رادیو زمانه > خارج از سیاست > با خانم نویسنده > افتخار میکنم شبیه زنان خانهدار باشم | ||
افتخار میکنم شبیه زنان خانهدار باشمشهرنوش پارسیپورخانمی به نام هما از این بابت که من در بررسی اشعار شاعران نوگرا همیشه به این مطلب اشاره میکنم که شاعر باید شعر با وزن و قافیه نیز داشته باشد به خشم آمدهاند و نوشتهاند که مقالات زیر متوسط من ایشان را به یاد زنان خانهدار میاندازد.
باید بگویم که من از خواندن آن بسیار مشعوف شدم. اگر من بتوانم این افتخار را کسب کنم که شبیه زنان خانهدار باشم از خوشحالی در پوست خود نخواهم گنجید. لائوتزه خردمند میگوید اگر کسی بتواند یک ماهی را به گونهای سرخ کند که پوست آن کنده نشود قادر خواهد بود جهان را اداره کند. انجام این کار از مقوله خانهداری است. من به عنوان یک زن نخست باید مادر و خانهدار خوبی باشم. بعد اگر اینها را بودم آن وقت میتوانم کس دیگری هم باشم. یک کدبانو همتای یک کدخدای به شمار میآید، و این مقامی بیش از حد بزرگ است. بدبختانه من آن لیاقت را ندارم که کدبانوی بزرگی باشم و اغلب ماهیهایی که سرخ میکنم پوستشان کنده میشود. درست و درست به همین علت ـ بله به دلیل ماهی ـ رادیو زمانه باید حواسش را جمع کند. اما در مورد شعر. شاعر به کسی گفته میشود که تسلط کامل بر مجموعه واژگان یک زبان داشته باشد و این تسلط به گونهای باشد که بتواند واژگان را به زینت وزن و البته ـ گاهی ـ قافیه بیاراید. کسی که نتواند این کار را بکند شاعر نیست، حتی اگر آنچه میگوید «جالب» باشد. البته این ممکن است که یک شاعر گاهی دست به نوآوری بزند و از چارچوب وزن و قافیه خارج شود. اما همیشه باید بتواند شعر با وزن و قافیه بگوید. در اینجا میخواهم نکتهای را بگویم که بسیاری را خشمگین خواهد کرد، اما من خواهم گفت: نیما یوشیج، نوآور بزرگ و اما شاعر بدی است، چون گاهی که با وزن و قافیه شعر سروده نتیجه بسیار ضعیف بوده است. من در این لحظه هیچ کتابی از نیما در دسترس ندارم، اما کسانی که مخالف نظر من هستند لطف فرموده و یک شعر موزون و مقفی از نیما ارائه دهند.که زیبایی حافظوار داشته باشد. اشکالی ندارد که تمامی اهالی یک کشور احساس کنند شاعر هستند. اما اگر شاعر هستند باید کار مشکل آداب وزن و قافیه را بیاموزند. چرا؟ به این علت که اگر کارهای سخت با آسانگیری آسان بشوند در بسیاری از مواقع فاجعه رخ خواهد داد. مثلاً این اواخر مردم باور کردند که سیاست کار سادهای است. همچنین عدهای فکر کردند که جنگیدن کاری است شبیه آنچه در فیلمهای غربی رخ میدهد. یک خانم نویسنده در اوایل روزهای شلوغ پیش ار انقلاب در یکی از خیابانهای تهران راه میرفته. ناگهان شلوغ میشود و صدای تیر و ترقه به گوش میرسد. دو جوانی که در فاصله نزدیکی از این خانم راه میرفتهاند خود را به داخل جوی آب میاندازند، بعد یکی از آنها در حالی که دو انگشتش را به شکل هفت تیر نشانه گرفته بوده سر و کلهای نشان میدهد. بعدتر اما عدهای ریختند به پادگانها و سلاح واقعی به دست آوردند. بدین ترتیب جنگ و آرتیست بازی آسان شد. اما فقط یک قلم از خسارتی که به دلیل این آسانگیریها نصیب مردم شده اعدام ده هزار جوان برومند ایرانی است. این فقط یک قلم از این خسارت است. حالا بهترین سالهای عمر چه کسانی در زندان تلف شد، چند صد هزار نفر گریختند... بماند. در چین قدیم روی رودهای بسیار خروشان مسابقات قایقسواری برگزار میشد و بسیاری در جهت کسب مقام قهرمانی جان خود را از دست میدادند. معنی این حرف به سادگی این است: اگر مرد یا زن میدانی، بدان که راه پرمخافت است. و واقعیت اینکه راه باید پرمکافات باشد تا استعدادهای شایسته به گزیده آیند. آقای مهران معینی هم نوشته بود که گفت و گو از وزن و قافیه در این عصر و زمانه کار درستی نیست. من نمیدانم این برداشت تاچه حد درست است، اما میدانم که دست برقضا ما در زمانه مشکلی هستیم. کارها البته به ظاهر آسان شده، اما در باطن در روی همان پاشنهای میچرخد که همیشه میچرخیده. حالا شما فکر میکنید حافظه تاریخ نام چه کسانی را به عنوان شاعر در یادمان خواهد نگاشت؟ بسیاری از نامهایی که ما میشناسیم به فراموشی سپرده خواهند شد. آیا معنی این حرفها این است که شعر نگویید؟ بههیچوجه. شعر بگویید، اما قواعد شعر را حداقل به صورت نظری بیاموزید. در برنامه شماره ۴۰ درباره احترام به آداب، از جمله آداب نماز نوشته بودم. شخصی پرسیدهاند آیا آداب قمهزنی و آداب ختنه زنان را هم باید محترم بداریم؟ به این دوست گرامی میگویم که باید با آداب و سنن ناقص یا غلط جنگید، اما در اینجا نیز پیش از داغان کردن سنت باید در زمینه مسأله مورد دعوا مطالعه کرد. به طور مثال، آداب قمهزنی مرا به یاد کشتی کچ غربیان میاندازد. در این نوع کشتی و همچنین مشتزنی (بوکس) مردان، حسب قانونی که درکش برای من به عنوان زن مشکل است، یکدیگر را لت و پار میکنند. چرا مردان نیاز دارند یکدیگر را بزنند و یا همانند مورد قمهزنی خودزنی کنند؟ به عنوان زن در اینجا ترجیح میدهم عقایدم را برای خود نگه دارم، اما ار مردان دعوت میکنم تا نظر بدهند. منتها به کسانی که با این سنت مخالف هستند پیشنهاد میکنم تمام آداب مشابه قمهزنی در سراسر دنیا را مطالعه کرده و با همه آنها یک جا مخالفت کنند. در مورد ختنه زنان باید بگویم که صد در صد با این عمل وحشیانه مخالف هستم. اما در اینجا به خود اجازه بررسی داده و چنین استنباط میکنم که جامعه بیرحم این دسته از زنان بدبخت ختنه شده را برای مردانی که از نظر جنسی ضعیف بوده و توان ارضای زنان را ندارند آماده میکند. قانون تلخی است. جامعه به دلایلی همه را موظف به ازدواج میکند، بعد اما توان رفتار جنسی در افراد بسیار متفاوت است. در عین حال بسیاری از مردان در قدیم به سفرهای دراز مدت میرفتند و در همان حال نیازمند زن «نجیب» بودند که در خانه باقی بماند و دست از پا خطا نکند، که لابد مشوقان این رفتار شنیع بودند. خوشبختانه دامنه انجام این کار کثیف در ایران محدود است و بیشتر شامل حال جوامعی میشود که در سطح بینالمللی ادای نجابت درمیآورند. آنان نه تنها زنان را ختنه میکنند، بلکه اما آنان را در چارچوب تنگ خانه نگه میدارند. دوستی در یکی از این کشورها متوجه شده بود که بسیاری از مردان پس از ترک خانه در را از بیرون و به گونهای قفل میکنند که همه مردان رهگذر متوجه بشوند که این در قفل است. اما این جوامع نیز به طرز مخوفی تقاص پس میدهند. شمار مردان نابغه و آفریننده در این جوامع بسیار محدود، و عملاً معادل رقم صفر است. آنان به این دلیل که زنان را ناقص میکنند از داشتن «سوفیا»، یعنی خرد زنانه محروم هستند. آنان میتوانند تا آخر جهان در قهوهخانهها بنشینند و قلیان بکشند و کار خلق و آفرینش را به جوامع غربی بسپارند. گفته میشود که چوب خدا صدا ندارد. این یکی از نمونههای این چوب کاری است. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur |
نظرهای خوانندگان
خیلی وقت پیشها وقتی توی کارخانه کارمیکردم وقتی داشتیم از این حرف میزدیم که همه زنان باید برای خودشان کار پیدا کنند و در خانه نمانند. یکی از دختران کارگر گفت که اصلا نمیخواهد که وقتی مادر شد کار کند و فرزندش تجربه تلخ اوراتکرار کند. که چقدر بعداز ظهر ها میبایست منتطر مادرش چشم بدر میماند و وقتی هم که مادرش به خانه میامد خسته تر از آن بود که به او برسد و رابطه گرمی داشته باشند ... مادر بودن هنری است که باید آموخت البته نه در شرایط کنونی که مادران از همه طرف مورد شماتت قرار میگیرند.. متاسفانه زنان اگر وارد بازار کار شوند و هر چیزی را تولید کنند. ارزش آن بالاتر از ارزش انسان است.
