رادیو زمانه
>
خارج از سیاست
>
فرهنگ
>
قاصد حضرت عزراييل در خانه خواتين
|
مروری بر «سفرنامه ميرزا صالح شيرازی» - قسمت اول
قاصد حضرت عزراييل در خانه خواتين
بهنام قلی پور
تجدد و مدرنيته يكي نيستند.تجدد در واقع چيزي جزء الگو برداري صد و اندي ساله از ظواهر فرهنگ غرب و انتقال به فرهنگ ايراني نيست. در اين الگوي منتقل وتقليد شده،نه اثري از هنر هست،نه از ادبيات، نه از موزيك، نه از انديشيدن؛همه چيزهايي كه مدرنيته با عمر پانصدساله اش از آنها لبريز است.مدرنيته رگه اي است از فرهنگ غربي،مختص به آن و غيرقابل انتقال.تجدد يعني سرمشق گرفتن از جنبه هاي دستياب و انتقال پذير از تمدن غربي
آرامش دوستدار، نيلگون
ميرزا صالح شيرازي، مردي كه نخستين بار كاغذ اخبار به زير چاپ برد در ايران؛ اما در هيچ يك از مطبوعه و اسناد، نه تاريخي از تولدش يافت مي شود نه زماني از مرگش. بنيانگذار ثبت مدرن احوالات و اتفاقات،خود از آنچه كه بنيانش گذارده بود تمامآ هم بي نصيب نماند، در وطن نامش سرسلسله تاريخ جرايد گشت و در فرنگ تنديسش تذكاري براي آيندگان. آرزويش بعد تحصيل ،آوردن تحفه اي از فرنگ به ايران بود«بنده را يقين شد كه رفتن ما را به ايران جزم است با خود انديشه نمودم كه بجز تحصيل اگر توانم چيزي از اينولا به ايران برم كه بكار دولت عليه آيد شايد خوب باشد و مدتها بود كه خيال بردن چاپ و صنعت باسمه در سر من افتاده بود.» ميرزا صالح دومين ماشين چاپ را به ايران آورد و بديهي است كه از اقدام زين العابدين تبريزي - كه اولين چاپخانه را در ايران راه اندازي كرده بود - اطلاع نداشت و اين كار خود را ابتكاري مي دانست و الحق نيز به آن علاقمند بود.
قرارِ گسيل اولين گروه محصلين به فرنگ را مناسبات سياسي رقم زد، دعواي انگليس و فرانسه در ايران منجر به اخراج فرانسوياني شد كه قرار بود محصلين را به ديار خود برده و از طريقش امتيازات فراوان تحصيل كنند. انگليس اما پيش دستي كرد و هارفورد جونز با عقد عهدنامه «مجمل» مقدمات تحقق آرزوي عباس ميرزا را فراهم آورد. جونز به سال 1811. م/1226ه.ق ماموريتش به پايان رسيد، عباس ميرزا از او خواست دو جوانِ منتخب را همراه خود به انگلستان برده و ترتيب تحصيلشان را بدهد.چون اين دوتن نخستين ايرانياني هستند كه براي كسب تحصيل به مغرب زمين فرستاده شدند شايسته است نامشان را به خاطر بسپاريم. جوان بزرگتر «محمد كاظم» نام داشت و پسر نقاش باشي عباس ميرزا بود، دومي«حاجي بابا» كه پدر متوفايش از افسران وليعهد بود. دو جوان زماني كه به فرنگ رسيدند ، سرپرستي آنان به مرد غمگيني به نام « سادرلند» سپرده شد. او سعي فراوان كرد تا جوانان فرنگي مآب نشوند، از اين رو مانع شب نشيني هاي بيهوده انان شد و دستور به منع شرب خمر و اكل گوشت خوك داد. محمد كاظم پس از هجده ماه بر اثر مرض سل به سال 1813 م درگذشت و دوستش را تنها گذارد.
چهارسال بعد دومين گروه محصلين اعزامي در اكتبر 1815/ شوال1230 وارد انگليس شدند. تركيب محصلين به اين قرار بود«ميرزا رضاي بيست و پنج ساله كه «صوبه دار»[والي] توپخانه بود و ميرزا جعفر حسيني [ كه بعدها به ميرزا جعفرخان تبريزي مشيرالدوله معروف شد] كه مهندس و هم سن ميرزا رضا بود. ميرزا جعفر طبيب كه عملا طبابت مي كرد و قرار بود پزشكي و شيمي بخواند، در حالي كه ميرزا صالح شيرازي كه او را «منشي» توصيف مي كردند ،قرار بود انگليسي و زبانهاي ديگر بياموزد تا پس از بازگشت به وطن مترجم دولت شود. پنجمين عضو هيآت محمد علي استاد چخماق ساز بود و در مقايسه با ديگران به طبقه پايين تري از اجتماع تعلق داشت.»
