رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۹ مهر ۱۳۸۷
با خانم نویسنده

شعر مدرن ایران، دو پدر دارد

شهرنوش پارسی‌پور

این برنامه در‌‌باره این‌ است که چگونه رشد تکنولوژی باعث می‌شود رفتار و حرکات ما تغییر کند. مطلبی که اغلب افراد به آن توجه ندارند.

تا قرن هیجدهم بزرگ‌ترین سرعتی که می‌شناختیم، سرعت اسب بود. یعنی سرعت از این بیشتر را نمی‌شناختیم. فقط پرندگان را می‌دیدیم که به سرعت پرواز می‌کنند.

اما از قرن هیجدهم است که با اختراع ماشین بخار، سرعت اسب رشد بیشتری می‌کند و ما شاهد کشتی‌های بخاری می‌شویم که روی دریاها حرکت می‌کنند.

Download it Here!

جالب است که ناپلئون بناپارت، هنگامی که مخترع کشتی بخار ‌نزد وی آمد و گفت: «من می‌توانم کشتی را بدون باد راه ببرم»، او را از خود راند و باور نکرد که ممکن است چنین اتفاقی بیافتد.

به‌هرحال، از مقطع ماشین بخار تا امروز، ما راه درازی آمدیم. ولی اگر از نظر زمانی حساب کنیم، فقط یک ثانیه وقت تلف شده تا بتوانیم به این ترقیات نایل شویم.

انسانی که فقط با سرعت اسب آشنا بوده، در مسایل عاشقانه‌اش چه می‌کرده است؟ در‌مورد فردیت خود تا کجا میدان عمل داشته؟

احتمالاً فردیت از آن چند آدم محدود بوده، که دارای زور بازو و مرد بوده‌اند. اگر زن بودند، با مردان مهم در تماس بودند و تا حدودی فردیت داشتند.

امروز با رشد تکنولوژی، به‌ویژه تکنولوژی کامپیوتری، فردیت انسان‌ها هم رشد کرده است و با عصری رویارو هستیم که هر انسانی می‌خواهد حرف خودش را بزند، مثل الیا پورسام، در فروغانه‌های خودش، که در یک کتاب شعر الکترونیک منتشر کرده است.

نمی‌دانم الیا پورسام چند سال دارد. اما باید خیلی جوان باشد. منتها توانسته در کتاب شعر الکترونیک‌اش حرف‌های خودش را بزند، هرچه دلش خواسته گفته است و گاهی هم حرف‌های خیلی جالب از جمله مانیفست داده است:

«اگر چند لحظه آرام بگیری و کمتر وول بخوری، اصول اعتقادی شعرم را مو به مو تعریف می‌کنم».

بعد شروع به تعریف اصول اعتقادی شعرش کرده است. می‌گوید: «سمبولیسم در شعر، طبیعتی محافظه‌کار دارد. پس در این دفتر سعی کردم از آن دوری کنم».

در جای دیگری می‌گوید: «برای همه‌ی شاعرانی که بازی‌های زبانی در شعر را به‌عنوان پرطمطراق ‌پست‌مدرنیسم فضیلت می‌دانند، آرزوی پیوستن به ملکوت اعلا را دارم».

می‌بینید الیا پورسام، هرچه دلش می‌خواهد، می‌گوید. البته این اصلاً بد نیست. انسانی است مستقل، یک کامپیوتر دارد، می‌نشیند و جیغ‌ها، فریادها و حرف‌های‌اش را پشت این واژگان مطرح می‌کند و ما را در جریان می‌گذارد.

جای دیگری می‌گوید: «میرزاده‌ی عشقی پدر شعر نو در مضامین اعتراضی و نیما پدر شعر نو در فرم است. بنابراین شعر مدرن ما دو پدر دارد».

این هم ادعای خوبی است. اغلب دیده‌ام حق شاعرانی که هم‌زمان با نیما بوده‌اند، از بین رفته است. برای این‌که نیما با نوآوری‌های‌اش، شخصیتی مثل میرزاده‌ی عشقی را پوشانده است.

در‌حالی‌که میرزاده‌ی عشقی هم خیلی حرف‌ها زده، خیلی کارها کرده و خیلی نوآوری‌ها داشته که الیا پورسام‌، مساله را خیلی درک کرده است.

او می‌گوید: «اولین شاعری که این میراث دو پدرانه را در برخی از اشعار خود، به هم‌گرایی رساند، فروغ بود». در‌نتیجه می‌بینیم که شاعر برای خودش میدان‌هایی را باز کرده، تا بگوید کی، چه کرده است.