شهامت تان قابل تحسین است که این مسایل را مطرح میکنید نوشتهایتان اشعار فروغ را بخاطر می آورد که خواننده را به دنیای پال و ساده زنان میبرد... ظروف مسین و ترنم چرخ خیاطی....
مینا
-- بدون نام ، Apr 20, 2009 در ساعت 07:30 PMtarife shom az inke be onvane zan bayad aval che chizi bashid baraye man besyar tohin amiz va mahdood konandeh ast. avalan shoma shakhsiyate man ra be onvane zan beelate inke farzandi nadaram kamelan zire soal mibarid saniyan joda az inke man che estedad ha va tavanmandihaye digari daram mara dar chahar choobe khane dariam ghezavat mikonid! bale kasi ke betavanad mahi ra khoob sorkh konad joda az inke mard ya zan bashad ghabele taghdir ast ama hamanghadr va shayad bishtar kasi ke betavanad moalem, parastar, pajooheshgar va tavanamandihaye digare khoobi dashteh bashad!
-- aram ، Apr 20, 2009 در ساعت 07:30 PMشهرنوش پارسی پور عزیزم
-- ژاله ، Apr 20, 2009 در ساعت 07:30 PMخیلی دوستتان دارم
نمی دانم رادیو زمانه چرا اسباب حسادت ورزی بعضی ها را فراهم می کند. این اولین بار نیست
اگر لائوتزه خردمند بود برای بزرگی می توانست یکروزه به آرزویش برسد چون اگر وقت خود را یکروز کنار یک آشپز بزرگ می گذراند حتما به بزرگیش می رسید . لذا زبان خوب است برای پاسخگوئی به مسائل نه رفع تکلیف از مسائل و چون افتخار هم نسبی ست و به راحتی می توان مرز دیوانگی و شجاعت را هم بهم ریخت پس بهتر است موضوعاتی را که طرح می کنیم به همان موضوعات با ادله ی درست پاسخ گوئیم . از انتقادی شعری به حوزه ی ختنه ی زنان و قمه زنی و ... نرویم . اما آن چیزی که من دریافته ام هنر دارای دو شکل است مانند انشان که همیشه دو وجهی ست یکی به شکل روز می پردازد بعنوان انسانی که با مسائل روز و تحت تاثیر عواملی که او را برای تولید شکل داده است که از طبیعت واقعی اش بیگانه شده است و شکل دیگر آن وجه طبیعی انسان است که همان برابری و مواساوات و همان وجوه طبیعی و واقعا انسانی انسان را می سازد . از اینرو گاهی هنرمند از پیرامونش الهام می گیرد با ماشین ؛ کار ؛ مالکیت ؛ ثروت و امثالهم و گاهی از طبیعتش که نه پول است و نه اسارت به ماشین ؛ کار و ...
