رادیو زمانه > خارج از سیاست > با خانم نویسنده > چرا نمیتوانستهام فیلسوف باشم | ||
چرا نمیتوانستهام فیلسوف باشمشهرنوش پارسیپورحمید حیاتی متنی ادبی ـ فلسفی برای من فرستادهاند که در وبلاگ ایشان منتشر شده است. این متن زیر عنوان «بینامتنیت» ویژگی یافته. بینامتنیت ترجمه واژهی Intertextuality است. متن به اتکای آثاری از گراهام آلن، رولان بارت، بابک احمدی، لکان، دریدا، کریستوا، مایکل پین و مانی حقیقی تدوین شده و روشن است که تا چه حد باید مشکل نوشته شده باشد.
اغلب افراد نامبرده شده در بالا مشکل نویسند، به ویژه رولان بارت که خود فرانسویان نیز در درک و فهم آثار او دچار اشکال هستند. به هر حال متن با این چند جمله آغاز میشود: «عقیده متعارف بر این است که هر متن ادبی میبایست دارای معنی باشد. فرآیند اخذ معنی توسط مخاطب از متن را تأویل یا خوانش مینامند. اما با وجود ظاهر بدیهی، این عقیده در نظریه ادبی و فرهنگی معاصر به چالش کشیده شده است. روی هم رفته، آثار ادبی براساس نظامها و رمزگان و سنتهای ایجاد شده توسط آثار ادبی پیشین بنا میشوند. دیگر نظامها و رمزگان و سنتهای هنری در شکلگیری معنای یک اثر ادبی حائز اهمیت هستند و اصولاً بدون در نظر گرفتن آنها ما قادر به دریافت معنی از متن نمیبودیم. این نشان میدهد که متنها، خواه ادبی، خواه غیر ادبی فاقد هرگونه معنای مستقل هستند. متون درواقع متشکل از همان چیزی هستند که نظریهپردازان امروزی آن را امر بینامتنی مینامند. در واقع تأویل یا خوانش متن، ردیابی همان نظامها، رمزگان و سنتهای فرهنگی است که ما آنها را کشف معنی میدانیم. به تعبیری بینامتنیت همان نظریه ادبی و فرهنگی مدرن در زبانشناسی قرن بیستم است که ریشه در کار زبانشناس معروف، فردیناند دوسوسور دارد...» البته من با اجازه حمید حیاتی چند نقطه و ویرگول به این متن اضافه کردم. این نکته نیز قابل ذکر است که این چند جمله سادهترین بخش این متن را تشکیل میدهد. مشکل دیگر اشکالات نگارشی است که متن را مشکلتر کرده. مثلاً درک کامل این بخش از متن برای من مشکل بود: «سوسور در دورهی زبانشناسی عمومی که در سال ۱۹۱۵ انتشار یافت بار دیگر به این پرسش بنیادین پرداخت که نشانه زبانشناختی چیست؟ او با تقسیم نشانه به اجزایش نشانه را همچون سکهای انگاشت که یک روی آن دال (صوت ـ تصویر) و روی دیگر آن مدلول (مفهوم) است. این نکته نشان میدهد که معنای نشانه غیر ارجاعی است. یک نشانه حاکی از ارجاع یک واژه به یک شیی در جهان نبوده بلکه آمیزش دال و مدلول است. ما در را به خاطر آن به کار نمیبریم که لفظاً به اشیایی درخت مانند tree در انگلیسی واژه تداعی کننده یک مفهوم معین است. پس در این (tree) جهان اشاره دارد به کاربرد دال آن صورت. باید نتیحه بگیرم که نشانهها اختیاریاند، و معنامندیشان نه به خاطر کارکردی ارجاعی، بلکه به خاطر کارکردشان در نظام زبانی موجود در هر موقعیت زمانی است. این زبان موجود در هر وهلهی زمانی است که به عنوان نظام همزبانی زبان مورد استناد قرار میگیرد، نه عنصر در زمانی زبان که در طول تاریخ تحول مییابد...» من در درک این جملات اشکال داشتم. با حمید حیاتی تماس گرفتم و پرسیدم. ایشان یکبار دیگر متن را برای من فرستاد که باز در درک آن اشکال داشتم. به طور کلی در درک این متن اشکال داشتم. البته روشن است که این فیلسوفان زبانشناس کارشان درست است. اشکال از امثال من است. اما واقعیت این است که من اغلب در هنگام خواندن متنهای مشکل دچار این پندار میشوم که این متنها به عمد مشکل نوشته میشوند. البته این تقصیر حمید حیاتی نیست. ایشان تنها هدفش انتقال اندیشه این شخصیتها به ما بوده است. اما چرا خود این شخصیتها تا این حد مشکل مینویسند؟ شاید برای آنکه من خواننده باور بدارم که افرادی نشستهاند و دارند به طور جدی فکر میکنند. به چند جمله دیگر از این متن توجه کنید: «... با آنکه فرمالیسم در صدد تشریح "ادبیت" آثار ادبی و زبانشناسی سوسوری در صدد تبیین زبان به عنوان یک نظام همزبانی بوده، به زعم باختین هردو رویکرد این نکته را نادیده میگیرند که زبان در موقعیتهای مشخص موجودیت دارد. باختین میگوید زبانشناسی سوسوری بدون چنین توجهی به خصوصیت اجتماعی، همچنان در حد چیزی میماند که میتوان آن را عینیتگرایی انتزاعی خواند، و واژه وجهه اجتماعی و انسانمدار خود را از دست میدهد...» من بسیار علاقهمند بودم این متن را که خواندم برای خوانندگان خلاصه کنم، اما درست به دلیل ساختار پیچیده متن قادر به انجام این کار نشدم. همین جا به حمید حیاتی هشدار میدهم که اگر بناست متن مشکلی را تعریف کنیم باید به روشی انجام دهیم تا حتی الامکان ساده شود. در غیر این صورت به شکل متنی که تنها معدودی از افراد آن را میفهمند باقی خواهد ماند. من چند جمله دیگر را هم مینویسم و از حمید حیاتی میخواهم که همین چند جمله را به صورت ساده برای ما بنویسند و بفرستند تا چاپ شود: «کریستوا در تحلیل سیمولوژی (نشانهشناسی) سوسوری به نقد مدلول معین و ثابت میپردازد. مدلولهای مورد بحث در نشانهشناسی ساختارگرا اسطورهها، سنتهای فرهنگی شفاهی، متنهای ادبی و در واقع هر متن فرهنگی را به صورت علمی تحلیل میکرد و مدعی بود که چون دالها هر لحظه در یک نظام همزمانی حضور داشته و ایفای نقش میکنند در نتیجه مدلولهای تعیینپذیری را میتوان برای آنها مهیا کرد. به زعم کریستوا این دیدگاه از این واقعیت اجتناب میکند که دالها متکثر و آکنده از معنای تاریخیاند و همچنین سوق مدلول به طرف عینیتگونگی آن ما را از توجه به سوژه انسانی بازسلاسس میدارد. نظریهی پسا ساختارگرا به طور عام و...الی آخر» شک نیست اگر این متن را به دقت بخوانیم و دوباره آن را ساده بنویسیم قابل درک خواهد شد. من بسیار آرزو داشتم که وقت این کار را میداشتم، اما بدبختانه غم نان اجازه چنین کاری را نمیدهد. در عین حال با خواندن این متن متوجه شدم که چرا در زندگی نمیتوانستهام فیلسوف باشم. چنین به نظر میرسد که فیلسوفان از جنم ویژهای هستند، و مسایلی که در آن میپیچند به گونهای است که زبان مشکلی را طلب میکند، اما نمیدانم چرا من فکر میکنم مشکلترین مسایل را میتوان به گونهای بیان کرد که همه درک سادهای از آن داشته باشند. این کار شدنی است. از حمید حیاتی سپاسگزارم که فرصتی فراهم آورد تا باب این بحث باز شود. و پرسش این است: آیا به راستی فلسفه نیازمند زبان مشکلی است؟ کسانی که علاقهمند به تماس با حمید حیاتی هستند میتوانند از این ای ـ میل استفاده کنند: hamidhaiati@gmail.com شاید در عین حال بشود برنامه ویژهای در رادیو زمانه برای فیلسوفان در نظر گرفت. این برنامه میتواند مخاطبان اندک خود را داشته باشد و برای همه این فرصت را فراهم کند تا در صورت علاقه به این برنامه گوش دهند. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur |
نظرهای خوانندگان
من هم معتقدم که برخی نویسندگان و روشنفکران، به ویژه آنانی که متعلق به سنت فرانسوی هستند، به عمد زبانی مغلق را به کار می برند. شاید به این ترتیب تلاش دارند فاصله ی خود را از خواننده حفظ کنند و به نوعی بر او حکومت کنند. من هم معتقدم که بسیاری از این مطالب را می توان خیلی ساده تر، و بدون هزینه کردن از دقت و عمق مطلب، ارائه داد. گاهی لفظ ایشان چنان پیچیده و نامفهوم است که به نظر می رسد خود ایشان هم چنان مجذوب آکروبات بازی های زبانی خودشان شده اند که یادشان رفته برای چه قرار بوده که لب به سخن بگشایند.
