رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۶ اسفند ۱۳۸۷
با خانم نويسنده ـ شماره ۳۵

پورت آنجلس و زنان بدون مردان

شهرنوش پارسی‌پور

در بهار سال ٢٠٠٨ دیانا بیگلو و جیم استاپلتون با من تماس گرفتند. ‌این زن و شوهر که مقیم شهر پورت آنجلس هستند در اى‌میلى براى من نوشتند که قصد دارند کتاب زنان بدون مردان را به صورت یک نمایشنامه در بیاورند، و آیا من به آن‌ها اجازه مى دهم که این کار را بکنند؟

Download it Here!

البته این کتاب به زبان انگلیسى ترجمه شده و آنان نیز از همین ترجمه استفاده مى‌کردند. ‌من با خوشحالى اجازه دادم و خاطر نشان کردم که باید با ناشر کتاب تماس بگیرند. ‌آنان نیز چنین کردند و کار آرام آرام پیش رفت. ‌در آخر جولاى بود که نمایشنامه به مرحله اجرا رسید.

دیانا و جیم از من دعوت کردند به پورت آنجلس بروم. پس من با هواپیما به سیاتل رفتم. ‌آنان در فرودگاه منتظر من بودند و بعد به اتفاق به پورت آنجلس رفتیم.‌ یک شهر کوچک هفده هزار نفرى. مدت زمان کوتاهى طول نکشید که متوجه شدم پورت آنجلس نیز همانند هر شهر کوچکى در دنیا مردمان مهربانى دارد. ‌چند تن از دوستان قدیمى من که مقیم ایالات واشنگتن هستند به این شهر آمدند. خانمى از اهالى شهر که صاحب یک مسافرخانه است دو اتاق را مجانى در اختیار این دوستان گذاشت. البته ایرانى‌ها نیز با دعوت کردن از دیانا و جیم در یک رستوران فرانسوى از خجالت آن‌ها درآمدند.

نمایش در فضاى آزاد اجرا مى‌شد. ‌دیدن آمریکائیانى که در نقش ایرانى‌ها بازى مى‌کردند بسیار جالب بود.‌ زنانى که چادر سیاه به سر داشتند و به نحو قابل تحسینى فضاى ایران را بازسازى مى‌کردند. ‌نمایش در دو شب اجرا شد و جمع قابل ملاحظه‌اى از اهالى شهر به تماشاى نمایش مجانى آمدند.

‌پنجاه جلدى از کتاب فروش رفت و سفر به پایان رسید، و من به فکر فرو رفتم. ‌چه اتفاقى مى‌افتاد اگر که من در ایران موفق مى شدم نمایشى از کتاب خود را در شهرى کوچک روى صحنه بیاورم؟ ‌دیدم راه درازى را آمده ام و حالا به مرحله اى رسیده ام که مى توانم کار خود را با مردم بخش کنم و از لطف و مرحمت آن‌ها برخوردار باشم.

حالا به راستى چه اشکالى داشت که این حادثه در ایران اتفاق مى‌افتاد؟‌ آیا به راستى بد بود که ما به عنوان نویسنده مى‌توانستیم به شهرها و روستاهاى کوچک سفر کنیم و با مردم تماس بگیریم؟ ‌چرا چنین حادثه‌اى نمى توانست در ایران اتفاق بیفتد؟‌ یا حداقل تا زمانى که من در ایران بودم نمى‌توانست اتفاق بیفتد؟ در جریان این اندیشه‌ها بود که متوجه شدم ما هنوز و به تلخى از روابط ارباب و رعیتى رنج مى‌بریم. ‌در ذهن ارباب و جانشین او دولت، این حماقت نقش بسته که رعیت‌ها حق تماس با یکدیگر را ندارند.

مساله مضحکى ست که سال‌ها در ایران به من ناسزا گفتند که چرا این کتاب را نوشته‌ام. آمریکائى هائى که کتاب را خوانده‌اند به شدت تعجب مى‌کنند که چه نکته‌اى در آن بوده که باید حذف مى‌شده و یا نباید نوشته مى‌شده.