-- farhad ، Apr 20, 2009 در ساعت 07:30 PMاما ختنه زنان و قمه زنی ؛ مشت زنی و ... همه ناشی از بربریت انسان است که از نسلهای گذشته به ارث رسیده است . و همه ی اینها از طبعت و سرشت انسان سرچشمه نمی گیرد بلکه از خوی حیوانی و اصل بقاء و قانون جنگل پیروی می کند . به همان اندازه قمه زنی قبیح است که گلادیاتوری ؛ مشت زنی ؛ کشتی کج و هر چیزی که به انسان دیگر آزار می رساند است . از اینرو هنر باید مروج انسانیت و انساندوستی و صلح باشد و به بهانه ی حفظ سنتهای بربریت انسانیت را زیر پا نگذارد . اما در مورد کار خانه . ما باید فکر کنیم کار خانه یک طبیعت انسانی نیست که با انسان زاده شده باشد تا بخواهیم بدان افتخار کرده یا ابراز تنفر کنیم . بلکه ما باید راههائی را جستجو کنیم که ما را به طبیعت انسانی خودمان برسانیم . اگر زنان بتوانند از مرخصی های دوره ی شیردادن استفاده کنند ؛ یا در محل کار زنان مهد کودک و محل نگه داری کودکان ایجاد شود و زنان مجبور نباشند برای امنیت شغلی رابطه ی خود و فرزندانشان را فدا کنند لزومی ندارد که از کار زنان و مشارکت آنان در کار اجتماعی و اثرات روانی آن نگران باشیم . این برمی گردد به مدافعین هنرمند سیستمهائی که بیکاری بعنوان یک مزمن اجتماعی درک نمی کنند و مجیز گوی سیستمهائی می شوند که استثمار و بردگی را تثبیت کرده اند . لذا هنرمندان می توان با تقویت وجه انسانی و تقبیح وجه حیوانی آگاهی های اجتماعی را بالا ببرند تا رسالت هنر را به انجام برسانند . اما در مورد شعر قالبی و یا شعر نو باید بگویم هدف بیان است . اگر حافظ می توانست و یا اخوان ثالث می توانست در قالب نظراتش را بهتر بیان کند خوب چه اشکالی دارد و یا هیچگاه پروین نمی تواند مانند فروغ بیان کند و فروغ هم نمی تواند مانند حافظ غزل بسراید . تعیین قالب شعری در بیان مفاهیم است . نه آنکه بخواهیم بگوئیم این گونه بهتر است یا آنگونه مزموم است . به همین دلیل انسان باید بتواند حرفش را آزادانه بیان کند چگونگی آن بسته به خودش دارد و جالب در همین است بیشتر شاعرانی که از مثلا غزل مدتی پیروی می کنند بعدا می فهمند که در شعر نو راحت ترند و به این سو گرایش پیدا می کنند . از اینرو اهمیت نه در ریختن و یا نریختن قالبها بلکه بیان مطلب است را خواننده . و هیچ سبکی نمی تواند بر سبک دیگر تقدم یابد .
به خاتون شهر نوش پارسی پور
-- baran ، Apr 20, 2009 در ساعت 07:30 PMمیدانید بعد از خواندن عقل آبی دیگر از این نیروی درک و اندیشه شما متحیر نمیشوم فقط می توانم پس از خواندن این نبشته در باره وزن شعر به شادی بجوشم (جوشی نهادید بر شور ما تا می شود انگور ما) که: سلام و تهنیت به شماو لائوتزه که قانون مند بودن هستی را خوب گرفته اید ؛این جان جریان است، درک متعالی قانونمندیهای هستی و عمل به آنها و مهمتر از همه چیز ،وحدت کامل داشتن بین باور و عمل .بقول مارتین لوترکینگ اگر درته دره خاری هستی بهترین باش و اگر بر سر تپه گلی باز هم بهترین باش(از کتاب ندای سیاه ) این یعنی وحدت پدیده با ماهیت حرکت بر ضد جمادو در این گذار فرق نمی کند که کجای مجموعه پر خروش هستی باشی: مادری که خانواده را حمایت و رسیدگی میکند و نوای موزون هستی را در جان عزیزانش می خواند یا صنعتگری که نیروی خلاقیتش را و عمرش را در قالب اشیا می دمد وبه آنها ارزش می بخشد(در این درک قانونمند حتا یک استکان ساد ه جان می یابد، به حرمت زمانی و نیرویی که برایش صرف شده) یاد شازده کو چو لو افتادم و گل سرخش و عاملی که گل عزیزش را برایش«یگانه » میکند.راستی اینهم خوب است که با درک واقعیت خویشاوندی جانها ،آدم ازا نزوا دور می گردد .سیاره ای هست و گل سرخی ،حتا اگر «دور » افتاده باشی .
