رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۳ خرداد ۱۳۸۶

فلسطينی ها و اسراييلی ها : چهل سال پس از جنگ شش روزه

نوشتهء عبدی کلانتری

فايل صوتی : بخش اول اينجا کليک کنيد.

فايل صوتی : بخش دوم اينجا کليک کنيد.

فايل پی دی اف برای چاپ


اين هفته چهلمين سالگرد جنگ شش روزه ميان ارتش اسرائيل و سه کشور مصر ، اردن ، و سوريه است که طي آن دولت اسراييل موفق شد سرزمين هاي فلسطين و بخش هايي از خاک سه کشور عرب را ضميمهء خود کند. چهل سال پس از جنگ شش روزه ، هنوز خبري از صلح نيست و سرزمين فلسطين همچنان در اشغال دولت اسراييل است. در برنامهء اين هفتهء نيلگون بخش هايي از يک نوشتهء نويسندهء معروف اسراييلي ايموس آز (تلفظ اصلی اسراييلی : آموس اُز ــ آموس اوز) را مي آوريم که حاوي برآورد و راه حلي است که او پيشنهاد مي کند. ايموس آز از بنيانگذاران جنبش صلح اسراييل است که بنا به گفتهء نيدين گورديمر ، رمان نويس آفريقاي جنوبي و برندهء جايزهء نوبل ، معرف «صداي عقل در ميان پريشانفکري» هاست.

***
ايموس آز مي نويسد:

[. . .]

جدال اسراييل و فلسطين ، مثل يک فيلم وسترنِ غرب وحشي نيست که يک طرف آن آدم خوب ها باشند و طرف ديگر آدم بدها. اين نبردي نيست که ميان حق عليه باطل صورت گرفته باشد ، بلکه يک تراژدي باستاني [يوناني] به معناي دقيق اين کلمه است ، يعني جدال حق با حق؛ جدال ميان يک دعوي بسيار قدرتمند ، عميق ، و متقاعد کننده، و دعويِ ديگري که به همان اندازه قابل قبول ، قدرتمند ، و انساني است.

فلسطيني ها در فلسطين به سر مي برند زيرا فلسطين وطن آنهاست؛ تنها وطني که فلسطيني ها دارند. به همان نحو که هلند وطن هلندي هاست و سوئد وطن سوئدي ها. يهودي هاي اسراييل به اين دليل در اسراييل اند که هيچ کشور ديگري در دنيا وجود ندارد که يهودي ها بتوانند آن را به عنوان يک خلق ، به عنوان ملت ، خانه و وطن شان به حساب آورند. به عنوان افراد چرا ، اما نه به عنوان يک خلق و يک ملت. فلسطيني ها چندين بار ، علارغم تمايل قلبي خود ، تلاش کردند در کشورهاي ديگر عربي زندگي کنند ، اما آن کشورها فلسطيني ها را به خود راه ندادند ، حتا تحقيرشان کردند و به آنها آزار رساندند ؛ همان به اصطلاح خانوادهء عرب اي که با آنها هم قوم بودند. به دردناک ترين شيوه ، «فلسطيني بودن» شان را به آنها فهماندند ؛ آنها را نه در لبنان ، نه در سوريه ، نه درمصر يا عراق ، پذيرا نشدند. درس سختي را از راه دشوارش آموختند که آنها فلسطيني اند و فلسطين تنها کشوري است که بايد براي آن مبارزه کنند.

به نحوي غريب ، يهودي ها و فلسطيني ها ، يک تجربهء تاريخي موازي و مشابه را از سر گذرانده اند. يهودي ها را از اروپا بيرون راندند؛ حدود هفتاد سال پيش پدر و مادر مرا به زور از اروپا بيرون انداختند. مثل فلسطيني هايي که اول از سرزمين خودشان فلسطين و بعد از ديگر کشورهاي عرب بيرون رانده شدند.


[ ايموس آز اعتقاد دارد بسياري از آدم هاي رئوف و ليبرال هاي خوش قلب تصور مي کنند اگر ميان يهودي ها و فلسطيني ها ملاقات هاي دوستانهء بيشتري صورت بگيرد ، اگر روشنفکرها و ريش سفيدهاي دو قوم دست هم را بفشارند ، دور هم بنشينند ، قهوه اي صرف کنند و گفتگو را ادامه دهند ، سوءتفاهم ها برطرف مي شود. گويي همهء جدل ها براساس چند سوء تفاهم بنا شده که مي توان با گفتگوي دوستانه و خوشرويي آنها را برطرف کرد. ايموس آز مي گويد، اما ميان يهودي ها و فلسطيني ها هيچ سوء تفاهمي وجود ندارد. آنها يکديگر را بسيار خوب مي فهمند. دعوا فقط بر سر زمين است ، زميني که هر دو طرف به يک اندازه آن را مي خواهند. فلسطيني ها اين زمين را که فلسطين مي نامنداش مي خواهند. يهودي ها هم درست همان قطعه زمين را به دلايل مشابه مي خواهند. به دلايل مشابه؛ و همين ريشهء تراژدي است.]