اما الیا پورسام شعری هم دارد. می‌گوید:

شد،
حتی یک‌بار
پیش خودت بگویی
چرا عکس خان‌عمو
این‌طور با چشم دریده،
به نه سالگی‌ام
نگاه می‌کند؟
شد،
حتی یک‌بار
درِ این خراب شده را بزنی
و از کاج ۱۰۰ ساله
که هی قد می‌کشد
بپرسی
چرا با چشمان خون‌گرفته
به ارتفاع مهربانِ
لاله‌عباسی خیره شده؟

می‌بینیم که الیا پورسام حرف زیادی برای گفتن دارد. او احتمالاً از کسانی است که در کودکی، مورد تجاوز قرار نگرفته، ولی به نحو بدی در حالتی قرار گرفته است، که امروز او را از دست شخصی به اسم «خان‌عمو» عصبی می‌کند.

برای اولین بار در تاریخ است که می‌بینیم زنان ایرانی جرات می‌کنند در‌باره‌ی گرفتاری‌هایی که سرشان آمده، یا می‌توانسته بیاید، صحبت می‌کنند و این نکته‌ی بسیار مهمی است.

به ما زنان یاد می‌دهند که اصلاً حرف نزن، چون وقتی حرف بزنی، برای‌ات گرفتاری درست می‌شود. ولی زن‌ها شروع به حرف زدن کرده‌اند. از جمله، کاری که الیا پورسام کرده است.

او در مجموعه‌ی اشعارش، که زیر عنوان «فروغانه» در این کتاب شعر الکترونیکی عرضه شده، شعرهای زیادی را‌ از جمله همین شعری که برای‌تان خواندم، منتشر کرده است.

قصد بررسی شعرهای او را ندارم. این کار را در برنامه‌ی «به روایت» می‌کنیم. برای من فقط جنبه‌ی جامعه‌شناختی قضیه در رابطه با تکنولوژی مطرح است.

تکنولوژی مدرن به الیا پورسام اجازه داده است که با کامپیوترش به میدان حضور انسان پرتاب شود، خودش را مطرح کند و بگوید چه بر سرش آمده، یا چه حرف‌هایی برای گفتن دارد و یا چقدر در گفتن این حرف‌ها جدی است.

ما وارد عصر فردگرایی به مفهومی که در غرب در طی این دو قرن مطرح بوده، می‌شویم. یعنی ایران با کمک و اتکای به تکنولوژی غرب دارد وارد این عصر می‌شود.

درست همین جاست که مشکل ایجاد می‌شود. چون از غرب می‌گیریم، طبیعتاً اخلاقیات غرب را هم اقتباس می‌کنیم. این‌جاست که بحث‌های زیادی مطرح شده و شخصی مثل آل‌احمد، جیغ و فریاد زیادی زده که ما غرب‌زده شدیم و باید تکنولوژی مدرن را به بیرون پرتاب کنیم.

واقعیت این است که، برای ساختن، اول باید ساخته‌ها را بشناسی و شناسایی کنی. شکی ندارم در آینده این فردگرایی که دارد برای انسان ایرانی ‌پیدا می‌شود، آن‌قدر رشد می‌کند که می‌تواند به اختراعات، کشف و شهودها و ارزش‌هایی که امروز برای ما قابل درک نیست، منجر شود.

از جمله، می‌بینیم در این شعر الیا پورسام، خودشناسی آغاز می‌شود. یعنی انسانی سعی می‌کند خودش را بشناسد و ببیند چه بلایی بر سرش آمده است و چه‌کاری می‌تواند بکند. در عین حال حرفی برای گفتن و داعیه‌هایی در‌باره‌ی شعر دارد.

فکر می‌کنم در آینده این میدان گسترده‌تر می‌شود و شکل علمی‌تری به خودش می‌گیرد و ما وارد حوزه‌های فکری و اندیشه‌های نوینی می‌شویم که اتکای‌اش بر فردگرایی خودمان است. یعنی فردگرایی، فردیتی که ‌پیدا کرده‌ام، من را به میدان عمل پرتاب می‌کند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

خانم پارسی پور، چند سئوال دارم که شاید، تنها شاید این بار جواب دهید.
- منظور شما این است که زنی که مثل من کمتر و شما به فراوانی الکترونیکی نشده اند فردیت ندارند؟ برای مثال زن خانه دار فردیت ندارد؟ زنی که هوو دارد یا صیغه است بی فردیت است؟ ارتباط فردیت با آمریکا چیست؟
- از شما انتظار نمیرود که در یک رسانه ی همگانی قصد تمسخر کسی را داشته باشید(امیدوارم). خانم عباسی معیاری برای شعر دارد. چرا معیار ایشان را نقد نمیکنید؟ بارها از معیار خودتان هم گفته اید، بدون ارائه ی هیچ دلیل مستدل.
- اگر این شعر خانم عباسی میتواند به همین سادگیِ خوشباورانه نتیجه روانشناسانه ی شما را ثابت کند، پس در باره هر کسی همین حکم را صادر کنید. میشود دلیل وحشت شما از باکره نبودن را ... روانشناسی کرد؟ یا عامل روانیِ دفاع شما از صیغه چیست؟
شما از برخورد با انتقادات طفره میروید. ولی تا کی؟
مخاطب

-- بدون نام ، Sep 2, 2008 در ساعت 01:28 PM

واقعيت آنست كه گردونه زمان كارخودرابيرحمانه انجام مي دهد ، ايران وزن ايراني حتي درسيطره ملايان براه خودراميروند.

