رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۲ تیر ۱۳۸۷

اصرار زن‌ها و فرار مغزها

شهرنوش پارسی‌پور

Download it Here!

امروز من به سایتم رجوع کردم. دیدم آقا یا خانمی به‌نام نوروزیان نامه‌ی خیلی مودبانه‌ای نوشته‌اند و البته بدون ذکر ایمیل‌شان. بعد یک لینک هم برای من فرستاده بودند که در آنجا مطلبی را بخوانم.

من این لینک را باز کردم و دیدم که نشریه‌ی «حوزه‌ی علمی طبیان» است. در آنجا یک مصاحبه‌ی رادیویی بود با یک خانم نویسنده‌ی جامعه‌شناس ترک به نام خانم امید مَریچ، یا مریچ. ایشان در دانشگاه ترکیه تدریس می‌کرده و دختر جمیل مریچ دانشمند بزرگ ترک است و سی سال منشی پدرش بوده که کور شده بوده و با او آثارش را می‌خوانده و بررسی می‌کرده است. در واقع او هم منشی پدرش بود و هم نگهدارنده‌ی او، و خودش هم یک جامعه‌شناس بزرگ است.

خانم امید مریچ در این مصاحبه شرح می‌دهد که چگونه ناگهان تحت تاثیر افکار مذهبی خودش قرار گرفته و همراه با زلزله‌ای که در ترکیه آمده، زلزله‌ای در بنیان شخصیت او اتفاق افتاده و در سن پنجاه سالگی باحجاب شده، و حجاب را انتخاب کرده است. حتا وقتی نخست‌‌وزیر از او درخواست و دعوت به همکاری کرده است، پیشنهاد را رد کرده و گفته است من حجابم را با هیچ چیز عوض نمی‌کنم.

این «حوزه‌ی علمی طبیان» این مصاحبه را به صورت دقیق تشریح کرده و خب طبیعتا هدف از انجام این کار تشویق زنان به داشتن حجاب است.

واقعیت این است که ترکیه مدل بسیار خوبی برای ایران می‌تواند باشد، چون در ترکیه می‌توانیم انواع حجاب را ببینیم و ضمنا بی‌حجابی را هم ببینیم. من در ترکیه زنانی را دیده‌ام که تا چشم‌هایشان را قایم کرده بودند، ولی در همان حال زنان روستایی را هم دیدم که روسری کوچکی یا لچک دارند. زنانی را هم دیده‌ام که شبیه زنان ایرانی چادر دارند. خلاصه انواع حجاب را دیده‌ام. ولی زنانی را هم دیدم که بی‌حجاب‌اند.

بعد به نظرم آمد که من به‌عنوان یک زن ایرانی مشکلم این است که در جامعه‌ی خودم جا ندارم، چون همان‌قدر که خانم امید مریچ علاقمند به حجاب است، من از حجاب بیزار هستم. منتها این به این معنی نیست که با حجاب مخالف باشم.

هر انسانی اگر میل دارد حجاب داشته باشد، می‌تواند داشته باشد. هر خانم، حتا هر آقایی. ولی اجباری کردن این قضیه به نحوی که در ایران رخ داده، مشکلی اساسی و ترسناکی به‌وجود آورده است.

من حاضرم کچل باشم، موهایم را از ته بتراشم، در زشت‌ترین شکل ممکن موهایم را آرایش کنم، ولی حجاب نگذارم. این حجاب، روسری، مقنعه یا چادر، حالتی دارد که در من احساس اضطراب ترسناکی ایجاد می‌کند. یعنی حس می‌کنم مغزم و ذهنم را دارم می‌پوشانم و از این به بعد دیگر حق ندارم حرف بزنم و حرکت بکنم.

من فکر می‌کنم در ایران هم مثل ترکیه اگر زن‌ها بتوانند اگر دلشان می‌خواهد حجاب داشته باشند و اگر دلشان نمی‌خواهد نداشته باشند. بسیاری از مشکلات جامعه‌ ایران حل می‌شود.

خانم امید مریچ را من تشویق می‌کنم که حجاب‌شان را نگه دارند، برای همیشه، و از وجود حجاب‌شان لذت ببرند. ولی از ایشان خواهش می‌کنم برای امثال من که از حجاب متنفرند هم احترام قائل باشند و اجازه بدهند ما هم برای خودمان بی‌حجاب باشیم که البته خانم امید مریچ فکر نمی‌کنم زنان ترکیه را وادار به حجاب کرده باشد که حجاب داشته باشند. فقط خود ایشان حجاب گذاشته است.