البته بسیار سخت است توضیح این مساله براى آمریکایى‌ها که زن در ایران نباید حرف بزند. ‌یاد آیت‌اللهى مى‌افتم که در زندان به دیدار ما آمد. ‌در هنگامى که من خواستم پرسشى از او به عمل آورم، فریاد زد: زن در مقابل مرد حرف نمى‌زند. ‌پس مساله روشن است: زن در برابر مرد حرف نمى‌زند و رعیت در برابر ارباب حرف نمى‌زند و بچه در مقابل پدر حرف نمى‌زند و مردم در برابر دولت حرف نمى‌زنند.

نظام ارباب رعیتى در ایران با تمام قوا مى‌کوشد به حیات خود ادامه دهد. ‌در نتیجه کتاب کوچکى همانند زنان بدون مردان آن‌چنان مورد حمله و یورش قرار مى‌گیرد که ناشر آن مجبور مى‌شود شغل خود را عوض کند. ‌همین ناشر که در زندگى‌اش حتى یک سیگار نکشیده بود، به زندان مواد مخدر پرتاب شد. ‌نویسنده که من باشم دو بار مجبور شد به زندان برود تا آقایان خیال‌شان رحت شود که «زن در مقال مرد حرف نمى‌زند.»

مساله جالب این است که همین آقایان که از حرف زدن زن جلوگیرى مى‌کنند بعد در کتاب هایشان زن را کنار افراد سفیه و عقب مانده قرار مى‌دهند. ‌آن‌ها در متن‌هاى رسمى‌شان ادعا مى‌کنند که شعور زن کم است و فاقد عقل علمى‌ست.

جالب‌ترین بخش خواندن این متون در جائى‌ست که ناگهان روشن مى‌شود زن را با شیطان هم هویت مى‌کنند. ‌زن را با هیولا هم هویت مى‌کنند. ‌من اما متوجه شده‌ام که در جامعه‌هائى که زن مقام پائینى دارد، رشد علمى بسیار کم است.

نگاهى به دور و بر خود بکنید و به جوامعى که مى‌شناسید. ‌شمار و درصد دانشمندان جوامعى را که زن در آن‌ها از آزادى برخوردار است، با شمار و درصد دانشمندان کشورهائى که زن را در حرم‌ها حبس کرده‌اند مقایسه کنید. ‌نتیجه مقایسه وحشتناک است.

ذهن علمى در این نوع جوامعى که زن را در پشت پرده نگاه مى‌دارند به نحو بى‌سابقه‌اى محدود است. ‌بیهوده نیست که یونانیان سوفیا، یا خرد را یک زن مى‌دانند که در ذهن صاحب دانش زمزمه مى‌کند، و لائوتسه، حکیم چینى دیوانه نیست که بر اصل مادینه تکیه مى‌کند و به آن، بهاى بیشترى مى‌دهد. یاد دوستم شیرین مى‌افتم که همیشه آرزو داشت استاندار بلوچستان بشود.‌ او آرزو داشت در بد آب و هواترین نقاط ایران زندگى کند و نشان بدهد که چقدر مى‌توان سازنده بود.

مطمئن هستم اگر به زنان ایران فرصت حرکت داده شود، آن‌ها بسیارى از کارها را بسیار خوب اداره خواهند کرد.‌ اما توان حرکتى زنان در ایران بسیار محدود است. ‌حالا به راستى چه اشکالى داشت که گروه‌هاى نمایشى به راه مى‌افتادند و در شهرها و روستاها برنامه اجرا مى‌کردند؟ ‌شهر پورت آنجلس به من نشان داد که چگونه مى‌توان ده‌ها تن را جذب تئاتر کرد. ‌این شهر به راستى روستائى ست، اما توان نمایشى بسیار خوبى را عرضه مى‌کند.

حالا که به انتهاى برنامه رسیدم، به یاد على‌رضا پنجه‌اى، شاعر نوگرا مى‌افتم که در سطح استان گیلان فعالیت ارزنده‌اى دارد. ‌او صاحب مجموعه‌هاى مختلف شعر است و در عین حال سردبیرى نشریه گیله‌واى ادبى را بر عهده دارد. پس ما در سطح شهرستان‌ها فعال ادبى داریم، اما آیا زنان نیز قادر هستند در این سطح فعال باشند؟ یا جامعه مردانه تحمل حضور زنان را نمى‌آورد؟ ‌خوشبختانه زنان معطل مردان ننشسته‌اند و با تمام قوا کوشش مى‌کنند جاى خود را باز کنند.