-- بدون نام ، Oct 1, 2008 در ساعت 01:28 PM

این نقد بیشتر ناشی از غافلگیر شدن از متن پیش روی ایشان بوده است. شاید ایشان فکر کرده اند، ببین این نویسنده های جوان با یک کامپیوتر توانسته اند این مطالب را منتشر کنند و ما در قلب تکنولوژی کاری از پیش نبرده ایم. واقعاً که!؟؟

-- پارسا ، Oct 1, 2008 در ساعت 01:28 PM

سر كار خانم بي نام منظور هويت فردي كسي ست كه بيان ميشود نه آنكه ديكران داراي هويت نيستند .
اما نيما نقطه ي عطف است و به اين دليل هم نيست كه ديكران نفي شده باشند زيرا هر كار جديدي خلق الساعه بوجود نيامده اند حاصل يك دوره كار و زحمت همه است حتي مردم كوجه و بازار اما نيما نتيجه ي آن فعاليتهاست , اكر بخواهيم اسم ببريم فقط عشقس نيست ايرج ميرزا هم هست عارف هم هست و حرفهاي اين خانم شاعر هم در اشعار زيباي فروغ هم هست كه او را نيز از ساير شاعران برجسته تر كرده است .
و اما شعر هم به تنهائي نمي تواند رشد كند زيرا نياز به آهنك دارد و ابتدا نوآوري در موسيقي بوجود مي آيد ريتم و آهنك شعر را بوجود مي آورد سبس شعر او را تعقيب مي كند مطمئن باشيد شعر در زمانهائي تغيير كرده و نوتر شده كه زندكي مردم تغيير كرده و زماني كه مردم تغيير كردند ضرب آهنك تغيير كرده و موسيقي را تغيير داده و اينجاست كه شعر خودنمائي مي كند و همه را به زبان مي آورد

-- فرهاد-فرياد ، Oct 1, 2008 در ساعت 01:28 PM

خانم پارسي‌پور، مطروحات شما، اغلب از مقوله‌ي تفنن است و براي خوانندگان جوان جز گمراهي، و براي آشنايان با شعر جز زحمت‌افزايي فايده‌اي ندارد. باز وقتي درباره‌ي داستان صحبت مي‌كنيد، تجربه‌ي نوشتن خودتان هست كه قدري از بروز كسالت جلوگيري مي‌كند. پيشنهاد مي‌كنم اول كمي درباره‌ي اصول نقد ادبي، به ويژه نقد شعر مطالعه بفرماييد و بعد وارد عرصه‌ي نقد شعر بشويد.

-- فيلوتيقا ، Oct 1, 2008 در ساعت 01:28 PM

من نمی دونم خانم پارسی پور چه اصراری برای منتقدانه نگاه کردن به شعر دارند؟ البته نظر ایشان به عنوان یک نظر فردی قابل شنیدن است اما به عنوان یک نظر تخصصی در مورد شعر و شاعران نه. چون دیدگاه ایشان در مورد شعر و شاعری یک دیدگاهی است که تنها از کانال وزن و قافیه عبور می کند!