ايموس آز مي نويسد:
آنچه که به آن نياز داريم يک مصالحه يا سازشِ دردآور است. واژهء «سازش» در اروپا ، واژه اي کم اعتبار به حساب مي آيد. به ويژه در ميان ايده آليست هاي جوان که هميشه سازش را با فرصت طلبي ، بي صداقتي ، بندو بست ، يا فقدان اصوليت ، معادل مي گيرند. اما من اين طور نگاه نمي کنم. براي من سازش يعني زنده بودن. متضادِ سازش ، ايده آليسم يا صرف نظرکردن از حق نيست ؛ متضاد سازش ، تعصّب و مرگ است. ما به سازش احتياج داريم. سازش ، نه تسليم. سازش يعني اينکه خلق فلسطين هرگز به زانو درنيفتد ؛ و خلق يهود نيز هرگز ذليل نشود.

بايد تأکيد کنم که اين سازش بسيار دردناک خواهد بود ـــ زيرا هر دو ملت عاشق سرزمين خودشان هستند و هردو خلق ، يهودي هاي اسراييل و اعراب فلسطيني ، به تساوي در خاک کشورشان ريشه هاي تاريخي و عاطفي عميق دارند ، هرچند هريک به نحوي متفاوت.

يکي از وجوه اين تراژدي آن است که بسياري از يهوديان اسراييلي تشخيص نمي دهند که ارتباط عاطفي فلسطيني ها به اين زمين تا چه اندازه ژرف است. و بسياري از فلسطيني ها هم متوجه نيستند که چقدر عُلقهء يهودي ها به همان زمين عميق و ديرپا است. تشخيص اين واقعيت [دوگانه] براي هردو طرف بسيار دردناک خواهد بود و براي هردو ملت ، پروسه اي دردناک را آغاز خواهد کرد. اين جاده اي است که روي روياهاي خُرد شده و توهمات درهم شکسته کشيده مي شود ؛ بر اميدهاي زخم خورده و شعارهاي برباد رفته اي که هردو طرف ، براي ساليان دراز نزد خود عزيز داشته اند.

[. . .]

يکي از چيزهايي که جدال ميان عرب هاي فلسطيني و يهودي هاي اسراييلي را چنين دردآور کرده ، اين واقعيت است که اين جدال در اصل جدالي است ميان دو قرباني.

اروپا ، که عرب ها را مستعمرهء خود کرد ، آنها را مورد بهره کشي قرارداد ، تحقيرشان کرد ، فرهنگ شان را پايمال کرد ، با کنترل شديد از سرزمين هاي آنها به عنوان زمين بازي امپرياليستي بهره برد ـــ اين همان اروپايي است که عليه يهوديان تبعيض روا داشت ، مورد پيگردشان قرار داد ، به ارعاب آنها دست زد ، و سرانجام به قتل عام آنها پرداخت.

حال ، شما تصور مي کنيد ، برحسب قاعده ، دو قرباني بايد بلافاصله ميان خود نوعي همبستگي احساس کنند ـــ درست مثل يکي از شعرهاي برتولت برشت. اما در زندگي واقعي ، بعضي از بدترين درگيري ها درست ميان همان دو قرباني اي روي مي دهد که توسط يک ظالم واحد مورد تعدي قرار گرفته اند.

[ ايموس آز معتقد است سازش ميان فلسطينيان و يهوديان اسراييلي مثل طلاق است. طلاقي دردآور که تازه ، پس از جدايي ، بايد دو طرف در همان خانهء سابق باقي بمانند و در کنارهم به زندگي ادامه دهند. خانه اي که کوچک است و بايد بر سر اين اتاق و آن اتاق اش مصالحه اي ناخوشايند صورت گيرد. هيچکس از اين خانه پا بيرون نخواهد گذاشت. اين مجاورت ناخوشايند ، به هرحال از جهنمي که هم اکنون برپاست به مراتب بهتر خواهد بود.]

[. . .]

پس از جدايي و استقرار ديوار تجزيه ميان دو بخش اين سرزمين ، وقتي که خطوط مرزي به تقريب به همان مرزهاي قبل از جنگ شش روزهء ۱۹۶۷ شبيه شد ، توأم با تغييراتي با توافق دو طرف و قراردادهايي براي اماکن مقدس در اورشليم (بيت المقدس) که طرفين را راضي نگه دارد ـــ زماني که اين طلاق رسميت يافت و ديوار تجزيه استقرار پيدا کرد ، فقط آن زمان است که به گمان من يک اسراييلي يا يک فلسطيني مي تواند به آن سوي ديوار بجهد و با طرف ديگر بنشيند و قهوه اي بنوشد. پس از استقرار ديوار جدايي است که مي توانيم در آشپزخانهء اين منزل ، به طور مشترک ، غدايي طبخ کنيم ؛ منظورم اقتصاد مشترک اين دو خطهء جدا است : شايد يک بازار مشترک خاورميانه يا يک پول رايج مشترک خاورميانه اي.

