رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۶ مهر ۱۳۸۹

آرامش دوستدار و نقد «فلسفهء اسلامی»

نوشتهء عبدی کلانتری

***
فايل صوتي (بخش نخست) «اينجا» را کليک کنيد. (سرعت بالا «اينجا»)

فايل صوتي (بخش دوم) «اينجا» را کليک کنيد. (سرعت بالا «اينجا»)

فايل صوتي (بخش سوم) «اينجا» را کليک کنيد. (سرعت بالا «اينجا»)

فايل پي دي اف ــ براي چاپ

***
تا پيش از ورود انديشهء يوناني به جهان اسلام ، اسلام فاقد فلسفه بود. آنچه اسلام داشت ، تفسير گفته هاي خدا و پيامبر بود («علم کلام» و تفسير احاديث) و مجموعهء احکام و وظايف ديني (فقه). نخستين تلاش ها براي تدوين و سيستماتيزه کردن آموزه هاي اسلام به شکل تئولوژي يا علم کلام ، در مواجهه و مقابله با انتقادات دهريون ، مانويان ، مسيحيان ، و يهوديان صورت گرفت. پيدايش مکتب معتزله در قرن هفتم ميلادي نمايانگر نخستين کوشش ها در توليد بحث هاي «منطقي» يا «استدلالي» در جهت دفاع از آموزه هاي اسلام محسوب مي شود.

نياز به تفکر استدلالي و منطق ، مسلمانان را نيز ، همچون مسيحيان پيش از آنها ، واداشت تا به فلسفهء يوناني رو بياورند. فلسفه ، ابداعي يوناني است. البته در همهء فرهنگ ها ، به ضرورت ، انواع حکمت هاي عملي ، اندرزهاي اخلاقي ، و تعليمِ راه و روش يا آيين زندگي وجود داشته و دارد. اما تفکر سيستماتيک انتزاعي و مفهومي ، دانش استدلالي و منطقي در سطح پيشرفته ، در يونان باستان ابداع شد.

آرامش دوستدار ، فيلسوف ايراني مقيم آلمان ، اين فرضيه را پيش نهاده است که فلسفهء يوناني در تقليب اسلامي خود ، ويژگي اصلي اش را که همان پرسشگري باشد ، از دست مي دهد و تسليم جزم انديشي يا «دين خويي» مي گردد. فلسفه ، براي آنکه فلسفه باقي بماند ، مي بايد همواره پرسشگر ، کاونده ، و شکاک باشد. آنچه در جهان اسلام به نام «فلسفهء اسلامي» شناخته مي شود ، طبق باور آرامش دوستدار ، از همان ابتداي کار ويژگي اصلي فلسفي بودن را از خود سلب مي کند. در ايران ، تنها يک تن استثنايي بر اين قاعده بود و آنهم محمد زکرياي رازي است. آرامش دوستدار در سه کتاب خود به نامهاي «ملاحظات فلسفي در دين و علم» ، «درخشش هاي تيره» ، و «امتناع تفکر در فرهنگ ديني» ، از جمله بر انديشه هاي کساني چون عبدالله روزبه ، زکرياي رازي ، ابن سينا ، ناصرخسرو (نويسندهء اسماعيلي) ، و ابن خلدون دقيق مي شود تا نحوهء پذيرش انديشه هاي خارج از اسلام به ويژه انديشهء يوناني را در اسلام بررسي کند.

ضعف بنيهء «فلسفه» در برابر تئولوژی و تئوسوفی
با ورود افکار يوناني به جهان اسلام ، به ويژه از قرن نهم ميلادي به بعد ، از همان ابتدا ، روح پرسشگري و کنجکاوي فلسفي ، زنگ خطري را براي اصولگرايانِ آن دوران به صدا درآورد. از همان بدو کار ، جبههء قويِ ضدفلسفه اي شکل گرفت که تا همين امروز به شکلي قدرتمند به حيات خود ادامه مي دهد. متفکر قرن يازدهم ميلادي ، غزالي (وفات ۱۱۱۱ ميلادي) در تحکيمِ اين جبهه نقشي محوري داشت.

اما آن بخش کوچکي نيز که مي خواست با جديّت تفکر يوناني را وارد جهان بيني اسلامي کند (به ويژه در شکل نوافلاطوني در تلفيقي با عناصر انديشهء ارسطويي) خود مقهور نوع ديگري از جزم انديشي ديني شد. بنا به گفتهء آرامش دوستدار ، اين {به اصطلاح}«فلسفه» از همان ابتدا پايه را به نحوي گذاشت که جستار فلسفي هرگز ايمان دينيِ پيش ـ فلسفي و اقتدار مکاشفات پيامبرانه يا «وحي» را خدشه دار نکند. روالي که از بنياد با روال يوناني تعارض دارد. به عبارت ديگر، کساني چون کندی ، فارابي ، ابن سينا ، و ابن رشد ، «فلسفه» را از آن رو مي خواستند که براي ايمان ديني خود نظامي «استدلالي» برپا بدارند.

به اين ترتيب ، فلسفه در ايران و جهان اسلام، نتوانست در استقلال از دو جريان ديگر ، يعني تئولوژي (علم کلام) و تئوسوفي (عرفان نظري يا حکمت) ريشه بدواند و تنومند شود. همان چيزي هم که نام «فلسفه» به خود گرفت در سده هاي بعد رو به افول گذاشت و مقهور دو جريان ديگر شد. ناممکن شدن انديشيدن ، از جمله انديشيدنِ فلسفي ، تا آستانهء دوران مدرن و سپس اغتشاش و سردرگمي هاي روشنفکري در عصر تجدد در کشورما ، همه برايندي از آن شکست هاي اوليه بوده است که آرامش دوستدار به آن ممتنع بودن يا «امتناع تفکر» در فرهنگ ديني مي گويد.

