رادیو زمانه > خارج از سیاست > با خانم نویسنده > زنانی که بهتر است مادر نشوند | ||
زنانی که بهتر است مادر نشوندشهرنوش پارسیپوراین مسأله که من نوشته بودم افتخار میکنم خانهدار باشم بحثبرانگیز شد. با سپاس از پارسا، سعید، سحر، باران از آلمان، فرهاد، ژاله، مینا، ندا، و زن زمینی که هرکدام به نحوی لطف فرموده بودند... به نگاریده آرام توجه میدهم که نوشته بودند این توهینآمیز است که زن نخست باید خانهدار باشد، و آرام که بچه ندارد آیا باید به زیر سوال برود. بعد هم نوشته بودند زن میتواند پرستار، معلم و پژوهشگر باشد.
آرام گرامی، زن به دلایل متفاوتی میتواند بچه نداشته باشد. دلیل نخست اینکه یک زن ممکن است به طور طبیعی نازا و سترون باشد. روشن است که هیچ جامعهای در جهان حق ندارد از چنین زنی بپرسد چرا بچه ندارد. مردانی نیز هستند که به رغم داشتن استعداد جنسی اما عقیم هستند. روشن است که این دسته از زنان و مردان اگر به راستی بچه بخواهند میتوانند بچهها را به فرزندی قبول کنند. میدانیم که متأسفانه بچههایی هم هستند که از نعمت داشتن پدر و مادر محروم هستند. اگر گشادهدل باشیم و سعهصدر داشته باشیم متوجه میشویم که بچه دیگری به راحتی میتواند بچه ما باشد. زنان و مردان بسیاری را میشناسم که فرزندخواندگان خود را با خلوص قلب دوست دارند. پرورشگاههای ایران و جهان پر است از بچه. به راستی چه کاری زیباتر از اینکه کاشانهای را به کودکی هدیه کنیم. خانمی را میشناسم که دختری را به فرزندی پذیرفته. او میگوید از لحظه ورود این کودک به خانهاش تازه دارد معنی زندگی را کشف میکند. اما دستهای از زنان نیز هستند که شاید بهتر باشد از بچهدار شدن خودداری ورزند. منظورم آن دسته از زنانی است که به دلیلی از دلایل به روسپیگری کشانده میشوند. از آنجایی که زندگی این زنان به گونهای است که میتواند روان کودک را تخریب کند شاید بهتر باشد از آغاز بکوشند بچهدار نشوند. هرچند که در میان این دسته از زنان نیز گاهی مادران بسیار خوبی ظاهر میشوند. در این زمینه شاید بهتر باشد ببینیم ژاپنیها در سیستم گیشا چه میکنند. میدانیم که گیشایان با روسپی به مفهومی که ما میشناسیم تفاوت دارند. منظورم در اینجا این است که باید دید با بچههای گیشایان چه میکنند. شاید بتوانیم یک دسته سومی را هم به این دو دسته اضافه کنیم: زنانی هستند که باور دارند نمیتوانند مادران خوبی باشند. برخی از این زنان تمایلات همجنسگرایانه دارند و مادر شدن را دور از شأن خود میدانند. برخی دیگر ماجراجو هستند و دسته سوم زندگی در تنهایی را به تشکیل خانواده ترجیح میدهند. پس شاید بهتر باشد که این دسته از زنان نیز از مادر شدن خودداری ورزند. از اینجا به بعد اما به دسته چهارمی برمیخوریم که اخیراً سر و کلهشان در تاریخ پیدا شده. اینان زنانی هستند که در مسأله رقابت با مردان به این نتیجه رسیدهاند که تمامی وظایف زنانه دون شأن آدمیزاد است. بسیاری از این دسته کسانی هستند که با زحمت و مرارت میکوشند هرچیزی باشند به جز مادر و خانهدار. دستهای از این زنان وارد میدان شعر شدهاند. البته بعضی از آنان استعدادکی دارند، اما اغلب آنها با سر هم کردن جملههای قصار و چاپ کتابهای شصت هفتاد صفحهای ادای شاعری را درمیآورند. به راستی اثبات اینکه مادر بودن بالاترین سطح آفرینندگی است، به این دسته کار مشکلی است. دسته پنجمی هم هستند که خود را فمینیست میدانند، اما از فمینیسم تصور غلطی در ذهن دارند. آنان