رادیو زمانه > خارج از سیاست > سياست > بازتوليد کدام قدرت؟ | ||
بازتوليد کدام قدرت؟نقدي بر مصاحبهء نيلگون با رامين احمدي توضيح ـ آنچه در زير مي آيد توسط يک نويسندهء ايراني مقيم آمريکا نوشته شده که مايل است به خاطر موقعيت شغلي و روابط اکادميک، و فاصله داشتن از درگيري هاي سياسي و ايدئولوژيک، نام اش محرمانه باقي بماند. او نخست در ايميلي شخصي به عبدي کلانتري نکات انتقادي خود را به طور خلاصه مطرح کرد و سپس، به تقاضاي عبدي کلانتري، آن را به شکل مقالهء کوتاه زير بازنويسي نمود. نامه، تنها با قدري تغيير دستوري و اصلاحات در نثر، بدون کم و زياد در اينجا مي آيد. حق پاسخگويي براي آقاي احمدي محفوظ است./// نيلگون من با انتقادات آقاي دکتر رامين احمدي به حکومت ايران و ضرورت تغيير آن مخالفتي ندارم. اماتحليل راستگرايانه و ايدئولوژيک او را نادرست و در موقعيت اضطراري کنوني (احتمال حملهء نظامي به ايران) بسيار خطرناک ارزيابي مي کنم. آقاي احمدي با ياري گرفتن از مفاهيم آنتونيو گرامشي، نظر مي دهد که روشنفکران اصلاح طلب مسلمان و راديو زمانه به هژموني (اقتدار معنوي و مشروعيت) حکومت ايران و بازتوليد آن کمک مي کنند. اين نکته نه در مورد تعداد زيادي از اصلاح طلبان داخل و خارج از ايران صدق مي کند و نه در مورد اکثر برنامه هاي راديو زمانه ــ تا آنجا که من به «زمانه» گوش داده ام يا در سايت آن خوانده ام. اگرکسي ادعا کند اصلاح طلبان در همه حال به «بازتوليد هژموني حکومت» مشغولند، اين تصور به ذهن مي آيد که آنها خواهان تحکيم حکومت کنوني با همهء ويژگي هاي توتاليتر آن بوده و هستند. اين برداشت از واقعيت به دور است. بخش زيادي از اصلاح طلبان، که شامل تعداد زيادي از روشنفکران دوم خردادي، روزنامه نگاران، هنرمندان، فيلمسازان، و رسانه ها و مطبوعات مي شود، خواهان همان هدفي هستند که آقاي دکتر احمدي است: جامعه اي دموکراتيک، پاي بند به حقوق بشر، آزادي عقيده و دين و مرام، مدرن و سکولار. تفاوت اين اصلاح طبان با آقاي احمدي در وسايل و راههاي رسيدن به آن اهداف است. اصلاح طلبان به اين دليل متهم به «بازتوليد هژموني» مي شوند که مي خواهند با روش هاي مسالمت آميز، با شبکهء ارتباطاتي که با قدرت حاکم دارند، با فشار از پايين، با شرکت در انتخابات محلي و سراسري، و هرامکان ديگري که به خشونت و سرکوب بيشتر نينجامد، اقتدارطلبان را از قدرت پايين بکشند. از قضا، اين درست همان «جنگ مواضع» گرامشي است براي عوض کردن توازن هژمونيک. آنتونيو گرامشي، مارکسيست ايتاليايي، که بخش مهمي از عمرسازنده اش را در زندانهاي فاشيست ها (حزب و دولت موسوليني) گذراند و همانجا نيز در بدترين شرايط جان سپرد، يک نابغهء تئوريک بود. او مي انديشيد در يک جامعهء سرمايه داري توتاليتر و فاشيستي که «فرهنگ عوام» در آن نقشي محوري دارد (دين عوام، بي سوادي، فرهنگ روستايي، خرافه ها ــ همهء آنچه که جنوب ايتاليا و بخش بزرگي از اين کشور را از بخش کوچک صنعتي و مدرن آن متمايز مي کرد) چگونه مي توان اقشار فرودست را براي تسخير قدرت (گرفتن هژموني) بسيج