[. . .]

بنابراين، نخستين گام که بايد قاطعانه برداشته شود همان راه حل تشکيل دو دولت است. اسراييل بايد به دوراني بازگردد که براي بار اول در سال ۱۹۴۸ ، و حتا پيش از آن ، خود پيشنهادش را داده بود : به رسميت شناختن در مقابل به رسميت شناختن ؛ تشکيل دولت در مقابل تشکيل دولت ؛ استقلال در برابر استقلال؛ امنيت در برابر امنيت؛ حق همسايگي در برابر حق همسايگي ، احترام در مقابل احترام.

رهبري جنبش فلسطين به نوبهء خود بايد رو به مردم اش کند و بالاخره ، بلند و واضح ، به آنها چيزي را بگويد که هميشه در به زبان آوردن اش مشکل داشته ؛ اينکه اسراييل تصادف تاريخي نيست ، اسراييل مداخلهء خارجي نيست ، اسراييل سرزمين و وطن يهودي هاي اسراييل است ـــ واقعيتي که هرقدر هم براي فلسطيني ها نامطبوع باشد بايد به آنها گفت. به همان نحو ، ما يهودي هاي اسراييلي بايد بلند و واضح اعلام کنيم که فلسطين سرزمين و وطن خلق فلسطين است ، هرچقدر هم که پذيرش اين واقعيت براي ما دشوار باشد.

[. . .]

هريک از دو طرف بايد تشخيص دهد که ديگري واقعيت دارد : و بيشتر افراد ، ديگر مي دانند که طرف مقابل ، هرگز اينجا را ترک نخواهد کرد و به جاي ديگري نخواهد رفت. آيا آنها از اين [همزيستي] خوشنود خواهند شد؟ مطلقاً خير! اين لحظه اي دردآور است. براي هردو طرف ، به اين مي ماند که روزي در يک بيمارستان از بي هوشي چشم باز کنند و ببينند عضوي از اعضاي بدن شان قطع شده است. و بگذاريد بگويم که اين بيمارستان ، بيمارستان بدي است و دکترها هم چندان تعريفي ندارند؛ دو خانواده ، بيرون از اتاق عمل به سرو کلهء يکديگر مي زنند و به دکتر ها مي پرند و مدام دشنام مي دهند. اين تصوير خاورميانهء کنوني است. اما دستکم همه مي دانند که عمل جراحي اجتناب ناپذير است. همه مي دانند که کشور بايد به نحوي به دو قسمت تجزيه شود.

[. . .]

اما خطيرتر از مسألهء حدود و مرزها ، خطيرتر از مسألهء اماکن مقدس که بر سرشان درگيري وجود دارد ، اين مسأله است که با تراژدي آوارگان فلسطيني سال ۱۹۴۸ چه بايد کرد. مردمي که خانه و کاشانه شان را از دست دادند ، هرچه داشتند برباد رفت ، همه چيزشان طي جنگ استقلال اسراييل در سال ۱۹۴۸ به تاراج برده شد.

[. . .]

هرآوارهء فلسطيني که بي خانه ، بي شغل ، و بي وطن شده باشد بايد صاحب خانه ، شغل ، و گذرنامه شود. اسراييل قادر نيست همهء اين آوارگان را ، به صورت يک خيل عظيم ، در خود جا دهد. اگر چنين کند ديگر اسراييلي باقي نخواهد ماند. اما اسراييل بايد در يافتن راه حل ، مشارکت کند و بايد مسؤوليت اش را در ايجاد اين تراژدي پذيرا شود ـــ هرچند درجهء مسؤوليت ، مسأله اي آکادميک و نظري خواهد بود. اما به هرحال بخشي از مسؤوليت برعهدهء اسراييل است. بخش ديگر برعهدهء رهبري فلسطين در سال ۱۹۴۷ و حکومت هاي عرب در سال ۱۹۴۸ است [که راه حل دو کشور و دو دولت را در آن زمان نپذيرفتند]. اسراييل بايد کمک کند که آوارگان ، دوباره در کشور فلسطين آينده ، در ساحل غربي رود اردن يا نوار غزه يا هرجاي ديگر ، دوباره اسکان پيدا کنند. البته اسراييل هم به طور کامل حق دارد که مسألهء يک ميليون آوارهء يهودي را مطرح کند که پس از سال ۱۹۴۸ از کشورهاي عربي بيرون رانده شده ، و خانه و دارايي شان را از کف دادند. اين يهودي ها ديگر خيال بازگشت به کشورهاي عرب را ندارند. اما اَنها نيز مجبور شدند هرچه دارند پشت سربگذارند و کشورشان را [براي هميشه] ترک کنند ـــ از عراق ، سوريه ، يمن ، مصر ، آفريقاي شمالي ، ايران ، و لبنان ـــ کشورهايي که آنها را به اجبار ، و گاه با خشونت ، بيرون راندند.

