رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۹ اسفند ۱۳۸۶
بهبود کيفيت زندگی (۵)

نگاهی از چپ

عبدی کلانتری

فايل کامل پی دی اف

پرسيديم، «چگونه می توان در روند جهانی شدن سهيم شد بدون آنکه به دام دور باطل توليد و بازتوليد فقر افتاد؟» ايدئولوژی رسمی «جهانی شدن» به ما وعده می دهد اگر به آن بپيونديم، همگی به عضويت «طبقهء متوسط مرفه» در خواهيم آمد. حتا وعده می دهند که می توانيم ارزش های بومی خود را حفظ کنيم و بازهم عضو همين باشگاه باشيم. خبرنگار روزنامهء نيويورک تايمز از استانبول گزارش می دهد (۱۹ فوريه ۲۰۰۸)، «اهالی مذهبی ترکيه که تاچندی پيش از طبقات محروم جامعه به شمار می آمدند، اکنون تحصيل کرده شده و به طبقهء متوسط پيوسته اند؛ آنها به تدريج به آن مناطق شهری نقل مکان می کنند که در گذشته در انحصار زبدگان مرفه [و سکولار] قرار داشت.» از نشانه های اين رفاهِ تازه به دست آمده، منظرهء زنان محجبه در رستورانهای فرانسوی و بوتيک های ايتاليايی، و نمايشگاههای مد اسلامی در شهرهای بزرگ آسيايی و اروپايی است. ضمانت رفاه: دولتی که توسط يک حزب اسلامی اداره می شود، عضو پيمان نظامی ناتو، همزمان حافظ ارزش های سنتی، هويت بومی، و در آشتی کامل با مقتضيات جهانی شدن سرمايه و مدرنيزاسيون! در حاليکه پوپوليست ها و بومی گرايان، فضيلت های «استقلال» از ابرقدرت ها را، به شيوهء هوگوچاوز در ونزوئلا، درمان عقب ماندگی می دانند، جناح سرمايهء تجاری، بر فضيلت های ترکيه، اندونزی، و عضويت در سازمان تجارت جهانی پامی فشارد. در بخش پيشين، با رجوع به بررسی تامس پوگی متخصص تئوری عدالت بين المللی، ديديم که هيچيک از اين دو تصوير با آمار و واقعيت همخوان نيست.