کرد و نقش و کارکرد روشنفکران در اين ميانه چيست. گرامشي دو استراتژي را از يکديگر تفکيک مي کرد: جنگ مانور و جنگ مواضع. «جنگ مانور» همان استراتژي لنيني ايجاد قدرت دوگانه و ضربهء نهايي براي درهم شکستن قدرت حاکم بود. اما جنگ مواضع، مبارزه اي بود طولاني مدت، در جبهه هاي فرهنگي، آموزشي، و حوزه هاي «غير سياسیِ» جامعهء مدني. اين جنگي بود موضعي و فرسايشي که با هشياري از مقابلهء شاخ به شاخ با ابزار سرکوب دولتي طفره مي رفت. يک سنگر را مي گرفت و آرام به سراغ سنگر ديگر مي رفت؛ يکي را از دست مي داد اما دوتاي ديگر را در محل ديگري مي گرفت. جنگ مواضع گرامشي، پايهء استراتژي آن چيزي شد که بعدها به «کمونيسم اروپايي» يا ايروکمونسم شهرت يافت و مدلي بود در برابر مدل کمونيسم روسي. استراتژي گرامشي قصد نداشت سرمايه داري را «سرنگون کند»، بلکه برعکس همهء نهادهاي موجود «بورژوايي» و پلوراليسم آن را مي پذيرفت. احزاب کمونيست اروپا بر اساس تئوري هاي گرامشي، راه حل هاي قهرآميز را به طور کامل رد کردند و اعلام نمودند که قدرت را تنها از طريق رأي اکثريت در انتخابات مي خواهند و نه از هيچ راه ديگري. با همين استراتژي، حزب کمونيست ايتاليا در زمان انريکو برلينگوئر، به بزرگ ترين و دمکراتيک ترين حزب اروپايي تبديل شد. اصلاح طلبان ايران پس از مرگ آيت الله خميني، درگير يک «جنگ مواضع» حقيقي بوده اند، پيروزي هايي نسبي هم داشتند، سنگرهايي را هم فتح کردند، اما در نهايت مغلوب شدند. با اينهمه، اگر به ديدگاه گرامشي باور داشته باشيم، جنگ مواضع تمامي ندارد. هميشه نبردهاي تازه تر در پيش است. جنگ مواضع، برخلاف ادعاي آقاي دکتر احمدي، به تحکيم مشروعيت رژيم حاکم کمک نمي کند. برعکس، اين مشروعيت را از هزاران راه «غير سياسي» و «فرهنگي» مورد چالش قرار مي دهد. روسري اي که عقب مي رود، تاتو (خالکوبي)يي که به نمايش گذاشته مي شود، مانتويي که تنگ تر و تنگ تر مي شود، موسيقي رَپـي که در اينترنت پخش مي شود اين کار را مي کند. خود اينترنت اين کار را مي کند. تلفن همراه و عکس هاي خبري ِتلفن ِهمراه اين کار را مي کند. خبرهاي وبلاگها مي کند. راديو زمانه مي کند. همه، بدون اينکه شما شعارهاي راديکالي به گوش تان خورده باشد. بدون اينکه کسي سلاح به دست گرفته باشد. چه چيز از اين گرامشي وارتر و «مخملي تر»؟ اين خود آقاي دکتر احمدي است که درست برخلاف ديدگاههاي گرامشي، با روش هاي توطئه آميز و مخفي قصد انقلاب مخملي دارد. اتفاقاً اين آقاي عبدي کلانتري بود که اولين بار در مطلبي براي راديو آلمان، به تفصيل در مورد سازمان مخفي آقاي دکتر احمدي و فعاليت هاي آن در دوبي افشاگري کرد. (منظور من سازمان حقوق بشري که در مقدمهء مصاحبه به آن اشاره شده، نيست.) من از آقاي کلانتري خواهش مي کنم لينک اين مطلب را که فکر مي کنم هنوز در سايت خودشان موجود است در اينجا بگذارند. خود آقاي دکتر احمدي هم اين را حاشا نکرده اند و متعاقباً در دفاع از انقلاب مخملي، در يکي از برنامه هاي گذشتهء نيلگون (در راديو زمانه) از آن دفاع کردند. جالب است که آقاي