رادیو زمانه > خارج از سیاست > سياست > اختراع حقوق بشر رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ > اختراع حقوق بشر رادیو زمانه > خارج از سیاست > مشروطه > اختراع حقوق بشر | ||
اختراع حقوق بشرکتابی از لين هانت تاريخنگار آمريکايی* نوشتهء مسـعود فاضلی به هنگام بحث از حقوق بشر معمولاً از سه اعلاميهء مهم سخن به ميان میآيد: اعلاميهء استقلال آمريکا (۱۷۷۶)، اعلاميهء حقوق بشر و شهروندان در انقلاب کبير فرانسه (۱۷۸۹)، و اعلاميهء جهانی حقوق بشر مصوبهء سازمان ملل متحد (۱۹۴۸). پيش از اعلاميهء استقلال آمريکا البته منشورهای ديگری نوشته شده بودند که، از جمله لايحهء حقوق ۱۶۸۹ در انگلستان، از حقوق اتباع و شهروندان سخن گفته بودند. اما آنچه سه اعلاميهء مورد نظر ما را متمايز میکند تأکيد آنها بر «طبيعي» بودن اين حقوق، «تسـاوي»ی ذاتی انسانها، و «جهانشـمولي» اين حقوق است؛ ضمن اينکه بايد به ياد داشت که نويسندگان اين سه منشور مهم، متأثر از شرايط و محدوديتهای تاريخی خود، زنان و اقشار ديگری از جامعه (مانند اقليتهای مذهبی و نژادي) را برخوردار از اين حقوق نمیدانستند. توماس جفرسون، نويسندهء اعلاميهء استقلال آمريکا، که جسورانه اعلام میدارد که اين نکتهای بديهی است که انسانها برابر آفريده شده اند، خود صاحب برده بود و طبعاً در آن مقطع زمانی تصور نمیکرد بردگان دارای حقوق برابرند. آزادی بردگان در آمريکا در سال ۱۸۶۵ متحقق گرديد. جالب است که در آغاز، ديوان عالی کشور آمريکا برآن بود که حتی بردگان آزادشده از حقوق شهروندی برخوردار نيستند. فقط با افزودن تبصرهء چهاردهم به قانون اساسی آمريکا در سال ۱۸۶۸ بردگان سابق به عنوان شهروند به رسميت شناخته شدند. اما عليرغم اين محدوديتها، پذيرش حقوق بشر و تساوی انسانها راه را برای اعادهء حقوق تمامیاعضای جامعه هموار ساخت. تاريخيت حقوق انسانها بنا به عقيدهء اين پيشاهنگان، حقوق خود را از شاه يا کليسا اخذ نمیکنند. آنها با اين حقوق به دنيا میآيند. اما طی تاريخ قدرتمندان اين حقوق را نقض کرده اند. بنابراين، لوئی شانزدهم با امضای اعلاميهء حقوق بشر هيچ حق جديدی به شهروندان فرانسه نداد؛ او صرفاً پذيرفت که تا کنون اين حقوق نقض میشده اند. دوم اينکه، لينهانت نويسندهء کتاب «اختراع حقوق بشر» خود ضمن پذيرش اين نکته که حقوق را قدرتمندان به شهروندان نداده اند، اين حقوق را «تاريخی» میداند. دقيقاً به اين دليل است که عنوان کتاب «کشف حقوق بشر» نيست. انسانها در قرن هجدهم اين حقوق به ظاهر «طبيعي» را کشف نمیکنند. اين حقوق «تاريخی» اند، به اين معنی که در زمان مشخصی در تاريخ اروپا توسط افراد معينی «اختراع» يا «ابداع» میشوند. اما چه تحول اجتماعی اقتصادی مهمی در قرن هجدهم رخ میدهد که حقوق بشر را ميسر میسازد؟ لين هانت به اين ريشهيابی تاريخی، اجتماعی، و اقتصادی توجه چندانی نمیکند. او میگويد که غالباً رشد سرمايه داری و طبقهء متوسط، پديداری «عرصهء عمومی» (public sphere)، ظهور خانوادهء هستهای، و شکلگيری «ملت» مدرن، عوامل اصلی اين تحول تلقی شده اند. لين هانت در جستجوی دلايل اين تحول نيست. او در اين کتاب میخواهد توضيح دهد که اين چشمانداز جديد دقيقاً از چه ماهيتی برخوردار بوده است.