در لحظهء تاريخی ای که در آن به سرمی بريم، هيچکس، از جمله چپ سکولار در پهنهء بين المللی، راه حل سومی برای ارائه ندارد. پری آندرسون ــ به گمان بسياری، برجسته ترين تحليلگر کنونی مارکسيست در جهان در پهنهء تئوری اجتماعي و تاريخنگاری ــ در تازه ترين گزارش و جمعبندی خود از اوضاع جهانی می نويسد، «. . . امروزه در ويتنام [سرکردهء حماسی ترين جنگ استقلال ملی و ضد امپرياليستی در قرن بيستم و تنها کشوری که آمريکا را در يک جنگ تمام عيار (total war)شکست داد]، کمپانی های آمريکايی به همان اندازهء هيأت های ملاقاتی ِ پنتاگون، مورد استقبال قرار می گيرند . . . بزرگ ترين پيشامد با هر معيار که بنگريم، انکشاف کشور چين [زمانی، بزرگ ترين تهديد عليه ايالات متحده و اتحاد شوروی] به عنوان کارخانهء تازهء جهانی است ــ نه تنها گسترش سريع يک اقتصاد حجيم ملی، بلکه يک دگرگونی ساختاری در بازار جهانی . . . با سه برآيند: همراه با افزايش بی سابقهء نابرابری، پيدايی يک طبقهء متوسط بزرگ و مدافع وضع کنونی، و ايمان فراگير و راسخ ايدئولوژيک به مزايای بخش خصوصی، که حتا فراتر از باورهای طبقهء متوسط می رود؛ در پهنهء بين المللی، پيوند درونی اقتصاد جمهوری خلق چين با اقتصاد ايالات متحده، به مراتب فراتر از پيوند ژاپن با آمريکا؛ و بازهم در پهنهء جهانی، کمکِ چين به رشد بی سابقهء اقتصاد جهانی طی همين چهار سال اخير، که از دههء ۱۹۶۰ در دنيا سابقه نداشته است . . . ادغام تقريباً کامل کشورهای سابقاً عضو پيمان ورشو [کمونيستی] در اتحاديهء اروپا . . . خصوصی شدن اقتصاد کشورهای کمونيست سابق . . . روسيه تحت حاکميت نوـ اقتدارگرايانهء پوتين به مراتب بيشتر از دوران يلتسين قادر است پايهء توسعهء سرمايه دارانه را مستحکم کند . . . اقتصاد هند استوار و بی وقفه به رشد خود ادامه می دهد. . . اکنون، يک طبقهء بزرگ متوسط در هند پديد آمده که فرهنگ مصرفی و زرق و برقی غربی را به مراتب بيش از همتای چينی خود کسب کرده، اما هنوز در درون هند با مقاومت بلوک های قوی پارلمانی از فقيران و محرومان روبه رو است، محرومانی که خواسته های آنان، با کنارگذاشتنِ سياست خارجی مبتنی بر عدم تعهد هند، و آشتی ايدئولوژيک، نظامی، و ديپماتيک آن با ايالات متحده، جای بروز پيدا نمی کند. مقاومت در برابر اين آشتی در پارلمان هند می تواند آن را يواش کند اما قادر به خنثا کردن اش نيست . . . برزيل، که برای نخستين بار در تاريخ خود، رييس جمهورش از يک حزب کارگری انتخاب شد، و همانند روسيه اقتصاد آن توسط رونق بازار جهانی کاماديتيز [در بازار بورس] نجات پيداکرد، موفق شد پايهء توده ای خود را تحکيم بخشد و برای طبقات محروم، بيش از پيش اشتغال و درآمد ايجاد کند، اما از همهء جهات ديگر سياست های نئوليبرالِ رژيم قبلی را بدون هيچ تغييری به دستور صندوق بين المللی پول ادامه می دهد . . . برروی هم، چين، ژاپن، اتحاديهء اروپا، روسيه، هند، برزيل، و ايالات متحده، دربرگيرندهء بيش از نيمی از جمعيت جهان، دارای هشتاد درصد درآمد ناخالص داخلی (GDP) دنيا نيز هستند. اگر اهداف دوگانهء سياست خارجی آمريکا پس از جنگ جهانی دوم گسترش سرمايه داری تا دورترين مناطق جهان، و دست بالا داشتن ايالات متحده در داخل نظام دولتی جهانی ــ دومی شرط لازم برای تحقق اولی ــ را در نظرگيريم، در نخستين سالهای قرن بيست و يکم چه ارزيابی ای می توانيم داشته باشيم؟ تا جايی که گسترش سرمايه در مد نظر است، بی برو برگرد مثبت! » (نشريهء «نيولفت ريويو»، شماره ۴۸، نوامبر و دسامبر ۲۰۰۷).

پری آندرسون در گزارش چهل صفحه ای خود به بررسی ساختارهای نوين جهانی در سياست و بلوک های قدرت، همراه با تضادها و تنش های درونی آن، می پردازد؛ موقعيت نيروهای اپوزيسيون جهانی را در برابر روند جهانی شدن می سنجد؛ يکی از نافذترين تحليل ها را از وضعيت خاورميانه ــ نقش اسراييل و لابی آن در آمريکا، نقش اسلام سياسی و نبرد تمدنی ميان اسلام و غرب، و برايند احتمالی تقابل «نرم» ايران و آمريکا ــ به دست می دهد؛ و سرانجام به طور خلاصه از چهار آلترناتيو نظری زورمند که می بايد نوعی «خوشبينی برای فکر» فراهم کنند، ياد می کند و ضعف های آنها را نشان می دهد.