عبدي کلانتري که در سلسله مقالات «آمريکايي که نمي شناسيم» بيشترين انتقادها را از عملکرد دولت آمريکا در عرصه هاي گوناگون به عمل آورده و در گزارش هاي سه چهار سال اخير خود (بيشتر آنها در سايت نيلگون هنوز بايد موجود باشد) هميشه اين مواضع انتقادي را حفظ کرده، اينجا در برابر سخنان آقاي احمدي سکوت مي کند! آيا خصومت او با اسلام باعث اين همراهي «چپ» و «راست» شده است؟! مرحوم ادوارد سعيد، که بسيار از گرامشي تأثير گرفته بود، در کتاب معروف اش در مورد روشنفکران، در مورد نوع ديگري از روشنفکران اورگانيک صحبت مي کند و آن روشنفکران مشاور قدرت يا روشنفکران سياستگذار (policy intellectual) است. منظور ادوارد سعيد، نويسندگان، استادان دانشگاه، روزنامه نگاران، و انواع «متخصصان» ستادهاي فکري بود که در نقش مشاوران دولت آمريکا، به تحکيم هژموني اين حکومت و منافع قدرت حاکم يا طبقات حاکم ايالات متحده کمک مي کردند، و اين کار را هم به خاطر پاداش مادي انجام مي دادند. تعدادي از اين روشنفکران سياستگذار يا «متخصص»، کساني بودند که مليت شان در اصل آمريکايي نبود بلکه درست از همان کشورهايي مي آمدند که اکنون مورد تهاجم استعماري قرار گرفته بودند. ادوارد سعيد اينان را «خبرچينان بومي» خطاب مي کرد، يعني کساني که به ظاهر عرب، فلسطيني، يا عراقي هستند، اما مشاور امنيتي شده اند و به جاي وظيفهء اصلي روشنفکري شان (گفتن حقيقت به قدرت) در خدمت قدرت امپراتوري قرار گرفته اند. ادوارد سعيد به طور اخص روشنفکراني چون فواد عجمي و کنعان مکيه را در نظر داشت. او زنده نماند تا شاهد باشد که عجمي ها و مکيه هاي ايراني نيز اکنون دارند گروه گروه به اين قافله مي پيوندند. چرا آقاي عبدي کلانتري که خود را مارکسيست مي داند در مورد اين دسته از روشنفکران ايراني قلم نمي زند و در عوض به تمسخر روشنفکران پُست کولونياليست مي پردازد؟ آقايان رامين احمدي و عبدي کلانتري از طرفداران و حاميان وبلاگ نويس ايراني مقيم آمريکا، «نانا زولا» هستند و در مصاحبهء راديو زمانه از او به تأييد نام مي برند. نانا زولا از منتقدان سرسخت اسلام و دولت اسلامي است، اما انتقادهاي خود را با نام مستعار مطرح مي کند. بنا به نوشتهء خود خانم نانا، او نامش را فاش نمي کند چون مدام به ايران سفر مي کند. در اينجا ما با تناقضي روبه رو هستيم. اين منتقد، کساني را به خاطر سازشکار بودن هدف قرار مي دهد که با نام واقعي خود کار رسانه اي مي کنند، خود يا خويشان شان در ايران به سر مي برند و چه بسا همکاران رسانه اي شان نيز در ايران باشند (مثل خبرنگاران راديوهاي آلمان، فردا، زمانه). اگر آنها بخواهند با روشي که آقاي رامين احمدي يا نانا توصيه مي کنند، به جنگ حکومت ايران بروند، امنيت آن خويشان و همکاران را به مخاطره مي اندازند. آيا خانم نانا از ديگران توقعي چيزي را ندارد که خود او حاضر نيست با نام اصلي خود انجام دهد؟ هم خدا و هم خرما؟ انتقادات کلي آقاي احمدي، نانا، و همفکران آنها از راديو زمانه به اين خاطر نامنصفانه است که کلي است و هرگز به طور مشخص به برنامه هاي توليد شدهء اين راديو نمي پردازد. اين منتقدان بايد به جاي حملات شخصي و ناسزا به مدير راديو (حتا حملات بسيار تند و زشت به همسر و خانوادهء او) به تحليل محتواي برنامه ها بپردازند. «نيلگون» تنها برنامهء سکولار و انتقادي راديو زمانه نيست. منتقدان بايد نشان دهند چرا و چگونه برنامه هاي آموزنده و انتقادي ميراث فرهنگي آقاي بيژن روحاني، برنامه هاي شهرنوش پارسي پور، اخبار روزانهء آقاي علوي، برنامه هاي رضا دانشور، برنامه هاي انتقادي خانم رحيمي دربارهء جنسيت و جامعه، برنامهء انديشهء انتقادي آقاي نيکفر، برنامه هاي سينمايي آقاي جاهد، برنامه هاي طنز و صدها برنامه و گزارش ديگر که ظرف اين يکسال توليد شده، همهء اينها چگونه به بازتوليد هژموني قدرت سرکوب در ايران کمک مي کند؟ منتقد بايد لااقل يکي از اين برنامه ها را تحليل کند و نشان بدهد چگونه در زبان، روش، و محتوا، قدرت حکومت اسلامي بازتوليد مي شود. اگر نمونه و استدلال نباشد، عدالتي هم در کار نخواهد بود. |
نظرهای خوانندگان
منطقی و منسجم. براوو.
-- QIL ، Oct 29, 2007 در ساعت 08:55 PMالبته همین دو صفت را درباره نوشته رامین احمدی هم می شود به کار برد. این یک واقعیت است که گرمشی را می شود هم مبنای تحلیلی چپ گرایانه و از موضع مقاومت قرار داد و هم مبنای تحلیلی برای انقلاب مخملین.
امیدوارم یک نفر هم پیدا شود و درست به همین دلیل «فقر تئوری» و «اصالت پراکسیس» را به مخاطب فارسی زبان معرفی کند.
خیلی مسخره است روشی که نویسنده خواسته برای اصلاح طلب های جمهوری اسلامی مشروعیت دست و پاکند:
رویه ی اصلاح طلب های جمهوری اسلامی در شرکت در انتخاب فرمایشی رژیم را از نوع "جنگ موضعی" مورد نظر گرامشی محسوب می کند و به این ترتیب آنها را با کمونیست های اروپایی مقایسه میکند که رویه ی دموکراتیک را پیش گرفته بودند. انگار که انتخابات فرمایشی جمهوری اسلامی با انتخابات اروپای دموکراتیک تفاوت قابل ذکری ندارد!!!
-- فرهاد ، Oct 29, 2007 در ساعت 08:55 PMبسیار نقد عالی و بجایی بود. دست منتقد بی نام درد نکند!
-- همایون ، Oct 30, 2007 در ساعت 08:55 PMبه جرات می توان گفت هیچ چیزی در این چند سال به اندازه افشای عاملان و آمران قتلهای زنجیره ای در روزنامه های داخل ایران و توسط روشنفکران و ژورنالیستهای اصلاح طلب در شکستن هژمونی جمهوری اسلامی موثر نبوده است. اقدامات امثال مجاهدین استالینیست خلق و نو محافظه کاران مرتجع گرامشی خوانده ای مثل احمدی در مقایسه ارزشی کمتر از صفر دارند. این را در حالی می گویم که به شخصه ضعف شخصیتی خاتمی و قلابی بودن بخش عمده ای از اصلاح طلبان حکومتی را عامل اصلی وا رفتن جنبش اصلاحات می دانم. و این را خطا ی استراتژیک بخش حکومتی آن می دانم که از درگیری با خامنه ای به هر قیمتی سر باز زد.
ببينيد به باور من مشکل اصلي بحث همه اين دوستان، از آقايان احمدي تا کلانتري، از مخالفان سرنگوني طلب مخالف سايت زمانه و حتي نکات ضعف دفاع آقاي جامي در سه مقاله اش، در سه مبحث ذيل قرار دارد:
-- داريوش برادري ، Oct 30, 2007 در ساعت 08:55 PM.
