رادیو زمانه > خارج از سیاست > با خانم نویسنده > انزجار، راز تمام مهاجرتهاى بزرگ تاريخ | ||
انزجار، راز تمام مهاجرتهاى بزرگ تاريخشهرنوش پارسیپورظاهراً در زمانى که کتاب «زندانى تهران»، نوشته مارينا نعمت به چاپ رسيده شمارى از زندانيان سابق نسبت به صحت مطالبى که در کتاب منتشر شده دچار ترديد شدهاند و در اين زمينه گزارشهایى به دست دادهاند.
من نيز هنگامى که درباره اين کتاب نوشتم از طرف گروهى مورد خطاب قرار گرفتم که در صحت آنچه اين نويسنده نوشته است شک کنم. از جمله شخصى با نام احتياطاً مستعار «هميشه بهار» نامهاى براى من نوشت و به نکاتى اشاره کرد، از جمله اينکه زندانيان زمان شاه هيچکدام شخصى به نام على موسوى را به خاطر نمىآورند، و يا در فهرست نام کسانى که در ميدان ژاله به قتل رسيدند آرش نامى وجود ندارد. مىدانيم که مارينا نعمت ادعا مىکند با بازجويش به نام على موسوى در زندان ازدواج کرده است. همچنين اين اوست که مىنويسد دوستش آرش در حوادث ۱۷ شهريور در ميدان ژاله به قتل رسيده است. در اين راستا من با مارينا نعمت تماس گرفتم و تلفنى با يکديگر گفت و گو کرديم. مارينا توضيح داد که نام على موسوى يک نام مستعار است. او گفت که هرگز به خودش اجازه نخواهد داد نام حقيقى شوهر سابق و بازجويش را بنويسد. دليل اين امر اينکه خانواده اين شخص در ايران زندگى مىکنند و ممکن است به اين دليل مورد مزاحمت قرار بگيرند. البته من خودم حدس زده بودم که نام على موسوى ممکن است يک نام مستعار باشد. حرفهاى مارينا باعث شد که من نيز بپذيرم که اين احتياط نويسنده معقول به نظر مىرسد. اما توضيح مارينا در مورد آرش نيز قابل قبول به نظر مىرسد. او مىگويد که آرش از پدر مسلمان و مادر روس به دنيا آمده است. پدرش پافشارى داشته که نام مذهبى اسلامى براى پسرش انتخاب کند، و به همين جهت شناسنامه آرش مزين است به يک نام اسلامى. اما مادر او اصرار داشته که اگر بناست بچه نام ايرانى داشته باشد پس بهتر است که به راستى نام ايرانى داشته باشد. در نتيجه او را آرش خطاب مىکرده. بدين ترتيب روشن است که ما نمىتوانيم نام آرش را در فهرست کشته شدگان ميدان ژاله پيدا کنيم. در اين مورد نيز مارينا مىگويد از ذکر نام حقيقى اين شخص معذور است، چون خانواده آرش گرچه اغلب مهاجرت کردهاند، اما دائم در حال رفت و آمد به ايران هستند و مارينا ترجيح مىدهد براى آنها دردسر درست نکند. اين توضيح نيز به نظر من قابل قبول به نظر مىرسد. از آنجایى که کتاب مارينا بسيار خوب جمعبندى شده براى من اين توهم وجود داشت که کتاب ويراستار يا ويراستاران قابلى داشته است. اين را به مارينا گفتم. او پاسخ داد که پنج سال تمام در حال نوشتن اين کتاب بوده و اين در حالى است که در کانادا مرتب در کلاسهاى داستاننويسى دانشگاهى شرکت مىکرده تا آداب درست نوشتن را بياموزد. او بخشهاى مختلف کتابش را بارها و بارها در کلاسهاى درسى خوانده و از طرف استاد و ديگران مورد نقد و بررسى قرار گرفته. افراد نظرياتى دادهاند و او دائم اين نظريات را حلاجى کرده و آنچه را سودمند بوده پذيرفته. بر حسب توضيح مارينا ناشر کتاب چندان در کار او دخالت نکرده، اما او هم نظرياتى داشته است که مارينا مد نظر قرار داده. من در گفت و گو با مارينا به اين نتيجه رسيدم که او همه اينها را راست مىگويد. به نظر من مشکلى که کتاب مارينا ايجاد کرده اين است که خوب نوشته شده، و چون خوب نوشته شده اين توهم را ايجاد کرده که يک ديد هاليوودى بر آن غلبه دارد. اگر او کژ و مژ مىنوشت و در نوشتن تپق مىزد حرفش بيشتر مورد قبول قرار مىگرفت. هيچکس انتظار ندارد که يک زندانى که با بازجويش ازدواج کرده انشا و نثر درستى هم داشته باشد و اصولاً نويسنده خوبى باشد. من دليل اقبال خوانندگان به کتاب را نيز به خوبى درک مىکنم. اين کتاب مستقيماً به زبان انگليسى نوشته شده و پيدا کردن ناشر براى آن بسيار آسانتر از کتابى است که به فارسى نوشته شده باشد. اما علاوه بر اين امتياز، کتاب مارينا شسته و رفته است و هيچ نکته اضافى و خسته کنندهاى ندارد. برعکس بسيار سرگرم کننده و تا حدى اروتيک به نگارش آمده. در عين حال خود موضوع، يعنى اينکه يک دختر مسيحى را وابدارند که مسلمان شود و سپس با او ازدواج کنند خود به خود موضوع قابل تأملى است و جلب توجه مىکند. البته براى من به عنوان خواننده هميشه اين مسأله اعدام مارينا محل شک و تأمل است. اين را يادم رفت از او بپرسم، اما حتى در جمهورى بىدر و