فصلی از يک کتاب
در کتاب «امتناع تفکر در فرهنگ ديني» ، در فصلي به نام «خداي يوناني ـ ارسطويي ، و واجب الوجود اسلامي» ، آرامش دوستدار به فلسفهء ابن سينا مي پردازد. در اينجا به طور مختصر ، در حدي که يک برنامهء راديويي اجازه مي دهد ، به معرفي اين فصل مي پردازيم. اين فصل در شصت صفحه به زبان دقيق فلسفي ، و مثل ساير نوشته هاي آرامش دوستدار بسيار فشرده ، نوشته شده و به طبع ، خلاصه کردن آن تا اندازهء زيادي از دقت فلسفي اش کم مي کند. خوشبختانه دو اثر ارسطو «فيزيک» (فن سماع طبيعي) و «متافيزيک» توسط دو مترجم طراز اول ، مرحومان محمد حسن لطفي و شرف الدين خراساني (شرف) به فارسي در دسترس قرار گرفته اند. ما علاقه مندان را براي درک بهتر موضوع ، به اين دو کتاب و خود کتاب آرامش دوستدار رجوع مي دهيم.



آرامش دوستدار مي نويسد: «فرهنگ اسلامي ما نياز مبرم داشته است که فلسفهء يوناني را در قالب پنداشت هاي ديني اش بريزد، تا هم صورتي «سنجيده» به دينش بدهد و هم در برابر دينهاي کهني چون زرتشتي ، يهودي ، و مسيحي خود را به دليل و برهان مجهز سازد.»

طبيعت به معنی زمان و مکان در ارسطو و ابن سينا
«فلسفه» اسلامي بردو مفهوم «حدوث» و «قِدَم» استوار شده است. اين دو مفهوم، نحوهء پديدار شدن جهان هستي را توضيح مي دهند. براي آنکه دو مفهوم حدوث و قِدم را درک کنيم بايد به توضيح دو مفهوم ديگر ، يعني زمان و مکان بپردازيم. همين جاست که «فيلسوفان» اسلامي از انديشهء ارسطو تأثير گرفته اند. اين تأثير گرفتن ، همزمان با قلب يا تحريف فلسفهء طبيعت گراي ارسطو صورت مي گيرد ، زيرا هدف «فيلسوفان» اسلامي ،که سرسپردهء کلام الله هستند ، آن است که به ايده اي غيرفلسفي ، پذيرش فلسفي بدهند. اين ايدهء غيرفلسفي که بايد توسط «فيلسوفان» اسلامي «مستدل» شود عبارت است از «ابداع» و «صُنع». «ابداع» و «صنع» يعني آفرينش از نيستي به هستي.



هر آنچه که هست ، يا هستنده ها ، در شکل مادّي خود هميشه مکاني و زماني اند. اين الگو ، الگوي هستانيِ ارسطو است که ابن سينا و «فلسفه» اسلامي آن را مي گيرند. اول به رابطهء ماده و مکان مي پردازيم ، سپس به رابطهء ماده و زمان.

مکان و ماده
به باور ارسطو ، مکان و ماده به طور جاوداني همبود يکديگرند. همبودي يعني مجاورت غيرقابل تفکيک. ماده و مکان هميشه همبوداند و غيرقابل تفکيک.

«همبودي جاودانهء ماده و مکان ، به باور ارسطو ، خلاء را غير ممکن مي کند.» (دوستدار) . همين همبودي جاودانهء ماده و مکان ، پديده هاي منفرد طبيعي و پديده هاي منفرد ساختگي را ، پيوسته مي کند. همبودي مادي و مکاني ، هر رويدادي را پيوسته مي کند و در نتيجه خلاء غيرممکن مي شود. يادآوري مي کنيم که همبودي ماده و مکان به معني آن نيست که مکان ماده است. ماده مي تواند تغييير مکان بدهد. ماده و مکان يکي يا همانه نيستند ، در عين اينکه همبودي دارند. (به خاطر بسپريم که همبود و همانه را معادل نگيريم). تغيير مکان ، نمودار و شرط پويش ماده است، خواه چنين پويشي دروني و کيفي باشد (به صورت فعليت يافتن قوه) ، خواه بروني باشد (مثل حرکت ماهي در آب).

ارسطو توضيح مي دهد که مکان نمي تواند علت فاعلي يا غايي باشد. او مي افزايد مکان و ماده از يکسو، و ماده و صورت از سوي ديگر، همانه ، يا يکي ، نيستند. اگر مکان و ماده ، يکي يا همانه مي بودند ، درون پوييِ هستنده هاي طبيعي غيرممکن مي شد.

پس مشاهده مي کنيم که ماده و مکان ارسطويي همبودند اما همانه نيستند. يعني ماده و مکان مجاور جاوداني و پيوسته اند اما يکي نيستند. در ذهن ابن سينا ، همبودي ماده و مکان به همانگي آن دو تبديل مي شود. ابن سينا با اين ترفند ، يعني رفع تفاوت مکان و ماده و يکي پنداشتن آندو ، تصور مي کند که نيمي از مسألهء ابداع ـــ يعني آفرينش هستي از نيستي ـــ را حل کرده است. نيمهء ديگر مسأله مربوط است به تفاوت ماده و زمان.

زمان و مکان
آرامش دوستدار مي نويسد: «اين واقعيت که هيچ هستندهء مادي اي بدون مکان يافت نمي شود ، مکان را براي ارسطو شرط پويش رويدادهاي مادي مي کند. اما براي او اين يک شرط نه کافي مي نمايد و نه به تنهايي وجود دارد. شرط ديگر، که بدون آن هرگونه پويش ماده بي معنا و غيرممکن مي گردد، زمان است.»