-- منتقد ، Oct 1, 2008 در ساعت 01:28 PM

جهت اطلاع شخصيت بدون نام كه از پرسشهايشان چنين برمى آيد كه بارها پرسيده اند و اما پاسخ نگرفته اند.
البته خانم محترم همه مردم شخصيت و هويت دارند. اما يك نفر همانند اليا پورسام اسمش را زير شعرش مى گذارد و اجازه مى دهد كه مردم او را داورى كنند: پس فرديت دارد،
و يك نفر همانند شما هنگامى كه كسى را همانند من زير سوال مى برد جرئت نمى كند نامش را زير نوشته اش بگذارد، پس چنين شخصيتى هنوز به مرحله اى نرسيده است كه داراى فرديت باشد. شما هرگاه جزئت كرديد نامتان را زير نوشته بگذاريد آن وقت در طرح مسائلتان نيز منصف تر خواهيد بود. يا حتى ممكن است ديگر نيازى نيز به طرح پرسش نداشته باشيد.
اما بدون شك زنى كه خانه دار است فرديت دارد. منتهى من متوجه نمى شوم طرح اين پرسش در اينجا چه ضرورتى دارد؟ ببينيد فرض كنيم كه اين خانم خانه دار صاحب فرديت است. بسيار خوب او صاحب فرديت است، اما چرا من اينجا بايد از او صحبت كنم؟ البته اگر اين خانم به دليلى از دلايل اجتماعى فرديت خود را در موضوعى نشان بدهد كه اجتماعى باشد و خبرش به ما برسد البته در باره او حرف خواهيم زد.
اما زنى كه هوو دارد يا صيغه اى ست، به طور قطع اين اشخاص نيز فرديت دارند. اما باز روشن نيست كه چرا من در اينجا و در اين مقاله بايد از آنها صحبت مى كردم،
كه البته من صحبت كرده ام. يعنى گفته ام كه تكنولوژى مدرن و دست آوردهايش ميدان فرديت انسان را گسترده كرده است. اين مسئله شامل حال شما، من، خانم هوو دار يا صيغه اى و همچنينن اليا پورسام نيز مى شود. اما خانم بدون نام، ضرورتى وجود نداشته است كه من در اينجا از اين اشخاص نام ببرم.
متوجه منظور شما از ارتباط فرديت با امريكا نشدم. آيا من مطلبى درباره فرديت و امريكا گفته بودم كه شما اين پرسش را مطرح كرديد؟
من هيچكس را مسخره نكرده ام. قصد بررسى شعر اليا پورسام را هم نداشته ام، صرفا از فرصت استفاده كرده ام تا بگويم تكنولوژى نوين به همه اين فرصت را داده است كه خود را در دايره اى مطرح كنند. اين اليا پورسام است كه لحن تمسخرى نسبت به ديگرى دارد ، نه من. او مى گويد: "اگر چند لحظه آرام بگيرى و كمتر وول بخورى..." دقت مى فرمائيد كه در اين نحوه بيان حالت تمسخر وجود دارد.
اما دليل وحشت من از باكره نبودن خيلى روشن است: انسان داراى بكارت ذهنى ست. اگر اين بكارت "دريده" شود بسيار بد است. انسانى مى تواند اسب هنر از گنبد گردون بجهاند كه اين بكارت ذهنى را حفظ كند.
اما عامل روانى كه مرا وامى دارد از صيغه دفاع كنم اين مطلب ساده است كه مردم ايران به طور اعم در جامعه اى زندگى مى كنند كه فرصت رشد عاطفى و جنسى را از آنها گرفته است. در آنجا زن را سنگسار مى كنند و اگر دخترى با پسرى رابطه اى برقرار كند او را شلاق مى زنند. حالا صيغه يك روشى ست كه در اين جامعه پذيرفته شده. پيشنهاد من اين است كه جوانانى كه مى خواهند رابطه اى با يكديگر برقرار كنند مى توانند صيغه بكنند.
خانم بدون نام، شخص من نيازى به صيغه ندارم و اگر خواستم با كسى رابطه برقرار كنم به طور آزاد اين كار را خواهم كرد.
من به تمام پرسش هاى شما پاسخ دادم. لطفا از اين ببعد نام خود را امضاء بفرمائيد تا من از هويت فردى شما اطمينان پيدا كنم.

-- شهرنوش پارسى پور ، Oct 2, 2008 در ساعت 01:28 PM

جهت اطلاع آقاى فيلوتيقا،

من به اندازه كافى درباره شعر اطلاع دارم. اگر گاهى شكسته نفسى كرده ام و گفته ام در اين زمينه بى اطلاع هستم منظورم اين بوده كه نمى توانم يك "شعر "را برمبناى "تقطيع عروضى" مورد ملاحظه قرار دهم. اين كار شاعران و منتقدانى است كه قواعد عروض و قافيه را به خوبى مى شناسند.
اما يك شعر در عين حال يك هويت اجتماعى، تاريخى و جغرافيائى و همچنين فلسفى دارد. از اين دريچه ها هميشه مى توان شعر را بررسى كرد. البته شعر را مى توان بررسى كرد و نه معر را.
در عين حال شما اگر از خواندن مطالبى كه من مى نويسم كسل مى شويد، راه بسيار ساده اى وجود دارد: آنها را نخوانيد.

قابل توجه آقاى منتقد:
اگر وزن و قافيه را از شعر بگيريد با پديده اى روبرو مى شويد كه بايد نام ديگرى به آن داد. بر اين پندارم كه علت اين كه ما امروز اينقدر شاعر داريم اين مسئله ساده است كه شعر گفتن آسان شده. هركس شمارى جمله كوتاه و بلند را زير هم مى گذارد و مى گويد شعر گفته ام.
تكرار مى كنم:
شاعر كسى ست كه بتواند شعر با وزن و قافيه بگويد. بعد كه چنين نوع شعرى گفت آن وقت آزاد است تا هركجا كه دلش خواست نوآورى كند.