جمال و جبروت فرنگ در اولين تجربه، محصلين را تحت شديدترين تكانه هاي فكري- شخصيتي قرار داد. انان برخلاف ساير سياحان ايراني فاقد تجربياتي بودند كه از كوتاهي سن انان نشآت مي گرفت، بنابراين اقداماتي كه از انان سر زد منجر به اعتراض مقامات رسمي انگليس شد؛ در ژانويه 1816/صفر 1231 چهارماه پس از ورودشان به لندن،سرهنگ دارسي در نامه اي به كوك در وزارت خارجه نوشت «محصلين ايراني خودشان را در مقايسه با روزهاي اول ورودشان به هيچ وجه به اهداف خود نزديكتر حس نمي كنند،در حالي كه وجوهشان شديدآ تقليل يافته .. .دارسي گفت كه ايرانيها مهار گسيخته شده اند و شايد بهتر باشد كه انها را به وطن خود باز گردانند.» پس از گذشت بيشتر از يك سال ، سرانجام ترتيب لازم براي تحصيل پنج ايراني داده شد، توپچي و مهندس در آكادمي نظامي سلطنتي در ووليچ سر كلاس رفتند، ميرزا جعفر طبيب به تحصيل پزشكي پرداخت، ميرزا صالح به آموزش انگليسي،فرانسه،لاتين ،حكمت طبيعي و فنون چاپ مشغول شد و بالاخره استاد محمد علي در كارگاه متعلق به جيمز و هنري كار تفنگ سازي و ماشين الات را آموخت.
پنج محصل پس از چهار سال تحصيل عاقبت به وطن بازگشتند، استاد محمد علي چخماق ساز وقتي شنيد كه بايد به وطن باز گردد با دختر صاحب خانه خود، ميس«مري دادلي»ساكن خيابان«كينگ» در محله «سوهو» ازدواج كرد و [نامش را به عنوان اولين شوهر ايراني يك بانوي انگليسي در تاريخ ثبت كرد]. استاد بعدها با همسرش به ايران امد و در تبريز اقامت گزيد. اگر چه زن محمد علي ناچار از رعايت بسياري از قواعد دقيقي بود كه بر رفتار زن مسلمان حاكم است، اما با اجازه شوهرش با مسافران اروپايي ملاقات مي كرد و بعضي از رسوم فرنگي را هم مثل استفاده از كارد و چنگال در خانه خودشان متداول كرد. ميرزا صالح پس از سيرو سفر شهرهاي آكسفورد، سالزبوري،بريستول، اكستر و پليموت در بازگشت به ايران چاپخانه اي در تبريز تآسيس كرد و سپس در سال 1836/1252 نخستين روزنامه ايران را با عنوان «كاغذ اخبار» انتشارداد و بعد شرح خاطرات خود را در كتابي به عنوان «سفرنامه ميرزا صالح شيرازي» نگاشت.
قاصد حضرت عزرائيل
سفرنامه ميرزا صالح هم از حيث سبك و شيوه نگارش و هم از لحاظ محتوا با آثار كليه خاطره نگاران سنتي ايران تفاوت دارد، همين ويژگي هاست كه نثر ميرزا در بعضي موارد مقتداي خاطره نويسان و سفر نامه نويسان بعدي ايران كرد.
انور جي.شين در تحقيقاتش پيرامون سفرنامه هاي عربي تاليف قرون نوزدهم و بيستم متذكر مي شود كه ارزش اكثر آثار بررسي شده اين دوره، از نظر داده ها و مواد اطلاعاتي درباره ممالك بيگانه، به عنوان منبع، به مراتب پائين تر از آثار سفرنامه نويسان كلاسيك اسلامي است.در عوض داراي ضمايم زيادي در مورد شرايط اجتماعي – فرهنگي عصر خود و همچنين ديدگاه هاي شخصي سياحان عرب درباره اقوام جديد و محيط ناشاخته خارج هستند؛ سرانجام ،اسنادي به شمار مي آيند بر«خود تحليلي» بسياري از اعراب كه در گذشته نه چنان دور ارزشها و آداب و رسوم ساير ملل را پذيرفته يا رد كرده اند. سفرنامه ميرزا صالح احتمالآ نخستين اثر منثور فارسي دوران جديد است كه اين نكته در موردش مصداق دارد.