دچار احساس تنفر از مردان شدهاند. چند سال پیش با یکی از این زنان ملاقاتی داشتم. او میکوشید به من ثابت کند که مردان موجودات ناقصی هستند. به او گفتم: اما طبیعت بر حسب یک قانون ناشناس مردان را بزرگتر از زنان میآفریند. چهره این دوست ما ناگهان پر از نفرت شد و گفت: خب معلوم است دیگر، از بچگی و در طی هزاران سال به آنها بیشتر غذا دادهاند و برای همین آنها «گنده»تر شدهاند. در پاسخ به او گفتم: اما در میان حیوانات نیز نرها بزرگتر هستند. این یک قانون طبیعی است و باید به قانون طبیعی احترام گذاشت. در این لحظه قیافه دوست ما دیدنی بود. می توان باور کرد که این نوع نیز به دلیل نفرت از مرد موجودی شایسته مادر شدن نیست. از این مجموعه که بگذریم البته طبیعی و بدیهی به نظر میرسد که میان مادر شدن و همسر بودن و در میدان هرنوع خلاقیتی وارد شدن کوچکترین تضادی وجود ندارد. آرام عزیز چه اشکالی دارد که انسان پرستار و در عین حال مادر و همسر باشد؟ من دست بالایش را میگیرم و باور میکنم که جای زنان در میدانهای کشف و اختراع بسیار خالی است. اما آیا نمیتوان کاشف و در عین حال مادر بود؟ مگر نویسنده هاری پاتر با آن استعداد شگفتانگیز مادر و همسر خوبی نیست؟ در میان یادداشتهای ماری کوری دستورات آشپزی را هم پیدا کردهاند. او در عین حال همسر و مادر خوبی بود. میترا داتوس نوشتهاند اینکه من نوشتهام نیما یوشیج، نوآور بزرگ، اما شاعر بدی است حرف درستی نیست، چنانکه اگر بگوییم پیکاسو مبتکر بزرگ اما نقاش بدی است حرف درستی نزدهایم. میترای عزیز، از کارهای کلاسیک باقی مانده از پیکاسو میتوان گفت که از قضا نقاش خوبی است. در اینجا اما مسأله برایم برعکس میشود. آیا نوآوری در کار پیکاسو بسیار موفق است؟ آیا به نظر شما نمیرسد که بخشی از تلاش پیکاسو برای نوآوری به دلیل ظهور عکاسی است؟ عکاسی به همراه خودش نگاهی نوین به واقعیت را به همراه آورد و باعث شد تا نقاشان برای مدتی از طرح واقعیت به صورت عادی فاصله بگیرند. این در عین حال زمانهای است که دستآوردهای فرهنگهای دیگر، از جمله آفریقا وارد اروپا میشود. اما اینک من از شما پرسشی دارم: اگر شخصی که با اصول نقاشی کلاسیک آشنا نیست دست به کار نقاشی کوبیسم بشود میتوانیم او را نقاش بدانیم؟ اما مسأله در مورد نیما روشن است. او شاعر متوسطی است که دست به نوآوری موفقی میزند، شعر را از یک چارچوب معین و مشخص بیرون میکشد و برای خلاقیت و آفرینندگی میدان حضور باز میکند. اما حالا پرسش این است که این میدان حضور تا کجا امتداد دارد؟ شخصیتهای ماندگار شعر معاصر ایران کسانی هستند که همگی با قواعد شعر قدیم آشنایی دارند. فرهاد نوشته بودند که اگر لائوتسه خیلی مایل است ماهی را به گونهای سرخ کند که پوست آن کنده نشود میتواند برود پیش یک آشپز خوب یاد بگیرد. فرهاد عزیز او نمیتوانست این کار را بکند، چون تا سن هفتاد سالگی در شکم مادرش بود. اما از شوخی گذشته تمام راز زندگی در همین معنا نهفته است. برای انجام کار بزرگ کار کوچک را باید خوب به انجام رساند. خانواده، کوچکترین نهاد اجتماعی است. اگر خانواده به درستی اداره نشود جامعه هرگز به درستی اداره نخواهد شد. و برای همین است که من ماندهام خاطراتم را چگونه بنویسم که به خانوادهها صدمه نزنم. چون میتوان بدون خودخواهی به دیگران صدمه زد. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur |
نظرهای خوانندگان
با سلام به خاتون شهر نوش پارسی پور....