نزد ارسطو ، ماده و زمان ، مثل ماده و مکان ، همبود هستند. اما ابن سينا پيوند ناگسستني ماده و زمان را ، در تناقض با منشاء ارسطويي آن ، مي گسلاند و از اين راه آنها را ناهمبود مي کند. وقتي مجاورت جاوداني و هميشگيِ دو چيز ، يا همبودي آنها ، را نفي کنيم ، آنگاه بايد توضيح دهيم کدام بر ديگري تقدم داشته است. «ناهمبودگي دو چيز يعني پيشتر بودگي يکي نسبت به ديگري.»

ملاحظه مي کنيم که ابن سينا از يک طرف ماده و مکان را که همبود هستند ، اما همانه نيستند ، همانه مي کند، و از طرف ديگر با جدا کردن ماده و زمان ، به زمان استقلال و قدمت مي دهد. اما اين کار ، که براي توجيح فلسفيِ «ابداع» در اسلام صورت گرفته ، به نقض و نفي صورت مسئله مي انجامد. به ياد داشته باشيم که وقتي که مي گوييم دو چيز ناهمانه ، دو چيز که يکي نيستند ، در عين حال همبودي دارند ، معني اش آن است که هيچکدام نسبت به ديگري پيشين يا پسين نيست. همبودي دو چيز ، مانع تقدم زماني يکي بر ديگري است. همبودي ماده و زمان يعني آنکه يکي پيشتر يا پس تر از آن ديگري نيست. آرامش دوستدار مي نويسد: «براي يوناني نه هست نيست مي شود ، و نه نيست هستي مي يابد.»

مکان و زمان ارسطويي ناگسسته اند. مکان و زمان ارسطويي ، طبيعت جاوداني و هميشه بوده را از نظر هستاني توضيح مي دهند. گسستن زمان و مکان ، هستنده را نيست مي کند. چرا؟ زيرا هستندهء بدون پويش (همبوده با زمان) ، قابل تصور نيست. به محض استقلال بخشيدن به زمان ، ما هستندهء مدام در حال پويش را محو مي کنيم و آنچه مي ماند خلاء است. در بينش ارسطويي خلاء ناممکن است ، اما ابن سينا با استقلال زمان از مکان و مادهء هميشه در پويش ، اين خلاء را ممکن مي کند ، تا بتواند از اين طريق به «آفرينش» اعتبار فلسفي دهد. اين عمل به عقيدهء آرامش دوستدار کاري از بنياد ضد يوناني است و از پيش محکوم به شکست. او مي نويسد ، مشاييان اسلامي با تصرف و تخريب در تئوري ارسطو، با گسلاندن زمان از هستندهء طبيعي ، به زمان واقعيتي «فراهستاني» يا «فرا طبيعتي» مي بخشند. گويي که زمان براي خود و در خود هست ، پيش از آنکه هستنده هاي طبيعتي باشند.

آرامش دوستدار می نويسد: «بدين سان، مشائيان ما بار ديگر از نو هستنده را نابود مي کنند. بار اول ، برخلاف ارسطو ، از طريق برق آسا گذشتن از جنبهء مکاني يا جايگاهيِ هستندهء طبيعتي و ، بار دوم ، با گسلاندن زمان از آن و بخشيدن هستي «فرا طبيعي» به زمان. »

ابداع و صنع
اين تصرف و تخريب تئوري ارسطو ، همه براي اثبات مفهوم ابداع يا صنع صورت مي گيرد. انسان دينخو هرگز از خود نمي پرسد به چه مناسبت مفاهيم ابداع و صنع بايد براي فرد و جامعه حياتي باشد؟ چرا بايد فلسفهء ارسطويي طبيعت قلب شود تا ابداع اثبات شود؟ ببينيم پس از دستبرد به تئوري هستاني ارسطويي، و جداکردن زمان از هستندهء همبود با مکان ، سرانجام چه طور اين هستنده پديدار مي شود.

به زعم «فلسفه» اسلامي ، پديداري مکاني جهان به دو صورت قابل تصور است : پديداري پيش از زمان و پديداري پس از زمان. اگر جهان پيش از زمان پديدار شده باشد ، «قديم» است. اگر جهان پس از زمان آمده باشد «حادث» است.

اگر جهان در کليت طبيعتي اش «حادث» باشد ، يعني پس از زمان آمده باشد ، همان «ابداع» صورت پذيرفته است. اما به عقيدهء آرامش دوستدار ، در همين جا اين مشکل پيش مي آيد که همبودي يا ناهمبودي «زمان» و «خدا» را چگونه بايد توضيح داد!

از طرف ديگر، اگر جهان «قديم» باشد ، يعني پيش از زمان آمده باشد ، با تناقضي منطقي رو برو مي شويم: در ذات مفهوم «قدمت» تصور زمان نهفته است! به عبارت ديگر، «پيش از زمان» هم زمان است و ، دوباره ، هستنده و زمان همبود مي شوند. در نتيجه ، فلسفهء يوناني به نحوي پابرجا مي ماند و در عوض «ابداع» معني خود را از دست مي دهد!

آرامش دوستدار مي نويسد: «چيزي که ما نبايد در اين ارتباط از نظر دور بداريم اين است که سخن گفتن از «پيشينگي» يا «پسينگي» جسم ـ مکان نسبت به زمان ، مطلقاً ضد ارسطويي و تصرفي اسلامي است. در حقيقت ، آنچه ابن سينا و «فلسفه» ي مشـّايي اسلامي «جسم» مي خوانند، يعني آنچه که با حذف مکان خودش نيز حذف گشته تا زمانِ گسلانده از آن توانسته وجود في نفسه بيابد، شبحي صرفاً ابزاري است در خدمت «ابداع» ، براي ساختن مفاهيمي مطلقاً خالي از معنا و بدون مابه ازاي هستاني ، با نامهايي صرفاً زباني چون «قديم» و «حادث» .»