حالا حتماً چند نفرى خواهند نوشت که من خیلى فمینیست هستم، اما اگر مثل من چهار بار به زندان رفته بودید و هربار متوجه شده بودید که زن بودن شما یکى از عوامل گرفتارى شما بوده، و اگر دوبار آخر را براى کتاب زنان بدون مردان به زندان رفته باشید آن وقت متوجه مى‌شوید که شخص گاهى مى‌تواند غر بزند. ‌من واقعاً دلم مى‌خواست در سطح روستاهاى ایرانى شناخته شده بودم و با مردم ارتباط برقرار مى‌کردم. افسوس که جلوى کار امثال ما گرفته شده است.

و در خاتمه باید بگویم چقدر‌ نگران شیرین عبادى هستم. میدان عمل او را دائم تنگ و تنگ‌تر مى‌کنند. ‌اجازه نمى‌دهند این انسان شریف به فعالیت هاى خود ادامه دهد. متوجه نیستند که وقتى جلوى کار شخصیت پاکیزه‌خوئى همانند شیرین عبادى گرفته شود، میدان براى جولان هیولایان باز خواهد شد.

Share/Save/Bookmark

ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسی‌پور، کتابی بفرستند، می‌توانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند:

Shahrnush Parsipur
C/O P.O. Box 6191
Albany CA 94706
USA

نظرهای خوانندگان

مي خواستم بدانم آيا امکان دريافت نوشته هاي پيشين خانم پارسي پور با فرمت PDF وجود دارد؟

-- آراز ، Feb 24, 2009 در ساعت 12:43 PM

راستش من تو ایران (بعد از اتقلاب) دنیا اومدم و بزرگ شدم و حالا هم ایران زندگی می کنم. اما برای من هم درکش سخته که مگه «زنان بدون مردان» چه مشکلی داشت که این برخورد باهاش شد؟؟ به نظر می رسه که حق باشماست و توجیه دیگه ای نمی شه کرد. (هرچند که قطعا این نباید باعث ناامیدی زنان بشه)

-- ندا ، Feb 24, 2009 در ساعت 12:43 PM

با سلام..
در تایید و ادامه گفتار شما باید بگم که من در دورترین ومحروم ترین روستاهای بلوچستان طبابت کرده ام.تک تک این روستاها اگرچه فاقد امکانات اولیه حیات هستند اما نهادهای دینی-حکومتی و نظامی جزء لاینفک این روستاها را تشکیل میدهند(مساجدو پایگاه بسیج و سپاه).جالبتر انکه به نزدیک شدن امثال ما به اهالی به شدت حساس بودند (که خود داستان مفصلی ست).به تجربه دریافته ام هر گونه تغییر و دگرگونی فرهنگی در روستاها مستلزم پذیرفتن فشار از دو ناحیه میباشد یکی حکومت و دیگری از ناحیه ریش سفیدانان روستا.که این خود نشان از قیومیت دوگانه در فرهنگ ما دارد.

-- بدون نام ، Feb 24, 2009 در ساعت 12:43 PM

الزاما تمام شهرهای کوچک دنیا ادمهای مهربان ندارند .سری به شهرهای کوچک ایران بزنید

-- behrooz ، Feb 25, 2009 در ساعت 12:43 PM

به پزشگ گرامی "بدون نام" : تعجب می کنم چگونه است شما حضور دائمی قوای نظامی و مذهبی و مردمی (بسیج) را در کنار ریش سفیدان در جاهای دور افتاده ایران "نشان از قیومیت دوگانه در فرهنگ ما" ایرانیان می دانید؟

در جوامع سنتی مردسالار همچون ایران این دو عنصر وابسته به یکدیگر و سازنده یکدیگر هستند هر چند که در شکل امروزی آن، از زنان نیز به عنوان مامور (هر چند با اختیارات محدود) استفاده هایی می کنند.