بلوغ و وابستگی آنچه دربارهء اين حقوق بنيادی است تأکيد آنها بر استقلال فرد است: انسانها آزادند و قادرند خوب و بد را تميز دهند. «قرارداد اجتماعی» محصول اجماع اين افراد مستقل است. اين افراد دانش و حقوق خود را از قرارداد اجتماعی کسب نمیکنند. بدين سان، واضعان حقوق بشر برداشتی عميقاً فردگرايانه از تاريخ داشته اند. لين هانت میگويد اين «اختراع فرديت» در قرن هجدهم بنياد حقوق بشر است. زنان، کودکان، مستخدمان، و ديوانگان به اين دليل دارای حقوق برابر نيستند که به اعتقاد غالب انديشمندان آن دوران، قادر به قضاوت اخلاقی مستقل نيستند. وابستگی نافی حقوق است. فرديت و همبستگی مدرن «از آنجا که درد و بدن اکنون خود به فرد، نه به جامعه، تعلق داشتند، ديگر نمیشد فرد را فدای خير اجتماعی يا اهداف متعالی مذهبی ساخت . . . بهترين ضامن خير اجتماعی همانا احترام به فرد است.» (ص ۹۷) اما استقلال فردی به تنهايی همبستگی اجتماعی نمیآفريند. اين ما را به اصل دوم میرساند: افراد بايد دارای سمپاتی و تفاهم باشند تا بتوانند به حقوق يکديگر احترام بگذارند. تساوی مستلزم حس سنخيت و همنوعی است. پس بايد پذيرفته شود که اين افراد، ضمن استقلال، اساساً مشابهاند. به عبارت ديگر، فردگرايی به معنی نفی همبستگی نيست: برعکس، فردگرايی برای نخستين بار دو اصل آزادی و همبستگی را ادغام میسازد. اين همبستگی مدرن در واقع همبستگی آگاه و آزاد افراد مستقل است. جدايی فيزيکی افراد يکی از مشاهدات جالب لين هانت دربارهء اين دوره است. در قرن هجدهم پذيرفته میشود که افراد بايد در تختخوابهای جدا بخوابند؛ افراد بايد از بشقاب خود غذا بخورند، و افراد بايد در تئاتر و کنسرت در آرامش و انزوای فردی خود از نمايش و موسيقی لذت برند و حتيالامکان از ابراز احساسات دستجمعی خودداری کنند. شکنجه به هرتقدير، از نيمهء دوم قرن هجدهم شکنجه به تدريج در چندين کشور اروپايی (پروس، سوئد، و فرانسه) غيرقانونی اعلام میشود. انگلستان از زمان منشور ماگناکارتا (قرن سيزدهم) شکنجه را محدود ساخت. اما در انگلستان نيز شکنجه نهايتاً در قرن هجدهم به طور کلی غيرقانونی اعلام گرديد. بنيامين راش (Benjamin Rush)، يکی از پيشاهنگان رفورم قضايی، در سال ۱۷۸۷ مینويسد که هدف اصلی مجازات بايد احيای فرد خاطی، و نه صرفاً انتقام جويی و شرمنده ساختن محکوم باشد. مهمتر اينکه اگر ما هيچگونه سمپاتی عاطفی به فرد خاطی نداشته باشيم، نهايتاً حس سمپاتی را عموماً از دست خواهيم داد. نقش ادبيات و هنر طبقهء متوسط «در نتيجه آنها توانستند سايرين را، که شخصاً نمیشناختند، به مثابه افرادی شبيه به خود، و با احساسات درونی مشابه، بپذيرند. بدون اين روند يادگيری، «برابري» معنی ژرفی نداشت و نمیتوانست هيچ پيامد اجتماعی مهمیداشته باشد. برابری روح در بهشت با حقوق برابر در اين عرصهء زمينی فرق دارد. پيش از قرن هجدهم، مسيحیها اولی را پذيرفته بودند بی آنکه دومیرا بپذيرند.» (ص ۴۰) جالب است که در برخی از پرفروشترين داستانها، مانند داستان «ژولي» نوشتهء ژان ژاک روسو، و داستانهای «پاملا» و «کلاريسا» نوشتهء ساموئل ريچاردسون، قهرمانهای اصلی همه زن بودند. تصادفی نيست که بسياری از مقامات کليسا اين داستانها را غيراخلاقی