رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۷ اردیبهشت ۱۳۸۸
درباره‌ی روش در تاريخ‌نگاری معاصر (۸)

داستان‌گويی و تاريخ‌نگاری

نوشته‌ی لين هانت
ترجمه‌ی عبدی کلانتری

فايل صوتی
فايل صوتی با سرعت معمولی

فايل پی دی اف ـ فصل پنجم از اين مجموعه

نتايج ضمني‌ی روش‌شناسانهء مطالعات مربوط به جنسيت به نحو قاطعی در مجموعه مقالات جون والاک سکات، «جنسيت و سياست ِتاريخ‌نويسي» (که شامل نقد آثار ای پی تامسون و گارِت ستدمن جونز است) به توضيح درآمده است.(۴۲) خانم سکات به ويژه نقش مهمی در پيوند دادن تاريخ‌نگاري‌ی عامل جنسيت با تحليل ديسکورس‌ها (گفتمان‌ها)ی فرهنگی داشته است.

در نوشته‌های جون والاک سکات، کارول سميت روزنبرگ، و ناتالی زيمون ديويس، تأثير فزايندهء تکنيک‌های ادبی در قرائت متون و نقش تئوری ادبی به روشنی ديده می‌شود. کتاب خانم ناتالی زيمون ديويس به نام «قصه در بايگاني»، جنبهء «داستان‌وار» اسناد تاريخی را مورد تحليل قرار می‌دهد. در اين کتاب نويسنده در بررسي‌ی نامه‌های مربوط به بخشودگی به جای آنکه آنها را مأخذی برای فهم هنجارهای اجتماعي‌ی عصر مربوط بداند، آنها را موضوع اين تأکيد می‌کند که ، «چگونه مردم ِسدهء شانزدهم قصه می‌گفتند . . . ، از نظر آنها يک قصهء خوب چه می‌بايست باشد، چطور عامل انگيزهء عمل را توضيح می‌دادند، و چطور از طريق روايت از وقايع نامنتظره سر در می‌آوردند و تجارب بی واسطهء خود را مرتبط و متجانس می‌کردند.»(۴۳)

روژه شارتيه در کتاب مهم‌اش به نام «کاربردهای فرهنگي‌ی چاپ در اوان دوران مدرن در فرانسه» نيز از تکنيک‌های نقد ادبی سود می‌گيرد. هيچ کس بيشتر از شارتيه تاريخچهء چاپ کتاب را وارد عرصهء اصلي‌ی تاريخ‌نگاری فرهنگی نکرده است. در اين کتاب، شارتيه اين اعتقادش را دوباره مؤکد می‌کند که، «فرهنگ نه رويه و سطح بالايی و نه عنصر جانبي‌ی روابط اقتصادی و اجتماعی [بلکه درونهء آن] است.»(۴۴) همهء اعمال اجتماعی، خواه اقتصادی يا فرهنگی، وابسته است به ابرازات ِبياني‌ی افراد در کار معنی دادن به دنيای خود.

تامس لاکور، تاريخ‌نگار ديگری که از روش‌های ادبی بهره می‌گيرد، در بررسي‌ی اعتقادات بشردوستانه (اومانيتارين) برآن است که اين نوع اعتقادات خود تاحدی وابسته به توسعهء مجموعه‌ای از شکل‌های روايی بوده است ــ مثل رمان رئاليستی، تحقيقات اجتماعی، تاريخچه‌های موارد پزشکی، و نظير اينها ــ که از طريق جزئيات روايی باعث ايجاد حس همدردی و صداقت داشتن می‌شده اند. لاکور با عطف توجه به تکنيک‌های روايي‌ی مربوط به گزارش‌های کالبد‌شکافی قصد آنرا ندارد که از پرسش‌های سـنتي‌تر مربوط به طبقه و قدرت اجتماعی طفره رود يا اعتقادات بشردوستانه را از حوزهء تاريخ اجتماعی خارج سازد؛ بلکه اميدوار است با اضافه کردن جامعه‌شناسي‌ی شکل‌های روايی، حدود تاريخ‌نگاری اجتماعی را گسترش بخشد.

تاريخ‌نويس ديگری به نام رَندولف ستارن در بررسی نقاشی‌های ديواری قرن پانزدهم در محلی به نام مانتِنيا، به عوض ِ «تکنيک قرائت»، تکنيک‌های «ديدن» را بررسی می‌کند: در اينجا قياس زبان‌شناختی ديگر دخيل نيست و به جای آن تيپولوژی تازه ای از انواع ديدن را در برابر خود داريم که شامل نيم‌نگاه، مشاهدهء سنجيده، و نظارهء دقيق می‌شود. با اين کار تاريخ‌نويس نه تنها ربط و اهميت اسناد تاريخي‌ی هنری را برای تاريخ‌نگاری فرهنگی نشان می‌دهد، بلکه، جالب‌تر، مباحث مربوط به خود تاريخ‌نگاری هنری را هم از زاويهء تازه‌ای مطرح می‌سازد و با اثبات اينکه فورم‌ها [ی ديداري] دارای محتوای تاريخي‌اند، فرايند نظاره کردن را نسبيت تاريخی می‌بخشد. اين رويکرد نه تنها می‌تواند از رشته‌های ديگر برای تاريخ فرهنگی بصيرت به ارمغان آورد بلکه خود اين رشته‌ها را هم به نوبهء خود تحت تأثير قرار می‌دهد.