-- شهرنوش پارسى پور ، Oct 2, 2008 در ساعت 01:28 PM

با درود به همگی،

سرکار خانم پارسی پور، من نیز همچون شما با آل احمد و آثار او نزدیکی چندانی ندارم هر چند که به هر صورت نمی توان منکر ویژگی هایی برای او و بارز بودنش در ادبیات امروزی (یا دیروزی، چون به هر حال مال قرن گذشته است!) شد.

اما ظاهراً شما یا همه ی "غربزدگی" اثر ایشان را درست و به ژرفی نخوانده اید یا چون سالها از آن گذشته ریزه کاریهای آن را از یاد برده اید. در جایی در غربزدگی، آل احمد به روشنی این را بیان می کند (نقل به مضمون) "اینک که ما این قدر از غرب پیروی می کنیم پس چرا تنها به ظواهر آن [مد و لباس و تکنولوژی صرفاً مصرفی و ...] چسبیده ایم تا نظم و ترتیب و جدیت و پشتکار و تلاشی که این جوامع [گاهی تا سرحد جنون!] برای بهتر شدن و قدرتمندتر شدن خود می کنند ..."

البته افزوده های درون [...] از نگارنده بود ولی آل احمد را آنقدر که مذهبیون، آن هم به این دلیل که نشان دهند چگونه یک فرد غیر مذهبی نیز می تواند "برگردد" و مذهبی شود خراب کردند خود نکرد هر جند به قول خود شما (باز هم نقل به مضمون) او آدم "پر سر و صدا"یی بود یا به قول معروف شاید بتوان گفت آدم هوچی گری بود.

اما شک ندارم وی اگر زنده مانده بود، پس از انقلاب حتماً برخوردهای دیگرگونه ای با پدیده ای به نام جمهوری اسلامی ایران می داشت، حال در هر سمت و سویی که این برخوردها می خواست برود ...

با سپاس و پوزش،

-- پروهر ، Oct 2, 2008 در ساعت 01:28 PM

با سلام،

خیلی برای من جالب است: خانم "مخاطب" مطابق معمول همیشگی خود، با حالتی میان عشق و نفرت به خانم پارسی پور، "انتقاد"ات خود را در میان سوالاتی (اغلب گنگ و نامفهوم) و با ادبیاتی نسبتاً لنگان هر چند ظاهراً خوش صدا، و از همه چشمگیر تر، با لحنی "بازجویی گرانه!" برای خانم پارسی پور مطرح میکنند آنوقت انتظار دارند ایشان به آن سوالات/انتقادات جواب هم بدهند!

بعد هم در اینجا جناب (آقای؟) منتقد عزیزمان را میبینیم که اگرچه میتوانم با بعضی از نظراتشان موافق باشم ولی حداقل این بار به موضوع بطور اشتباهی "گیر" داده اند: این بار حتی یک کلمه هم در باره وزن و قافیه از خانم پارسی پور نمیشنویم / نمیخوانیم و تماماً با نظری مثبت راجع به شعر نو حرف زده اند!

در واقع ایشان در اینجا بیشتر به بهانه یا از دریچه شعر این خانم به موضوعاتی که مستقیماً به تکنیک یا نقد شعر ربطی ندارد پرداخته اند: "قصد بررسی شعرهای او را ندارم. این کار را در برنامه‌ی «به روایت» می‌کنیم. برای من فقط جنبه‌ی جامعه‌شناختی قضیه در رابطه با تکنولوژی مطرح است."

حتی باید اعتراف کنم با تمام علاقه ای که به هر دو نوع شعر کلاسیک و نو دارم اما خیلی هم از شعرهای خانم الیا در اینجا خوشم نیامده اما منکر جذابیتهایی هم در آن نمیتوانم باشم بخصوص که ظاهراً ایشان دارند از طریق شعر یا نظریات خود بیشتر به موضوعات تاریخی و نقد شعر و احیاناً بررسی های اجتماعی در قالب روایتهایی از خاطرات خود می پردازند تا "خلق کلام صرفاً موزون و زیبا" و این جور چیزها.

"الّشُعراء یَتَبِعُهُمُ الغاوون" - قرآن

با احترام و تشکر

-- دُرّه دورکی ، Oct 2, 2008 در ساعت 01:28 PM

آقای دره درکی گرامی، درباره برخورد من تا حدود زیادی درست فرمودید. ولی تا آنجایی که میفهمم ناآگانه نیست، گرچه تا حدودی موثر. در مورد ابرازعشق جوابی دریافت نمیکنم ولی مقابله ام سرکوب میشود. اولین سئوال در بازجویی پرسش از اسم (هویت) است. بهمین دلیل گفتم «تا حدودی» درست گفتید. اما هنوز خانم پارسی پور همه فن و تن حریف را متوجه نکرده ام که نمیشود از طرفی صیغه را تجویز کرد و با عنوان شکست شخصی خود در ازدواج، زنان را دعوت به تحمل مردسالاری در زندگی جنسی کرد وهم از دیگر سو مخالف فحشاء بود. از همه مهمتر با یکدست ده هندوانه برداشتن هزینه دارد و از جمله قبل از طرح پیشنهاد قانون نوظهوری چون چند شوهری برای اولین بار در دنیا، باید ابتدا صلاحیت تفحصی و حقوقی اش از طرف شخص تضمین شده باشد. با احترام
مخاطب