1/ ما نیروهای مدرن ایران، از هر نگاه و قشری، نه سرنگونی طلب و یا اصلاح طلب هستیم بلکه نیروهای مدرنی هستیم که بر بستر نگاه و چالش مدرن خواهان رشد جامعه مدنی خویش و رشد تحولات همه جانبه مدرن و از جمله تحولات ساختاری و تغییر در قانون اساسی هستند. یک نمونه این نگاه و حرکت مدرن «کمپین زنان» است.
.
2/ سایت زمانه در واقع بر اساس اساسنامه اش بستر و محل این نیرو و نگاه مدرن باید باشد. نگاه مدرن چند روایتی که از خطوط قرمز مخالف حقوق بشر و دموکراسی بنیادگرایان درون کشور و از خطوط قرمز مخالفان سرنگونی طلب خارج از کشور عبور می کند و سایت زمانه را به محل بحث و جدل میان نگاههای مختلف و در زمینه های مختلف می سازد. این عبور از خطوط قرمز دیگران و ایجاد این بستر بحث و جدل مدرن عملا مهمترین قدرت و خلاقیت زمانه و تغییر صحنه است و نکته اصلی تفاوت او با دیگران.
.
3/ با چنین نگاه مدرنی هم تفکر خیر/شری، قهرمان/دیکتاتور شکسته میشود و هم می توان در همین سایت به بحث و جدل میان نیروهای مختلف درون کشور و خارج کشور در زمینه های مختلف دست یافت و به رشد نگاه مدرن کمک کرد. برای مثال چه زیبا می بود که اگر سایت زمانه در مبحث بحران جنسی و روانی جامعه ما که محل تخصص من است، بحث در زمینه مبحثی مثل ازدواج موقت و یا حتی همین بحث خودارضایی را به محل چالش نظرات مختلف اسلامی و غیره تبدیل می کرد. چه زیبا میشد که چند متخصص از مناظر مختلف مشکل را مطرح می کردند و راههای خویش را مطرح می کردند واینگونه امکان دیالوگ و چالش و طرح معضلات جامعه ما بوجود میآمد. منظورم حتي چالش و بحث ميان افراد دولتي يا روحاني و کارشناسان در اين زمينه است که بايستي سايت زمانه در مسير خويش به آن دست يابد.
.
موضوع شکاندن جو نفي يکديگر و پارانويياي ايراني و ايجاد جدل و چالش مدرن است. همین موضوع در زمینه مباحث سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دیگر ممکن است. اینگونه سایت هم به محل بحثهای داغ و روز تبدیل میشد و خوانندگان بیشتری میداشت و هم با شکستن خطوط قرمز دیگران به تفاوت مدرن خویش تن میداد و ایجادگر تحول هر چه بیشتر نگاه مدرن می شد. راه این است و مشکل ما اکنون در این است که حتی رهبری خوب سایت زمانه و بسیاری از این دوستان برنامه گذار هنوز با تمامی رشدشان، ناتوان از درک و لمس این تفاوت مهم و ناتوان از تحقق بخشیدن بیشتر به این تفاوت مدرن و شکستن خطوط قرمز دیگران هستند.
.
راه این است و امیدوارم سرانجام آقای جامی، کلانتری و دیگران اسير جو حمله جديد براي بازگرداندن خطوط قرمز گذشته نشوند و هرچه بیشتر به این تفاوت و تحول تن دهند. با این کار هم قدرت و تفاوت خویش را نشان می دهند و هم سخنان روشنفکرانی چون آقای احمدی هر چه بیشتر خطای خویش را نشان می دهند. تفاوت دیگر مهم ایجاد بحث تلفیق و چالش در باب انواع و اشکال نگاههای تلفیقی در زمینه های مختلف است که در این زمینه اکثر برنامه گذاران سایت مثل آقای کلانتری و دیگران یا به اهمیت تلفیق و ضرورت مهم آن در زمانه ما هنوز پی نبرده اند و خطاهای آرامش دوستدار در این زمینه را تکرار می کنند.سایت زمانه بنا به منطق اساسنامه و منطق زمانه ما راهی جز تن دادن هر چه بیشتر به این دو تفاوت، شکستن خطوط قرمز و ایجاد چالش مدرن و بحث تلفیق، ندارد و این قدرت بزرگ و تفاوت بزرگ اوست. باشد که هر چه بیشتر سایت زمانه آن شود که هست. بحث این است.