سلاوی ژيژک، متفکر سرشناس مارکسيست، در پاسخ يکی از منتقدان خود که او را متهم به تبليغ انفعال در ميان چپ می کند، می نويسد، «به عقيدهء من، چپ [در حال حاضر] قادر نيست يک آلترناتيو يا بديل حقيقی در برابر سرمايه داری جهانی عرضه کند. بله، اين درست است که "سرمايه داری به طور جاودانه برجا نمی ماند" (در واقع، مدافعان مقاومت نوين هستند که خيال می کنند سرمايه داری و دولت دمکراتيک پردوام است)؛ سرمايه داری نمی تواند هميشه بر تضادهای خود فائق آيد. اما ميان اين بصيرت منفی، و يک بينش اساساً مثبت، فاصله وجود دارد. پس چه بايد کرد؟ هرآنچه ممکن (و ناممکن) است، به شرطی که اندکخواه و متواضع باشد، و از اخلاقگرايیِ خودـ راضی کننده بپرهيزد.» (لاندن ريويو آو بوکز، ۲۴ ژانويهء ۲۰۰۸، بخش نامه ها) برای پرسشی که در ابتدای اين بخش مطرح کرديم، پاسخی نيافتيم، اما شايد فرصتی پيش آيد که در آينده، در شرايط فقدان يک بديل سراسری و گلوبال، با اندکخواهی و تواضع، راههايی برای مقاومت دموکراتيک در برابر بومی گرايی اقتدارگرا/فاشيست و نئوليبراليسم اقتدارگرا/«دموکراتيک»، پيش بنهيم. ــ پايان ///

چاپ اول ـ روزنامهء کارگزاران ـ يکشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۶

بهبود کيفيت زندگی
(۱) ـ راههای توسعه

(۲) ـ دوراهه های ذهنيت بومی گرا

(۳) ـ نئوليبراليسم ها

(۴) ـ ما و روند جهانی شدن

(۵) ـ نگاهی از چپ

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آقای کلانتری عزيز، کاماديتیز (commodities) از انواع سهام (share, stock) نيست. ابتدائيات فايننس را اگر بخوانيد می‌بينيد که کاماديتيز همان «مواد خام» هستند که در بورس‌های جهانی خريد و فروش می‌شوند اما سهام، به هيچ وجه نيستند.
شايد هم بايد لغت‌نامه‌تان را عوض کنيد.

-- امين ، Mar 3, 2008 در ساعت 07:25 PM

آقای امين، حق با شماست. پوزش می خواهم و آنرا تصحيح می کنم. متشکرم. /// عبدی کلانتری

-- عبدی کلانتری ، Mar 3, 2008 در ساعت 07:25 PM

آقای کلانتری عزیز،
من متوجه نشدم پاسخ شخصی شما (به عنوان یک چپگرا) به این پرسش چیست: آیا به سازمان تجارت جهانی بپیوندیم یا نه؟ یا اینکه شخصاً در این مورد اگنوستیک هستید؟
با سپاس