فلسفهء مشايي
«فلسفهء اسلامي» به طور غالب فلسفه اي نوافلاطوني است. اما همانطور که ديديم، ابن سينا تلاش مي کند براي عقلاني کردن مفهوم «ابداع» يا آفرينش هستي از نيستي ، از فلسفهء ارسطو ، شاگرد و منتقد افلاطون ياري بگيرد. ابن سينا آشنايي خود را با فيزيک و متافيزيک ارسطو مديون نوشته هاي ابونصر فارابي (وفات ۹۵۱ ميلادي) است. اکثر فيلسوفان اسلامي ، از جمله فارابي و ابن سينا ، زبان يوناني نمي دانستند. آنها براي آموختن تفکر يوناني ، به مترجمان مسيحي و يهودي متکي بودند که متون را از زبانهاي يوناني و سُرياني به عربي ترجمه مي کردند.

«واجب الوجود» مشايی
در فلسفهء اسلامي مفهوم «واجب الوجود» به هستنده اي اطلاق مي شود که منفصل ، جدا ، يا «منزه» از همه موجودات ديگر ، از طبيعت ، و از جهان است. هيچ نوع وابستگي ، مجاورت يا همبودي ، و هيچ نوع رابطهء علت و معلولي ميان واجب الوجود و جهان وجود ندارد. ابن سينا خدا را از جهان به نحوي جدا مي کند که ميان آن دو (خدا و جهان) رابطهء سببي يا علت و معلولي نباشد. رابطهء علـّي ، برحسب تعريف ، رابطهء وابستگي ميان علت و معلول است. براي توجيه آفرينش هستي از نيستي ، خدا نبايد به مثابه «علت» فهميده شود تا براي وجود خود او نيز نتوان علتي برشمرد.

ميان واجب الوجود و جهان هيچ «پيوند ذاتي» اي وجود ندارد. آرامش دوستدار به دقت نشان مي دهد تعاريف ابن سينا از «واجب الوجود» در يک دورِ به ظاهر استدلالي ، همانگويي مي کند اما چيزي را مدلل نمي سازد. واجب الوجود به عنوان مفهوم ، آن چيزي است که سبب وجودي ندارد. خدا نيز سبب وجودي ندارد. چرا؟ زيرا خدا واجب الوجود است و واجب الوجود آن است که سبب وجودي ندارد! آرامش دوستدار با بررسي گام به گامِ رشتهء استدلالي ابن سينا در کتاب «اشارات و تنبيهات» به اين نتيجه مي رسد که ابن سينا سرانجام موفق نمي شود رابطه اي را که مي خواهد ميان «واجب الوجود به خود» و جهان ،که به آن «ممکن ذاتي» مي گويد ، برقرار نمايد. اما اين تناقض ها و بن بست ها به جاي آنکه او را در مورد فرض پرسش نشدهء اوليه اش ، يعني اصل «تنزيه» (وجود منفصل يا «منزه» از زمان، مکان و عليت) به شک بيندازد ، او را بيشتر به دامن لفاظيِ مي کشاند. روال ضدارسطويي او ، يعني سرسپردگي پيشاپيش او به کلام الله به جاي انديشيدن، سرانجام رشتهء استدلال او را به کلاف سردرگمي از بازي هاي زباني مي کشاند. ابن سينا تلاش مي کند با توسل به مفهوم ارسطويي «محرک نامتحرک» يا «پويانندهء ناپويا» مشکل آفرينش را به طور فلسفي حل کند.

محرکِ نامتحرک ارسطويی
در فلسفهء ارسطو ، مفهوم «محرک نامتحرک» که با نام تئوس يا خدا مشخص مي شود ، همان طبيعت ، در کليت جاودانه و کامل خود است که به طور جاودانه «فعليت» دارد و به مثابه علت نخستين براي ساير هستنده هاي طبيعي عمل مي کند. هستنده هايي که مي توانند به حالت بالقوه بمانند يا از قوه به فعل درآيند بدون آنکه در هردو حالت ، هرگز از پويش و حرکت بازايستند. «محرک نامتحرک» وجود مستقل از جهان و هستنده هاي آن ندارد. «ضرورت» محرک نامتحرک به آن است که علت است براي هستنده هاي طبيعي ، و کليت را مي رساند در برابر اجزا. ضرورت آن همان فعليت جاودانهء آن است ، يعني طبيعت در وسيع ترين و کلي ترين حالت خود. ارسطو هرگز وجود محرک نامتحرک را از قبل مفروض نمي گيرد بلکه با انديشيدن به آن مي رسد.

خدای يونانی و «ضرورت»
اينکه از انديشهء يوناني ، به ويژه انديشهء ارسطويي، بتوان اصل «توحيد» را استخراج کرد ، قابل تصور نيست ، تا سپس بتوان رابطهء انسان {به اصطلاح} «موحد» را با آن خداي واحد ، به وساطت وحي ، رسالت ، و شريعت ، توضيح داد. آرامش دوستدار به تفصيل تفاوت خدايان يوناني را با خداي اديان سامي و خداي زرتشتي نشان مي دهد تا اين نکته را ثابت کند که مفهوم «ضرورت» در فلسفهء ارسطو به هيچ وجه قابل انطباق با مفهومي به نام «واجب الوجود» نيست. مفهوم «ضرورت» ارسطويي ، چيزي نيست که قابل «پرستيدن» باشد. «ضرورت» و «امکان» مفاهيمي براي توضيح سکون و حرکت اند. ارسطو از طريق آنها ، هستي و طبيعت را در ابعاد زماني و مکاني و در اتصال بي پايان خود به شکل اجزايي از يک نامتناهي طبيعي ، توضيح مي دهد.

