رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ > حسين ـ يزيد | ||
حسين ـ يزيدعبدی کلانتریفايل صوتی ـ ۲۰ دقيقه بر اساس چه معياری میتوانيم روشن سازيم که آيا خلافت حسين «برحق» بود يا خلافت يزيد؟ يزيد، خليفهی رسمی اکثريت مسلمانان در سال ۶۸۰ ميلادی، متهم به «شرابخواری و سگبازي» شده است. اين صفات را حسين ابن علی (در نامه ای به معاويه) به يزيد نسبت میدهد. در دستگاه قدرتی که میرفت جانشين امپراتوری ساسانی شود و دوران شکوه و گسترش اسلام را در جهان بياغازد، فرهنگ آريستوکراتيک شراب، جنگاوری، شعر و هنر، و اهلی کردن حيوان، بايد امری عادی تلقی میشد و درجهی پيشرفته تری از فرهنگ شهری را در برابر طرز تفکر بستهی باديه نشين به نمايش میگذاشت. بگذريم از اينکه «شرابخواری و سگ بازي»، چيزی در بارهی درايت سياسی يا نظاميی خلفا و سرداران اسلام نمیگويد. چه کسی خلافت را «غصب» کرده بود؟ بيطرفانه که بنگريم، در اينجا، اکثريت «سُـني» بلندنظريی بيشتری به نمايش میگذارند هنگامی که امرِ جانشينيی پيامبر را به کل قبيلهی قريش تعميم میدهند؛ روشی که از لحاظ سياسی مدبرانه تر و اخلاقی تر است، با امت رابطهی دموکراتيک تری برقرار میکند، و اصل «شور و مشورت» در گزينش جانشين را به نحو شايسته تری به اجرا میگذارد. گذشته از اينکه اين روش، راه را برای پذيرش بعدی اسلام در سرزمينهای غيرعرب نيز هموارتر میسازد. ايرادی که از سوی برخی شيعيان به «موروثي» شدن خلافت در دستگاه امويان گرفته شده، بيشتر از آنکه از زاويهی مساوات طلبی قبيله ای باشد نشانگر رقابت بر سر قدرت است، زيرا خود آنها نيز امامت را موروثی میخواستند اما نه در خاندان بنی اميه، بلکه در خاندان بنی هاشم. مساوات طلبان واقعی، خوارج بودند که برای گزينش رهبر امت، اهميتی به وابستگی خونی و خويشاوندیهای قبيله ای نمیدادند. «قيام» يا «فتنه»؟ جريانات سياسی ـ عقيدتيای که در اقليت و درحاشيه اند و خود را قربانی تبعيض میبينند، به چنين خيالواره (imaginary) هايی نياز دارند تا حقانيت و «مظلوميت» خود را به کرسی بنشانند. برعکس، به هنگام برکشيدن و اثبات برتری و اقتدار عقيدتی، آنها تأکيد خود را بر «فتوحات» حزب خويش مینهند که خود بايد دليل مشروعيت نيز تلقی گردد. غزوات و مغازی رسول اکرم از زمرهی عوامل مشروعيتساز اخير است. اگر نخواهيم ذاتگرايانه به اسلام بنگريم، بازهم در چشم اندازی تاريخی، «اسلام» را میتوانيم چنين تعريف کنيم: «فتوحات». حضور اسلام يونيورسال در پهنهی تاريخ ــ اسلامی که برای دوام خود، به ضرورت میبايست از صحرای حجاز و شبهجزيرهی عربستان فرامیگستريد ــ تنها به مدد «فتوحات» ميسر شد. بدون فتوحات، اسلام همچون بسياری باورهای مشابه در ميان باده نشينان، در محل تولد خود فرومیمرد. در تاريخ اسلام دين از سياست (قدرت) جدا نبوده است. درصدر اسلام، مشروعيت سياسی و مشروعيت دينی در وجود اميرالمؤمنين تجسم میيافت. امويان به درستی خود را وارث عثمان خليفهی سـوم میدانستند و فرزندان علی ابن ابيطالب نيز به درستی خود را وارثان خليفهی چهارم. اما اگر اختلاف جناحی و خانوادگی «سـنّی ـ شيعه» را ناديده بگيريم، در حقيقت امر و در چشم اکثريت مسلمانان قرن هفتم و هشتم (ميلادي)، همان کس که صاحب قدرت بود