رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۳ فروردین ۱۳۸۸
با خانم نويسنده ـ شماره ۳۷

لمپن‌های خرده بورژوا در ایران

شهرنوش پارسی‌پور

محسن سراجى مى‌نويسد: به آفتاب فردا بينديش که براى تو طلوع خواهد کرد، و بعد مى‌نويسد خيلى دوست دارد نظر مرا در‌باره ادبيات کودک بداند. محسن عزيز، من داستانى براى کودکان نوشته‌ام که با نام «توپک قرمز» به چاپ رسيده است.

Download it Here!

ادبيات کودکان اگر مهم‌ترين شاخه ادبيات نباشد بدون شک يکى از مهم‌ترين شاخه‌هاى آن است. کودک يعنى آينده، و انسان به دنيا مى‌آيد تا آينده را بسازد. از نظر من خداوند همان کودکى است که هنوز به دنيا نيامده است و با هر کودک که به دنيا مى‌آيد ذره ذره به چليپا کشيده مى‌شود.

اگر فعال در زمينه ادبيات کودکان هستيد موفق باشيد، فقط توجه بفرمایيد که داستان‌گویى براى کودکان بسيار سخت است. به بچه‌ها دروغ نمى‌توان گفت، و راست را هم بايد به گونه‌‌اى گفت که دروغ راست راستکى به نظر بيايد. به هر حال موفق باشيد.

حميد حياتى، وبلاگ فلسفى، ادبى و هنرى (لوگوس) را شکل بخشيده و درباره آن نظر مى‌خواهد. دوست گرامى يکى از برنامه‌هاى آينده با خانم نويسنده به اين وبلاگ اختصاص داده خواهد شد.

سيامند زندى که مقيم کانادا هستند ترجمه کتابى از اريک امانوئل اشميت را براى من فرستاده‌اند. ايشان که مقيم ونکوور کانادا هستند مى‌پرسند چرا در برنامه‌هاى ادبى به آثار ترجمه شده عنايت و توجه نمى‌شود.

دوست گرامى پرسش معقولى فرموده‌ايد. فکر مى‌کنم علت اين امر اين است که ما در خارج از کشور زندگى مى‌کنيم و در اينجا مردم اغلب کتاب‌ها را به زبان اصلى مى‌خوانند. اين در داخل کشور است که ترجمه به فراوانى چاپ مى‌شود و به عنوان يک ژانر ادبى مستقل براى خودش جایى باز کرده است.

من در آينده برنامه‌اى را به ترجمه کتابى که فرستاديد اختصاص خواهم داد. ضمناً خدمت شما عرض کنم که کتاب شما به طور اتفاقى به دستم رسيد، چون شما آن را به آدرس يک صندوق پستى فرستاده بوديد که مدت‌ها پيش آن را پس داده‌ام. راديو زمانه نشانى جديد مرا با هر برنامه اعلام مى‌کند.

ن جمالى، شيما، احسان، آناهيتا از افرادى هستند که با سايت من تماس مى‌گيرند و هر کدام حرفى يا نکته‌اى را مطرح مى‌کنند، اما يادشان مى‌رود اى‌ميل خود را بنويسند. مشکل سايت من اين است که اگر اى‌ميل خود را ننويسيد من هرگز قادر به پاسخگویى به شما نخواهم بود. از افراد بالا خواهش دارم دوباره بنويسند و اى ميل خود را حتماً بنويسند.

دوستى با نام زيباى همنشين بهار که نفهميدم لقب است يا نام حقيقى، مطلبى درباره کتاب «زندانى تهران» فرستاده‌اند و با دلايل جدى روشن کرده‌اند که اين کتاب جعلى است و واقعيت ندارد. مثلاً شخصى به نام على موسوى در زمان شاه زندان نبوده که بعدها بازجوى اوين باشد و با مارينا نعمت ازدواج کند.