در اين توضيح، ارسطو سرانجام «محرک نامتحرک» را به نحوي تعريف مي کند که «خدا» به شکل اسم فاعل يا آفريدگار نباشد ، بلکه صفت نسبي براي «خداوندانگي» باشد. «خداوندانگي» تمهيدي زباني است براي نشان دادن تصوري که يونانيان از خدايان و رابطهء آنها با انسانها داشتند. خداي يوناني فاعل يا موضوع نيست بلکه محمول است. خدا تشخص ندارد که واجد صفاتي باشد بلکه صفات اند که خداگونه ظاهر مي شوند.

خدايان يوناني مقام تعيّن فرهنگي مطلقي ر اکه اديان دارند ، دارا نيستند. اديان سامي و زرتشتيت ، با نظام ارزشي و احکام خود پيروان شان را از لحاظ ذهني ، حسـّي ، و عاطفي متعيّن مي کنند. خدايان يوناني بخشي از مکانيسم جهان طبيعي اند و خارج از طبيعت وجود ندارند. آنها خداگونگي طبيعت اند در وجوهي که وراي ارادهء انسان ها اما در کنش متقابل با آن ، سرنوشت شان را رقم مي زنند. به اين ترتيب نه انسان و نه طبيعت هيچيک «مخلوق» نيستند. انديشيدن فلسفي يا روال يوناني اگر بخواهد به نفس انديشيدن خود وفادار بماند ، مفاهيمي چون ابداع ، صنع ، و خلقت از نيستی و خلاء را فاقد معني و اعتبار مي يابد.

منبع:
آرامش دوستدار ، امتناع تفکر در فرهنگ دينی، بخش های ۶۵ تا ۸۴ ، صص ۲۴۹-۳۱۱



*

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

کتاب ارامش دوستدار با سکوت يا با برنتابيدن بيشتر افراد صورت گرفته است. کتاب مذکور از سوي افرادي چون مهدي خلجي در وبسايتش (بسته) «نامفهوم» خوانده شده است. شخصا احساس ميکنم بسياري نيز نوع برخورد دوستدار را حرکتي مانع اصلاحات تدريجي ايران ميدانند ، چون مطلب را از ريشه مورد بررسي قرار ميدهد. ارامش دوستدار فقط توسط مومنان رانده نميشود. نگاهي کوتاه بيندازيم به افرادي که به علی شريعتي و عبدالکريم سروش علاقه دارند در مقايسه با علاقه مندانِ دوستدار ! آرامش دوستدار شايد براي اولين بار به طور جدی تاريخ روشنفکري ايران را زير سوال ميبرد و بت هاي ذهني ما چون ابن سينا و بيروني و نيز عارفان ما را زير لبه ي تيز انتقاد می برد.


اين برخورد ارامش دوستدار بتهاي ذهني «هويت ملي» ما را می شکند. اين در حاليست که جز برنتابيدن تاکنون تحليلي و نقدي بر نگاه ارامش دوستدار به فرهنگ و بنيانگذاران ان ديده نشده است. تحليل ارامش دوستدار حقيقتي بيش نيست که با کمي انصاف می تواند مورد تاييد همگان باشد ، منتها ارامش دوستدار از ما ميخواهد دست از اين عادت عدم انديشه برداريم ، کاری که نيازمند نگاه انتقادي به پايه هاي آغازين اين فرهنگ است. ارامش دوستدار منتقد جدي بسياري از «روشنفکران ديني» است. با انها ميانه ي خوبي ندارد و نيازي هم به فرقه گرايي ها و تاييد های آنها نميبيند. تنها ميايستد و حرفش را ميزند.


خواندن و بر تابيدن اراي دوستدار با دلبستگي به دين يا عرفان اسان نيست. سوال اينست که هدف ارامش دوستدار چيست و ايا او ميخواهد خواننده به ناگهان دگرگون شود؟ بنظر انتظار بيجايي ميايد. طبق گفته ي خود ارامش دوستدار خودش زماني را سپري کرده تا به اين نقطه رسيده است. او از خواننده ي معمولي نميخواهد دگرگون شود. فقط ابزار و تحليل خودش را در اختيار او ميگذرد ولي به افرادي که بنام «فلسفه» و «تعقل» پيشداوری های ايمانی خود را قالب ميکنند بشدت حمله ميکند.


کتاب ارامش دوستدار ازنيمه ي ان دشوار ميشود. خواننده اي که به خود زحمت ندهد بخشهاي مربوط به ابن سينا و رازی را تا پايان بخواند و بفهمد مسلما هيچ تغييري در نگاه او به فرهنگ و دين رخ نخواهد داد. بنظرم در قدم اول ، بايد کتاب خوانده شود و اين براي بسياري امر دشواري است. بسياري جوانان با رغبت کتابهاي فلسفي غربي را ميخوانند ولي حوصله خواندن بخشهاي اين کتاب را به علت فشردگی و تحليل فلسفه اسلامي ندارند در حاليکه در خود بت هاي حامل همين «فلسفه» را حمل ميکنند. چه انتظاري می شود داشت وقتی که فقط با ديدن سر نوشته يا تيتر نوشته هاي ارامش دوستدار بخواهيم به «اظهار عقيده» بپردازيم؟ شخصا به او بسيار احترام ميگذارم. او در زمرهء اساتيد و شخصيت هايي است که در طوفان سياست و تنش هاي ان جامعه ، اصالت رفتاري از خود نشان داده اند. گزارش مختصر خوبي بود از اقاي عبدي کلانتري. قبلا هم به مطلب عرب ستيزيِ اسلامپناه از نگاه دوستدار پرداخته بودند.