صاحب مشروعيت نيز بود. از همين رو، مدعيان امامت و خلافت، با ارزيابی قوای خود، يا دست به شمشير میبردند يا به مصلحت و موقتاً تن به بيعت میسپردند. امام حسن همچون پدرش تنها درميان «شيعيان» محبوبيت داشت نه در ميان اکثريت مسلمان؛ در نتيجه سياست مماشات با قدرت غالب (خلافت معاويه) را در پيش گرفته بود. امام حسين نيز، به ناچار همين رويه را دنبال کرد تا اينکه به ناگاه در برابر يک فرصت تاريخی قرار گرفت. مرگ ناگهانی معاويه و خلاء قدرتی که در شهر کوفه حس میشد، امکان قيام عليه امويان را از طريق تصرف اين شهر ميسر میساخت. حسين میدانست حتا اگر با امويان بيعت هم بکند، اين برای او ضمانت جانی فراهم نخواهد کرد، چنانکه برای برادرش نيز نکرده بود. آنچه حمايت کوفيان را از حسين تضعيف و سپس خنثا کرد تدبير به موقع يزيد و رشادت سردار او ابن زياد بود که برای جلوگيری از فتنهی توطئه گران به کوفه اعزام شد. تاريخنگاری شيعه از بکار بردن صفاتی چون درايت و رشادت در مورد مسلمانان ِ اکثريتی پرهيز دارد. در روايت آنها، قتل معاويه «هلاکت» است و سرداران مسلمان زيرک و کاردانی چون ابن زياد «ملعون» نام میگيرند! حال آنکه مرگ خودیها «شهادت» بود و «رشادت» تنها از آن جنگجويان خودی. در اين روايت، منظور از «ظلم» در حقيقت پيگرد، سرکوب، و گاه قتل سرداران شيعی توسط جناح اکثريت بود. اما باز هم اگر از ديد اسلام يونيورسال در پهنهی تاريخ به واقعه بنگريم، قيام حسين «فتنه» ای بيش نبود که دارالاسلام را در برابر دارالحرب از درون تضعيف میکرد. شورش مساوات طلبان خارجی (خوارج) نيز از همين دست بود که شيعيان در سرکوب آنها با دستگاه خلافت اموی همکاری کردند.(۳) در حقيقت، انشعاب بزرگ خوارج که به تضعيف استراتژيک جناح شيعی انجاميد، نتيجهی کمسياستی عليابن ابی طالب بود. قاعدتاً، اين جنگهای داخلی و جناحی، از ديدگاه قدرت حاکم فقط میتوانست به تضعيف کل نظام بيانجامد و از منظر مصلحت نظام، جز فتنه نمیشد نامی بدان داد. «فتوحات» بدون «کشورداري» دوامی نمی داشت و سلسلههای اموی و عباسی اند که بايد امتياز بقا و شکوه امپراتوری اسلامی را به حسابشان واريز کرد. ولايت ظاهری و ولايت باطني عبدالکريم سروش، فيلسوف و مصلح شيعی، تلاش کرده است با جدا کردن دو مفهوم «ولايت باطني» و «ولايت ظاهري»، مشروعيت دينی را از دومیسلب کند و از اين راه خطر استبداد دينی را در جامعه (ی مدرن مسلمان) کاهش دهد. به عقيدهی آقای سروش، ولايت در بستر عرفان نظری امری است خصوصی و باطنی و اين مقام کسانی را بايسته و شايسته است که میتوان همچون پيامبران آنها را «انسان کامل» خطاب کرد. در اين پهنهی «باطني»، انسان کامل که در حقيقت به اوصاف الاهی نائل آمده، میتواند و بايد طلب کند که مريدان در او «ذوب شوند». به گفتهی آقای سروش، «وظيفهی مريد در مقابل چنين رهبری که ولی خداوند است، اطاعت محض است. برای مريد کمترين اعتراض و انتقاد و تخلفی در مقابل شيخ مجاز نيست.» (۵) اينها همه در پهنهی خصوصی و «باطن» است و نبايد آن را به اجتماع و سياست تسـّری داد. آقای سروش توضيح نمیدهد چرا. چرا يک انسان با فضيلت و با عصمت که از «نور الاهي» فيض برده، و به همين دليل از ديگران کمتر خطاپذير است، نمیتواند جامعه ای را راهبر