رادیو زمانه > خارج از سیاست > با خانم نویسنده > آینده جهان، بیبچه است | ||
آینده جهان، بیبچه استشهرنوش پارسیپورخبر رسید که رضا سید حسینی از میان ما رفته است. من پرتاب شدم به سیزده چهارده سالگیام، زمانی که با دقت و وسواس کتاب «مکتبهای ادبی، ترجمه و تألیف» او را میخواندم. خرده معلوماتی که در این زمینه دارم در حقیقت ریشه در همین کتاب دارد.
سید حسینی شخصیتی بود که آهسته و پیوسته کار میکرد. انبوه کاری که او در اختیار ما گذاشته به راستی قابل تحسین است. ضرورتی ندارد که من از آثار او نام ببرم. دیگران با دقت این کار را انجام دادهاند. اما شاید بد نباشد به این نکته اشاره شود که ما ایرانیان حداقل تا سه نسل مدیون رضا سیدحسینی هستیم. او از مترجمانی است که با نیت دقیق یاریرسانی به افرادی که امکان دستیابی به زبان دیگری را نداشتند آثاری را ترجمه میکرد که به شدت مورد نیاز جامعه بود. در آن سالهای دور گاهی افتخار ملاقات این شخصیت را داشتهام. او مدتها سردبیر مجله «تماشا» در سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران بود. بسیار پیش میآمد که افتخار ملاقات او را پیدا میکردم و حافظه ناقصم به طور مبهم طرح خانه او را در یادمان نگه داشته است. در آغاز قصد داشتم یک برنامه کامل را به او اختصاص بدهم، اما اکنون متوجه میشوم که او را نیازی به این معنا نیست. فهرست آثار او را از یک نشریه الکترونیک چاپ کرده بودم، بعد دیدم که خود این نشریه این مهم را به انجام رسانده است. از فرصت استقاده میکنم و درگذشت او را به خاندانش تسلیت میگویم. پروفسور ابراهیم میرزایی لطف فرموده بودند و در برنامهای که میتوان گفت در بزرگداشت بانوان خانهدار تهیه شده بود مرا مورد تشویق قرار داده بودند که به این ترتیب از ایشان سپاسگزاری میکنم. مینا زند از پراکندهنویسی من گلهگی کرده بودند. مینای عزیز نمیدانم توجه دارید یا نه که من سه برنامه مختلف درست میکنم. در نتیجه از موضوعات مختلف گفت و گو میکنم. اما اگر از پراکندهگویی منظورتان برنامه گزارش زندگی است حق با شماست. من در این برنامه از شاخ به شاخ میپرم. چون چیزی را مینویسم و مسألهای که نوشتهام مرا به یاد چیزهای دیگر میاندازد. البته هنگامی که این مجموعه به صورت کتاب در آید این پراکندهگویی حالت یک سبک نوشتاری را به خود خواهد گرفت. همین جا به شما بگویم که به شمار انسانهای روی زمین سبک نوشتاری وجود دارد. برخی مردم به طور طبیعی یک چارچوبی را رعایت میکنند. از الف اول آغاز کرده و به یای پایانی میرسند. اما این حقیقتی است که من اغلب شاخ به شاخ میپرم. حالا شما تا اینجایش را تحمل کردهاید بقیهاش را هم به نحوی زیر گوشی رد کنید. حسین نوشتهاند آیا متلک انداختن (متلک گفتن) یک مرد باعث میشود که شما از زن بودن خود احساس لذت نکنید؟ حسین عزیز به این فکر کنید که یک روز با حال خوش از خانه بیرون میآیید، بعد کسی نزدیک میشود و زنندهترین و رکیکترین جمله جنسی را به شما میگوید. اشخاصی نیز وظیفه خود میدانند که با دستمالی بدن شخص ایحاد مزاحمت کنند. یک دوست بلژیکی داشتم به نام مارتین که برای تحصیل در رشته ادبیات فارسی به ایران آمده بود. او میگفت تا چند ماه پس از ورودش به ایران دچار این احساس بوده که مردم فکر میکنند او روسپی است، چرا که دائم یا متلک میگویند و یا انگشت میرسانند. یک خانم آمریکایی نیز که در مشهد انگلیسی درس میداده پیش از پایان دوره خدمتش به تهران میآید. به گفته او یکی از تفریحات نوجوانان مشهدی این بوده که نیم شب زنگ در خانه او را به صدا در میآوردهاند و اسباب وحشت او میشدند. اما روزی من و نامزد آمریکاییام در کوه بودیم. او برای اینکه آفتاب بخورد بلوزش را درآورد. از لحظه بعد آزار و اذیت آغاز شد. ما اندکی با فاصله راه میرفتیم. هنگامی که به هم رسیدیم لحظهای بود که از سربالایی پوست هندوانهای به طرف او پرتاب شد. او که از خشم میلرزید گفت: حالا میفهمم شما زنها چه میکشید. معنی این حرفها این نیست که غربیها به زنها نگاه نمیکنند. آنها هم به زنها نگاه میکنند، اما به حالت تحسین. انسان را عاجز و عصبی نمیکنند. آرام به درستی نوشتهاند در هیچ یک از طبقهبندیهایی که من از زنان کرده بودم نمیگنجند. آرام عزیز، بر این پندارم که میتوانم حدس بزنم شما چه نوع زنی هستید. فکر میکنم شما از گونه مردمانی هستید که «تنها» راحتتر هستند. میتوان باور کرد که حال و حوصله درگیری در پیچ و خم ارتباطات عاطفی را ندارید. با احتیاط میتوان گفت که شما هدف یا هدفهایی را در زندگی تعقیب میکنید و حوصله مردی را که وارد زندگی شما بشود و بخواهد تعیین تکلیف کند ندارید. در عین حال میشود باور کرد که شما هم همانند من در برزخ گذار جامعه ایران از سنت به مدرنیته به این نتیجه رسیدهاید که: جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است. در همین زمینه دره رودکی نظر داده بودند که اینکه بچه یعنی آینده اجتماع نباید باعث شود که ما مردم را به صورت کلیشه معطوف به ازدواج و مادر بودن بکنیم. حالا به نظر من چنین میرسد که در حال حاضر در سرتاسر جهان جریان گستردهای از مردم، اعم از زن و مرد، به این نتیجه رسیدهاند که «تنها» راحتتر هستند و اغلب خود را وقف دانش یا هنری کردهاند. یا به شکلی ساده کاری را انجام میدهند و درآمدی دارند. آپارتمانی خریدهاند و ماشینی دارند و... دیگر چرا با به دنیا آوردن یک یا چند بچه دچار دردسر شوند؟ چندی پیش فیلمی دیدم به نام بچههای آینده. در این فیلم که زمان آن حدود ۲۰۴ میلادی بود نشان میدادند که آخرین بچه دنیا که در سال ۲۰۱۶ به دنیا آمده در اثر حادثهای از دنیا رفته است. مردم همه نگران و مضطرب بودند و احساس تأسف میکردند. اما به هر حال دنیا خالی از بچه بود. تنها یک دختر سیاهپوست باردار بود و عدهای در هنگامه مبارزات تروریستی میکوشیدند او را به جای امنی برسانند. تماشای این فیلم برای من اخطاری بود. امروز مسأله واقعاً این نیست که جمعیتی از مردم فقیر هنوز بچهدار میشوند. مشکل اما این است که آینده جهان بیبچه است. و جهان بیبچه یعنی پایان تمدن بشری. این آینده را در حقیقت آن دسته از زنان و مردانی دارند به وجود میآورند که از قضا بهترین مردم دنیا هستند. آنها که میتوانند مادران و پدران خوبی باشند، اما ترجیح میدهند