پيکر اسلامى نيز يک ضوابطى وجود داشت. کمى عجيب است که يک دانشآموز را به به اين علت که کلاس درس را ترک گفته اعدام کنند. يا بخواهند اعدام کنند. تظاهر به به اعدام ممکن است، اما اعدام نه. اين نکته کتاب براى من به صورت معمایى باقى مىماند و البته در اين مورد ديگر از مارينا سوالى نخواهم پرسيد. بيشتر ترجيح مىدهم در اين زمينه بر حدس و گمانهاى خودم تمرکز کنم. در گفت و گو با مارينا بود که متوجه شدم جمهورى اسلامى چقدر خسارت به جامعه وارد آورده است. او در حرف زدن درباره ايران دچار التهاب و هيجان مىشود. اصرار دارد که بگويد سالهاست فارسى نخوانده. با سرزمينى که در آن به دنيا آمده قطع عاطفى کرده. امثال مارينا کم نيستند. کم نيستند کسانى که در برگشتن و نگاه به گذشته دچار تأسف و انزجار مىشوند. خود من هرگز تصور نمىکردم روزى در زندگىام وجود داشته باشد که نگاهم به کشورم خنثى و يا بدون کشش عاطفى شديد باشد. شايد راز تمام مهاجرتهاى بزرگ تاريخى در همين نکته کوچک نهفته باشد، جامعه مادر مىتواند بلایى به سر شهروندش دربياورد که او بدون احساس رنج زياد ترک ديار گويد و در جاى ديگر رحل اقامت افکند. گرجى مرزبان، استاد دانشگاه در وين در سال گذشته برنامهاى زير عنوان آزادى بيان پياده کرد که شمارى از نويسندگان و شاعران ايران، از جمله حميد صدر، عباس معروفى، لعبت والا و شهرنوش پارسىپور در آن شرکت داشتند. امسال نيز لوگوى آزادى بيان در ۱۷ آوريل در وين برنامهاى خواهد داشت. در اين برنامه نسيم خاکسار، پرستو فروهر و بهروز حشمت شرکت خواهند داشت. نسيم خاکسار درباره خودسانسورى گفتار خواهد داشت. پرستو فروهر درباره آثار هنرىاش گفتارى به دست خواهد داد. و بهروز حشمت، مجسمهساز بااستعداد، اشعارى را که در غربت سروده براى حاضران خواهد خواند. دوازدهمين شماره سايت جايزه ادبى ايران به روز شد که مى توانيد در سایت جایزه ادبی آن را دنبال کنيد. در اين سايت با شعرها و مقالاتى از محسن سراجى، فاطمه عباسى، دکتر سادات شريفى و فرزانه معينى، خالد رسولپور، مير جواد سيد حسينى و آزاده نجفيان روبهرو خواهيد شد. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur |
نظرهای خوانندگان
براي من رفتن و مهاجرت انگار قسمتي اززندگي شده يادم است اولين بار كه فكر مي كردم دارم براي هميشه ايران را ترك ميكنم فقط
-- from u.s.a ، Apr 8, 2009 در ساعت 12:39 PM3 هفته توانستم در تركيه دوام بياورم و بعد برگشت به خانه و ودوهفته سرماخوردگي وتب.
هتوز پوستم كلفت نشده بود و هنوز سوپهاي مادر گرماي آرامش و امنيت مي بخشيدو بعد مهاجرتها ادامه يافت چون شرايط ادامه داشت
2 سال اين كشوراروپايي چتد وقت آن ديگري..
و اين واقعيت دردناك كه نه كاملااينجايي هستي و نه كاملا
آنجايي يعتي ايراني . در اينجا هم حس ميكني چقدر با خاله زنك بازيها -فضوليها- پشت سر ديگران حرف زدنهاو روحيه اي كه نسبت به تمسخر ديگران دارند نمي تواني كنار بيايي..ولي ايران ..خاك ناسپاس! كه هر كه رادوست مي داري و دوستت دارد به تبعيد مي فرستي تا هر دودر آتش وصل نسوزيم و مسوزتد.. دوستت دارم. ايكاش تو نيز..
بسیار عالی بود.
-- ابولقاسم قمی ، Apr 9, 2009 در ساعت 12:39 PM(چون می دونم که پیغام های منفی رو با نظارت استصوابی حذف خواهد کرد. دیگر نظر منفی در این سایت نخواهم گذاشت)
با تشکر از شورای نگهبان زمانه.
مشکل خوانندگان با کتاب مارینا نعمت این نیست که خوب نوشته شده و نثر فلان و بهمان دارد، بلکه این است که عدم صداقت از آن پیداست. داستانی که مارینا درباره به زندان افتادنش می گوید به عقل هیچ کس جور در نمی آید. ماجراهای بعدی هم همین طور. اگر مارینا صادقانه ماجرای توبه کردن و تغییر دین و ازدواج اش را بازگو می کرد همه از او ممنون هم می شدند.
-- محمد ، Apr 9, 2009 در ساعت 12:39 PMخانم پارسی پور دروغگویی های مارینا بیش از آن است که توجیه به کار بردن اسم مستعار برای شوهر بازجویش و ... حل شود. وقتی دستش رو شد که چنین فردی وجود خارجی ندارد او به این استدلال روی آورد. اعتبار خود را روی چنین فردی خرج نکنید.
-- بدون نام ، Apr 10, 2009 در ساعت 12:39 PMیکی از مهمترین مشخصه های درست بودن و واقعی بودن نوشتن خاطرات این است که اسامی اشخاص و ذکر ماکنها و تاریخ وقایع در آنها مستند و واقعی باشد تا بتواند دلیلی بر راستگویی نویسنده تلقی گردد. در غیر این صورت اسمش می شود داستان.
-- پنگوئن ، Apr 11, 2009 در ساعت 12:39 PM