باشد. عبدالکريم سروش مینويسد، «وقتی مردم با علی بيعت کردند سخنی از ولايت معنوی و عصمت امام علی و نظريهی انسان کامل در ميان نبود. سخن بر سر ولايت ظاهری و رياست دنيوی ـ دينی بود.» (۶) معنی گفتهی آقای سروش اين است که، به زعم او، حتا «معصوماني» چون علی و حسن و حسين و ساير امامان نيز در مقام امامت و رهبری سياسی، جايزالخطا بودند و نمیبايست اطاعت بی چون و چرا از رعايای خود بخواهند. پيشتر ديديم که خود امام حسين معتقد بود که او، «معدن رسالت، محل رفت و آمد ملائکه، و جايگاه رحمت» است و خداوند با خاندان او شروع کرده و با هم ايشان نيز خاتمه خواهد داد و به همين دليل، يزيد در برابر او استحقاق رهبری جامعهی سياسی را ندارد. نظريهی آقای سروش اين امتياز را از حسين، در برابر يزيد، میگيرد! جدا کردن ولايت ظاهری و باطنی، صرف نظر از تضاد منطقی، از ديدی جامعه شناختی نيز چندان معتبر به نظر نمیرسد. گويی هستی ِ انسانی به دو نوع هستی ِ«باطني» و هستی ِ اجتماعی تقسيم میشود و «باطن» انسان از هستیِ اجتماعی او جدا است. گويی اخلاقيات («فضايل معنوي» و «صفات الاهي») پهنه ای خارج از اجتماع را تشکيل میدهند و از جای ديگری، مثلاً «عالم غيب»، متعين میشوند. به راستی گاه مصلحان ما از مردمان ِ عادی کوچه بازار نيز خرافی تر مینمايند! اما حقيقتاً، اگر مريدان و شاگردان شيوخ، بنا به گفتهی آقای سروش، «ضرورت» داشته باشدکه در ولايت باطنی قطب خود «ذوب» و «فناشوند»، طبيعی است که عرفان اجتماعی يا سياسی جريان خطرناکی خواهد بود! و نکتهی مهمتر اين است: تا زمانی که جامعه ای شيعی خود را مغبون و مظلوم بپندارد، عرفان باطنی همدست عرفان اجتماعی و سياسی باقی خواهد ماند. اين اجتناب ناپذير خواهد بود که اگر دادخواهی و قيام عليه ظلم، رنگ دينی به خود بگيرد، رهبری سياسی و نظامی، از کاريزمای دينی يا عرفانی در عرصهی نبرد حق عليه باطل بهره خواهد گرفت. در انقلاب بهمن پنجاه و هفت، آيت الله خمينی ــ تئولوگ و فقيهی که ادعاهای عارفانه نيز يدک میکشيدــ و جنبش اسلامگرای او، به نحو مؤثری از اسطورهی عاشورا بهره بردند و اين بار به جای شهادت در صحرای کربلا، با پيروزی انقلاب، دولتِ تئوکراتيک ِ شيعی را در ايران تأسيس نهادند. تأسيس دولت، به معنی انتقال از مرحلهی «فتوحات» به «کشورداري» است. چندی نگذشت که نقشهای حسين و يزيد، برهم منطبق شدند و عرفان اجتماعی نيز در اين ماجرا سهم خود را بازی کرد و هنوز هم میکند، عصبيتی که میخواهد «تا انقلاب مهدي» در وجود پيشوايان و شيوخ سياسی ـ دينی خود ذوب شود/// *** ۱- رسول جعفريان، تاريخ سياسی اسلام، قم: انتشارات الهادی، چاپ دوم، ۱۳۷۸، جلد دوم، ص ۴۵۲. ۲- نگاه کنيد به تحليل هوشمندانه و غيرمتافيزيکی تاريخنگار شيعی آقای جعفريان در اين خصوص، منبع بالا، ص ۴۶۹. ۳- علی اکبر فياض، تاريخ اسلام، انتشارات دانشگاه تهران. چاپ چهارم ۱۳۶۹، ص ۱۷۷. ۴- محمد مجتهد شبستری، نقدی بر قرائت رسمی از دين، طرح نو، ۱۳۸۱، ص ۱۸۲. ۵- عبدالکريم سروش، بسط تجربهی نبوی، مؤسسهی فرهنگی صراط، ص ۲۶۰. ۶- همان، ص ۲۷۲. کتاب دانلود کنيد : |
نظرهای خوانندگان
"در چشم او، شانس پيروزی انقلاب شيعی بيش از احتمال شکست آن بود؛ و او تا پايان قيام نشان داد که يک انقلابی است."