اول از همه!.. هر روز صبح که سراغ رایانه می روم اول چک میکنم که آیا مطلب جدیدی از شما هست یا نه ! شما را به حرمت قلم قسم ! ما را به خماری نگذارید...همین دُرد کشی میخانه ما را بس....
مطلب خیلی خوبی را پیش کشیده اید .. باور کنید هم جایش هست و هم نیازش که ادامه پیدا کند....البته اجازه میخواهم که نکاتی را بیان کنم :
* میان هم جنس گرایان هم .. والدین مهربان و مسئولی پیدا می شوند (همسایه ای داشتیم ، دخترش گاهی با بچه های ما بازی می کرد وزیاد پیش ما می آمد غذاهای ایرانی را خیلی دوست می داشت ،مادرش یک خانم آلمانی بسیار مودب و تحصیل کرده و کاملا نمونه به لحاظ عواطف مادری ، با خانمی زندگی میکرد که وی هم رسیدگی و دلسوزی زیادی در حق دخترک داشت ،این بچه کودکی بود با هوش ، با ذهنی آزادو شکوفا ...هر دو تلاش میکردند که دختر بچه کودکی اش را «کودکی» کند،این را در مورد خیلی ها نمیتوان ادعا کرد گوئیا کودکی آدم ر ا از آدم دزدیده اند)
*اصولا یا آدمی بالفطره قادر به مهربانی و دوست داشتن هست یا نیست! گاهی فواحش آنقدر می توانند مهربان و بخشنده باشند که آدم با مشاهده بعضی زنهای معمولی ورفتارشان با همسر و خانواده شان ،از خودش می پرسد به راستی کدام یک خود را می فروشد ؟یکی محبت را به پشیزی می بخشد و دیگری اگردنیا راهم به پایش بریزی؛ عشق را دریغ میدارد . خانمی را می شناسم که دایم در حال غرولند به همسر و کودکانش هست ! مرد ، که از نظر او عرضه ندارد ! و بچه ها که ساعتی صد دفعه چماق ما « ایرانی» هستیم و با این خارجی ها ی گوشت خوک خور یکی نیستیم ! و ما عاطفی هستیم ! و اینها سردند ! و اینکه دایم : تمام وقتش به آشپزی می گذرد و زن های آلمانی به خو دشان زحمت آشپزی نمی دهند (عوضش ساعتها با بچه هاشان کتاب می خوانند و کاردستی درست میکنندو بچه هاشان ،اسم همه گلها ، درختها و پرنده ها را بلد ند .من غیر از کبوتر ، باز ، بلبل و قناری و گنجشک یعنی همان چغوک خودمان !اسم هیچ پرنده ای را نمی دانستم وقتی مادر شدم با بچه هایم یاد گرفتم!!!!! البته بین اروپاییها هم خیلی زنها هستند که برای مادر شدن ساخته نشده اند.
-- baran ، May 9, 2009 در ساعت 05:30 PMدر خاتمه ؛موافقم ..مادر شدن ساده نیست ...همینطور پدر شدن ..یادم می آید کوچک که بودم هر وقت تنبیه تربیتی میشدیم و بالطبع گریه را می دادیم ....می گفتند : عیب ندارد بزرگ می شوی یادت میرود!!!!یادم نرفت اما! فقط باعث شد که بچه هایم را هرگز تنبیه نکنم . میدانید...امروز دلم می خواهد به آنها که میگفتند بزرگ می شوی یادت می رود، بگویم: بچه ای که زیر سلطه قدرت زندگی میکند ...بزرگ نمیشود ،فقط قد می کشد و بزرگ نمی شود زیرا « بزرگی کردن »ر ا نیاموخته و همیشه کنج دِلَکش یک کودک هراسیده زار میزند از بی اعتمادی.....
سبز باشید . باران از آلمان
ba nazarat shoma ta hade ziyadi mowafegh hastam. khili waght ast ke montazere edameye khaterat shoma hastam, midanestam ke dochare in moshkel hastid, hagh ham darid. ba in wojud shoja-at shoma ra tahsin mikonam. baraye shoma arezooye behtarinha ra daram
-- jasamin ، May 9, 2009 در ساعت 05:30 PMباران عزیز،
در متنی که نوشتید از واژه "غذا" استفاده کرده بودید. اخیرا ما متوجه شدیم که این واژه در زبان عربی به معنای "ادرار شتر" است.
