رادیو زمانه > خارج از سیاست > ايران > انحطاط تمدن اسلامی | ||
انحطاط تمدن اسلامینوشتهء فرنان برودل فايل صوتی تمدن اسلامی پس از پيروزی های شگرف به ناگهان در قرن دوازدهم از حرکت باز ايستاد. حتا در اسپانيا پس از سپری شدن آخرين دههء قرن دوازدهم، پيشرفت علمی، فلسفی، و مادی ادامه نيافت. نامترقبه بودن اين تغيير، پرسش هايی را به ميان می کشد. آيا آنطور که در گذشته ادعا می شد، اين اتفاق به سبب حملات پرشور و سهمگين غزالی عليه فلسفه و آزاد انديشی روی داد؟ نبايد اين نظريه را زياد جدی گرفت. غزالی محصول زمانه اش بود ــ همان اندازه معلول اوضاع که دليل آن. از آن گذشته، فلسفه از همان روزهای آغازين دشمنان بسيار تراشيد؛ چنانچه کتاب سوزاندن های متعدد گواهی می دهند ــ عملی که بدون دشمنی های فعال و عمومی امکانپذير نمی بود. همينطور عدهء زيادی از فيلسوفان در بارگاه عامهء مردم سلب حيثيت می شدند و محکوم به تبعيد ــ دستکم تا وقتی که اوضاع [سياسی] بار ديگر عوض شود؛ و اوقاتی نيز پيش می آمد که فقه اسلامی بر همه چيز تسلط می يافت و هر فيلسوفی را وادار به سکوت می کرد. گذشته از اين، پس از [درگذشت] غزالی، فلسفه يک بار ديگر شکوفا شد، و منظور ما تنها فلسفهء ابن رشد نيست. آيا تقصير [رکود و انحطاط] به گردن «اقوام وحشی» بود؟ اين عقيده ای است که يک تاريخنگار متأخر به نام «اس دی گوتين» (S. D. Gothein) ابراز داشته است. [اما بايد به خاطر داشت که] اين اقوام نامتمدن خود از نظر نظامی ناجی اسلام در برابر تهديدات از سوی آسيا و غرب بودند. آيا همين اقوام نبودند که تمدن اسلامی را از درون به تحليل بردند؟ اين ناجيان خطرناک، نخست در اسپانيا خاندانها المراويد (مرابطون) بودند که از سودان و صحرای آفريقا می آمدند، سپس قوم الموحاد (موحدون) که ساکنان شمال آفريقا بودند. در خاور نزديک، ناجيان اسلام را ترکان سلجوقی تشکيل می دادند، قبايلی که يا از استپ های سردسيری آسيای مرکزی آمده بودند و يا به عنوان غلام از نواحی قفقاز. بنا به نظر اس دی گوتين، انحطاط زمانی آغاز شد که «تقريباً در تمامی حکومت های اسلامی قدرت به دست غلامان سلحشور و رزمنده [ی ترک] افتاد» و «وحدت خطهء مديترانه شکسته شد.» اين وحدت با تلاش اسلام به دست آمده بود، «اما برای اين اقوام نامتمدن که هيچگاه در سنت های مديترانه ای شريک نبودند» چندان معنايی نداشت. در برابر اين نظر می توان چنين پاسخ داد که اين اقوام نامتمدن، هم در غرب و هم در شرق، چندان بدوی تر از اعرابی که نخستين پيروزی ها نصيب شان شد نبودند؛ و همانند عرب ها آنها نيز در اثر تماس با کشورهای قديمی، کم و بيش در مدت کوتاهی متمدن شده بودند. خلفای الموحدون حامی ابن رشد بودند. در گزارش های آشنای صليبيون، صلاح الدين سلطان بزرگ کردی الاصل و خصم ريچارد شيردل، به عنوان شخصيتی بلندنظر و والا ترسيم شده، دستکم در چشم جنگجويان نامتمدن مسيحی. سرانجام اينکه با کمک مصر، اسلام موفق شد با سرکوبی مغولها در عين جلوت واقع در سوريه، در تاريخ سوم سپتامبر ۱۲۶۰، و با تسخير آکرا، آخرين پايگاه مسيحی در «سرزمين مقدس»، به سال ۱۲۹۱، بار ديگر استقلال خود را به دست آورد. آيا انحطاط ثمرهء از دست دادن حوزهء مديترانه بود؟ در اواخر قرن يازدهم ميلادی، اروپا به تدريج نواحی کنار دريای مديترانه را دوباره به چنگ آورد و در نتيجه، امتيازات و فوائد اين مناطق نيز از اسلام گرفته شد. هانری پيرن تاريخنگار فرانسوی بر اين نظر است که در قرون هشتم و نهم ميلادی وقتی که مسلمانان نواحی مديترانه را فتح کردند، اروپا از امکان نقل و انتقالات آزادانه باز ايستاد و ناچار به مناطق داخلی عقب نشينی کرد. حال [برای توضيح علت انحطاط] نظريهء هانری پيرن را می بايست برعکس در نظر گرفت. اين بار نواحی مديترانه از زير کنترل اسلام به درآمد و آنرا برای هميشه فلج ساخت، به نحوی که ديگر قادر نشد به گسترش خود ادامه دهد و ملزومات و امکانات زيست معمولی و روزانه اش را بازتوليد نمايد. عجيب به نظر می رسد که «ای اف گوتيه» که در سال ۱۹۳۰ نخستين کسی بود که اين شکست و عقب نشينی تمدن اسلامی را برجسته کرد هرگز در صدد برنيامد تئوری هانری پيرن را که همان زمان بسيار مطرح بود در مورد افول تمدن اسلامی به کار گيرد. با ميزان کنونی دانش ما، به احتمال زياد اين بهترين نظريه در توضيح واگشت و واپس ماندن [تاريخی] اسلام است. تمدن اسلامی از اين شکست نيز جان سالم به در برد. از اين پس شايد هرگز به عظمت دوران گذشته نايل نشد اما به هرحال به بقای خود ادامه داد. در سال ۱۹۲۲ هنگامی که پل والری اعلام کرد، «ای تمدنها، ما می دانيم شما فانی هستيد»، مسلماً او مبالغه می کرد. فصول تاريخی چنان است که گلها و ميوه ها را بر زمين می اندازد اما درخت برجا می ماند. حداقل آنکه نابودی درخت بسيار دشوارتر صورت می گيرد. پس از قرن دوازدهم بدون شک اسلام شاهد روزهای بسيار تاريکی بود. از سمت غرب اسلام با نبرد طولانی صليبيون مواجه شد (۱۰۹۵ تا ۱۲۷۰ ميلادی) که از آن، پس از تسخير آکرا در ۱۲۹۱ نيمه پيروز بيرون آمد. اما در اين نبرد، هرچند زمين ها را بازپس گرفت، دريا را از کف داد. از سمت آسيا توسط هجوم طولانی و سهمگين قبايل وحشی مغول ميان سالهای ۱۲۰۲ و ۱۴۰۵ تحليل پيدا کرد: ترکستان، ايران، و آسيای صغير هرگز از اين حملات تخريب کننده نتوانستند دوباره کمر راست کنند. فتح بغداد در سال ۱۲۵۷ ميلادی نشانهء بارز اين بخت بد بود. اسلام تنها به ميزان محدودی توانست از اين زخم ها شفا پيدا کند. در همان زمان، طی اين قرون تاريک ــ قرنهای سيزدهم، چهاردهم، و پانزدهم ميلادی ــ دشواری های خاص اسلام توسط مشکلات اقتصادی عام جهانی تشديد می شد. از چين و هند تا اروپا، دنيای کهن به تمامی دستخوش يک بحران درازمدت شد. هرچيز و هرکس به کام اين بحران که چند قرن