این جمله شما با کل تحلیلتان در تضاد است. انقلاب یا کودتای یا یک سردار خلیفه زاده؟
شجاعت شما را در مالیدن گوش سروش تبریک میگویم.
نقش معشوقه یزید و همسر امام حسین را در شکلگیری و سرانجام خونین این قیام فراموشیده اید. به سهو یا به عمد؟
-- اورینب ، Dec 27, 2009 در ساعت 05:54 PMبا توجه به دانش مدرن ،بنظر میرسد کل دین اسلام زیر سوال است.شخصی بنام محمدمدعی است که از طرف خدا که
-- مهرداد ، Dec 28, 2009 در ساعت 05:54 PMیک نیروی غیبی است.برای هدایت بشر بر گزیده شده
وکتاب اوقرآن است.
وقتی قرآن را مطالعه میکنی یک بخش آن اسسطوره است و
بخش دیگر آن خرافات!جن وملایکه.وسوره ای بنام جن!
این دین خرافی میخواهد راهنما وهادی بشرآگاه امروزباشد!
یک سری آخوند بیسواد هم مدعی زعامت ودرایت!
مخالفت با انها هم،چماق جاهلیت!
نگاه تاریخی جالبی بود؛ این که "حقانیت" شیعه از یک منبع عقلی سرچمشه نمی گیرد بلکه ریشه آن در "متافیزیک" و عالم "بالا"ست.
-- بدون نام ، Dec 28, 2009 در ساعت 05:54 PMحیف از سایت رادیو زمانه که چنین مطلب بی سر و تهی که دیدگاهی مکانیکی و زورپرستانه نسبت به انسان و شناختی آخوندی ، ارتجاعی و ناقص از تاریخ اسلام دارد در آن چاپ شده است
-- آبان ، Dec 28, 2009 در ساعت 05:54 PMمتن فوق علاوه بر چینشی از وارونه نمای تاریخی, حاوی تناقضات بسیاری نیز هست
-- معین ، Dec 28, 2009 در ساعت 05:54 PMاز جمله می توان به قسمتی از آن توجه کرد
"در چشم او، شانس پيروزی انقلاب شيعی بيش از احتمال شکست آن بود؛ و او تا پايان قيام نشان داد که يک انقلابی است."
که حاوی بار مثبت است و تنها در چند خط بعد
"قيام حسين «فتنه» ای بيش نبود که دارالاسلام را در برابر دارالحرب از درون تضعيف میکرد."
که البته حاوی باری منفی در مورد یک حادثه است
از تناقضات بالا که بنده به گوشه ای از آن اشاره کردم می توان دریافت مطلب فوق بریده شده چندین متن, بدون جمع بندی مناسب است .
آن چیزی که حرکت امام حسین را بارز می کند، بر مدار انسانیت و آزادگی پا فشردن است نه مسائل سیاسی و اجتماعی صرف. نویسنده محترم خوب است قدری از دیدگاه ارزشهای انسانی به موضوع نگاه کنند. صحنه ای را به یاد بیاورید که امام اطرافیان خود را به ماندن و رفتن مخیر می کند و ارزشهای معرفتی در یارانی که تا آخر ماندند.
-- lpln ، Dec 29, 2009 در ساعت 05:54 PMآن چیزی که حرکت امام حسین را بارز می کند، بر مدار انسانیت و آزادگی پا فشردن است نه مسائل سیاسی و اجتماعی صرف. نویسنده محترم خوب است قدری از دیدگاه ارزشهای انسانی به موضوع نگاه کنند. صحنه ای را به یاد بیاورید که امام اطرافیان خود را به ماندن و رفتن مخیر می کند و ارزشهای معرفتی در یارانی که تا آخر ماندند.