مشکل ما در ایران این است که متأسفانه ما را با اجبار وا می‌دارند که حجاب داشته باشیم و همین مسأله گرفتاری‌های عظیمی برای جامعه ایران درست کرده است که یک نمونه‌اش مهاجرت مغزهاست که اغلب با تشویق و پشتکار و اصرار زن‌ها اتفاق می‌افتد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

Do you really think that the main reason for immigration is just HEJAB? such a narrow minded opinion!!

-- Solaleh ، Jun 25, 2008 در ساعت 01:29 PM

خانم پارسي پور متاسفانه هنوز نتوانسته ام به كتاب خاطرات زندان شما درسترسي پيداكنم.
از يكي از دوستان گرفتار در همان سالهاي بندي بودن شما شنيدم كه براي حجاب ماجرايي در زندان داشتيد . خواهشمند است آنرا واگويه كنيد.
البته در صورت امكان . واما مارجراي اين خانم ترك را نميدانم ولي سايت هاي مذهبي بسيار به دروغ ماجراهايي را تعريف ميكنند .از نظر بسياري از اين مومنين فقط به مومن مي شود راست گفت و صد البته كه مومن را خودشان تعريف مي كنني.

-- حشمت ، Jun 25, 2008 در ساعت 01:29 PM

خانم پارسی پور من هم دل خوشی نسبت به حچاب ندارم ولی نمیتوانم براحتی کلمه بیزار را به کار ببرم. منهم وقتی مدرسه میرفتم بدلیل زندگی در یک خانواده مذهبی مجبور به حفظ حجاب بودم ... همین باعث شده بود که نسبت به دوستانم احساس حقارت بکنم و شاید اگر این حس نبود خیلی بهتر با مسائل پیرامونم برخورد میکردم... الان که فکر میکنم از آن حس بیشتر نفرت دارم تا از حجاب
بهمین جهت من فکر میکنم که بالا رفتن آمار دختران باسواد و یا حضور 70% در دانشگاهها میتواند و یا شاید همان نبودن حس حقارت باشد
بخصوص برای آنها که اصلا برایشان داشتن یا نداشتن حجاب مسئله نیست بخصوص برای بسیاری دختران شهرستانی که برایشان مسئله اصلی حضور فعال در جامعه است .....

-- مینا ، Jun 25, 2008 در ساعت 01:29 PM

در جواب به خانم مینا:

بله، حرف شما درست است که به خاطر اسلامی شدن کشور ایران پس از انقلاب، خانواده های بسیاری که حتی اجازه مدرسه رفتن به فرزندان دختر خود نمی دادند حالا دختران دکتر و مهندس دارند اما موضوع اصلی این است که جامعه ایران افراطی و تفریطی است و این اوضاع به این منوال نخواهد ماند و متأسفانه بنا به سنت دیرینه تاریخی "به زور" تغییر خواهد کرد تا با آرامش و این دوشیزگان یا بانوان محجبه تحصیلکرده دچار مشکلاتی خواهند شد مشابه با آنچه بانوان بی حجاب و تحصیلکرده در مقطع انقلاب اسلامی شدند منتهی در جهت معکوس!

اشتباه از همان رضاشاه بود که حجاب را به زور از سر زنان در آورد! حتی در خانواده های نه چندان مذهبی هم خیلی از خانم ها در آن زمان تا مدتها با موضوع "کشف حجاب" مسئله داشتند. مذهبیون متعصب هم که کینه رضاشاه و مدرنیزم را به دل گرفتند (هر چند که الآن برای حفظ قدرت و حکومت و فشار داخلی و خارجی خود را سردمدار آن میدانند) و باقی ماجرا.

تنها راه نسبتا کارساز همان آزادی انتخاب برای گروههای مختلف است که در زمان محمدرضاشاه اتفاق افتاد ولی دیر بود. اصولا در ایران مثل اینکه همیشه همه چیز کمی "دیر" اتفاق میافتد!

-- دُرّه دورکی ، Jul 12, 2008 در ساعت 01:29 PM