داریوش برادری
با صحبت روانشناختي داريوش برادري موافقت نسبي دارم. يعني اساسا چالش اصلاح طلبان و دگرگشت خواهان امري منفي نيست و لازمه پيشرفت فكري و عملي حركت دموراسي خواه مي باشد. اما اين دگر خواهان هستند كه اصلاح طلبان را هم از خواب غفلت بيدار مي كنند. بنابراين به كسانيكه جرات مي كنند بر خلاف جريان آب شنا كنند تهمت نزنيم و از دور خارجشان نكنيم. آنها هميشه چند قدم جلوتر مي روند تا چراغ راه را براي اصلاح طلباني كه در بدنه و ميانه كار هستند روشن كنند. اميدوارم هر كسي كه اهل انديشه و مدرن سازي جامعه ايران است يك عنصر مفيد شناخته شود و با تهمت هاي بي دليل راه دموكراسي را مسدود نكنيم. حال مهم نيست كه طرف اهل چه ديدگاهي است. مهم آن است كه اهل انديشه باشد. كسي نباشد كه وسط بحث چاقو بيرون بكشد و تهديد كند!
-- ماني ، Oct 30, 2007 در ساعت 08:55 PMنوشته اين عزيز هم هر چند بد نبود اما يكي دو ايراد مصداقي دارم. اول اينكه ايشان نوشته اند:"اما جنگ مواضع، مبارزه اي بود طولاني مدت، در جبهه هاي فرهنگي، آموزشي، و حوزه هاي «غير سياسیِ» جامعهء مدني. اين جنگي بود موضعي و فرسايشي که با هشياري از مقابلهء شاخ به شاخ با ابزار سرکوب دولتي طفره مي رفت. يک سنگر را مي گرفت و آرام به سراغ سنگر ديگر مي رفت؛ يکي را از دست مي داد اما دوتاي ديگر را در محل ديگري مي گرفت." اما همه ديديم كه اين نمايش اصلاح طلبي بيش از يك نفس گيري بنياد گرايان نبود و بيشتر به حركت پاندولي شبيه است(آنچنان كه احمد زيد آبادي اشاره كرده بود)
.
دوست عزيز اين موارد را از كارهاي اصلاح طلبان مي دانند :"روسري اي که عقب مي رود، تاتو (خالکوبي)يي که به نمايش گذاشته مي شود، مانتويي که تنگ تر و تنگ تر مي شود، موسيقي رَپـي که در اينترنت پخش مي شود اين کار را مي کند. خود اينترنت اين کار را مي کند. تلفن همراه و عکس هاي خبري ِتلفن ِهمراه اين کار را مي کند."
.
اما توجه نمي كنند كه اين موارد چه ارتباطي با نيروهاي اصلاح طلب دارد. اين كارها را مردمي انجام مي دهند كه از شرايط خسته شده اند. و به نظرم اگر به راستي از آنها آمار بگيريد بيشتر اهل تغيير باشند تا اصلاح.
در ثاني مگر اين نمودهايي كه دوست آمريكايي ما برشمردند امور مثبتي در دموكراسي خواهي است. اينها بيشتر به كارهاي عوامانه اي شبيه است كه حاصلش تغيير جلوه ظاهري جامعه است و نه زير ساختهاي فكري، فرهنگي، و اجرايي آن. اميدوارم دقت كنيد كه ايشان هر چند به دگرگشت خواهان تهمت كلي گويي زدند اما خود نيز كلي گويي هاي بي مصداق تحويل دادند.
به هر روي چنين مباحثي اگر به اتهام زني هاي بيهوده تبديل نشود اشكالي ندارد.