-- شهرنوش پارسی پور ، May 10, 2009 در ساعت 05:30 PMمن از لحظه ای که این را متوجه شدم کوشش می کنم آن را به کار نبرم. به نظر می رسد که واژه موذیانه ای ست.
با پوزش !
-- baran ، May 10, 2009 در ساعت 05:30 PMمتوجه شدم در متن نوشتارم اشتباهی ناخواسته پیش آمده : یادم می آید کوچک که بودم هر وقت تنبیه تربیتی میشدیم و بالطبع« گریه را می دادیم» .که باید باشد :« گریه را سر می دادیم» . با سپاس . . . باران
به نظر من نه فقط بیشتر زنان روسپی، که اصولاً خیلی از آدمهای دیگر هم نباید بچه دار شوند! اگر فقط برای اینکه از غافله سنت عقب نمانند بچه درست می کنند که مثلاً "عصای پیری" باشد بی آنکه عواطف را به درستی در او پرورش دهند یا فقط چون "بچه شیرین است!" و از این جور حرفهای احمقانه، بهتر است آدمها یک کمی هم به واقعیتها فکر کنند. به همین نسبت، آدمهایی هم که بچه درست می کنند "چون بچه یعنی آینده اجتماع!" به همان اندازه در اشتباه هستند.
-- دُرّه دورکی ، May 12, 2009 در ساعت 05:30 PMفکر می کنم این بحث بسیار خوبی است و اگر من وشما و بقیه دوستان بتوانیم بدور از تعصب آنرا دنبال کنیم آموزنده خواهد بود.
-- aram ، May 12, 2009 در ساعت 05:30 PMاما برخی از نکاتی که در جواب سوالهای شما به ذهنم میرسند اینجا می نویسم.
«آرام عزیز چه اشکالی دارد که انسان پرستار و در عین حال مادر و همسر باشد؟»
هیچ اشکالی ندارد، اگر با فشار روانی از محیط نباشد وخواسته خود فرد باشد و چه خوب که اجتماع هم در تحقق آن بکوشد. من فکر می کنم مادر و پدر بودن علاوه بر غریضه حیوانی برای انسان مدرن یک انتخاب فردی است به همراه یک مسوولیت سنگین. بنابراین اگر من بنابر دلایل شخصی ترجیح می دهم زندگی خود را صرف پرستاری بکنم بقیه اجتماع و قانون هم باید به انتخاب من احترام بگذارد و برای من تعیین نکند که وظیفه من در این دنیا در درجه اول چیست و البته من هم به آن کسی احترام می گذارم که وظیفه مادری را به عنوان اولویت زندگیش انتخاب کرده.
«من دست بالایش را میگیرم و باور میکنم که جای زنان در میدانهای کشف و اختراع بسیار خالی است. اما آیا نمیتوان کاشف و در عین حال مادر بود»
متاسفانه دقیقا به خاطر فرهنگ پدرسلارانه محیط های علمی و اینکه زنها باید در درجه اول مادر باشند تعداد زنان دانشمند بسیار کم است. از بین همین تعداد کم هم درصد زیادی کار علمی را به عنوان اولویت زندگی انتخاب کردند تا بتوانند دراین میدان بمانند. اما این گروه همواره نه تنها در حال سرزنش از طرف همکاران مرد خود که همسرانشان وظایف خانه را به عهده دارند تا آنها با آسودگی خاطر مشغول کشفهای علمی باشند، هستند بلکه باید از همجنسان خود هم کنایه بشنوند که از زن بودن چیزی کم دارند و از وظیفه واقعی خود که مادر بودن بوده سرباز زده اند. من فکر نمی کنم در هیچ کدام از دسته بندیهای شما برای مادر نبودن بگنجم شاید بیشتر بدلیل این است که از نظر من هر کدام از ما زنها باید تصمیم برای ورود یک انسان جدید به دنیا را خیلی بیشتراز این از جوانب مختلف بررسی کنیم قبل از اینکه صرفا از مسوولیت فکر کردن شانه خالی کنیم وبگوییم من زنم پس باید بچه دار شوم. بخصوص که در در دنیای واقعی مثل دنیای تخیلی که «میان مادر شدن و در میدان هرنوع خلاقیتی وارد شدن کوچکترین تضادی وجود ندارد» بین آنها تضاد وجود دارد.