-- فرهاد ، Mar 8, 2008 در ساعت 07:25 PM

در پاسخ آقای فرهاد ــ چند سال پيش در شهر سياتل در ايالت واشتگتن آمريکا، فعالان چپگرا يکی از بزرگ ترين تظاهرات ضد گلوباليزيشن را به اجرا گذاشتند که انعکاس گسترده ای پيدا کرد و برخی از تحليلگران آن را از لحاظ دامنه و راديکاليسم، با تظاهرات ماه مه ۱۹۶۸ مقايسه کردند. اين مقايسه کمی اغراق آميز بود و به هرحال، به دنبال آن تظاهرات، فعالان چپ نتوانستند يک جنبش سراسری و جهانی را، با همان زور و دامنه، فعال نگهدارند. دليل اصلی، فقدان بديل جدی يا برنامهء آلترناتيو برای اقتصادهای ملی بود. در دهه های گذشته، مائويست ها، آنارشيست ها، ملی گرايان جهان سومی و سوسياليست های ملی گرا، انواع راههای «مستقل» از سرمايه داری جهانی را آزمودند و باشکست روبرو شدند (سوسياليسم آفريقايی، سوسياليسم بعثی، ساندنيسم و غيره). بقايای آن ديدگاهها هنوز صحبت از «پيوندگسلی» (ديلينکينگ) می کنند و به تازگی برخی از مدافعان نظريات «پست کولونياليست» به نحوی سخن می گويند که گويی می توان مستقل از پيوندهای اقتصاد جهانی، «مناطق آزاد شده» ای را به وجود آورد که از راهها و قانونمندی های اقتصادی متفاوتی پيروی کنند.
.
قصد من از اين چند يادداشت، بيشتر، مطرح کردن پرسش ها و پيش کشيدن بغرنجی های مسأله بود و انگشت گذاشتن بر پوشالی بودن شعارهای پوپوليستی و ژست های پرتِ «پسااستعماری» و جهان سومی. آگاهی نسبت به جنبه های منفی روند جهانی شدن و تلاش برای يافتن راه حل های موضعی، حتا در ميان طبقات حاکم کشورهای پيشرفتهء سرمايه داری تا اندازه ای آشکار شده است. يکی از موضوعات کارزار انتخابانی کنونی در ايالات متحده برای رياست جمهوری، تأثير منفی تجارت آزاد در چارچوب توافقنامهء «نفتا» بر بخشی از کارگران آمريکا است (از جمله در ايالت اوهايو که طی چند سال گذشته دويست هزار نفر شغل شان را از دست دادند. در اين ايالت حدود چهل درصد از آراء از سوی اتحاديه های کارگری به صندوق ريخته می شود.). سازمان تجارت جهانی نيز اخيرا سعی کرده است گوش شنوايی به صداهای معترض بدهد و به شرايط نابرابر در تجارت بين المللی توجه نشان دهد. درکشورهای ليبرال ـ دموکراتيک، سازمانهای شهروندی و «ان جی او» ها اين امکان را دارندکه به دولت متبوع خود فشار آورند و برای حقوق کارگران و بهبود شرايط کار و دستمزد و بيمه های اجتماعی مبارزه کنند.
.
آمارتياسن، اقتصاد دان برجسته هندی الاصل و برندهء جايزهء نوبل، ضمن مقايسه هند با چين، نشان داده که در يک دموکراسی ليبرال، امکان تعديل نابرابری ها و احقاق حق کارگران به مراتب بيشتر از ديکتاتوری های تک حزبی است. به اين تعبير، در کشوری که يک «کاست» يا اليگارشی معين (حزبی، تئولوژيک، ارتشی، يا نوع ديگر) انحصار قدرت را داشته باشد، منافع حاصل از رشدی که پيوستن به سازمان تجارت جهانی نصيب آن کشور می کند، به جيب همان اليگارشی و آقازاده هايش می رود. اين در حقيقت تأييد يک اصل قديمی مارکسيستی است که سازماندادن مبارزهء طبقاتی هميشه در يک دموکراسی ليبرال با سهولت بيشتری صورت می گيرد تا در نظامهای فاشيستی. در کشورهای جهان سوم، بخشی از چپ سکولار به دليل ضعف بنيهء مادی و فکری، همواره از پوپوليست های آمريکاستيز بازی خورده و آلت دست بومی گرايانی شده که مدعی دفاع از محرومان اند. و البته به هنگام تشديد مبارزه طبقاتی، خود اين «چپ» نخستين قربانی ساطور بومی گرايان حاکم بوده که به خيال خام او، در مبارزه با «ليبرالها، آمريکا، و صهيونيسم»، «متحد طبيعی» او بوده است. /// عبدی کلانتری

-- عبدی کلانتری ، Mar 9, 2008 در ساعت 07:25 PM