-- مهدی ، Jun 3, 2009 در ساعت 01:35 PMولی در مورد نویسندگان و روشنفکران ایرانی این امر با مشکل دیگری هم قرین شده است، و آن اینکه بسیاری از روشنفکران و فارغ التحصیلان دانشگاهی ایرانی زبان فرانسه نمی دانند، سهل است به انگلیسی هم تسلط درخوری ندارند، و غالباً آرای فلاسفه فرانسوی را از طریق ترجمه های فارسی، که بعضاً از ترجمه ی مضاعفی از انگلیسی هستند، کسب می کنند. لذا از آنجا که خواننده ی این ترجمه ها معمولاً بعد از تلاشی بسیار برای فهم آنچه می خواند در نهایت به درک کاملی از مطلب نائل نمی شود، این ابهام در متون تالی هم ادامه خواهد یافت.
البته متونی هم هستند که فهم آنها به دانشی زمینه ای نیاز دارد و به اصطلاح به زبان فنی نگاشته شده اند که البته طبیعی است که این متون دشوار باشند.
در اینجا بنده ابداً نظرم در مورد نویستده ی محترم این مطلب نبوده است و فقط مطالبی کلی را که به نظرم رسید به مشارکت گذاشتم.
مشکل نویسان بلکه نامفهوم نویسان زیادی در 20 سال گذشته در زبان فارسی پیدا شده اند.انها اغلب مترجمان بدی هستند که فکر میکنند متفکران خوبی هستند. استاد ان ها بابک احمدی است.جالب این جاست که برخی ازمتفکران دست دوم این نحله از روی ترجمه فارسی دوباره ترجمه می کنند وکارشان زارتر است.از شما بسیار سپاسگزارم که این اسیب بزرگ حوزه فلسفه و به ویزه ادبیات را مطرح کردید.فارسی نویسان دانشمند به خودتان بیایید.
-- ماکان ، Jun 3, 2009 در ساعت 01:35 PMاز دکتر آلبرت پینس که از کانت شناسان بزرگ و احتمالاً بهترین آنها هست چنین نقل است: "هر چه بیشتر در کانت فرو رفتم و بیرون آمدم و بارها و بارها این عمل را تکرار کردم، کمتر به عمق آن رسیدم! به راستی که دنیای فیلسوفان و بخصوص دنیای کانت دنیایی است تاریک که شاید حتی خود آنان هم نتوانند آن را برای ما روشن کنند."
-- منطقی ، Jun 3, 2009 در ساعت 01:35 PMخانم پارسی پور عزیز، چند نکته که با خواندن این مطلب به نظرم رسید بگویم:
- این متن های حاوی کلمات دال و مدلولول و بینامتنیت و دریدا و سوسور یک فشن روشنفکری شده که از نیمه ی دوم دهه ی هفتاد در ایران با آثار بابک احمدی به جامعه ی روشنفکر-بعد-از-این شناسانده شده است.