دوام آورد فرو رفت. در اروپا به نظر می رسد که بحران کمی ديرتر فرارسيد (از ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ ميلادی) و مدت آن نيز کوتاهتر بود (ميان سالهای ۱۴۵۰ و ۱۵۱۰ به پايان رسيد). اما به هرحال اين بحرانی واقعی و جدی بود. بارزترين تجلی آن «جنگ های صدساله» بود که از ۱۳۳۷ تا ۱۴۵۳ به درازا کشيد و در کنار آن يک سلسله از جنگهای طولانی خارجی و نبردهای داخلی مدنی و اجتماعی توأم با ويرانی ها و فقر بسيار نيز به وقوع پيوست. بنابراين، به هنگام ارزيابی از شورکامی های اسلام، بايد ميان پديده های عام جهانی و پديده هايی که مختص سرزمين های مسلمان بود، تمايز قايل شويم. در چنين شرايطی از رنجوری و بدبينی عام بود که ابن خلدون، آخرين فيلسوف بزرگ مسلمان، آثار ارزشمند و برجستهء خود را خلق کرد. ابن خلدون تاريخنگار (و امروزه بايد گفت جامعه شناس)ی بود با اصليت آندالوسی که در تونس به سال ۱۳۳۲ متولد شده بود. او به عنوان يک ديپلمات و دولتمرد در شهرهای گرانادا، تلمسن، بجائيا، فز، و در سوريه يک زندگی پرمشغله و با اهميت داشت. او به هنگام مرگ (۱۴۰۶ در قاهره) شغل قضاوت را داشت. مرگ او يک سال پس از مرگ تيمورلنگ رخ داد که ابن خلدون زمانی به عنوان سفير به دربارش فرستاده شده بود. اثر اصلی ابن خلدون «کتاب العبر» نام دارد که مجموعه ای است بزرگ با تنظيمی بديع که دربرگيرندهء تاريخ اقوام مهاجم است. مقدمهء آن به تنهايی يک شاهکار است که برای نخستين بار رساله ای سيستماتيک را دربارهء متدولوژی (روش علمی) و جامعه شناسی تاريخ اسلام می پروراند. اين مقدمه در قرن نوزدهم با عنوان «پرولگومن» به زبان فرانسه و در سال ۱۹۵۸ با عنوان «مقدمه: پيشگفتاری بر تاريخ» به زبان انگليسی منتشر شد. پس از برگشتن اوضاع به حال عادی و بهبود اقتصاد جهانی، عمدتاً در قرن شانزدهم، اسلام بار ديگر از موقعيت واسط خود ميان شرق و غرب بهره گرفت. عظمت ترکيه تا قرن هجدهم، که به «دورهء لاله» شهرت دارد، دوام پيدا کرد. در استانبول «دورهء لاله» زمانی رخ داد که تصاوير واقعگرا يا تزئينی ِ گل به طور مدام روی ظروف و در مينياتورها و نقوش پارچه ها و بافته ها ظاهر می شد. دورهء لاله عنوان مناسبی است برای عصری که از لحاظ قدرت و محاسن چيزی کم نداشت. از لحاط سياسی، بهبود اوضاع به معنی پيروزی های سريع و برجستهء ترکان عثمانی بود که مدتها قبل از فتح قسطنطنيه (۱۴۵۳ ميلادی) آغاز شده بود. آن موفقيت خيره کننده، پيروزی های چشمگير ديگری به دنبال داشت. اين پيروزی ها تا قرن شانزدهم، ترکيه را تبديل به يکی از قدرت های بزرگ حوزهء مديترانه کرده بود. سروران جديد خطهء بيزانس و نواحی مقدس عربی، به فاصلهء کوتاهی اسلام را کمابيش از نو ساختند. پس از سال ۱۵۱۷، سلطان عثمانی، ترک اعظم، خود خليفهء تمام مؤمنان محسوب می شد. نواحی خارج از کنترل ترکها فقط شامل مناطق دوردست ترکستان، مراکش