رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۰ خرداد ۱۳۸۸
با خانم نويسنده ـ شماره ۴۹

تمرکز دوربین فرانسویان بر زنان چادر سیاه بود

شهرنوش پارسی‌پور

سیامند زندی با کوششی درخور ستایش کتاب «سهم دیگری» نوشته اریک امانوئل اشمیت را به فارسی برگردانده‌اند. ایشان می‌نویسند که وقت برنامه من دائم در اختیار آثار مربوط به ادبیات فارسی بوده است و به ترجمه توجه زیادی نداشته‌ام. البته علت این امر این است که از آغاز بنا بر این بوده است که آثار فارسی معرفی شود.

Download it Here!

اما شک نیست که من از ترجمه هم استقبال می‌کنم. سیامند زندی در معرفی اریک امانوئل اشمیت نوشته‌اند: او در ایران بیشتر از طریق داستان‌های کوتاه خود شهرت یافته. یکی از آثار او به نام «مسیو ابراهیم و گل‌های قرآن» تاکنون توسط چهار مترجم و چهار ناشر به چاپ رسیده و البته هیچ یک نام واقعی کتاب، یعنی «گل‌های قرآن» را به کار نبردند و عموماً آن را «آقا ابراهیم و گل‌های کتابش» و یا چیزی از همین نوع ترجمه کردند که قابل درک است.

مجموعه داستان کوتاه این نویسنده در کتابی به نام «گل‌های معرفت» به ترجمه‌ی سروش حبیبی توسط نشر چشمه مدتی قبل منتشر شده است. آخرین ترجمه‌ی «آقا ابراهیم و...» توسط عباس معروفی در خارج از کشور در دست کار است. این نویسنده فرانسه زبان است و از شخصیت‌های معتبر و مطرح امروز فرانسه است.

در ارتباط با کتاب «سهم دیگری» اشمیت در پایگاه اینترنتی‌اش می‌گوید برای سفری به اتریش رفته بود و در آنجا دانشجوی جوانی که وظیفه راهنمایی او را برعهده داشته در کافه‌ای به او می‌گوید که این کافه در دورانی که هیتلر مشغول آماده‌سازی خود برای امتحان ورودی هنرهای زیبا بوده، در حکم پاتوق او بوده است. می گوید آنجا به طنز گفتم حیف که قبول نشد.

بعدها در تنهایی با خود فکر کردم که اگر قبول می‌شد چه اتفاقی می‌افتاد؟ از همین روی در کتاب «سهم دیگری» دو شخصیت هم‌زمان و به طور موازی زندگی می‌کنند، یکی آدولف هیتلر که جهان را به آتش می‌کشد و یکی آدولف ه. که نقاش است.

مترجم کتاب را پنج سال پیش به فارسی برگردانده است. کتاب چهار سال پیش به وزارت ارشاد معرفی شده که مورد قبول قرار نگرفته. درنتیجه مترجم واژگانی را که پیچیده کرده بود تا کتاب مجوز پیدا کند به حالت طبیعی درمی‌آورد. مثلاً واژه بالاپوش به لباس زیر زن تغییر شکل می‌دهد. مترجم کوششی در چاپ کتاب در خارج از کشور ندارد اما می‌کوشد آن را به خواننده ایرانی معرفی کند. می‌توانید با ای‌میل:siamand@yahoo.com با ایشان تماس بگیرید.

برای آشنایی با سبک کار نویسنده و مترجم چند جمله‌ای از آغاز کتاب را ذکر می‌کنم:

ـ آدولف هیتلر، مردود.
اعلام نتیجه همان اثر را داشت که ضربه‌ی خط کش فلزی روی دست کودک.

ـ آدولف هیتلر، مردود.

پرده‌ی آهنین. تمام شد. دیگر راه عبوری نیست، برو بگذار باد بیاد.

بیرون.

هیتلر نظری به اطراف افکند. ده‌ها نوجوان، گوش‌ها به رنگ خون، چانه‌ها منقبض، تن‌ها کشیده و روی نوک انگشتان پا، زیر بغل‌ها خیس از اضطراب، به نگهبانی گوش می‌دادند که سرنوشت آنان را از درون پوشه‌‌ای بیرون می‌کشید. هیچ‌کس توجهی به او نداشت. هیچ‌کس متوجه عظمت کلام اعلام شده نبود، نزول فاجعه در سالن مدرسه‌ی عالی هنرهای زیبا، ترکشی که کائنات را لرزاند، آدولف هیتلر مردود شده.

ژاسمن یا یاسمن نوشته‌اند: نقش زنان چادر سیاه در آغاز انقلاب بسیار اندک بود. ایشان در ایران در تظاهرات شرکت می‌کردند و این مسأله را با چشم خودشان شاهد بوده‌اند. یاسمن عزیز، من از فرانسه به انقلاب ایران نگاه می‌کردم. تمرکز دوربین فرانسویان معطوف به نشان دادن زنان چادر سیاه بود و الحق باید گفت که جمعیت قابل ملاحظه‌ای از این زنان در این انقلاب مشارکت داشتند.

من بر این پندارم که یکی از دلایل انقلاب سال پنجاه و هفت اختلاف عمیقی بود که در خانواده‌های سنتی ایحاد شده بود. در این خانواده‌ها با تحصیلات زن مخالف هستند (بودند)، اما ناگهان حضور زنان ایرانی در تمامی عرصه‌ها بر روان این خانواده‌ها تأثیر گذاشته بود و دیگر نمی‌توانستند با گفتن این‌که دانشگاه همان روسپی‌خانه است زنان و دختران خود را آرام کنند.

