاب در عین حال دارای عکسهای قابل تأملی است که ارزش تاریخی دارند. تهیه این کتاب از طریق نشر البرز در آلمان امکانپذیر است. کسانی که قصد تماس با نویسنده را دارند میتوانند با این ایمیل مکاتبه نمایند:mnoghrekar@hotmail.com |