-- بدون نام ، Oct 2, 2008 در ساعت 01:28 PM

پروهر عزيز،

مسئله آل احمد در جامعه ايران جنبه بسيار پيچيده اى به خود گرفته. اين نه بدان دليل است كه غرب زدگى از عمق زيادى برخوردار باشد، بلكه استفاده جمهورى اسلامى از اين مسئله براى كوبيدن ليبرال ها و سپس چپ به مسئله ابعاد متعددى داده است.
البته حق با شماست و زمان درازى ست كه من كتاب غرب زدگى را نديده ام و در نتيجه ممكن است مطالب آن را فراموش كرده باشم. اما حتى در آن سن هيجده سالگى وقتى كتاب را خواندم به نظرم مبالغه آميز مى رسيد. دليل اين امر نيز مقاله اى ست كه در همان زمان ها براى مجله فردوسى فرستادم و به سهم خودم كوشيدم از غرب زدگى انتقاد بكنم.
البته اين بدان معنى نيست كه مقاله من حامل ارزش بوده. صرفا از اين جهت يادآور آن شدم كه روشن بشود موضع من در قبال غرب زدگى متوجه امروز نيست و ريشه آن در همان ديروز قرار دارد.

-- شهرنوش پارسى پور ، Oct 3, 2008 در ساعت 01:28 PM

خانوم پارسی پور!واژه ی فردیت(که مفهومی فلسفی-تاریخی ست)بامفهوم مدرنیته پیوسته است،که عمومابه دوران پس از انقلاب فرانسه اطلاق می گردد.این مفهوم آنقدر که به تحول در اندیشه اجتماعی مربوط می شود،به رشد تکنولوژی بر نمی گردد.همانگونه که مطلع هستید دهها سال پس از انقلاب کبیرفرانسه بااینکه انسان تنهاباسرعت اسب آشنابودولی توانست در مناسبات اجتماعی وبه نفع فردیت خود،تغیرات مهم وبنیادی ای ایجاد کند.مادام بواری،شخصیت رمان فلوبر ازآن جمله است.
بنابراین اینکه فرض کنیم (احتمالافردیت ازآن چندآدم محدود بوده،که دارای زور بازو ومردبوده اند واگر زن بوده اندبامردان مهم در تماس بوده اند...)برداشتی انحرافی ازمفهوم فردیت است.فردیت انسان مدرن دربرابرانسان فاقدتفکرمستقل وتابع قدرت لایزال آسمانی- که پادشاه پدرسالار،سایه آن روی زمین بود-بوجود آمده است.پس اینکه الیاپورسام(هرچه دلش می خواهد)می گوید و چون (یک کامپیوترداردومی نشیند جیغ وفریادها وحرف هایش را مطرح می کند )لزومابه معنای اسقلال فکری وفردیت او نیست. بویژه ادعای دو پدری (توبخوان بی پدری)بودن شعرنوی فارسی ایشان.
اینکه شما با اینگونه استدلال وباتکابه تجربه واشعارالیا خانم بگویید(ماوارد عصر فرد گرایی به مفهومی که درغرب طی این دو قرن مطرح بوده)شده ایم و(یعنی ایران با کمک واتکا به تکنولوژی غرب دارد وارد این عصر می شود)از جنس همان ادعاهای علامه واروسرسری وبقول شما(جیغ وفریادهای)آل آحمد ی است. شما تحت تاثیرجاذبه های تکنولوژی به راحتی جایگاه فروغ فرخزاد را فراموش کرده اید، که با دست خالی وبدون آنکه روحش هم از کامپیوتر اطلاع داشته باشد ،خیلی پیشتر ازاین ها به فردیت مورد نظر شما رسید(تازه اگر بخواهیم تاریخ حیات عارف قزوینی وسنگی بر گوری آل آحمدرا دراین باره نادیده بگیریم).
در یادداشتی که بعداودر پاسخ به یکی از مخاطبین مرقوم فرموده اید،نوشته اید(یک نفر که اسمش را زیرشعرش می گذارد و اجازه می دهد مردم اورا داوری کنند...فردیت دارد).به من حق بدهید که به برداشت ودرک شما از مفهوم فردیت تردید کنم.با این ادعا آنوقت سابقه مفهوم فردیت ومدرنیته در کشور ما به قرن ها قبل {به زمانی که اولین شاعران ما نامشان رازیرشعرهایشان گذاردند} برخواهد گشت.