خانم پارسی پور گلم .....امشب یک لحظه از پوست خودم پریدم بیرون (نگران نشوید باز برگشتم سر جام !) وقتی خاتونی مثل شما میگوید به زن بودن و خانه دار بودن افتخارمیکند .آخیش ....خستگی سالها بی منت حرکت کر دن برای دیگران و تحمل قیافه های کج و کوله واداهای مثلا انتلکتو ئلی (بی ادبی!)هما خانم ر ا هم کردن؛از جانم در رفت(هما خانم را هم خوب میشناسمش هر بار اسمش را عوض میکند و تغییر پز وقیافه میدهد، شیرینی های خانگی و چای همیشه به دم دارجلینگ مرا دولپی می خورد و بر ایم هی قمپز های روشنفکر انه درمیکند )هما خانم جون !بله ...بنده خانه دارم، غیر ازبچه های خودم دودختر نازنین و بی پناه ر ا به ثمر رسانده و برایشان مادرم...یک کتابخانه کوچولو دارم عزیزترازجان (آن دست چپ کتابهای خانم پارسی پورکنار کتابهای رومن رولان و هسه و نیچه وگابریل مارکز و ویرجنیا ولف...و..و..و..و..و... خویشاوندان جان جانم هستند .کتاب سیتارتها از هرمان هسه را به هما خانم توصیه میکنم )یک گوشه هم تارم ..گاهی صدایم میزند. درس هم خوانده ام ،مدتی در بیمارستان کارکردم تا بفهمم سالها د ر خانه بودن و کندن قلفتی پوست ماهی باعث وحدت بیشتر با کارم و بیمارانم شده است....وقتی میینی کودکت از کثافت پاک شده فرقی نمیکند بااینکه ببینی بیمارت روی تخت تمیز آرمیده،انگار روی بسترآنها گلبرگهای گل محمدی می بارد واین مفهوم بی بدیل «هارمونی» است ....وزن است و قافیه است وقتی این رافهمیدید؛ قادر به درک آهنگین بودن شعر هم خواهید شد و دیگرنخواهیدگفت که : مفتعلن مفتعلن کشت مرا. هنوز وقت دارید: شب عا شقان بیدل چه شبی دراز باشد.... تو بیا کز اول شب،در صبح باز باشد .والسلام......سبز باشید . باران از آلمان
برنامه شما وزنه سنگینی برای رادیو زمانه محسوب می شود.تبریک
-- سحر ، Apr 21, 2009 در ساعت 07:30 PMممنون از شما و شهامتی که در این موارد به خرج می دهید. پیشتر نیز در مورد شاملو نوشته ای داشتید که گویا به مذاق خیلی ها خوش نیامد اما چه می توان کرد که حقیقت است و تلخ است!
این پاراگراف شاه بیت این نوشته بود:
«اشکالی ندارد که تمامی اهالی یک کشور احساس کنند شاعر هستند. اما اگر شاعر هستند باید کار مشکل آداب وزن و قافیه را بیاموزند. چرا؟ به این علت که اگر کارهای سخت با آسانگیری آسان بشوند در بسیاری از مواقع فاجعه رخ خواهد داد.»
کافی است بنگرید به بیشتر شاعران کنونی که با این آسان گیری، احساس می کنند مادرزاد شاعر هستند در حالی که پشت هم قرار دادن چند واژه و آب و تاب دادن آن از هر کسی که مقداری وقت بگذارد کاری ممکن است.
-- سعید ، Apr 21, 2009 در ساعت 07:30 PMخاطرم نیست این جمله از چه کسی بود که شعر بدون وزن همان نثر است که هر از گاهی جمله ها به سر سطر می آیند.