در آنسوی ريجنسی (نايب السطنه / Regency)ی الجزاير، و ايران شيعی بود. ايران در اين زمان تحت حاکميت خاندان صفوی بيش از پيش ناسيوناليست شده بود. مزدوران مسلمان مغول و ترک به رهبری ظاهرالدين محمد بابر (۱۴۹۵ تا ۱۵۳۰ ميلادی) يکی از خويشان دور تيمورلنگ، امپراتوری دهلی را به تصرف درآوردند و در سال ۱۵۲۶ امپراتوری نوينی بنانهادند که نخستين مغول اعظم آن ظاهرالدين محمد بود. اين امپراتوری به فاصلهء کوتاهی بر اکثر نقاط هند مسلط شد. در همان سال ۱۵۲۶ ترکها موفق شدند مجارستان مسيحی را در نبرد موهاکس شکست دهند. آشکار بود که اسلام به رهبری ترکان سنی، نوعی نوزايی عام را تجربه می کرد که همراه بود با پيروزی کامل جزميت اسلامی و دين سـنتی. قدرت بار ديگر خود را ابقا کرد، آزاد انديشی از ميان رخت بربست و رژيمی آهنين بر مردم تحميل گشت. در مناطق بالکان و خاور نزديک، سلطهء ترکان مصادف شد با رونق مادی، رشد سريع جمعيت، و استقرار شهرهاي بالنده. در سال ۱۴۵۳ قسطنطنيه تنها ۸۰ هزار سکنه داشت. در قرن شانزدهم هنگامی که تبديل به استانبول شد، ۷۰۰ هزار نفر در خود شهر و محلات يونانی نشين پرا (Pera) در آنسوی «شاخ طلايی» (Golden Horn) و اسکوتاری (اسکودار ـ Scutari) در سمت آسيايی تنگهء بسفر مقيم بودند. اين پايتخت، که همانند همهء شهرهای بزرگ، هم زندگی اعيان و تجملات را در خود داشت و هم فقر هولناک، الگويی رشک انگيز از تمدن را عرضه می کرد که به رهبری عثمانی ها، نفوذ خود را در مناطق دور به طرز وسيعی پخش می کرد و به صدور [عناصر فرهنگی ای] می پرداخت نظير الگوی مساجد بزرگی چون «سليمانيه» که برای سلطان سليمان ساخته شده بود. عظمت واقعی ترکيه که تا ساليان سال از سوی غرب انکار می شد اکنون به تدريج به مدد تحقيقات تاريخنگاران بر ما آشکار می شود. آرشيوهای بی همتای ترکيه، که سرانجام طبقه بندی و فهرست نگاری شد، به روی محققان گشوده می شود. اين آرشيوها يک به يک عملکردهای يک بوروکراسی متنوع، دقيق، پيشرفته، و مسـتبد را آشکار می کنند که قادر بود اقداماتی نظير سرشماری کامل و دقيق جمعيت، تدوين يک سيستم اداری متجانس، و انباشت خزانه های بزرگ طلا و نقره، را سازمان دهد و با مستقر کردن قبايلی در مناطق بالکان، دژی مستحکم عليه اروپا بسازد و به استعمار سيستماتيک خطهء بالکان بپردازد. اما اين ماشين عظيم سرانجام در قرن هفدهم از پا درآمد. آخرين تکان بزرگش با محاصرهء وين به سال ۱۶۸۷ روی داد. پس از اين تاريخ، آيا امپراتوری ترک از اين رو فروکاهيد که فاقد تجهيزات دريانوردی بود؟ ميان امپراتوری و فضای باز آبهای اطلس، مراکش حائل بود؛ دريای سرخ امکان دسترسی کامل به اقيانوس هند را نمی داد؛ و در خليج فارس با مقاومت خشن ايرانی ها رويارو بود. مهمتر از همه، ناوگانهای برتر اروپايی و حاميان تجاری قدرتمندشان بودند که به تازگی از راه رسيده بودند. يا شايد امپراتوری ترک به اين خاطر رو به زوال گذاشت که نتوانست به موقع خود را با تکنولوژی نوين وفق دهد؟ يا به وضوح بيشتر، امپراتوری ترک در قرن هجدهم و به ويژه در قرن نوزدهم، در موضع رقابت شديد با روسيهء مدرن قرار گرفت؟ پيروزی های سواره نظام اتريش طی کارزارهای شاهزاده يوجين (به ويژه از ۱۷۱۶ تا ۱۷۱۸ ميلادی) فقط نواحی مرزی ترکيه در اروپا را به مخاطره انداخته بود. اما با مداخلهء روسيه، يک غول جوان می آمد که پهلوانی بيمار يا دستکم خسته را به مصاف بطلبد. با همهء اين اوصاف، امپراتوری ترک در اوان کار آن «مرد پير اروپايی» نبود که سپس در قرن نوزدهم به آن تبديل شد و از قدرتهای بزرگ و ديپلماسی آنها چنين بی پروا مورد بی مهری قرار گرفت. اسلام ترکی تا مدتها همچنان قدرتمند، درخشان، و پرزور باقی ماند. ايران صفوی نيز اينچنين بود، چنانکه تاورنيه، سفرنامه نويس فرانسوی در قرن هفدهم به ستايش آن برخاست. همينگونه، امپراتوری بزرگ مغول بود که در آغاز قرن هجدهم می رفت تا سراسر فلات دکان (Deccan) در جنوب [هند] را علارغم ديده بانی نزديک انگليسی ها و فرانسوی ها به تسخير خود درآورد. بنابراين، بايد در برابر داوری های شتابزده ای که تاريخ انحطاط اسلام را زودتر از آنچه رخ داد برآورد می کند و به نوعی سعی در پيشبينی [زودرس] تاريخ دارد، هشـدار بدهيم. پايان
|
نظرهای خوانندگان
بررسی جالبی است اما محل بحث است اگر همکاری بخواهید می شود به بحث هایتان کمک کرد.بحث آزاد و بی طرف نه به نفع و نه به ضرر بلکه واقعیت هر چند کسانی به ضرر خواهند پنداشت اما حرفهایتان از لحاظ علمی انسان را جذب می کند. با تشکر
-- sanjab ، Apr 14, 2008 در ساعت 04:03 PMاز این سلسله ترجمههای جناب کلانتری استفاده کردم و متمایلام ضمن اظهار سپاس از حضرت ایشان بگویم در مقایسه با ترجمه و انعکاس نوشتههایی مانند آنچه از ایان هرسی منتشر شد، خوب است جناب کلانتری به ترجمهی متونی شبیه همین نوع متون که جنبهی محققانه دارند، بپردازند. سخت معتقدم که این نوع متون گر چه شاید خوانندهی کمتری داشته باشند و چندان ژورنالیستی و توجه بر انگیز نباشند اما تاثیر آنها مانا و پایا تر است.
-- یاسر میردامادی ، Apr 15, 2008 در ساعت 04:03 PMپیروز و شاد
من نیز از این سلسه ترجمه های جناب کلانتری استفاده کرده متمایل ام ضمن اظهار سپاس از حضرت ایشان به استظهار برسانم که این سلسه در مقایسه با سلسله های قبلی که خدانشناس هایی مثل ایان هرسی را منعکس می فرمودند بسیار کم خطر تر بوده و لذا جنبه محققانه داشته اند. سخت معتقدم که همان بهتر است که حضرت کلانتری خواننده کمتر داشته و توجه برانگیز نباشند ولی مانا و پایا گردند. حضرت کلانتری اگر اندکی هم درباب امور مهمی از قبیل این که منظور نظر خدا این بوده که زناکاران را سنگسار بفرماییم یا صدضربه شلاق بزنیم هم تحقیقات محققانه ای بفرمایند دیگر نور علا نور می شود.