[در پايان ، ايموس آز نتيجه مي گيرد که اين راه حل ، تجزيهء خاک به دو قسمت ، که به هرحال هردو طرف را ناخشنود و همراه با حسي از بي عدالتي باقي خواهد گذاشت ، {چنين راه حلي} تنها راه رسيدن به صلح و امنيت است : احتياجي نيست که شما طرفدار اسراييل باشيد يا جانبدار فلسطيني ها. تنها کفايت مي کند که حامي صلح بوده باشيد.]

منبع :
مقالهء «ميان برحق و برحق» در کتاب چگونه مي توان يک شخص متعصب را معالجه کرد. با پيشگفتاري از نِيدين گورديمر

Amos Oz, How to Cure a Fanatic, Princeton University Press, USA, ۲۰۰۴

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

به اين می‌گويند يک يادداشت سنجيده و حساب شده‌ی خوب. چون با عبدی کلانتری سر بعضی از مسايل اختلاف نظر جدی دارم، دليل نمی‌شود بگويم همه‌ی حرف‌های‌اش ايراد دارد. کاش عبدی از اين قبيل کارها بيشتر بکند و کارهای ديگرش را هم بيشتر صيقل بدهد (شايد تحمل‌اش را هم بالاتر ببرد، بد نباشد!).

-- داريوش ، Jun 13, 2007 در ساعت 02:17 AM

گزارش بالا به راتده شدن یهودان ازدرون کشور های محل زیستشان اشاره داشت. این مطلب درباره ی کردها هم دیده میشود. بخصوص کردهای سوریه و ترکیه و همنیطور کردهای عراق و ایران به درجات متفاوت و به روش های مختلف زیر فشار تبعیض هستند. قوم های دیگر ساکن ر این کشور ها مایل به دیدن یا تایید این مطلب نیستند و از ابتدا حالت دفاعی دربرابر فعالیت های جدایی طلبانه ی کردها میگیرند.
حال سواال اینست اگر کردها هم سرزمینی را برای خویش بعنوان کردستان در نظر گیرند و سیاست غرب هم به جمعگرایی انها بپردازد ایا تحلیل روشنفکران از این مطلب که هنوز به وقوع نپیوسته چگونه است؟ یا باید فعلا خامو ش ماند و گذاشت تاریخ زمان تحلیل ها تعیین کند.

این در حالیست که رانده شدن و سکنی یهودیان در اسراییل و فلسطین رویداد های تاریخیی دارد که برخی از این رویداد ها توسط خود انها سانسور میگردد و برخی ازین رویداد ها توسط مخالفان انها.
وضعیت کنونی فسلطینی ها هم وضعیت بسیار دشوارتری از اسراییلی ها است. فلسطیانی که در سرزمینهای اروپایی مهاجرت میکنند با تبعیض های زیادی مواجهند. تا انجا که میدانم نوع پناهندگی و اجازه ی کار به انها بسیار متفاوت از متقاضیان دیگر میباشد. از طرفی جامعه پذیرای شنیدن حرفهای تند انها و اعتراضات انها نیست و چهره های عصبی و عقده ای از انها شکل میگیردو این در حالیست که خانواده های انها از استاندارد زندگی بسیار پایین در سرزمین های فلسطین بر خوردارند و تحت فشار اسراییل و تنش های انجا هستند. جامعه ی اروپا هم گوش های خود را هنگام باز کردن این مشکلاات توسط فلسطینیان میگیرد. از طرفی مبادلات فرهنگی و علمی میان این کشور ها با اسراییل جریان دارد. المان زیر دریایی های اتمی پیشرفته به اسراییل تقریبا هدیه میدهد. فلسطین درین میان فقط مخروبه ای است که هرروز ذر مناطق مسکونی ان دیوار صوتی توسط هواپیما های اسراییلی شکسته میشود. اموزش و فرهنگ در سطح پایین است. تصاویری که از رسانه ها داریم حماس و فتح . سنگ اندازی و کشت وکتشارو عملیات استشهادی است. حال با این همه پیچیدگی چگونه میتوان به راه حل صلح طلبی امیداواربود نمیدانم. این در حالیست که سیاست و مشکل مذکور در خصوص برخی قومها مثل کردها نیز انکار ناپذیر میباشد.

-- علیرضا ، Jun 13, 2007 در ساعت 02:17 AM