آن دسته از رويکردهای تاريخ‌نگاري‌ی فرهنگی که از روش‌های بالا سود می‌برند بيشتر از هرچيز با مکانيسم‌ها بازنمايی [تظاهرات بيانی، بروز معنا، انواع بيان] سر و کار دارند. اين توجه، همراه با بکارگيري‌ی هرچه بيشتر تکنيک‌های تازه‌تر تحليلی، ضرورتاً شامل بازانديشي‌ی روش‌های تاريخ‌نگاری می‌شود. شايد واژهء «روش‌ها» در اينجا کاملاً وسعت اين کار را نرساند. زيرا همانطور که تاريخ‌نويسان می‌آموزند چطور افراد مورد مطالعه‌شان جهان را به بيان در می‌آورند، خواهي‌نخواهی در مورد کار خودشان در نحوهء بيان تاريخی نيز نظر خواهندکرد؛ از هرچه بگذريم، عمل تاريخ‌نگاری چيزی نيست مگر روند توليد «تکست» و «ديدن»، يا به اعتباری، دادن فورم به موضوعات. تاريخ‌نگاران فرهنگ، به ويژه، به ناچار مجبور خواهند شد که نسبت به پيامدهای گزينش‌های خود در امر فورم و نحوهء روايت ــ که معمولاً ناخودآگاه صورت می‌گيرد ــ هشياری پيدا کنند. شکل‌های روايي‌ی اصلی و غالب (نارتيوهای بزرگ)، کـُدهای وحدت بخش يا اختلاف‌زا، گزينش تمثيل‌ها، قياس‌ها، تمهيدهای مجازی، ساختارهای روايتی ــ همه‌ی اينها پيامدهای بسيار مهمی برای تاريخ‌نگاری دربردارند.

در سالهای ۱۹۶۰، تأکيد زيادی بر پيش‌داوری‌های سياسي‌ی يک مؤلف می‌شد و اينکه تاريخ‌نويس سعی داشت جايگاه خود را در دنيای گسترده تر ِ اجتماعی و سياسی تعريف کند. امروزه پرسش‌های ظريف‌تری مطرح می‌شود که اهميت‌شان کمتر نيست. تاريخ‌نگاران بيش از پيش متوجه می‌شوند که گزينش‌های ظاهراً طبيعی و متداول ِ تکنيک های روايی و شکل‌های تحليلی، دارای نتايج ضمني‌ی اجتماعی و سياسی است. خود همين مقاله‌ای که در اينجا مشغول خواندن آن هستيد، به عنوان مقدمه‌ای بر روش‌های تاريخ‌نگاری معاصر، از اين قاعده برکنار نيست. مقالاتی که می‌خواهند وضعيت يک رشتهء دانشگاهی را توضيح دهند معمولاً خودشان دارای يک شکل قراردادی و برگزيده هستند: نخست روايتی نقل می‌شود از پديدآمدن انواع جديد تاريخ‌نويسی، سپس درنگی طولانی تر بر کاستی‌ها و مشکلات آنها می‌شود، و دست آخر يا بايد نتيجهء غمباری از بدی‌های اين تاريخ‌نويسی به دست داد يا برعکس شادمانه اظهار کرد که تاريخ‌نويسي‌ی نوين قادر است بر مشکلات خود پيروز شود. داستانی که من اينجا نقل کردم کاملاً با داستان ای اچ کار متفاوت است: در حاليکه او پيشرفت حماسي‌ی تاريخ‌نگاری اجتماعی و اقتصادی را مشاهده می‌کرد ــ قهرمان تاريخ‌دان که دست در دست نيروهای ترقي‌ی تاريخی به جلو می‌تازد، من در اينجا رومانس دايمی، جستجويی که پايانی برايش متصور نيست، و بازگشت آيرونيک به خطه‌هايی که به نظر می‌رسد قبلاً پيموده شده را بازمی‌گويم [آيرونی = آنچه از منظری ديگر معني‌اش معکوس می‌شود]. تلويحاً، در اينجا تاريخ به عنوان شاخه ای از رشتهء زيباشناسی مورد بررسی قرار گرفته نه دست‌ساختهء تئوری اجتماعی.(۴۵)