که به قول حضرت مولانا:
این ور بشکنم یار گله داره
اون ور بشکنم نقل و نبات نیست
فیروز و شاه
-- د پ م ، Apr 16, 2008 در ساعت 04:03 PMبا پیگیریِ این بررسیِ آنچه به عینه چشمگیر است نه تنها رویداد های تاریخی، بلکه روش پژوهش یک غربی است که نقد را همه جانبه پیش میبرد. ما معمولا وقتی بر بی طرفی و انصاف تاکید میکنیم، منظورمان نه تفحص ریز و دقیق و علت معلولیِ پدیده، بلکه معطوف کردن نظرِ مخاطب به خواسته ی خودمان است. فهم غربی از پژوهش بیطرفانه ربطی به خواستگاه های شخصی ندارد و یا بمعنای دقیق ترخواستگاه شخصی اش همان پژوهش صادقانه است. فرنان برودل در گیر و دار پژوهش گام به گام با خودش کلنجار میرود. وقتی مینویسد مثل اینست که با خود حرف میزند. اینچنین است که تنها غربی تاریخ ساز شده و میشود. او تاریخ را در خود میسازد.
-- بدون نام ، Apr 16, 2008 در ساعت 04:03 PMبا سپاس از شما
فریده
نوشتار (مجموعه 5 برنامه) خوبي بود و به نظرم شيوه تحليلي مناسبي داشت. از جناب كلانتري براي ترجمه و توضيحات سپاسگزارم.
-- ماني جاويد ، Apr 16, 2008 در ساعت 04:03 PMدر ارتباط با صحبت آقای ياسر ميردامادی شايد بد نباشد يادآوری کنيم که واحد بررسی های تاريخی فرنان برودل تمدن هاست. حتا زمانی که در کتاب چندجلدی خود دربارهء تاريخ حوزهء مديترانه از سرمايه داری صحبت می کند منظور او بيشتر از يک «وجه توليد»، يک «تمدن» است. به اين ترتيب آنچه در اين پنج قسمت عرضه شد تاريخ اسلام نبود بلکه تاريخ «تمدن اسلامی» بود. طبعاً دين و تمدن يکی نيستند. نيلگون در راديو زمانه به طور عمده شامل نقد فرهنگی می شود نه بررسی های تاريخی و تمدنی. اگر گهگاه ما اشکال گوناگون توليد و بازتوليد خشونت و تبعيض در فرهنگ دينی را بررسيده ايم، اين کار در حيطهء نقد فرهنگ جا می گيرد. واضح است که نقدفرهنگی مي بايد بر دانش تاريخی و جامعه شناختي متکی باشد، اما روش و هدف آن متفاوت از بررسی های تاريخی صرف است. /// عبدی کلانتری
-- عبدی کلانتری ، Apr 17, 2008 در ساعت 04:03 PMسلام جناب عبدی کلانتری! می خواستم با آقای آرامش دوستدار تماس بگیرید و از ایشان درخواست کنید که کتاب های شان را در اینترنت هم منتشر کنند. می دانیم که این کتاب ها در ایران هم دست به دست می شوند و کپی آن ها پخش شده است. پس چه بهتر که برای رعایت امانتداری و این که مردم بدانند نوشته های چه کسی را می خوانند این کتاب ها دست کم در سایت نیلگون منتشر شوند. با سپاس
-- مهدی ، Apr 17, 2008 در ساعت 04:03 PMدستکم بخشهای سپسین مصاحبه با آرامش دوستدار را بیاورید. یا حتا email وی را.
با درود
-- آ.ق/ ، Apr 17, 2008 در ساعت 04:03 PMتوجه به جغرافیایِ سیاسی امپراتوریِ اسلامی نزدِ نویسنده، بیشتر برایِ من بدیع و آموزنده بود!