خود را از کشاکش بازی بیرون بکشند و از «رنج» فاصله بگیرند. من چون فقط مادر یک بچه هستم و در زمینه تربیت او نیز کار مهمی انجام ندادهام نمیتوانم کسی را تشویق به بچهدار شدن بکنم. اما میتوانم از شما خواهش کنم این فیلم را ببینید و اگر مایل هستید وارد بحث شوید. عنوان فیلم The Children of Future بود و مسأله مهمی را بررسی میکرد. مشکل آینده این نیست که مردم خودخواه میشوند و نمیخواهند بچهدار شوند. برعکس مردم آینده بسیار ظریف و متمدن خواهند بود. تنها اشکال آنها این خواهد بود که بسیار «میدانند». شاید هنگامی که لائوتسه، خردمند چینی میگوید: «بگذار تا مردم نادان باشند» هدف فاشیستی را تعقیب نمیکند. بلکه به همین خطر توجه دارد که دانش زیاد به جای آنکه سازنده باشد نابود کننده خواهد بود. باز در این مورد گفت خواهم داشت. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur |
نظرهای خوانندگان
سلام خانم پارسی پور
-- سمیه ، May 19, 2009 در ساعت 06:00 PMفکر می کنم منظورتون فیلم فرزندان انسان Children of Men باشه.
سمیه عزیز
شاید حق با شما باشد. البته در آخر این فیلم یک کشتی پدیدار می شود که نام آن آینده است. شاید به همین دلیل من اشتباه کردم.
-- شهرنوش پارسی پور ، May 19, 2009 در ساعت 06:00 PMChildren of Men: Visions of the Future (2007
-- بدون نام ، May 20, 2009 در ساعت 06:00 PMبدون اغراق گویی این برنامه رو از اندیشه های من و سبک زندگیم ساختید!
-- شهرزاد ، May 20, 2009 در ساعت 06:00 PMواقعا از شنیدنش حس خاصی بهم دست داد که شاید توصیفش بشه دیدن بازتاب تفکرات خود در کلام دیگران که البته معمولا این درک از طرف همزبانان خودمون، کمتر جایی برام دیده شده. از اینکه می بینم دیگرانی هستند در میان ایرانیان که اینظور می اندیشند احساس تنهاییم کمی کمتر میشه! اگرچه که امید به بودن چنین تفکری در خود ایران بسیار کم است و محصول اندیشه های آموزشی اون سیستم معمولا کمتر تا به این مرحله پیش میره.
به هر حال خواستم از شما تشکر کرده باشم.
همیشه از شنیدن برنامه هاتون لذت می برم.
زنده و سلامت باشید.
the name of the movie is actually "Children of Men" without any The
-- Bez ، May 20, 2009 در ساعت 06:00 PMبه نظر من مشکل جهان امروز این است که به طور کلی:آنهایی که از لحاظ فرهنگ و مدنیت در سطح پایینی هستند؛زود ازدواج می کنند و بچه های زیادی به دنیا می آورند.در حالی که آنهایی که از لحاظ فرهنگ و مدنیت در سطح بالایی هستند؛دیرتر ازدواج میکنند یا اصلاٌ ازدواج نمی کنند و اگر بچه دار شوند؛بچه های کمی به دنیا می آورند.
-- بهمن ، May 20, 2009 در ساعت 06:00 PMباعرض درود و ادب خدمت سرکار خانم پارسی پور، نویسنده توانای سرزمین ما.
-- شرمینه ابوترابی ، Apr 25, 2010 در ساعت 06:00 PMعرض پرسشی به محضرتان دارم، آیا درمتن منظور حضرتعالی از پروفسور میرزایی بنیانگزارحکمت کونگ فو می باشد واگر این است، ایشان در همان تاریخ به جنابعالی پیام داده اند؟
وآیا امکان ارتباط با ایشان هست یا خیر؟
منت دارم که سپاسگزار باشم از پاسخ حضرت عالی
در پناه پاینده باشید