-- محمد ، Dec 29, 2009 در ساعت 05:54 PMباید توجه داشت که اغلب مطالبی که از آن دوره نقل شده است، بافته های قرون بعدی است. در تاریخ طبری و ابن اثیر نیز آمده است که در زمان محمد، در قبیله قریش و بنی هاشم فقط 19 نفر سواد خواندن و نوشتن داشته اند. حتا خود محمد هم بی سواد بوده است. میدانیم که تاریخ بیابانگردان عرب را نیز کسان دیگری پس از قرن ها نوشته اند. مطالبی که از امامان ریز و درشت نقل میشود، هیچگونه اعتبار تاریخی ندارد. وقتی می بینیم که جمهوری اسلامی چگونه تاریخ همین امروز را تحریف کرده و همه چیز را وارونه گزارش میکند، میتوان تصور کرد که هزار و چهارصد سال پیش چه دروغ هایی ساخته شده است.
-- رضا ، Dec 29, 2009 در ساعت 05:54 PMهرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من....
-- ف. شیرازی ، Dec 29, 2009 در ساعت 05:54 PMهمین را بگویم که خود را بی دلیل از گنجینه های معرفت الهی بی نصیب نکنید.
ویلی شیرکلوند نویسنده سوئدی در سفرنامه اش به ایران "سفر به طبس" مینویسد:
در اسلام جان ازآن خدا (الله) است. او میدهد و میگیرد. پس اینهمه شهیدکِشی برای چیست؟ اگر کسی ادعا میکند جان در راه خداوند فدامیکند، روغن ریخته خرج امامزاده کرده. نقل به مضمون.
او در اتوبوس یزد به طبس در دل کویر شاهد ضجه ها و گریه های دلخراش زنان و مردانی است که شهادت امامشان را عزاگرفته اند.
-- بدون نام ، Dec 29, 2009 در ساعت 05:54 PMمنظری است تازه نه؟
این اولین بار است که چنین تحلیل عقلانی از واقعه آشورا در یک رسانه فارسی زبان منتشر شده وجدا قابل توجه است....
-- بدون نام ، Dec 31, 2009 در ساعت 05:54 PMیکی از کم مایه ترین تحلیل هایی بود که از حادثه کربلا تا به حال خوانده ام. برای امثال آقای عبدی کلانتری خیلی متاسفم که نفرت از دین سیاسی و تفاسیر بنادگرایانه از اسلام چنان بر ذهن ایشان مستولی شده که حتی از یک تحلیل ساده تاریخی بدون غرض ناتوانند.
-- احسان ، Jan 3, 2010 در ساعت 05:54 PMجناب کلانتری سپاس بی کران
-- آریا ، Jan 11, 2010 در ساعت 05:54 PMخوب شما روی ماجرای جالبی دست گذاشتید و برای من بسیار آموزنده بود.
دلیری شما ستودنیست و امیدوارم تا پایان راهتان بتوانید بروید
خوب ماجرایی را پیش کشیدید که از ابزار مسلمانان برای بدست آوردن قدرت و همچنین مظلوم نمایی و بی خردی را نشانی از انسانیت و آزادگی می دانند.
نقد کسانی که برای شما نوشته بودند را خوامدم و باید بگویم که چگونه است که گرفتن قدرت آن هم با مظلوم نمایی و ناتوان نشان دادن از راه هایی بوده که مسلمانان با آن قدرت را بدست می آوردند و هرگاه که از زور و شمشیر تونستن به قدرت می رسیدند.
الان هم قدرت را با نام اسلام گروهی در ایران به دست گرفته اند و همچنان از ابزار عاشورا برای نادان نگه داشتن مردم سود می جویند و با همین ابزار بر مردم حکومت می کنند و با نام همین ابزار است که امروزه ایران در این گرفتاری فرو رفته و دروغ همه جا رو فرا گرفته و در بدبختی به سر می بریم.
باید خردورزی در بین ما بیشتر جا بیافته و از اندیشه برای زندگی درست و بهتر سود جوییم.
دین ابزاریست برای حکومت به دست گرفتن و به قدرت رسیدن می باشد که در اروپا و آمریکا از برای آگاه شدن مردم دیگر چنین ابزاری ارزش ندارد.
اینجاست که رساله الاهی-سیاسی بسیار نقشش پر رنگ می شود و امیدوارم خرد هازمان بالاتر رود و با اندیشه به تاریخ و پیشینه بنگرند و کی می دونه که در تاریخ اسلام دروغی نیست که برای ما نیاورده باشند...
سپاسی دوباره از شما جناب کلانتری
كوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
-- علی رفيع ، Jan 23, 2010 در ساعت 05:54 PMكاين جامه به اندازه هر كس نبريدند
فروغی بسطامی