-- علیرضا ، May 27, 2007 در ساعت 03:45 PM

آقای کلانتری عزیز؛ پرداختن به آرای مهم و بحث انگیز آرامش دوستدار، چیزی بود که می بایست دیر یا زود در "نیلگون" زمانه آغاز می شد. اما شخصن فکر می کنم،این برنامه یا این بررسی باید ادامه پیدا کند. اولن اگر در مقام شارح اثر یا آثار دوستدار هستید، با ادامه بحث به روشن تر شدن افکار او برای مخاطب رسانه کمک می کنید. حق با شماست که نمی شود کتاب فلسفه را خلاصه کرد و در هر تخلیصی، تقلیل هست، اما این را هم در نظر داشته باشید که بحث قرار است در رسانه تکثیر شود. دوستدار فیلسوفی است که در اطراف نظریاتش صداهای زیادی بلند است اما جای شرح و توضیح آنها از هر دو طرف موافق و مخالف خالی است. شاید بتوانید بحث را با طرف های مختلف و انعکاس نقدهای آنان نیز ادامه دهید. در هر حال به شخصه منتظر ادامه این گفتار هستم. با سپاس.

-- بيژن روحانی ، May 28, 2007 در ساعت 03:45 PM

اولاً که دوستان راديو زمانه دارند اعتبار اين رسانه را پای رفيق بازی يا حداقل ندانمکاری خود قربانی می کنند. آخر اين چه نوع اطلاع رسانی است که کسی بيايد بخشی از متن کتابی را با دو سه جمله که اول و ميان و آخر آن می چپاند، اينجا بگذارد و به نام "نقد" به خلق الله زورچپان کند!؟ آنهم کتابی که چند و چندين سال از انتشار آن می گذرد و بارها هم کلی گويی های نويسنده اش به نقد کشيده شده است.
دوماً آرامش دوستدار و دوستدارانش، از جمله عبدی کلانتری و نيکفر و مابقی، اهل هياهو و سفسطه اند. چيزی در چنته ندارند جز همان تکرار مکررات "دين خويی" و "موانع تفکر" و اين رطب و يابس ها. گهگاه راديو صدای آلمان (دويچه وله) يا يک دو رسانه ديگر (و اينک راديو زمانه) حرفهای بی سر و ته اين "فيلسوف ايرانی"!؟ را با صد ترفند و با عنوان های دهان پُرکن گوناگون، به بهانه "گفتگو" با او و يا "نقد آثارش" تکرار می کنند که نکند خدای ناکرده کسی فراموش کند که تمام ايرانيان، اعمم از عوام و خواص، "دين خوی مادرزاد" اند و خوشبختانه "نادان و خرفت" هم از دنيا خواهند رفت! تنها جنابشان شاخ غول را شکسته و روشنفکری را از همان دوران کودکی با حب بهاءاللهی قورت داده اند.
سوماً مطلب نيلگون زمانه هم در دنباله همين هياهو جهت عدم فراموشی و مطرح کردن چند صدباره حرفهای قديمی دوستدار است. من به آقای کلانتری و ديگر سينه چاکان حرفهای تکراری آرامش دوستدار توصيه می کنم که هول نشوند و زياد هم شلوغ نکنند. بروند و بجای تشکيل هيأت های سينه زنی پای بيرق سکولاريسم و شعار دادن عليه هر چه پسوند و پيشوند دينی يا اسلامی داشته باشد، مثلاً اين کتاب را بخوانند. شايد پرسشهايشان را يافتند:
The Philosophy of the Kalam
by: Harry Austryn Wolfson
Harvard University Press, 1976

-- کامران ، May 28, 2007 در ساعت 03:45 PM

نوشته ی خوبی بود.
آرامش دوستدار از متفکران کمتر شناخته شده ی ایرانی است. و اگرچه در میان نویسندگان و خوانندگان آثار فلسفی ناشناخته نیست اما انگار توافقی جمعی برای سکوت در برابر او وجود دارد.
با نوشته های آرامش دوستدار همیشه نمی توان به راحتی ارتباط برقرار کرد اما گاه همان ارتباط به ظاهر نیم بند هم ذهن را برای روزهای متوالی به خود مشغول می کند.
چه خوب بود در صورت امکان لینکی هم از مصاحبه هایش در سایت نیلگون می گذاشتید.

-- حمید پیمانی ، May 28, 2007 در ساعت 03:45 PM

در پاسخ بيژن روحاني ـــ آقاي روحاني ، من هم با شما موافقم که اين نوع بررسي ها بايد ادامه پيدا کند. در حقيقت بررسي آثار آرامش دوستدار حتا شروع هم نشده است. اين کار بسيار دشواري است چون او بسيار فشرده مي نويسد و فرض را برآن مي گذارد که خواننده بسياري چيزها را از قبل مي داند. در نظر بگيريد براي همين يک فصل (شصت صفحه از کتاب)، شما براي آنکه نخست آن را درست بفهميد بايد فيزيک و متافيزيک ارسطو راجلوي تان بگذاريد ، بعد «اشارات و تنبيهات» ابن سينا را کنارش باز کنيد ، رسالهء کوچک فارابي دربارهء ارسطو را هم همينطور (ابن سينا اعتراف مي کند متافيزيک ارسطو را چهل بار خوانده و نفهميده تا اينکه برحسب اتفاق شرح فارابي را برآن مي خواند و تازه شروع به سردرآوردن آن مي کند ، حالا اگر نابغه اي مثل ابن سينا کارش چنين دشوار بوده ، ما که جاي خود داريم!)، و در کنار آن ها کتاب آرامش دوستدار را هم ؛ تا ببينيم آن «تقليب» يا «انتقال فرهنگي» به چه صورت اتفاق افتاده است. بعد ، در کتاب آقاي آرامش دوستدار به منابع مهمي از آلماني در تفسير خدايان يوناني رجوع شده که من به دليل ندانستن آلماني نمي توانستم مستقيم به آنها رجوع کنم. اما آشنايي با تراژدي يوناني بي شک در اينجا مدد رسان است. کتاب کلاسيک برونو سنل هم همينطور. خوشبختانه در بارهء ابن سينا چند بررسي خوب در آمريکا به چاپ رسيده که دو تا از آنها در درک اين فصل کتاب آرامش دوستدار بسيار کمک کننده بود. خوب ، خواندن سطر به سطر و حلاجي کردن اين متون وقت بسيار مي برد تا آدم سپس بتواند بي طرفانه به ارزيابي يا نقد برداشت آرامش دوستدار بپردازد. به هرحال ، اميدواري من آن است که نسل جوان تر تشويق يا ترغيب شود که خودش به متون اوليه رجوع کند و با تمرين ياد بگيرد که روال يوناني يا غربي چيست تا الفباي استدلال و فکر تحليلي را بياموزد به همين نحو به تحليل هر پديدهء فرهنگي ديگري بپردازد. /// عبدي کلانتري