بدآموز خواندند، زيرا اين داستانها به زعم مقامات کليسا به مبانی اخلاقی جامعه توجهی مبذول نمیداشتند و برعکس اميال شهوانی را تقويت میکردند. گفته شد که در برخی از معروفترين داستانهای اين قرن شخصيتهای اصلی زن بودند. منزلت اجتماعی زنان مرتب متحول میشد. زنان از حق وراثت، مالکيت، و طلاق برخوردار شدند. اما بايد به خاطر داشت که زنان در هيچ جامعه ای تا آغاز قرن بيستم حق رأی نداشتند. (زنان در آمريکا، انگستان، و فرانسه به ترتيب در سالهای ۱۹۲۰، ۱۹۲۸، و ۱۹۴۴ حق رأی کسب کردند.) در قرن هجدهم زنان حقوق مدنی (حقوق انفعالی و خصوصی مانند حق مالکيت) به دست آوردند، اما کماکان از حقوق فعال سياسی مانند حق رأی محروم بودند. از نظر سياسی، واژهء «مردم» مترادف با واژهء «مردان» بود. نه طبقه ـ نه وابستگی خونی بلکه فضيلت فردی اما اين تحول در چندين مرحله متحقق شد. به عنوان مثال، در فرانسه پروتستانها نخست حق يافتند که مذهب خود را حفظ کنند بی آنکه در ملاء عام تظاهر به پروتستان بودن کنند، و سپس توانستند در انظار عمومینيز مناسک مذهبی خود را انجام دهند. تحمل يک گروه در مقام شهروند درجهء دوم به معنای پذيرش آنها به مثابه شهروند برابر نيست. حقوق گروهی و حقوق فردی به دو مقولهء متفاوت تعلق دارند. بسياری از امپراتوریها (از جمله امپراتوری کوتاه ناپلئون) به حقوق اقليتهای قومی مذهبی به مثابه شهروند طبقهء دوم احترام میگذاشتند بی آنکه حقوق فردی را بپذيرند. نفی حقوق «انتزاعی» در دههء نخست فرانسهء انقلابی اين حکم ادموند برک به گمان درست میآمد. سنت گرايان برآن بودند که تأکيد يکجانبه بر حقوق و اميال فردی، و ناديده انگاشتن وظايف و سنتها، به زوال خواهد انجاميد. اين تنش در فهم مفهوم «ملت» نيز تبلور يافت. هواداران حقوق بشر و مدرنيته ملت را پديده ای سياسی، داوطبانه، و مبتنی بر رأی آزاد شهروندان در قرارداد اجتماعی میدانستند. حال آنکه سنتگرايان ملت را گروهی قومی و متجانس میپنداشتند که به سنت و فرهنگ و زبان يگانه ای تعلق دارند. اين گروه دوم حقوق بشر را مقولهای فراگير نمیدانستند و در عوض معتقد بودند قوام اجتماعی مسـتلزم حذف اقشار نامطلوب است. تصادفی نيست که در اين دوران، از جمله در آلمان، يهودی ستيزی مدرن پديدار میشود. البته تاريخ مشترکی که سنتگرايان برای ملل اروپايی آفريدند غالباً جعلی بود. واقعيت امر اين است که در قرن نوزدهم، غالب شهروندان ايتاليا و نيمی از شهروندان فرانسه به زبانهای ايتاليانيی و فرانسوی سخن نمیگفتند. حقوق بشر هدف انتقاد چپ و راست مدرن در قرن نوزدهم، طبقهء کارگر در بيشتر جوامع اروپايی توانست به حقوق سياسی دست يابد. اکنون همهء «مردان سفيد اروپايي» دارای حقوق سياسی بودند، بنابراين سنتگرايان در اين مرحله زنان و مردان غيراروپايی را ذاتاً کهتر میدانستند. از نقطه نظر تئوریهای نژادی، عقب افتادگی آفريقا و آسيا پديده ای کوتاه مدت نبود. آفريقايی ها و آسيايیها کودکانی نبودند که بتوانند تحت سرپرستی اروپايیها پس از مدتی به بلوغ فرهنگی نايل آيند. عقبافتادگی آنها محتوم و جاودانه تلقی میشد. جالب اينکه در همين دوران، شونيستهای اروپايی از ديدگاهی کاملاً متفاوت به يهوديان حمله کردند. اگر آفريقايیها