-- مخلوق Creature ، Apr 28, 2008 در ساعت 04:03 PMسپاسگزار از گزینش متن مفید و ترجمهیِ خوبِ آن!
باسلام و عرض ادب
زوال و انحطاط تمدن اسلامی را ظاهرا می توان به چند عامل اصلی پيوند داد البته شما خود به خوبی می دانيد که تقليل آن به يک يا دو پارامتر به ساده سازی شبيه است.
-- baranumid ، Apr 29, 2008 در ساعت 04:03 PMاما اجازه دهيد که برای تفهميم موضوع يک تقسيم بندی فرضی را در نظر بگيريم؛ عوامل درونی، عامل های بيرونی. در حوزه عوامل درونی نزاع دائمی نحله های کلامی، عرفانی و فلسفی از يکسو و غلبه انديشه های کلامی و عرفانی رمق متفکرين آن دوره را گرفته بود. همچنين رابطه حکومت های سياسی و تنظيم رابطه منفعت طلبانه اشان را با نحله های فوق بايد بخوبی مورد کنکاش قرار داد. برای روشن شدن مسئله اجازه دهيد مسائلی بزنيم می دانيد که نظام الملک با درايت مشاورانه خود در ادامه سلطه سلجوقيان وزيری چيره دست بود و در دوره همين وزير هزاران صوفی مسلک در تکيه ها برای غلبه حکومت عليه اسماعيليه روز و شب دست به دعا برمی داشتند و حتما می دانيد که سعيد ابوالخير در همان زمان جريان صوفيه را هدايت می کرد حال خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
برای درک پيوند حکومت های سياسی در تمدن اسلامی با نحله های فکری همين بس که به روند دو جريان موثر اشعری و معتزله در قرن های چهارم و پنجم هجری توجه شود.
تکوين، ادامه و زوال تمدن اسلامی را نمی توان بی توجه به کارکرد و منافع امپراطوری های اموی و عباسی و عثمانی بررسی کرد. به همين دليل روش و علت يابی زوال تمدن اسلامی نمی تواند بی ربط به حوزه سياسی و فکری آن دوره نباشد. و شايد بتوان تصريح کرد که دکتر الجابری فيلسوف مراکشی با ميان کشيدن تطور عقل عربی در زايش و ادامه تمدن اسلامی در آثار خويش تلاش کرده است که زوال آن تمدن را هم در حوزه فکری و فرهنگی و هم در حوزه سياسی و اجتماعی بررسی کند اما متاسفانه هيچ يک از آثار او به زبان فارسی ترجمه نشده است تا فارسی زبانان با نظريه پردازی فردی آشنا شوند و به نقد و بررسی آثاری بپردازند که او هدف از تبيين تمدن اسلامی را گامی در راستای اعتلای رنسانس عقلی در بين اعراب و کلا مسلمانان می داند.
با وجود آنکه شکوفائی و انحطاط تمدن اسلامی به قلم فرنان برودل خواننده با تا حدودی آگاه می کند اما نتوانسته است در حوزه بحث به نظريه پردازی بپردازد. زيرا در اين حوزه ما نيازمند نظريه ای هستيم که نظام معرفت شناسی ای را طرح ريزی کند تا بر اساس آن بتوانيم مشکلات امروز مسلمانان را در پيوند با گذشته بهتر درک کنيم. زيرا عقل عربی و يا به تعبيری عقل اسلامی می تواند مرجع و رفرانس فرهنگی برای جوامع مسلمان نشين باشد که ظاهرا هست و با کالبد شکافی گذشته اين جوامع و بررسی موشکافه و متديک و دوره بندی شکوفائی و انحطاط تمدن اسلامی بلکه اقشار آگاه در اين جوامع بتوانند برخی از مولفه های فرهنگی از قبيل خردگرائی را تقويت کنند تا شايد نحله های فلسفی و عقلی در اين جوامع که همچون گذشته در حاشيه قرار دارند تقويت شوند
به اميد آن روز