-- عبدی کلانتری ، May 28, 2007 در ساعت 03:45 PM

در پاسخ آقاي کامران ــ آقاي کامران ، حدس مي زنم شما کتاب «امتناع تفکر» را نديده ايد يا ديده ايد اما نخوانده ايد ، وگرنه نمي نوشتيد: «اين چه نوع اطلاع رساني است که کسي بيايد بخشي از متن کتابي را با دو سه جمله که اول و ميان و آخر آن مي چپاند، اينجا بگذارد و به نام "نقد" به خلق الله زورچپان کند!؟» . گزارش بالا بخشی از متن کتاب آقاي آرامش دوستدار نيست (به جز همان چند جمله اي که در گيومه نقل شده). ديگر اينکه درست است که چندسالي از انتشار کتابهاي ارسطو ، ابن سينا و آرامش دوستدار گذشته ، ولي دانش انسان و تاريخ آن هميشه براي بحث بابي گشوده است. اين را به حساب «زورچپان» به خودتان نگيريد! /// عبدی کلانتری

-- عبدی کلانتری ، May 28, 2007 در ساعت 03:45 PM

لطفا اول اين كتاب را به طور كامل روي سايت بگذاريد و بعد نقد و بررسي كنيد. در غير اين صورت، طيف وسيع خوانندگاني كه به اين كتاب‌ دسترسي ندارند، هيچ بهره‌اي از حرف‌هاي شما نخواهند برد.

-- آرمان ، May 28, 2007 در ساعت 03:45 PM

باید گفت که اقای کلانتری در ادای کلمات و انتقال مفهوم و خلاصه کتاب آرامش دوستدار بسیار کار خوبی انجام داده و دستش درد نکنه.
همینطور باید تایید کرد که البته جناب کلانتری نقدی بر نوشته دوستدار بیان نمیکنند برخلاف عنوان برنامه. شاید عملا هم ممکن نباشد در یک نوبت هم خلاصه کتاب رو منتقل کنند هم تقد خودشان رو. به همین دلیل فکر میکنم این قبیل برنامه ها رو دو قسمت کنید یکی انتقال بیطرفانه اصل مطلب به صدای شیوای عبدی کلانتری و دومی به نقد اون اثر از طرف مجری و احتمالا با شرکت صدای دیگران.
در غیر اینصورت بیشتر بنظر میاد در تبلیغ یک طرفه ی اثر کوشش شده همچنان که بعضی دوستان نپسندیدند.
در نقد آنچه از این کتاب شندیدم بنظرم شاید تلاش ابن سینا در تغییر و نبیین اصول فلسقی یونانیان رو تخریب و تصرف خطاب کردن دور از روش متفکرانه باشه. بنظرم هر نقدی و هر ابداع جدیدی حاصل همین تغییرات و اصلاحاته. اصولا بشر هیچ پیشرفت و تکاملی نداشته مگر بواسطه همین روند تدریجی و پیگیری کار گذشتگان. بنابر این بنظر میاد نگاه آرامش دوستدار به نظریات ابن سینا نگاه جانبدارانه و حاکی از پیش ذهنیتیست که اصالت رو به قدمت نظرات ارسطو میده.

-- مهدی ، May 31, 2007 در ساعت 03:45 PM

بسیار کار خوبی کردید که بحث و نقد آثار و آرا آقای دوستدار را در میان کشیدید. این باعث میشود که ما با ایشان و شما چه موافق باشیم و چه مخالف ، مطالب و نکات را توجه کنیم . خواندن آثار ایشان همانطور که گفتید هم صوری و هم مفهومی دشوار است و از حیث احساسی هم بسیاری از وهم های دل انگیز و امید های واهی را که به آنها دل بسته و وابسته ایم را متزلزل میکند و مانند یک سیلی بر گوش فرد خوش در خواب فرو رفته است...