در واقع کودکان جاودانه و ناتوان از پذيرش مدرنيته بودند، يهودیها تجسم بيريشگی و ماديگرايی مدرن سرمايه داری به شمار میآمدند. پس، از نگاه محافظه کاری مدرن، هر دو گروه با روح اروپايی ناسازگارند: آفريقايیها فرهنگی عقب افتاده دارند که با سنتهای ارزندهء اروپايی در تعارض است، و يهودیها در بيريشگی «جهان وطني» خود با سنتهای اروپايی و اصولاً هرگونه احساس تعلق بيگانه اند. در قرن نوزدهم حقوق بشر از جانب چپ نيز مورد انتقاد قرار گرفت. کارل مارکس اظهار داشت که حقوق بشر در واقع حق به نابرابری است: حقوق بشر بورژوايی در تحليل نهايی حق تجمع ثروت و استثمار کارگر است. اين حقوق فردگرايی بورژوايی را جاودانه تلقی میکنند. لينهانت اين انتقادات را الزاماً ناروا نمیداند. شکی نيست که پذيرش حقوق بشر از جانب قدرتهای اروپايی و آمريکا مانع از استعمار و استثمار نگرديد. اما تودههای استثمار شدهء اروپايی و مستعمرات همه حول همين حقوق بسيج شدند. گروههای چپ معتقدند که حقوق اقتصادی به هيچ وجه کم اهميتتر از حقوق سياسی شهروندان نيستند. اما اين تأکيد بر حقوق اقتصادی و همچنين حقوق کشورهای کوچک در برابر ابرقدرتها، و تلاش برای تعريف مجدد حقوق بشر، خود بخشی تفکيک ناپذير از مبارزه برای حقوق بشر است. اختراع يا ابداع حقوق بشر قطعاً يکی از بزرگترين دستاوردهای تاريخ است. مسعود فاضلی، استاد دانشگاه هافسترا در نيويورک * Lynn Hunt, Inventing Human Rights, Norton Press, ۲۰۰۸. همچنين به قلم مسعود فاضلی
|
نظرهای خوانندگان
اختراع؟ آقای کلانتری چرا این اصطلاح را بکار برده اید؟ ترجمه ی کدام لغت انگلیسی است؟
-- m ، Dec 28, 2008 در ساعت 06:12 PMدر پاسخ خانم م ـ عنوان کتاب عبارت است از:
-- عبدی کلانتری ، Dec 28, 2008 در ساعت 06:12 PMInventing Human Rights
که ترجمهء آن می شود: اختراع حقوق بشر.
توضیح آن در متن آقای فاضلی آمده است.
خانم «م » ظاهرأ حوصله خواندن متن و حتی دیدن تصویر جلد کتاب را نداشتند،فقط با دیدن تیتر چون به مذاق ایشان خوش نیامد به سرعت دست به قلم شدند.البته در بین هموطنان ایرانی،افراد معترض مثل ایشان در نحوه و دلیل اعتراض کم نیستند
-- alireza ، Dec 29, 2008 در ساعت 06:12 PMدوست عزیز و نا دیده،اقای عبدی کلانتری
-- حمید حمیدی ، Dec 29, 2008 در ساعت 06:12 PMبا سلام وخسته نباشید.
اگر چه اختراع نیز یکی از معانی واژه فوق می باشد،به نظر می رسد با بکارگیری هم خانواده اختراع و برای روان بودن تیتر،میشد از تاسیس و یا کشف نیز استفاده نمود.برای نمونه میشد تیتر را به یکی از اشکال زیر نوشت:
تاریخ شکل کیری حقوق بشر
و یا
نگاهی به کشف حقوق بشر
شاد باشی
حمید حمیدی
دوست عزیز و نا دیده،اقای عبدی کلانتری
-- حمید حمیدی ، Dec 29, 2008 در ساعت 06:12 PMبا سلام وخسته نباشید.
اگر چه اختراع نیز یکی از معانی واژه فوق می باشد،به نظر می رسد با بکارگیری هم خانواده اختراع و برای روان بودن تیتر،میشد از تاسیس و یا کشف نیز استفاده نمود.برای نمونه میشد تیتر را به یکی از اشکال زیر نوشت:
تاریخ شکل گیری حقوق بشر
و یا
نگاهی به کشف حقوق بشر
شاد باشی
حمید حمیدی
چرا ترجمهی کتاب توبی هاف قطع شد؟
-- کاوه ، Dec 31, 2008 در ساعت 06:12 PM