(به قول یی جینگ: سپاه و مردم از هم جدا نیستند. مردم خود سپاه را می زایند.)

و خانم پارسی پور گرامی، شما یا هر خانم دیگری، اگر قرار باشد نمایشهای مذهبی یا غیر مذهبی اما در تایید خط مشی جمهوری اسلامی ترتیب دهید، مطمئن باشید که هم اجازه نمایش در دور ترین نقاط ایران و حتی جهان را به شما خواهند داد و هم جایزه و دستمزد قابل توجهی نیز خواهید گرفت! اما زنان بدون مردان، با آن عنوان بحث بر انگیزش که به صورت کتاب نیز در ایران مسئله دار است بحث دیگری است و حتی در تئاتر شهر تهران نیز اجازه نمایش نخواهد داشت چه رسد به روستاهای دور افتاده ایران!

-- Namdar ، Feb 25, 2009 در ساعت 12:43 PM

نامدار عزيز،

عنوان زنان بدون مردان پاسخى ست به مجموعه داستان هاى كوتاه ارنست همينگوى به نام "مردان بدون زنان"
همينگوى در اين داستان ها مى كوشد نشان دهد چگونه بعضى مردان فاقد قدرت شناخت عاطفى و درست از زنان هستند. من عكس اين كار را انجام داده ام و هدفم طرح شخصيت زنانى ست كه يا مرد را نمى شناسند يا دچار استفاده ابزارى از او هستند. البته بعضى از زنان و نه همه ى آنها.

-- شهرنوش پارسى پور ، Feb 26, 2009 در ساعت 12:43 PM

سرکار خانوم پارسی پور این که فرموده اید نظام ارباب رعیتی با تمام قوا می کوشدبه حیات خود ادامه دهدمتاسفانه آدرس غلط دادن برای شناخت یک مشکل بنیادی ای ست که کشور ما دهها سال است که باآن روبه روست،وآن مساله آزادی در جامعه مدرن شده (ونه فئودالی وعقب مانده)ای ست که سطح سوادوآگاهی مردان وزنان آن با سطح سوادوآگاهی ی مردم در یک جامعه فئودالی وتحت نظام ارباب رعیتی قابل مقایسه نیست.متاسفانه سخن شمابطورغیرمستقیم دست کم گرفتن موج عظیم حرکت روشنگرانه وضد اختناق و استبدادی زنان ومردان کشوری ست که امروزه از بابت پیشرو بودن در عرصه های سیاسی وفرهنگی حداقل در میان کشور های مسلمان مثال زدنی ست .از این رو خدمتتان عرض کنم حاکمان امروزین ایران بر خلاف آنچه شما می پندارید (چه به لحاظ ذهنی چه از نظر عملی ) نه فئودال که سراپا سرمایه دار و سوداگرنی تمام عیار ند که شناخت ویژه گی ها شان از جمله وظایف اشخاصی همچون شماست که از نعمت داشتن ابزارلازم(قدرت خلاقه ی نویسندگی)برای دادن آدرس صحیح و روشنگرانه به مردم تشنه ی آگاهی(ونه یک مشت رعیت فرمانبردار) برخور دار هستید.

-- جواد ، Feb 28, 2009 در ساعت 12:43 PM

جالب اینجاست که در ایران زنانی که گهگاه در صدر امور سازمانها قرار می گیرند نسبت به زنان دیگر ظالمانه تر برخورد می کنند تا مردان. من این قضیه را بارها و بارها دیده ام. با نمونه هایش هم کار کرده ام.

-- N ، Mar 4, 2009 در ساعت 12:43 PM

از اینکه کتاب نویسنده ای که به اجبار کشورش را ترک کرده و مردمی دیگر از ترجمه کتاب او نمایشی ساخته اند باید از آن مردم سپاسگزار بود در کشور ما بی عدالتی چون مور و ملخ از سرو روی مردم بالا می رود پس این گونه پاسخها به نوشته ای از نوشته ای شاید آغاز عدالتی است

-- بی نام ، Mar 6, 2009 در ساعت 12:43 PM