-- احمد ، Jun 3, 2007 در ساعت 03:45 PM

فکر میکنم مطلق نگری کرده ، اگر ممکن است نظر مخالف چنین دیدگاه انجام بگیرد . آقای بنی صدر دیدگاه فلسفی دینمدار را مطرح کردندکه مقابل چنین دیدگاه است، بسیار مفید خواهد بود که نظرگاه دو طرف مورد نقد و قضاوت قرار گیرد

-- حسن گلسفیدی ، Jun 6, 2007 در ساعت 03:45 PM

اصولا از دید روشنفکرهای دینی ومریدان داخله و خارجه انها بزرگترین دستاورد فلسفی بشر ثاکنون ((هرمنیوتیک))یا به قولی خوانش متن است.تنها سلاح موجود در زرادخانه جدلی ایشان که به صورت چماق تکفیر مدرنی در دست سردمداران و نوچه های این جریان شتر گاو بلنگ در امده است.کافیست به لحن هتاک و سرشار از عقده انان فرضا در مثلا جوابیه به مهدی خلجی یا عبدی بنگرید تا دریابید ثوهین و لجن مالی جای جدل و مباحثه خاصیت اکثر اسلامیست هاست .لاسیدن باهرمنیوتیک وجمع اضدادی چون لذت بردن از باله زن نیمه برهنه یا رابطه ازاد با جنس مخالف یا کلا داشتن شریعت حد اقلی(به تعبیر سروش)با نصوص قران و اسلام تنها در زیر چتر روشنفکری دینی امکان میابد. آری کار روشنفکر ناب (بدون کلمه اضافی)چشم دوختن در مغاک حقیقت است که ارامش دوستدار به این کار شهره است.برای انها که جرات چشم دوختن ندارند چشم بندی مهیاست:روشنفکری دینی

-- soheil ، Jun 7, 2007 در ساعت 03:45 PM

لطفا نام متن‌هایی که در باره‌ی ابن سینا به چاپ رسیده‌اند را بگویید

-- بدون نام ، Jul 16, 2007 در ساعت 03:45 PM

با تشکر از زحماتتان

با آنکه از خواندن متون آقای دوستدار مستفیذ شدم، سختم است فکر تازه ای در آن بیابم.
ممکن است دوستان نو آوری فکری ایشان را توضیح دهند؟ البته نو آوری های زبانی ( ساحتن واژه های نوین) و بیان دقیق و شیرین ایشان بسیار دلچسب است.

با احترام

علی

-- علی ، Oct 8, 2007 در ساعت 03:45 PM

درارتباط با اظهارنظر علی آقا باید گفت در هر بحث کلامی وفلسفی نکته ای بدیع و نو نهفته است که خواننده باید تجهیز به پیش زمینه های فلسفی وکلامی باشد تا از آن مستفیض ! گردد والا ملالت بار خواهدشد. ضمنا مستفیض را باید ابتدا معنا کنید وسپس بکار بگیرید . قبلا عذر خواهی مینمایم

-- آرپاک ، Oct 13, 2007 در ساعت 03:45 PM

از تصحیح اشتباهم بسار ممنون.
عزیز جان ، مگر منظور تو هین داشتی که عذر خواستی( آن هم از قبل!).
به نظر می رسد "جواب ابلهان" را داده اید!
حالا اگر زحمتی نیست، شما که پیش زمینه ی فلسفی و کلامی دارید، برای ما هم بگویید تا درک کنیم.
مثلا می توان گفت نو آوری فلسفی مارکس در مقدم کردن ماده بر ایده در تشریح دیالکتیک بود. ممکن است یک نو آوری فلسفی آقای دوستدار را فقط ذکر کنید؟ البته اگر کسر تان نباشد که با بی سواد هایی مثل بنده مکاتبه ای به غیر از فخاشی بفرمایید
ممنون.

-- علی ، Oct 15, 2007 در ساعت 03:45 PM

" در هر بحث کلامی وفلسفی نکته ای بدیع و نو نهفته است"

جناب آرپاک، آخر حرف از این تهی تر میشود؟

-- علی ، Oct 15, 2007 در ساعت 03:45 PM

آرامش دوستدار بینهایت قابل احترام است حتّی بدون ورود به جزئیات آنچه مطرح میکند . ازدید من ایشان با دشمن مردم درافتاده است. هدف را هم خوب پیداکرده است که همان جهل است.منتها آرامش دوستدار اهل کتاب است و لاجرم قلمش هم میشود سلاحش .وقتی هم قلم سلاح میشود دشمن فراگیر تر مورد حمله قرارمیگیرد و البتّه چه جائی بهتر از مغزوقلب این دشمن پلیدوفاسد که ایدئولوژیش باشد.
حالا وارد جزئیات اگر بشویم خب خیلی جاها میتوانیم با ایشان هم نظر نباشیم. مثلا در یکی از نوشته ها ایشان علی شریعتی را با عبدالکریم سروش مقایسه میکرد. مقایسهء این دو نفر عمیقا قیاس مع الفارق است. علی شریعتی انسان شجاعی بود که در زمان و مکانی مشخّص تفکّر دینی را برای پیشبرد امر مبارزه تئوریزه میکرد و از قضااین کار در جوهر خودمشابه همان کاریست که آرامش دوستدار در زمان و مکان مشخض بدرستی در فلسفهء دین زدائی خود پی میگیرد. عبدالکریم سروش امّا قلم بدست متحیّریستکه نمیداند در کجای تاریخ و زمان سبز شده است. مسلّما کسی که فرصت طلبی نهادینه شده در خود نهفته دارد با انسان شجاعی که وسیله را جابجا برداشته قابل مقایسه نیست. مقایسه این دو همان اندازه مارا به نتیجهء خطا میرساند که مقایسهء مثلا آیت الله کاظمینی بروجردی با آخوند شیّادی مثل آخوند خاتمی.
ضمنا من با آرمان هم عقیده هستم اگر منبع اصلی بحث در اختیار نباشد قضاوتها دقیق نخواهد بود.
چ.چمشیدی
هامبورگ

-- ج . جمشیدی ، Mar 30, 2010 در ساعت 03:45 PM

آقای جمشیدی شما حتی کوچکترین آشنایی با نوشته های آرامش دوستدار ندارید به همین دلیل ترکیب "تفکر دینی" را به کار می برید و کار دوستدار را مشابه کار شریعتی می دانید. ظاهرا شما "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" را نخوانده اید!
شاید شما هم مثل آقای کامران به منبع اصلی دسترسی ندارید!!!

-- farshad ، Oct 18, 2010 در ساعت 03:45 PM