در نتیجه باید به میدان می‌آمدند که آمدند، و بعد تلاش بیهوده‌ای کردند تا زنان را به خانه باز گردانند که نشد. به این مسأله توجه کنید که جمع قابل ملاحظه‌ای از زنان چادر نمازی نیز در مقطع انقلاب با پوشیدن چادر سیاه به جمع زنان سنتی پیوستند.

آقای بدون نام نوشته‌اند که نام «آپسو» فارسی نیست و امکان ندارد که اقوام ایرانی زودتر از سه هزار سال پیش به فلات ایران رسیده باشند. بعد هم نوشته‌اند که من با نوشتن این مطالب قصد داشته‌ام حس برتری‌جویی پارسی ـ ایرانی ـ آریایی خود را ارضا کنم.

دوست ناشناس که نمی‌دانم چرا نام خود را ذکر نکرده‌اید: من به بخش دوم مطلب شما نخست پاسخ می‌دهم. اینجانب اطلاع دارم که هم خون عربی، هم خون ترکی و هم خون مغولی در رگ‌های من جاری است. البته با اجازه شما چند قطره‌ای هم خون آریایی به این مجموعه اضافه می‌شود.

اما از این گذشته مطلب در مورد «آپسو» را من از طریق «گوگلیدن» در بخش «سومر» خواندم. آنجا به زبان فصیح انگلیسی نوشته‌اند که این واژه آپ همان واژه آب فارسی است. پس محققان غربی این نکته را پیدا کرده‌اند و نه من. اما توجه بفرمایید که در سه هزار سال پیش قبایل آریایی در ایران و سومر نخستین حکومت خود را ایجاد کرده‌اند (منظورم حکومت ماد است).

کمی عجیب است که قبیله‌ای امروز به یک سرزمین برسد و فردا حکومت ایجاد کند. و اگر این فرضیه درست باشد که ایرانیان از آسیای مرکزی آمده باشند در نتیجه زمان درازی باید طول کشیده باشد تا به غرب ایران فعلی رسیده باشند (مثلاً میان پانصد تا هزار سال).

برای درک این معنا می‌توان به مهاجرت امروزی ایرانیان توجه کرد. از زمانی که حاجی واشنگتن در آمریکا به تبعیت این کشور درآمد صد و پنجاه سال می‌گذرد. در مقطع سده نوزدهم که هم ماشین بخار و هم قطار و هم کشتی‌های بخاری اختراع شده‌اند صد و پنجاه سال طول کشیده تا مهاجرت به آمریکا جنبه عام پیدا کند.

اما همین اکنون نیز ما نخبگان خود را به آمریکا و اروپا می‌فرستیم. امواج مردمی در قالب روستایی و کشاورز و کارگر هنوز به این کشور نرسیده‌اند. حالا به عصری بازگشت کنید که حتی اسب دست‌آموز نشده، چون اگر شده بود رد پای او در اسطوره‌های سومری پیدا می‌شد. در این حالت حرکت چقدر کند خواهد بود؟

خود اسطوره آفرینش سومریان به خوبی نشان می‌دهد که قومی تازه به سومریان وارد شده است. من برنامه آینده را اختصاص خواهم داد به این اسطوره و از این زاویه به آن نگاه خواهیم کرد که چگونه چنین چیزی ممکن است.

و حالا یک پرسش از شما: تا جایی که چشم تاریخ کار می‌کند ما در ایران هستیم. اکنون چه اشکالی دارد که بگوییم نه سه هزار سال پیش، بلکه پنج هزار سال پیش آمده‌ایم؟ تقی عزیز، خط سومری خوانده شده‌. واژه‌نامه آن نیز منتشر شده است.

البته این کار با اشکالات فراوان انجام گرفته است. این خط تصویری نیست و یکی از نخستین خط‌های میخی است. تا جایی که ذهنم کار می‌کند دانشگاه فیلادلفیا این واژه‌نامه را منتشر کرده است.

Share/Save/Bookmark

ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسی‌پور، کتابی بفرستند، می‌توانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند:

Shahrnush Parsipur
C/O P.O. Box 6191
Albany CA 94706
USA

نظرهای خوانندگان

اشاره سرکا خانم پارسی پور به حاجی واشنگتن قابل توجه است. زیرا مطمئن نیستم که به غیر از اینکه سفیر ایران در امریکا بود هرگز تابعیت امریکایی را قبول کرده باشد. موضوع مهاجرت ایرانیان به امریکای شمالی موضوع جالبی است. وجای تحقیق دارد. جایی خوانده ام اولین مهاجران ایرانی به امریکا گروهی از ارامنه بوده اند که در دهه ١٨٨٠ وارد امریکای شمالی شمالی شده اند .سند ذکر میکرد که مدارک ان در کتابخانه های رسمی ایالات متحده و کانادا موجودند.

-- بدون نام ، Jun 9, 2009 در ساعت 08:00 PM

در جائی خواندم که حاچی واشنگتن به تبعیت آمریکا درمی آید. درمورد ارامنه اطلائی ندارم. اما مسئله جالبی در مورد یک ایرانی وجود دارد که در برنامه با خانم نویسنده شماره 51 مطرح خواهم کرد.

-- شهرنوش پارسی پور ، Jun 10, 2009 در ساعت 08:00 PM