-- بدون نام ، Oct 3, 2008 در ساعت 01:28 PM

با سلام خدمت همگی و خانم "مخاطب"، من یک زن هستم و نامم دره به ضم اول و تشدید وسط است.

ولی فرقی نمیکند، امروزه اینقدر فاصله ی همه چیز کم شده که ظاهراً تفاوت زیادی بین زن و مرد هم وجود ندارد! بالاخره همه انسان هستیم. (و شاید هم بزودی زنان چند شوهره و مردان چند زنه هم کلوپهایی تشکیل دهند و ...)

خانم پارسی پور هم فکر کنم فقط نظراتی داده اند که احتمالاً خودشان هم اصرار خاصی به "تحمیل" آنها ندارند. اصلاً خود امر ازدواج چیز نسبتاً عجیب و غریبی است، برای مثال، در آمریکا، بعضی از همجنس گرایان اصرار عجیبی دارند که بطور سنتی ازدواج کنند! و برای احقاق حقوق سنتی و عرفی خیلی مبارزه میکنند. در بعضی از ایالتها هم که اجازه ازدواج رسمی به آنها داده شده، زوج مربوطه رسماً لباس عروسی و دامادی یا دامادی / دامادی یا عروسی / عروسی به تن کرده و در مراسمی کاملاً سنتی (گاهی در کلیسا!) شرکت میکنند.

دلیلشان برای ازدواج رسمی تا حدی قابل فهم است چون با در نظر گرفتن تسهیلاتی همچون پرداخت کمتر مالیات و اینطور چیزها، ازدواج در آمریکا تشویق میشود اما برای من عجیب است که اگر این افراد به نوعی اگر نه "ضد عرفی یا سنتی" که "غیر عرفی و غیر سنتی" هستند، پس این همه نمایشهای سنتی برای چیست؟ حتماً خودشان جواب قانع کننده ای برای این موضوع دارند. امروزه ما در دنیایی زندگی میکنیم که بسیاری از زوجهای معمولی زن و مرد مراسم ازدواج خود را هر چه ساده تر و فقط با یک ثبت در دفتر شهرداری محل انجام میدهند.

با احترام،

-- دُرّه دورکی ، Oct 4, 2008 در ساعت 01:28 PM

با درود،

در ادامه ی سخنان دوست گرامی "بدون نام" و موضوع فردیت که در آخر نظرات خود فرموده اند "... به من حق بدهید که به برداشت ودرک شما از مفهوم فردیت تردید کنم.با این ادعا آنوقت سابقه مفهوم فردیت ومدرنیته در کشور ما به قرن ها قبل {به زمانی که اولین شاعران ما نامشان رازیرشعرهایشان گذاردند} برخواهد گشت."

این سخن شما مرا به اندیشیدن واداشت: شاید واقعاً همین طور است که شما می گویید کما اینکه شاعران کلاسیک ما اغلب هم فردگرا بوده اند و هم با ویژگی هایی که در سبک های شعری تقریباً مستقل از یکدیگر هر کدامشان می بینیم، نوعی فردیت را هم بتوان در هر کدامشان دید.


سپس شما در باره ی "مدرنیته" هم سخنهایی داشته اید. با این که تعریف شما را از مدرنیته و ارتباط آن با "فردیت" و همچنین "تحول در اندیشه اجتماعی" می پذیرم، اما معنی خود واژه ی "مدرنیته" را نیز نباید از نظر دور داشت: مدرن یعنی "امروزی" و در هر دوره ی تاریخی که اندیشه های اجتماعی (و همچنین علم و تکنولوژی و دیگر چیزها) تحول عمده ای داشته باشند به طوری که معادل های گذشته ی خود را پس زده و طوری شود که آن معادل های پیشین در مقایسه با امروزی هایشان کهنه و پوسیده و ناکارآ به نظر رسند، آن گاه است که نظریه ها یا پدیده های جدید، "مدرن / امروزی" انگاشته خواهند شد و قبلی ها قدیمی ...

این اتفاق، همان طور که شما هم فرموده اید، در دوران پیش و پس از انقلاب کبیر فرانسه افتاده و اثرات قوی آن تا به امروز نیز همچنان پا بر جا است اما یادمان نرود که هم در انقلاب کبیر فرانسه و هم در انقلاب سرمایه داری آمریکا (و شاید در انقلاب "سرخ" شوروی) و سایر انقلابهایی که در دو قرن گذشته تقریباً در همه جا شاهدش هستیم، می شود گفت که همگی شان به نوعی سعی در بازسازی یا زنده کردن و برگرداندن ارزشهایی داشته اند که از عمرشان بیش از دو هزار سال می گذرد: دمکراسی / مردمسالاری، آزادی بیان، آزادی فردی، سامانه های کشورداری مبتنی بر نشست های شورایی و مانند آن.


به گمان من، مدرنیته، به ویژه با مفهوم و معنایی که شما از آن در اینجا آورده اید (و من هم با شما در آن مورد همرای هستم) عمری دست کم دو هزار ساله دارد.