بازانديشی در موضوعاتی اينچين هميشه برای تاريخ‌نگار خوش‌آيند نيست. به قول نانسی پارت‌نر، «شناخت‌شناسي‌ی مبتنی بر الگوی زبانی به طور قاچاقی از دپارتمان‌های زبان‌شناسی و فلسفه، به وسيلهء منتقدان ادبی، و منتقدان فرهنگي‌ی ناظر بر همهء رشته‌ها خارج شد و با سروصدای بسيار مثل نارنجک به درون دپارتمان تاريخ پرتاب شد.»(۴۶) محصولات اين انفجار نمی‌توانند مرتب و منظم و مثل يک طرح قبلی، در کنار هم بنشينند، زيرا واقعاً هيچ روشی که مورد توافق همه باشد وجود ندارد. همانطور که کليفورد گيرتز در مقالهء «ژانرهای درهم ريخته» می‌نويسد (عنوان اين مقاله خود گويای اين وضعيت است)، «قياس با تکست که حالا توجه دست‌اندر کاران علوم اجتماعی را برانگيخته، از جهاتی، وسيع‌ترين نوع تجديد نظر در تئوری اجتماعی است و در عين حال پرمخاطره‌ترين و توسعه نيافته ترين شکل بازبينی نيز هست.»(۴۷)

فعلاً تأکيد تاريخ‌نگاري‌ی فرهنگی بيشتر معطوف به بازبينی از نزديک ــ از تکست‌ها، تصاوير، و اعمال ــ است و گشاده‌دستی و ذهن باز نسبت به نتايج اين بازبينی‌ها؛ نه اينکه بخواهد با روايت (نارتيو) اصلی و بزرگ ديگری، يا تئوری‌های اجتماعی تازه تری، جايگزين تقليل‌گرايی ماترياليستي‌ی مارکسيسم و مکتب آنال شود. (آيا ما داريم در اينجا به سمت يک پايان کـُمدي‌وار می‌رويم؟ [کمدی = نحوه ای از نارتيو که در پايان آن تضادها حل می‌شوند، به تعبير فرای ؛ در برابر حماسه و رومانس ـ مترجم] پايانی که حل شدن تمام تنش‌ها و تضادها را، به شيوه‌ای کثرت‌گرا که باب طبع تاريخ‌نويسان آمريکايی است، نويد می‌دهد؟)

تاريخ‌نويسانی که در حيطهء فرهنگ کار می‌کنند نبايد از تنوع تئوريک اين حوزه يأس به دل راه دهند، زيرا هم اکنون وارد مرحلهء بسيار قابل توجهی شده ايم که در آن ساير علوم انسانی (از جمله و به ويژه مطالعات ادبی و نيز انسان‌شناسی و جامعه شناسي) ما را دوباره دارند کشف می‌کنند. خود ِ استفاده از عبارت «تاريخ‌نگاری نوين» که در مطالعات ادبی به کار می‌رود نشان دهندهء همين نکته است. تأکيد بر بازنمايی در ادبيات، تاريخ هنر، انسان‌شناسی، و جامعه شناسی باعث شده که بيشتر و بيشتر کسانی چون ما تاريخ‌نگاران به آن شبکه‌های تاريخي‌ای چشم بدوزند که در آنها موضوعات مطالعه‌شان گرفتار آمده است. شايد به زودی ای اچ کار ديگری پيدا شود و اعلام کند که هرچه تاريخ‌نگاری بيشتر به فرهنگ توجه کند و هرچه مطالعات فرهنگی بيشتر جنبهء تاريخی به خود بگيرند برای هردو آنها سودمندتر است. ///

پايان
پانوشته‌ها
۴۲- نگاه کنيد به کتاب خانم جون والاک سکات، در اينجا:

Joan Wallach Scott, Gender and the Politics of History (New York, 1988).

۴۳- نگاه کنيد به ص ۴ از کتاب خانم ناتالی زيمون ديويس، در اينجا:
Natalie Zemon Davis, Fiction in the Archives: Pardon Tales and Their Tellers in Sixteenth Century France (Stanford, California, 1987), p.4.

۴۴- نگاه کنيد به ص ۱۱ از کتاب روژه شارتيه، در اينجا:
Roger Chartier, The Cultural Uses of Print, trans. Lydia G. Cochrane (Princeton, N.J., 1987), p. 11.

۴۵- نتايج ضمني‌ی اين رويکرد زيباشناختی به تاريخ بسيار واجد اهميت است ولی پيچيدگی آن اجازه نمی‌دهد اينجا به بررسي‌اش بپردازيم. در اين خصوص رجوع کنيد به مقالهء من، در اينجا:
Lynn Hunt, “History Beyond Social Theory”, to be published in a collection edited by David Carrol for Columbia University.

۴۶- نگاه کنيد به مقالهء خانم نانسی پارتنر، در اينجا:
Nancy F. Partner, “Making Up Lost Time: Writing on the Writing of History”, Speculum 61 (1986): 19-35; quote p. 30.

۴۷- نگاه کنيد به اين مقالهء کليفورد گيرتز در کتاب او، در اينجا:
Clifford Geertz, “Blurred Genres: Refiguration of Social Thought”, in
Local Knowledge: Further Essays in Interpretive Anthropology (New York, 1983), pp. 19-35; quote p.30.

Share/Save/Bookmark