2 سال پیش در مراسم سالگرد شاملو حضور داشتم. از شاعران و شعرهایی که در آنجا خوانده شد احساس شرم کردم. آن شاعران جوان مرید شاملو "شعر" هایشان را با آب و تاب می خواندند و این من بودم که احساس شرم می کردم. جالب آنکه چاشنی اروتیسم را هم به شدت به آن افزوده بودند تا هرچه جذاب تر و مورد پسند تر شود...
« اين زنان بودند كه اولين فرمان آزادي را در سند الهي بر روي زمين خاكي امضاء فرمودند»
-- پارسا ، Apr 21, 2009 در ساعت 07:30 PMامضاي تو منم
بتو اي هم رزم فروغ هستي ها ، ترا سپاس فراوان دارم و از تو اميدهاي بسيار بدل ساز كردم. زيراكه طلوع ترا در جهان امروز بفال نيك گرفتم و راز جهان را در تو جستم .
ترا فراتر از خويشتن ميدانم و گهوارة جهان هستي را از آنسوي تا بدين سوي بفرمـان داوري و ژرفـاي دست تو سپردم. پـس ما را سامان ده و در دامنت پرتوئي از حقايق بگشا و راز انديشه ات را بگو تا ما از فروغ بيكران تو راز هستي هستا را بپوئيم .
تو خود بره گم كردگي، ناتواني و نابساماني فرزندانت آگاهي ، درد ما از توست و درمان ما هم از توست. ترا دادار هستي بخش نعمت هاي فراوان ارزاني داشته، تو همه چيز داري ؛ زيبائي و مهر، عاطفه و دوستي، هستي، خردو دانش، فروغ و آشتي و….. بالاخره راز نيكي. اينجاست كه ترا مسئول جهان كنوني مي خوانم و پرسش هاي بسيار در لانة فكرم از تو دارم.
بالاترين حجاب يك زن، حجابِ درون است و حجابِ درون، به بيداريِ وجود، حجابِ برون را راهگشا ميشود. بانوان در معنا اين هست كه بايد حفظ شوند و اين حفظ، يگانه در بيداري آنهاست.
«پروفسور ابراهیم میرزایی»
خانوم پارسی پور، قبل از اینکه نوشته های شما در رادیو زمانه را بخوانم، شما را فقط از طریق "زنان بدون مردان" می شناختم، بنابراین نمی توانستم نظر خاصی راجع به شما داشته باشم. اما از وقتی این نوشته ها را می خوانم، هربار بیشتر از بار قبل به شما علاقه مند می شوم و تحسینتان می کنم!
-- ندا ، Apr 21, 2009 در ساعت 07:30 PMخانم عزيز
-- ميتراداتوس ، Apr 21, 2009 در ساعت 07:30 PMاز اين كه كسي به عقيدهي شما در بارهي شاعري (و ربط دادن آن به سرودن اجباري شعرهاي وزن و قافيه دار) توهين كرده من هم متاسفام. بدتر آن كه با اين كارش باعث شده كه "خانم خانهدار بودن" يك صفت توهين آميز نشان داده شود.
اما ناشايست بودن سخن ايشان تغييري در سستي منطق شما در اجباري بودن سرودن شعرهاي وزن و قافيه دار براي شاعر بودن نميگذارد. ميگوييد نيما نوآور بزرگي است اما شاعر بدي است. اين گفته در درون خود تناقض دارد. نوآوري در چه؟ در نقاشي؟ موسيقي؟ كشتي باستاني؟ حتما منظور شما بزرگيِ نوآوري ايشان در شعر نيست،چون ايشان شاعر بدي هستند، و يك شاعر بد نميتواند در شعر نوآوري بزرگ (حتما اين جا "بزرگ" به معناي باارزش است و نه اندازه و حجم آن) باشد.
با عرض پوزش، شما سبكها را در هم كرده ايد. اين كه نيما را يك شاعر بد ناميده ايد مانند آن است كه كسي پيكاسو را به خاطر آن كه نقاشيهاي كلاسيك و رئاليستي نكشيده، يا اگر كشيده كارهايش به هيچ وجه به پاي قدرت كارهاي بزرگان آن سبك نميرسيده است، نقاش بدي بداند.