يا اسامى کسانى که در ميدان ژاله کشته شده‌اند روشن است و نام شخصى به نام آرش در ميان آن‌ها به چشم نمى‌خورد، و... ايشان فهرستى از نام زندانيان معروف زمان شاه به دست داده‌اند که هيچ کدام شخصى به نام على موسوى را نمى‌شناخته‌اند.

من نمى‌دانم اين حرف‌ها تا چه حد درست است. مسأله به سادگى اين است که مارينا نعمت آدمى است واقعى که در کانادا زندگى مى‌کند و ادعا دارد با بازجوى خود ازدواج کرده. اکنون اين پرسش پيش مى‌آيد که آيا بازجو واقعاً در زمان شاه زندانى بوده و يا يک بازداشت موقت را به عنوان زندان در نزد زن مورد علاقه‌اش جا انداخته؟

در مورد آرش نيز من نمى‌دانم حقيقت چيست. نکته مهم و اصلى اين است که شخصى حاضر شده اعلام کند که از وحشت با بازجويش ازدواج کرده. در اين اعتراف هيچ نکته افتخارآميزى وجود ندارد، در نتيجه شخص چرا بايد دروغى بگويد که به ضررش تمام شود؟

به هر حال مارينا نعمت پس از آن‌که در راديو زمانه درباره‌اش نوشتم با من تماس اى‌ميلى گرفت و تشکر کرد. من دوباره براى او اى‌ميل خواهم داد و در‌باره نکات مشکوک پرسش خواهم کرد. فقط مطلب اين است ـ و اين نکته مهمى است ـ که کتاب مارينا نعمت ـ راست يا دروغ ـ بسيار خوب نوشته شده و خواندنى است.

من شک ندارم که ويراستار يا ويراستاران خوبى به او يارى رسانده‌اند تا کتابش را به سرانجام برساند، اما نکته اين است که روش رفتارى مارينا هم به گونه‌اى بوده که کتابش را خواندنى مى‌کند، يعنى به دشمنانش نيز توهين نمى‌کند.

دليل اقبال غربيان نيز بسيار روشن است. يک دختر مسيحى قهرمان داستان است و اين مسأله توجه آن‌ها را جلب مى‌کند. اين روزها مشغول خواندن نوشته‌هاى زيبا ناوک، زندانى سابق که تواب شد هستم. نوشته‌هاى او بسيار جالب و در خور مطالعه است.

پس از آن‌که خواندن بخش‌هاى مختلف کتاب او را به پايان برسانم درباره‌اش برنامه‌اى درست خواهم کرد. در اينجا به طور گذرا به مطلبى اشاره مى‌کنم که از آغاز انقلاب اسلامى توجه مرا جلب کرده بوده.

به طور معمول در ادبيات مارکسيستى از «لمپن پرولتاريا» صحبت مى‌شود. اين نوع انسان در برگيرنده روستایيان و شهرنشينان بى‌کارى است که هنوز به مقام کارگرى نرسيده‌اند و مى‌توانند در سطح شهر و حتى کشور آشوب غريبى به پا کنند.

اما در آغاز انقلاب متوجه شدم که ما در ايران علاوه بر لمپن پرولتاريا با انواع ديگرى از لمپن نيز روبه‌رو هستيم، که از اين‌گونه است لمپن بورژوا و لمپن خرده بورژوا. در حقيقت در ايران هميشه با لمپن خرده بورژوا رو در رو هستيم.

اين حالت ويژه‌اى است که جامعه ارباب رعيتى ايران ايجاد مى‌کند. در زندان بود که بيشتر متوجه شدم اين يک واقعيت عينى است. طيبه، پانزده ساله که به عنوان پاسدار خدمت مى‌کرد براى ما تعريف مى‌کرد که در دوران کودکى عاشق شاه بوده و عکس‌هاى خانواده سلطنتى را با احترام تمام جمع‌آورى مى‌کرده.

اما بعد در آغاز انقلاب اسلامى يک شبه تغيير جهت داده و به يک حزب‌اللهى دو آتشه تبديل شده است. در خانه‌‌هاى اغلب مردم طبقات متوسط ايران با مبلمانى روبه‌رو هستيم که به نحوى نزار و فکسنى يادآور مبل‌هاى دوران لوئى شانزده و لوئى‌هاى ديگر فرانسه است.