- ژورنالیسم متفرعن اسم مناسب تری برای این حدیث مکرر است تا فلسفه به معنای یک فعالیت فکری برای نظم و نسق دادن به جغرافیاین مفهومی ما. نظریه پردازی هایی که آبخشور این ژورنالیسم بوده از حوزه ی نقد ادبی (که البته در سنت فرانسوی با فلسفه در هم تنیده است) می آیند و ربط مشخصی با فلسفه به معنای متعارف کلمه یا جامعه شناسی یا سیاست یا حتی زبان شناسی معاصر ندارند.
چون با این ادبیات می توان با کلمات دهن پر کن و رعب انگیز درباره ی چیزهایی که کسی از آن سر در نمی آورد داد سخن داد برای جوانان جویای نام که جایی در کلوپ امن و راحت روشفنکری وطن می جویند راه میانبر دلپذیری است.
- اگر حشو و زوائد مرعوب کننده ی داستان را در بیاورید می بینید که یک حرف معقول و البته واضح این فلسفه ی دال عدسی این است که مثلا ممکن بود چیزی که می گوییم(گربه) را می گفتم (طرقه). برچسب هایی که ما برای نامگذاری به کار می بریم اختیاری هستند. در روایت ژورنالیستی قضیه از این نکته ی بدیهی نتیجه می گیرند که معنای (گربه) هیچ گاه قابل دستیابی نیست بلکه شما فقط در چارچوب متن است که گربه معنا پیدا می کند! این داستان را مثل طوطی هزاران بار تکرار کرده اند. کسی از این روشنفکران به خودش زحمت نمی دهد بپرسد که مثلا کودک در کدام متن کلمه ی گربه را یاد می گیرد؟ بدون اینکه یک واو به داستان اضافه کنند مشعوف نسبیت گرایی فرهنگی می شوند (چون به هر حال چیز پست مدرن و شیکی است!) و حتی برای نسبیت گرایی معرفتی دیوانه هایی مثل بودریار (از شیوخ پست مدرن!) کف می زنند که ادعا کرده جنگ خلیج هم واقعا اتفاق نیفتاد بلکه یک جنگ نشانه ها بود که برای شناخت آن باید به نشانه شناسی سی ان ان بپردازیم!
- این جور متن سازی های ظاهرن روشنفکرانه البته کار خیلی سختی نیست فقط شما باید کلمات کلیدی را پشت سر هم ردیف کنید و با نقل قول از اتوریته های جنبش (سوسور، دریدا، کریستوا و...) مزین کنید تا یک متن شیک قابل چاپ در صفحه ی اندیشه ی یک روزنامه ی محترم یا یک انتشاراتی پست مدرن فراهم آورید.
- این متون عمدا سخت شده بیش از هر چیز میل نویسندگان شان به (متفاوت به نظر امدن) را می رسانند. به علاوه در فضای استبدادی که حرف زدن از ترک دیوار هم ممکن است برای نویسنده خطرناک باشد چه تفریحی سالم تر از این قلمبه پردازی های بیخطر. و چیزی راحت تر از اینکه نبردی در کار نیست مگر در متن!
-- فرهاد ، Jun 4, 2009 در ساعت 01:35 PMزنده باشید
پ.ن.
اگر هنوز باور نداردی پست مدرن نوشتن کار مشکلی نیست ژنراتور پست مدرن را ببینید: این سایت با یک الگوریتم ساده برای شما متن های پست مدرن رنگارنگ تولید می کند:
http://www.elsewhere.org/pomo/
تذکر: اگر چند ماه دیگر ترجمه ی فارسی این متن ها را به همت یک مترجم کوشای باکلاس دیدیم مسئولیت اش بر عهده ی من نیست!
-- فرهاد ، Jun 4, 2009 در ساعت 01:35 PMاین هم بحثی که در فروم گفتگو در همین زمینه داشتیم:
http://www.goftegu.com/vb/showthread.php?t=3131
خطر کردن به چه بهایی و تا کی ...ما که خطر کردیم و خواستیم مدرن شویم چه عایدمان شد ترا به خدایتان اینقدر فتوا صادر نکنید جناب فرهاد بگذارید هر کس هر جور میخواهد برای زندگیش تصمیم بگیرد ... شما هم آزادید که تا میخواهید خطر کنید...نخواهید این نسل اشتباهات مارا تکرار کند...
-- بدون نام ، Jun 6, 2009 در ساعت 01:35 PMمینا