فكر نميكنيد ادامه دادن اين دعواي قديميِ خانلري-نيمايي يا پروين-فروغي تا اين زمان كمي بدسليقگي باشد؟
من وقتی رانندگی می کنم مردهای دیگر برای تحقیر سرشون رو از شیشه ماشین در میارن بیرون و می گن تو برو سیب زمینی تو پوست کن. منم سرمو میارم بیرون می گم سیب زمینی هم پوست می کنیم رانندگی هم میکنیم!
-- زن زمینی ، Apr 21, 2009 در ساعت 07:30 PMوقتی وبلاگ می نویسن میان کامنت می نویسن تو برو بشین سبزی هاتو پاک کن یا برو زمین آشپزخونه رو تی بکش.
می گم من هم سبزی پاک میکنم هم تی میکشم و هم وبلاگ می نویسم:)
شما که در همه کار استادید خانم شهرنوش پارسی پور عزیز. خوشحالم که به این حرفها اهمیتی نمیدهید و در راهتان خللی وارد نمیکند. وخوب کردید که اینها را نوشتید تا اگر زنی با اینطور حرفها از میدان به در میرود از شما یاد بگیرد.
خانم پارسی پور، از نظر من مقام وارزش هیچ انسانی چه زن و چه مرد را نمی توان به این سادگی در یکی دو جمله و مثلا در ماهی سرخ کردن خلاصه کرد. اتفاقا بنده به آشپزی خیلی علاقه دارم و خوشوند می شوم از اینکه بقیه این هنر وتلاشم را قدربدانند ولی اینکه کسی بجای شناخت استعداد و تلاش من در این مورد آنرا در خواص بیولوژیک من خلاصه کند برایم گران تمام می شود. مثلا گویی اگر مردی آشپزیش بهتر است بیشتر زحمت کشیده و قابل تحسین تر است. نکته دیگری از این نوشته شما که برای من دردناک است این است که با تایید حرفهای مرد سالارانه که به عنوان زن باید اول در چه غالبهایی قرار گرفت شما به تفکری دامن می زنید که زندگی را برای خیلی از زنان از جمله خود من که هدفهای دیگری در زندگی داشتیم مشکل کرده بود. مثلا سالها پیش دانش آموزان دختری که تلاش می کردند در مدرسه به آنهاهم به عنوان طرح کاد همانند دبیرستانهای پسرانه انتخاب یادگیری کامپیتر دادده شود ومسوولین آنها به طعنه به آنها یادآور می شدند با کامپیتر فردا نمیتوانید شلولر بچه هایتان را بدوزید! از این مثالها خیلی فراوان هستند. نکته دیگر اینکه آیا فکر می کنید من و امثال من که فرزندی ندارند از زن بودن چیزی کم داریم؟
-- آرام ، Apr 21, 2009 در ساعت 07:30 PMخانم پارسی پور فرق ما با کشورهای پیشرفته این است که انها بدون تعصب ضعفهای جامعه خود را پیدا و سعی در اصلاح انها می کنندما ضعفهای جامعه خودمان را نمی بینییم اگر هم دیدیم می خواهیم انرا توجیه کنیم خانم عزیز قمه زنی چه ربطی به کشتی کج و بوکس دارد انها ورزش هستند ضمن اینکه کشتی کج کاملا نمایشی است و معمولا کوچکترین اسیبی به کسی نمی رسد وظیفه شما به عنوان روشن فکر شناخت ضعفهای جامعه خودمان و انعکاس ان ها است کشورهای پیشرفته به اندازه کافی مصلح و روشن فکر و سازمان های مختلف برای رفع مشکلات خود دارند
-- بهروز ، Apr 22, 2009 در ساعت 07:30 PMمن هم از خشونت هایی که در اینجا به آنها اشاره شده راضی و خوشحال نیستم اما در مورد کشتی کچ، اشتباهی که همگان می کنند (و من هم در گذشته دچارش بودم) آن است که این کشتی صرفاً نمایشی و حتی دارای جبنه های کمدی است که کمتر کسی متوجه آن می شود. البته قبول دارم که این نوع از کمدی چندان دلخواه من نیست و به روشهای بهتری نیز می توان سرگرم شد.