با سپاس،

-- شرمین پارسا ، Oct 5, 2008 در ساعت 01:28 PM

جناب بدون نام،
به اطلاع مى رساند كه دليل هر انقلاب اجتماعى و سياسى در حقيقت ريشه در تكنولوژى و اقتصاد دارد. اختراع ماشين بخار و ساعت و چاپ از دلايل انقلاب كبير فرانسه است. دقت بفرمائيد كه اختراع چاپ تا چه حد در رشد فرديت انسان ها موثر بوده است. اين ابدا به دين معنا نيست كه انسان در دو هزار سال پيش و حتى پيشتر از آن فرديت نداشته است. نخستين انسانى را در نظر بگيريد كه اختراع يا كشف كوچكى كرده است. مثلا انسانى كه براى نخستين بار سنگى را برداشته و پرتاب كرده است (اين كار پدر موشك سازى امروز است). اين شخص به طور قطع شناختى از خودش داشته كه شهامت آن را پيدا كرده تا سنگ را پرتاب كند. يا درست تر بگوئيم به مسئله پرتاب سنگ فكر كرده و بعد در درازناى تاريخ آن را رشد داده و مثلا فلاخن را اختراع كرده. اينها همه، از پرتاب سنگ تا اختراع فلاخن و موشك از مقوله تكنولوژى هستند. به زبان ديگر "تكنولوژى امتداد دست انسان است." اين اما نكته روشنى ست كه هرچه رشد تكنولوژى بيشتر باشد ميدان فرديت انسان گسترده تر مى شود. درست مثل همين لحظه كه من و شما داريم با اين ميدان فاصله با يكديگر تماس مى گيريم و ديگران نيز اگر ميل داشته باشند قادرند در بحث من و شما شركت كنند.
اما چند نكته مشخص است: هر انسانى كه در طول تاريخ و پيش از تاريخ توانسته دست به عملى بزند وراى خورد و خواب موجودى ست كه هويت دارد و به فرديت رسيده. حتى اگر اين شخص برده باشد نيز داراى هويت فردى ست. منتهى نام بردگان و زنانى كه در طول تاريخ دست به انجام عملى ابتكارى زده اند -درست به دليل كمبودهاى تكنولوژيكى- از يادها رفته است.
امروز نيز خطر بزرگى آزادى انسان را تهديد مى كند و آن همانا رشد تكنولوژيكى است. دقت بفرمائيد كه اكنون در سر هر چهار راهى حداقل دو تا دوربين وجود دارد. اندازه دوبربين ها بقدرى كوچك شده كه مى توان شمار زيادى از انها را در خانه من و شما تعبيه كرد بى آن كه ما از حضورشان آگاه باشيم. در آينده بسيار نزديك ما همه زير كنترل دوربين ها و وسايل ديگر خواهيم بود و فرديتى كه به بار نشسته بود دوباره شايد عقيم شود. مثلا به نظر شما آيا فروغ فرخزاد يا سهراب سپهرى در زير امواج دوربين هاى خبرگير قادر خواهند بود دست به خلاقيت بزنند؟
توجه مى دهم شما را به كتاب ١٩٨٤ جرج اورول كه پيش در آمد اين گرفتارى ست.
در آينده بيشتر در اين باره صحبت خواهم كرد.

-- شهرنوش پارسى پور ، Oct 7, 2008 در ساعت 01:28 PM

سلام -مرسی که در باره شعر من اینهمه چونه می زنید. خواستم بگم اگه قابل دونستید لطفا به منم بگید دعوا سر چیه؟

-- الیا پور سام ، Oct 7, 2008 در ساعت 01:28 PM

قضیه لیلی زن بود یا مرد است! من رفتم شعرهای خانم الیا را بخوانم، که با دیدن عکس ایشان متوجه شدم آقا تشریف دارند! آفرین به ایشان که می توانند در آن جامعه ای که زن را سنگسار می کنند، همچون شعرهای زنانه بگویند! درود ...

-- لاله ، Oct 7, 2008 در ساعت 01:28 PM

خانم پارسی پور هم ایشون را خانم پنداشتن. نوشته اند:برای اولین بار در تاریخ است که می‌بینیم زنان ایرانی جرات می‌کنند در‌باره‌ی گرفتاری‌هایی که سرشان آمده، یا می‌توانسته بیاید، صحبت می‌کنند و این نکته‌ی بسیار مهمی است.
به ما زنان یاد می‌دهند که اصلاً حرف نزن، چون وقتی حرف بزنی، برای‌ات گرفتاری درست می‌شود. ولی زن‌ها شروع به حرف زدن کرده‌اند. از جمله، کاری که الیا پورسام کرده است.

-- منتقد ، Oct 10, 2008 در ساعت 01:28 PM