اين مردمان شبه پادشاه اغلب اما داعيه چپ‌گرایى يا مذهب‌گرایى جدى دارند. حالا اگر به آن‌ها گفته شود که بناست شما پادشاه ايران شويد به شدت شاد خواهند شد. حتى شخصيت نخست انقلاب ايران، يعنى آيت‌الله خمينى يک پادشاه پنهان بود.

او همه را عادت داده بود که به رضا شاه بگويند رضا خان و آخرين پادشاه ايران را محمد‌رضا خطاب کنند. روشن است که ايشان عنوان شاه را مخفيانه براى خود و خانواده‌اش زير سر گذاشته بود. در مراسم تشريفاتى نيز خودش در بالا مى‌نشست و پسرش و نوه‌اش نيز هميشه حضور داشتند.

به‌هيچ‌وجه شک ندارم که آيت‌الله علاقه‌مند بود پادشاه ايران بشود. در اين ميان زيبا ناوک، سيباى سابق و زينب مرحله بعدى نيز در خاطراتش تعريف مى‌کند که به شدت به شاه علاقه‌مند بوده و دلش مى‌خواسته با وليعهد ايران ازدواج کند.

اين در حالى است که به شدت نيز مذهبى بوده. او که از خانواده سرمايه‌دارى است و بورژوا محسوب مى‌شود يک شبه تغيير جهت داده و به يک کمونيست دوآتشه تبديل مى‌شود. سپس در ادامه راه دوباره به مذهب گرايش پيدا مى‌کند و امروز البته کس ديگرى است.

اکنون اين پرسش پيش مى‌آيد که چرا مردم ايران مى‌توانند به اين سرعت تغيير ماهيت بدهند؟ در اين باره در برنامه‌هاى آتى با دقت بسيار بيشترى صحبت خواهم کرد.

Share/Save/Bookmark

ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسی‌پور، کتابی بفرستند، می‌توانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند:

Shahrnush Parsipur
C/O P.O. Box 6191
Albany CA 94706
USA

نظرهای خوانندگان

خانم پارسی پور یک متفکر به تمام معنی است
آفرین بر ایشان !!!
من کتاب "زنان بدون مردان " ایشان را چندین بار خوانده ام و ستوده ام.

-- شری -اروپا ، Apr 6, 2009 در ساعت 07:00 PM

gahi oghat az sadegiye shoma kheyli taajob mikonam khanome parsi poor. aval inke esbate yek matlabe tarikhi bar payeye inke nevisande angizei baraye dorooghgoyi nadarad esbate kheyli ghabele ghabooli nist. masalan agar kami az in reality show haye amricayi ra tamasha kardeh bashid hatman dideh eed ke mardom baraye mashhoor shodan che karhayi hata begheymate badnaami khodeshoon ke nemikonan. dovoman, man yek scientist hastam ketabe khaterate zendane shoma ra khandam va kheyli tahte tasir gharar gereftam ama ketabi ke pore az be tasvir keshidane zendan be shekle hollywoodi va dastanhaye esghiye modele gharbi pasand va por az be ghole injayi ha coincidences bashe ma mamoolan migim maghool nist albateh shayad momken bashe ama kheyli mashkooke! va dar akhar be nevisandeye roman nevis hich khorde nemigiram ke az takhayolat estefadeh kone ama be onvane khanande kheyli be man tohin mishavad agar anra be esme haghighate mahz be khordam bedahad!

-- aram ، Apr 6, 2009 در ساعت 07:00 PM

باسلام.کتاب زنان بدون مردان رادر ایران میتوان پیدا کرد؟

-- ماها الهی ، Apr 7, 2009 در ساعت 07:00 PM

ماها الهی

از امروز خبر ندارم اما تا همین اواخر کتاب های من در بازار سیاه پیدا می شد.

-- شهرنوش پارسی پور ، Apr 12, 2009 در ساعت 07:00 PM