-- خط خطی ، Apr 22, 2009 در ساعت 07:30 PMچرا فکر میشود که خانه داری استثمار و بردگی است و اگر زنان همه بروند یک کالا تولید کنند ارزش آنها بالاتر از ماندن درخانه و بودن با بچه هایشان است.. بیکاری روز بروز بیشتر می شود، کلید ها و ماشینها جای انسانها را گرفته و میگیرند. آیا به مشکل بیکاری بعنوان یک مشکل جهانی فکر میکنید که همه زنان را به کار در خارج از خانه فرامیخوانید....
-- بدون نام ، Apr 22, 2009 در ساعت 07:30 PMمینا
آرام گرامی ... شخصیت شما به عنوان زن مود سئوال قرار نمیگیرد چون به گفته خودتان فرزندی ندارید زیرا مادر بودن شما مشروط به این برخورد شکلی و مادی با قضیه نیست .شما به عنوان زن به طور پتانسیل «مادر »... هستید. مانند زمین .... زن و زمین یک ماهیت مشترک دارند هردو سرشار انرژی نهفته هستی وپتانسیل پرورش و تاثیر دهی هستند بنابراین ماهیت الهه بودن خود را باورداشته باشید و بقول بزرگی تو حال را ببین نه قال را.....
-- baran ، Apr 23, 2009 در ساعت 07:30 PMنکته دوم آرام عزیز: زمانه ادیتور فارسی دارد (دمتان گرم ) و خواندن نامه هاتان به فارسی صفایی مضاعف دارد؛حال صرف نظر از انکه حکیم ابوالقاسم خودمان بسی رنج برده به این سال سی؛ تا بنده و جناب عالی زنده گردیم بدین پارسی (ابوالقاسم خان،همشهریست هاااااااااااااااااا توس چسبیده به مشهد ...قربان خاک پای همشهری ...قیاث آبادی زبان قیاث آبادی رامیدانه )
خوب دیگر سبز باشید.... باران از آلمان
باران عزیز، بله من بعدا متوجه ادیتور پارسی شدم و البته برای جبران دوباره نظرم را با الفبای پارسی نوشته بودم. اما در مورد پتانسیل مادر بودن اگر تعریف به ماهیتی غیر فیزیکی بر میگردد من شخصا با تعریف خصوصیتی رفتاری واخلاقی برا ی مجموعه ای از آدمها صرفا بر اساس خواص بیولوژیک که معمولا می تواند منجر به نا عدالاتی در حقوق اجتماعی آنها بشودمخالفم . و اصولا بیشتر تبعیض های بشری به این شکل توجیه می شوند مثلا چون زنها بصورت ذاتی الهه، مادر، گوهر ... هستند برای شغلی چون قضاوت مناسب نیستن بایدپنهان باشند.. . در صورتی که سیستم ایده آل من قبل از مطالعه قابلیتهای مربوط یک متقاضی برای انجام یک مسوولیت بر اساس جنسیت یا نژاد یا ملیت او را پیش داوری نمی کند. بعضی زنها مادر هستند و برخی مردها هم پدر هستند و برخی از آنها در این نقش واقعا ستودنی هستند و البته کسانی که پدر و یا مادر هستند باید جامعه برای آنها دارای حقوق خاص و چهارچوب وظایفی خاص در رابطه با این موضوع باشد اما تعمیم آن به همه جنبه های اجتماع و قرار دادن آن به عنوان مبنای تعریف بخشی از اجتماع همانطور که قبلا گفتم خطرناک است. اصولا من خیلی نمی فهمم چرا ما ایرانیها بجای اینکه به خصوصیات اخلاقی فردی نگاه کنیم دوست داریم بقول اینطرف آبیها همه را با یک قلم مو رنگ بزنیم و در یک سری غالب مشخص شده قرار بدهیم. بگذاریم آدمها خودشون رشد پیدا کنند و هر چی دوست دارن بشوند هی از بچگی عروسک دست دخترمون ندیم هواپیما دست پسرمون بعد بگیم دخترم ذاتا مادره پسرم خلبان شاید پسرمون هم می تونه پرورش دهنده خوبی بشه.
-- آرام ، Apr 24, 2009 در ساعت 07:30 PM