آنچه ميرزا صالح را در زمينه خاطره نويسي از بسياري از اسلافش متمايز مي كند اين واقعيت است كه او شخص خود را در اين گزارش صرفآ واسطه مشهودات و خاطرات ندانسته و قصد نداشت در نهايت با اشاره به مشاهدات خود به صحت مطلب نوشته شده قوت بيشتري بدهد. ميرزا صالح كه سي سال سكان هدايت سياست خارجي ايران عصر قاجار را برعهده داشت ، براي اولين بار مجلس عوام و مجلس اعيان را به ترتيب «خانه وكيل الرعايا » و « خانه خوانين » ناميد. او اولين كسي بود كه در زبان فارسي معادلي براي پارلمان وضع كرد؛«مشورت خانه»
ميرزا صالح نه تنها از پيشروان انديشه توآوري ايران بشمار آمده كه خود در تكاپوهايي در زمينه نوسازي ايران به شيوه اي مستقيم نيز دست داشته است. او از نوگرايي ها، نو اوري ها و نوسازي هاي ديار فرنگ بويژه روسيه و انگليس، به شيوه اي گسترده سخن اورده و درباره بسياري از آنها گرايش هايي هواخواهانه از خود نشان داده است. ميرزا از پيشرفتهاي انگليس در زمينه هاي گوناگون دانش و امور اداري و كشورداري ياد كرده است. چنين مي نمايد كه ميرزا صالح مردي پر كار، با هوش و كوشا بوده و گرايشي فراوان به اموختن دانشها و كارشناسي ها نوين و سودمند غرب داشته تا انجا كه سفرنامه وي نشان مي دهد ، به آشنا كردن ايران با ان دانش ها و كارشناسي ها سخت دلبسته بوده است.
روزنامه خاطرات ميرزا صالح نشان دهنده اعجابِ جواني كنجكاو نكته سنج است كه خود را در محيطي كاملآ جديد و متفاوت مي يابد. بسياري چيزهاي نديده به شدت او را تحت تاثير قرار دادند. چراغ دريايي، مايه كوبي، پاركها و باغها ي تفريحات، كارخانه توليد گاز و روشهاي پيشگيري از بروزحريق. صفحات بسياري ازخاطرات او به توصيف ستايش آميز تاريخ انگلستان و نهادهاي اجتماعي آن، از بيمارستان گرفته تا مدرسه و كتابخانه اختصاص يافته است. ميرزا از معاشرت آزادانه مردان و زنان اين گونه ستايش مي كند؛ اكثر مردان با زنان در نهايت محبت و دوستي و وفاداري رفتار مي كنند. بيني بين الله كمتر از زنان روي نمي پوشند، مطلقآ فرصت به ارتكاب اعمال ناشايست ندارند، به علت آن كه زنان و دختران هرگز از خانه تنها بيرون نمي روند. و در وقت ماندن بخانه كسي به آساني نمي توانند به عزم اعمال قبيحه داخل بخانه كسي شود. اگر چه خوب و بد در هرجا هست، لكن تربيتي كه به زنان مي كنند، تقاضاي اعمال قبيحه نمي كند.
نوع نگاه ميرزا به فرنگ و مناسبات اجتماعي و حقوقي آن بي ترديد يكي از ظرف ترين و دقيق ترين مشاهدات و رواياتي است كه در قرن نوزدهم از سامانه غرب گزارش شده است. شايد نصيحت سرجان ملكم كه وي را از همنشيني شبانه با مردمان انگليس بر حضر داشته بود مطمح نظر واقع شده و در داوري او تاثير گذاشته باشد؛ شما تازه به اين ولايت آمده ايد و از اطوار اين ولا اطلاع نداريد،چنانچه مايل صحبت با مردم و دخول مجاس باشيد ، مردم ولايت ما مردماني عياش مي باشند و مايل به ديدن عجايبات هستند و همه شب اوقات خود را به مصاحبت و مهماني يكديگر و رقاصي مي گذرانند، در هر شب شما را به مهماني طلبيده و اوقات شما شبها به مهماني يكديگر و رقاصي به بازديد صاحبان مصروف مي شود.
در دو روايتي كه ميرزا از كنجكاوي مردمان انگليس به دست مي دهد مي توان فهميد كه ملكم در بسياري از موارد برداشتي كاملآ دقيق از مردمان انگليس داشته است. در تاييد اين ادعا ميرزا صالح از اتفاق غير منتظره اي ياد مي كند كه بر اثر يك تصادف روي داد؛ وقتي كه كوچ افتاد و درب آن شكست،مردم را به خاطر مي رسد كه اشخاصي كه در ميانه آن نشسته اند مرده اند. جمعيتي عظيم از هر سو به دوره كوچ جمع شده. بنده غافل از اينكه زنان اين ولايت مطلقآ زير جامه نمي پوشند ،چشمي به هوا كرده، از زانو الي كمر او بدون جامه ، مرئي بود .الحق منظر خوب،به نظر نيامد. بعد از ديدن زن مزبور،مردم سعي در بيرون آوردن بنده كرده. چون منتظر مرده بي جاني بودند،يكدفعه كلاه پوست من پيدا شده .بعد از ان صورت مهيب و هيات عجيب بنده بيرون امده ، قدي طويل و لباس غريب و كلاهي و رخوتي كه هرگز هيچكدام در خواب نديده بودند، وحشت و اضطراب آنها به يكدفعه تبديل به خنده شد و گروهي از انان مرا مالك دوزخ ،ملكه عذاب، آدم دريايي ، قاصد حضرت عزرائيل ناميدند.(سفرنامه، ص350)
پایان قسمت اول
|